جیمز مک کین کتل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جیمز مککین کتل (۱۸۶۰-۱۹۴۴ م) روانشناس مشهور آمریکایی است. در محافل علمی، او را با عنوان
روانسنج (Psychometrics) میشناسند.
وی نخستین کسی است که دوران کارآموزی و همکاری خود را با
ویلهلم وونت با موفقیت به پایان رسانید.
از او با عنوان برجستهترین روانشناس نسل دوم امریکا، یاد شده است.
بیشترین شهرت کتل به خاطر
آزمونهای روانی اوست. وی برای اولین بار اصطلاح
تست را بهکار برد و برای تشخیص تفاوتهای فردی از آنها استفاده کرد.
جیمز مک کین کتل در ۲۵ میسال ۱۸۶۰ در
آمریکا متولد و در ۲۰ ژوئن سال ۱۹۴۴ از دنیا رفت. وی تحصیلات دوره لیسانس خود را در "لافایت کالج" گذراند. بعد از تحصیل
فلسفه به
اروپا رفت و از ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۲ در آنجا ماند و در این دوران او در سخنرانیهای
لوتز (Herman Latze) در گوتین و
وونت (Wilhelm Maximilian Wundt) در لایپزیک حاضر میشد. این تجربیات تاثیری تعیینکننده در کارهای آینده او داشت.
با به دست آوردن یک بورس تحصیلی وی به امریکا بازگشت و به مدت یک سال به جانز هاپکینز رفت و در آنجا در زمره شاگردان
هال درآمد. در ۱۸۸۳، او به لایپزیک برگشت و به دستیاری وونت پرداخت و سه سال در آنجا ماند.
در این دوره، "
زمان واکنش" موضوع مهمی برای تحقیقات
روانشناسی شده بود. وونت آزمایش واکنش را برای اندازهگیری زمان لازم برای فرایندهایی ابتدایی از قبیل
ادارک،
انتخاب و
تداعی به کار میبرد. این اندازهگیریها را "
زمانسنجی ذهنی" مینامیدند.
کتل بیشتر علاقمند بود که زمان واکنش کلی را بهعنوان ابزاری برای مطالعه توجه، خستگی، و تمرین به کار برد. این روش او را
قادر ساخت تا علاقه خود به
تفاوتهای فردی را دنبال کند. تمام تجربههای کتل در لایپزیک با زمان سروکار داشت، اما نه فقط زمان واکنش. او همچنین زمان نمایش دادن لازم حرف، کلمات، رنگها و تصاویر را برای درک آنهااندازه گرفت.
او پس از دریافت دکترای خود از لایپزیک در ۱۸۸۶، بهعنوان مربی در دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به کار شد. یک سال بعد او دوباره به اروپا برگشت اما اینبار بهعنوان مدرس در
کمبریج، جایی که با
گالتون (Francis Galton) در تماس قرار گرفت. این تماس با کسی که خود پایهگذار مطالعه تفاوتهای فردی بود و حتی یک آزمایشگاه انسانسنجی دایر کرده بود به علاقه کتل به تفاوتهای فردی بیشتر دامن زد و وقتی وی در ۱۸۸۸ به آمریکا برگشت، آماده بود تا روانشناسی تفاوتهای فردی را در آمریکا دایر کند و به همین منظور، آزمایشگاهی در دانشگاه پنسیلوانیا تاسیس کرد.
او همچنین نخستین کسی بود که به سمت استادی روانشناسی رسید. سه سال بعد، یعنی در ۱۸۹۱ کتل به دانشگاه کلمبیا رفت و تا سال ۱۹۱۷ در آنجا ماند و آزمایشگاه دانشگاه کلمبیا را دایر کرد. پس از اینکه به خاطر موضع صلحطلبانه در طول
جنگ جهانی اول او را مجبور به استعفا کردند، کتل دیگر سمت علمی اشغال نکرد و تصمیم گرفت تا از استعدادهای خود در مدیریت بخش خصوصی استفاده کند.
در زمانی که وی استاد دانشگاه پنسیلوانیا بود (۱۸۹۱-۱۸۸۸) به ساختن
آزمونهای مختلف پرداخت. در گزارش معروف خویش برای نخستینبار در سال ۱۸۹۰ اصطلاح
آزمونهای روانی را در آثار چاپی خود به کار برد. بر اثر آن انجمن روانشناسان آمریکا در سال ۱۸۹۵ کمیتهای را در زمینه امور تربیتی مامور ادامه پژوهشهای او نمود.
