جنگ جهانی دوم در جهان اسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ جهانی دوم در
جهان اسلام ، در سالهای آغاز
جنگ ، قدرتهای اروپایی، به سبب نیاز به مواد
خام و
بازار فروش و داشتن رقابتهای سیاسی و اقتصادی با یکدیگر، بر بیشتر مناطق جهان اسلام
سیطره داشتند.
هلند در جنوب شرق آسیا، شوروی در آسیای مرکزی، بریتانیا در هند و مالایا و افریقای شرقی و غربی، فرانسه در افریقای شمالی و غربی و خاورمیانه، و آلمان و ایتالیا در بخشهای کوچکی از قاره افریقا حکمرانی میکردند. این امر خود زمینهساز کشیده شدن دامنه جنگ به کشورهای اسلامی شد؛ بهویژه آنكه سیاست طرفداری گروههای مختلف سیاسی این كشورها از قدرتهای درگیر جنگ، به شكلگیری اتحادیهها و سپس موضعگیریهای متفاوت انجامید.
مثلاً، در عراق، رشید عالی گیلانی، نخستوزیر وقت، طرفدار سیاستهای آلمان بود، در حالی که واحدهای نظامی کوچک در مناطق گوناگون عراق
مطیع و سرسپرده متفقین بودند.
در مصر، علی ماهر، نخستوزیر وقت، با طرفداری از متحدین سیاستی بر ضد دولتهای متفق در پیش گرفت و جمعیت جوانان
مسلمان و حزب سوسیالیست اسلامی را، که از گروههای فعال سیاسی بودند، با خود همراه نمود.
در سوریه،
حزب خلقِ این کشور، که نفوذ گستردهای در سیاستهای کشور داشت، هماهنگ با سیاستهای متحدین حرکت کرد.
در الجزایر، شماری از ملیگرایان در طرفداری از
حکومت ویشی فرانسه فعالیت داشتند.
در بین مناطق گوناگون جهان اسلام، خاورمیانه و افریقای شمالی و شرقی و تا اندازهای هند و اندونزی مستقیماً در معرض جنگ قرار گرفتند.
در خاورمیانه در
زمان شروع جنگ، اوضاع تقریباً به نفع دولتهای محور بود.
مصر پایگاه نیروهای آلمانی به شمار میرفت؛ سوریه و لبنان تحت قیمومت حکومت ویشی فرانسه بودند؛ در عراق، با کودتای رشیدعالی گیلانی، حکومتی طرفدار آلمان روی کار آمده بود و در ایران، اگر چه رضا شاه بیطرفی خود را اعلام کرده بود، احساسات شدیدی در میان دولتمردان ایرانی به نفع آلمانها وجود داشت.
انگلیس برای خاتمه دادن به این وضع، در بهار ۱۳۲۰
ش/ ۱۹۴۱ نیروهای مقیم مصر را به همراه نیروهای فرانسه آزاد به سوریه و لبنان فرستاد و پس از جنگی شدید با قوای ویشی فرانسه، این دو
کشور را تسخیر کرد.
در عراق، حکومت در قبال جنگ سیاست دوگانهای داشت؛ رشید عالی گیلانی سیاست طرفداری از آلمان را دنبال میکرد، در حالی که نایبالسلطنه (شاهزاده عبداللّه) و نوری سعید (وزیر خارجه) از متفقین
حمایت میکردند.
به هنگام جنگ بین نیروهای رشیدعالی و قوای تحت حاکمیت بریتانیا، که از سوریه عازم عراق شده بودند، آلمان و ایتالیا از حمایت دولت عراق دست کشیدند و هم زمان با پیروزی متفقین در سایر نقاط، نیروهای رشیدعالی متحمل شکست سنگینی شدند.
در پی شکست رشیدعالی، بریتانیا در ۹ خرداد ۱۳۲۰/ ۳۰ مه ۱۹۴۱ حکومت جدیدی را به ریاست شاهزاده عبداللّه و نخستوزیری نوری سعید در عراق تشکیل داد و تا ۱۳۲۳
ش/۱۹۴۴ بر آنجا نفوذ نظامی داشت.
به طور کلی، جهان اسلام در این جنگ، در مقایسه با جنگ جهانی اول، فعالانه درگیر نشد.
با وجود این، نزاع نیروهای طرفین خسارات فراوانی بر ساکنان مناطق درگیر وارد نمود.
در لیبی، بهویژه در برقه، مردم بیدفاع شاهد عملیات نظامی نیروهای ایتالیایی و آلمانی و متفقین در تخریب منابع انسانی و غیرانسانی بودند.
نیروهای ژاپنی در آذر ۱۳۲۰/ دسامبر ۱۹۴۱ شبهجزیره مالی و در اواخر ۱۳۲۰
ش/ اوایل ۱۹۴۲ اندونزی را کاملاً اشغال کردند و برای اجرای سیاستهای خود تلفات جانی و خسارات مالی بسیاری به ساکنان آنجا وارد نمودند.
قوای فرانسوی و امریکایی در آبان ۱۳۲۱/ نوامبر ۱۹۴۲ الجزایر را به طور کامل اشغال کردند.
در روسیه، استالین جمعیت کثیری از ترکهای کریمه و قبایل قفقاز را، به اتهام همکاری با دولتهای محور،
تبعید کرد.
به همین دلیل، در طول جنگ بسیاری از غیرنظامیان مسلمان بر اثر قحطی و گرسنگی
تلف شدند.
تنها در الجزایر، بیش از یک میلیون نفر (یعنی ۱۱۰ جمعیت آن) در جنگ با فرانسه
جان سپردند، به طوری که درصد کشتهشدگان آن با درصد قربانیان کشور روسیه تقریباً برابری میکرد.
ساکنان برقه (از مناطق اصلی جنگ) حتی پس از بیش از نیم
قرن از پایان جنگ، در معرض مشکلات ناشی از میدانهای مینِ به جای مانده از آن دوره هستند.
اهم پیامدهای اقتصادی و سیاسی گسترده جنگ جهانی دوم در کشورهای جهان اسلام به این شرح است:
جنگ و
بحران اقتصادی در بیشتر مناطق جهان اسلام، دو روی یک
سکه بودند.
در واقع،
حیات اقتصادی بسیاری از کشورهای اسلامی در دست قدرتهای استعماری بود و بهویژه، نیازهای عمده و ضروری آنها را کشورهای درگیر جنگ تأمین میکردند.
شروع جنگ هم موجب اختلال در روابط تجاری و هم زمینهساز بروز بحرانهای درونی شد.
بسته شدن راههای آبی، از یک سو صدور مواد خام را ناممکن یا دشوار کرده بود و از سوی دیگر، به علت افزایش قیمتهای بینالمللی، واردات کالاهای ضروری، جوامع اسلامی را با مشکل و از نظر هزینه با
تورم چشمگیری مواجه کرد، به طوری که در فاصله ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۸
ش/ ۱۹۳۹ـ۱۹۴۹ میزان تورم در مصر ۳ برابر، در ایران ۵ر۷ برابر، در ترکیه ۵ر۳ برابر و در الجزایر ۵ر۵ برابر افزایش یافت.
همراه با کاهش صادرات، کِشت محصولات اساسی، مانند
پنبه و گندم و ذرت، به شدت کاهش یافت؛ مثلاً در مصر کشت این محصولات به ترتیب تا حدود ۵۰%، ۴۰% و ۱۶% کاهش داشت.
در نتیجه، ارزش این محصولات در داخل کشور چنان بالا رفت که قدرت خرید طبقات کم درآمد شهری بسیار محدود شد و دامنه فقر گسترش یافت.
در حالی که بخش کشاورزی شدیداً تحت فشار بود، در بیشتر کشورهای اسلامی، به انگیزه تلاش برای
تولید کالاهای جانشینِ کالاهای وارداتی، شهرها گسترش یافتند.
از پیامدهای این امر، ملی شدن سرمایههای داخلی، رشد صنایع شهری و در نتیجه گسترش پدیده شهرنشینی بود.
رشد سرمایه شهری در بیشتر کشورهای اسلامی با کاهش شدید سرمایهگذاری در بخش کشاورزی همراه بود.