کتل، از شاگردان وونت و از همکاران گالتون بود و تحت تاثیر عقاید آنها قرار داشت. با اینکه وونت و شاگردان او تفاوتهای فردی را نادیده میگرفتند و به دنبال کشف قوانین کلی درباره واقعیتهای ذهنی بودند، کتل بهاندازهگیری تفاوتهای فردی علاقه داشت.
اصطلاح تست نخستینبار به وسیله کتل در سال ۱۸۹۰ به کار برده شد. وی یک سلسله
آزمونهای روانی را که هدف از اجرای آنها تشخیص تفاوتهای فردی دانشجویان دانشگاه بود،
تست روانی نامید.
کتل همگام با تحقیقات آزمایشگاهی خود، نهضت
آزمونهای روانی را برپا کرد و اصطلاح
آزمونهای روانی (Psychological Test) را وضع کرد. نهضت
آزمونسازی شاید مهمترین کمک کتل به روانشناسی آمریکا باشد؛ زیرا با تولید انواع و اقسام
آزمونهای روانشناختی و آموزشی است که روانشناسی آمریکا به شهرت کنونی خود رسیده است.
خود او مجموعهای از
آزمونهای روانی را در دانشگاه پنسیلوانیا ساخت و آنها را بعداً در کلمبیا توسعه داد. این "
آزمونهای کلمبیا" که با نام
آزمونهای فرشمن (Freshman Test) معروف است، اندازهگیری ویژگیهای جسمی، بینایی، شنوایی، احساسهای پوستی و عضلانی، اندازهگیریهای
زمان،
حافظه،
تخیل و مانند آنها را دربر میگیرد. کتل امیدوار بود که میان این مؤلفهها یک وابستگی ضعیفی پیدا کند.
اما وقتی روش همبستگی را در مورد دادههای خود به کاربرد، ضریبهای همبستگی ضعیفی پیدا کرد. این نتایج برای کتل ناامید کننده بود، اما بعداً به وسیله
اسپیرمن (Charles Spearman)، روانشناس و آماردان انگلیسی، این کمی همبستگیها به کاهش بر اثر نمونهگیریهای مکرر نسبت داده شد. طرح کتل برای تجزیه و تحلیل کارکردهای عینی به این شیوه، تحتالشعاع
آزمودنیهای هوشی بینه (Stanford–Binet) قرار گرفت. اما تحقیقات کتل در مورد تفاوتهای فردی به میزان چشمگیری به توسعه روشهای همبستگی کمک کرد.
آزمونهای روانی کتل نشان دادند که میتوان روانشناسی را به صورت کمّی و روانشناسی اختلافی را به صورت یکی از رشتههای مستقل در روانشناسی جدید درآورد. کتل روح کارهای گالتون را به آمریکا منتقل کرد و آمریکاییها از این شیوه استقبال کردند؛ هرچند که از مدیون بودن خود به کتل در مورد آشنا کردن آنها با کارهای گالتون آگاه نبودند.
روانشناسی از نوعی که کتل آن را ترویج کرد به ذائقه آمریکاییها خوش میآمد زیرا با روحیه کارکردگرایانه آنها به خوبی هماهنگ بود. یعنی کاربرد و فایده عملی داشت.
کتل آن
قدر زنده ماند تا بتواند گسترش نهضت
آزمونهای ذهنی را که خود پایهگذاری کرده بود ببیند. اما عیب
آزمونهای کتل این بود که اولاً فاقد
هنجار بودند؛ ثانیاً عملکردهای عالی
ذهن را اندازه نمیگرفتند. بلکه بیشتر عملکردهایی مثل زمان واکنش، نیروی عضله و. . را میسنجیدند.
کتل در رسالهای "تفاوتهای فردی از نظر زمان واکنش" به ده
آزمون اشاره میکند که آنها را روی دانشجویان خود اجرا میکرد و تفاوتهای آنها را به دست میآورد.
آزمونهای کتل تواناییهای زیر را برآورد میکردند:
۱- نیروی دست، ۲- سرعت حرکات، ۳- آستانه مطلق تماس، ۴- فشار لازم برای ایجاد درد، ۵- آستانه اخلاقی حس وزن، ۶- زمان واکنش، ۷- سرعت تشخیص رنگها، ۸- دقت در ترسیم یک خط، ۹- دقت در تولید یک فاصله زمانی دهثانیهای و ۱۰- حافظه حروف بیصدا.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جیمز مک کین کتل»، تاریخ بازیابی ۹۷/۱۲/۱۴.