در مصر تا قبل از جنگ، سرمایههای ملی در اختیار شرکتهای محدودی بود.
در دوره جنگ، تعداد این شرکتها تا حدود دو برابر افزایش یافت که پیامد آن افزایش چشمگیر تعداد مقاطعهکاران و کارگران شهری در صنایع بود.
در
ایران ، سوریه و الجزایر نیز پدیده مشابهی رخ داد.
با وجود این، در مرحله مقدماتی
توسعه صنعتی، مخاطرات بسیاری وجود داشت و بنابراین در بیشتر کشورهای اسلامی، تغییرات اندکی در الگوی کلی اقتصادِ سرمایه ایجاد شد.
رشد پدیده شهرنشینی در جوامع اسلامی، برجستهتر شدن هویتهای شهری را ــ که عموماً با زبان ملیگرایی بیان میشد ــ در پی آورد و متعاقباً به ایجاد جنبشهای استقلالطلب انجامید.
از اهم مسائل سیاسی جهان اسلام در دوره پس از جنگ، نیاز به شناسایی بینالمللی و جذب جهان اسلام در درون نظام بینالملل از سوی قدرتهای پیروز بود.
متفقین از همان ابتدا تلاش کردند با تأکید بر هویت عربی و اسلامزدایی از جامعه سیاسی، کشورهای اسلامی خاصه دولتهای عرب را به جرگه سیاسی خود بکشانند.
نظم سیاسی پس از جنگ در بخش عربی جهان اسلام، بر پایه دو محور اساسی قرار داشت: از طرفی، قدرتهای پیروز طرفدار تشکیل یک جبهه منطقهای در جهان عرب بودند، به ترتیبی که دولتهای مستقل عربی با قرار گرفتن در نظام امنیتی بینالمللی، ائتلاف منطقهای به وجود آوردند.
از طرف دیگر، ملیگرایان در کشورهای عربی، و بهویژه مصر، در این اندیشه بودند که یک جامعه سیاسی عرب تشکیل دهند تا در آن هر یک از اعضا حاکمیت سیاسی خود را مستقلاً حفظ کند.
نظام بینالملل، به خصوص بریتانیا، در قبال تشکیل یک ائتلاف منطقهای در جهان عرب با دو گزینه روبهرو بود:
اتحاد کشورهای سوریه و لبنان و فلسطین و اردن با حاکمیت هاشمیها، و اتحادیه هلال خصیب متشکل از کشورهای عراق و سوریه.
در بین دولتهای عرب نیز در این موضوع اختلافات شدیدی پدید آمد؛ مصر همچنان
مدعی رهبری جهان عرب بود و حاکمیت هاشمیها را کاملاً رد میکرد،
عربستان و یمن بر حفظ حاکمیت هاشمیها تأکید داشتند و سوریه و لبنان رهبری هاشمیها را نمیپذیرفتند.
در ۱۳۲۲
ش/بهار ۱۹۴۳، مصطفی نَحاس پاشا، نخستوزیر وقت مصر، که با بریتانیا مناسبات خوبی داشت، نمایندگان دولتهای عرب را برای بحث در این زمینه به قاهره دعوت کرد، اما هیچ توافقی حاصل نشد.
در معاهده فرهنگی اتحادیه عرب، که در ۶ آذر ۱۳۲۴/ ۲۷ نوامبر ۱۹۴۵
امضا شد، فقط بر تمدن عربی تأکید گردید و عربستان سعودی تنها دولتی بود که با اصول مخالف شریعت اسلام مندرج در این معاهده مخالفت و با همین قید نیز آن را امضا کرد.
تأسیس اتحادیه عرب پیش
شرط لازم برای عضویت کشورهای عربی در سازمان ملل بود.
در اولین سالهای پس از جنگ، علاوه بر
استقلال کشورهای اسلامی تحت
سلطه ، چهار دولت جدید پایهگذاری شد: پاکستان در
۱۳۲۶ ش/۱۹۴۷، اندونزی در ۱۳۲۸
ش/۱۹۴۹، لیبی در ۱۳۳۴
ش/۱۹۵۵ و جمهوری یمن در ۱۳۴۱
ش/۱۹۶۲.
از اولین روزهای پس از جنگ، احزاب و جنبشهای ملیگرا و مذهبی کشورهای اسلامی، با توجه به وعدههای سران قدرتهای پیروز در منشور آتلانتیک در مورد استقلال کشورهای تحت سلطه، فعالیتهای ضداستعماری خود را تشدید کردند.
در جنوب آسیا، جنبش ملی هند به رهبری جواهر لعل نهرو که از ۱۳۱۷ش/ ۱۹۳۸ مبارزات ضداستعماری خود را برضد دولت انگلیس آغاز کرده بود ــ بر پایه وعدههای منشور آتلانتیک، در مبارزات خود راسختر شد.
همزمان با تلاشهای استقلالطلبانه ملیگرایان هندی، حزب مسلملیگ به رهبری محمدعلی جناح برای تأسیس دولت اسلامی مستقلی در شمالغربی هند فعالیت میکرد.
سرانجام، در ۲۳ مرداد
۱۳۲۶/ ۱۴ اوت ۱۹۴۷، تأسیس پاکستان به عنوان کشوری اسلامی تأیید و این کشور به رسمیت شناخته شد.
جنگ جهانی دوم همچنین زمینهساز شکلگیری رژیم اسرائیل، به عنوان یک دولت یهودی، در خاورمیانه شد.
دولت انگلیس که در ۱۳۳۵/۱۹۱۷ با اعلامیه بالفور از شکلگیری دولت یهود در خاورمیانه حمایت کرده بود، در اردیبهشت ـ خرداد ۱۳۱۸/ مه ۱۹۳۹، با انتشار دادن کتاب سفید، که براساس آن مهاجرت یهودیان اروپا به فلسطین به شدت محدود میشد، در سیاست خود تجدیدنظر کرد، اما حوادث ناشی از جنگ جهانی دوم،
مهاجرت به فلسطین را شدت بخشید.
با بروز درگیریهای خشونتآمیز بین یهودیان و اعراب فلسطینی و تحت فشار دولتهای عربی، در
۱۳۲۶ ش/۱۹۴۷ انگلیس موافقت کرد که حل مسئله به سازمان ملل موکول شود و متعاقب آن در آبان ـ آذر
۱۳۲۶/ نوامبر ۱۹۴۷، سازمان ملل کشور فلسطین را به سه قسمت دولت یهود، دولت عرب، و اورشلیم به عنوان منطقه بینالمللی تقسیم کرد.
بلافاصله دولت انگلیس اعلام کرد که در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۷/ ۱۵ مه ۱۹۴۸ قیمومت خود را بر خاک فلسطین پایان خواهد داد، اما یک
روز زودتر (۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷/ ۱۴ مه ۱۹۴۸) تأسیس رژیم اسرائیل رسماً در تلآویو اعلام شد و دولت امریکا بلافاصله آن را به رسمیت شناخت.
تشکیل حکومت اسرائیل در خاورمیانه، از همان آغاز، بحران سیاسی عظیمی به وجود آورد، که همچنان اصلیترین مسئله بینالمللی منطقه است.
دومین کشور تازه تأسیس اسلامی در دوره پس از جنگ، دولت اندونزی در جنوب شرقی آسیا بود، که در آبان ـ آذر ۱۳۲۸/ نوامبر ۱۹۴۹ رسمیت پیدا کرد.
در ۱۳۲۴
ش/ ۱۹۴۵، زمانی که ژاپن جزایر مستعمراتی هلند، یعنی جاوه و سوماترا، را تخلیه کرد، فعالیت جنبشهای استقلالطلبانه در این کشور شدت گرفت.
در ۲۶ مرداد ۱۳۲۴/ ۱۷ اوت ۱۹۴۵، یعنی دو روز پس از
تسلیم نیروهای ژاپنی و قبل از ورود قوای انگلیسی، احمد سوکارنو، رهبر ملیگرایان اندونزی در جاکارتا، ضمن اعلام استقلال، حکومت جمهوری تشکیل داد.
دولت هلند در آذر ـ دی ۱۳۲۷/ دسامبر ۱۹۴۸، با شکست دادن استقلالطلبان اندونزی، سوکارنو را دستگیر کرد.
در فروردین ـ اردیبهشت ۱۳۲۸/ آوریل ۱۹۴۹، هلند زیر فشار سازمان ملل و اعتراضات امریکا و هند، نیروهای خود را از اندونزی خارج کرد و متعاقب آن جمهوری ایالات متحده اندونزی تحت پادشاهی هلند در اجلاس لاهه به رسمیت شناخته شد و در دسامبر همان سال سوکارنو استقلال کامل اندونزی را اعلام کرد.
تأسیس دولت لیبی در ۱۳۳۰ش/۱۹۵۱، از دیگر رویدادهای بعد از جنگ جهانی دوم در جهان اسلام بود.
با شکست نیروهای متحدین در شمال افریقا، ایالات ساحلی طرابلس غرب و برقه و فزان تحت نظارت قوای متفقین درآمدند.
با خروج نیروهای انگلیس و فرانسه از این ایالات، ملیگرایان شهری، که از مدتها قبل تمهیداتی را برای تأسیس رژیمی ملی
تدارک دیده بودند، بهرغم اختلافات داخلی در ۳ دی ۱۳۳۰/ ۲۴ دسامبر ۱۹۵۱ با پادشاهی سعید ادریس موافقت کردند و تأسیس دولت لیبی رسماً اعلام شد.
در آستانه شروع جنگ جهانی دوم، حیات سیاسی و اقتصادی ایران تحت تأثیر رقابتهای انگلیس و شوروی بود.
رقابت دیرینه این دو دولت و تسلط نسبی آنها بر امور داخلی ایران، در عصر پهلوی اول نیز ادامه داشت و بارها ایران از این ناحیه آسیب دید.
از اینرو، شماری از دولتمردان ایران، برای رهایی از فشارهای دو
قدرت رقیب و برقراری موازنه قوا، به برقراری روابط با آلمان تمایل جدّی داشتند تا این کشور به مثابه نیروی سوم، وارد عرصه سیاسی و اقتصادی ایران شود.
با همین دیدگاه، مناسبات اقتصادی ایران و آلمان، در فاصله دو جنگ رشد جدّی کرد و آلمان به صورت بزرگترین همکار ایران در آمد.
هر چند جنگ جهانی دوم مستقیماً تلفات و ضایعات جانی اندکی در ایران به جای گذاشت، تأثیرات اقتصادی وخیم ناشی از حضور متفقین تا سالها پس از جنگ دامنگیر جامعه بود.
در طول جنگ، تمام نواحی حاصلخیز کشور در شمال و جنوب در اشغال متفقین بود.
علاوه بر این، دولت ایران به موجب
پیمان اتحاد سه جانبه، کلیه وسایل
حمل و نقل زمینی و راه آهن خود را برای حمل مهمات در اختیار متفقین قرار داده بود که عملاً در
توزیع محصولات ضروری به نقاط گوناگون کشور اختلال ایجاد میکرد.
مقدار زیادی از محصولات ضروری کشور به مصرف نیروهای اشغالگر میرسید و مقداری به شوروی صادر میشد، در حالی که مردم اکثر نقاط کشور در فقر شدید به سر میبردند.
بر اثر هجوم قوای بیگانه و اشغال مناطق غنی کشور، به ویژه پنج استان شمالی که به طور معمول دوسوم درآمدهای مالیاتی کشور را تأمین میکردند، وضع مالی دولت نیز دچار اختلال شد.
عقد قراردادهای مالی و تجاری با انگلیس و امریکا در طول دوره جنگ نه تنها وضع رضایت بخشی ایجاد نکرد، بلکه با فشار این کشورها به دولت ایران برای افزایش چاپ
اسکناس و تهیه پول لازم برای قوای خارجی، ارزش
پول تا حدود ۱۰۰% کاهش یافت و میزان
تورم افزایش جدّی یافت.
(۱) علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران: دولت دستنشانده، ۱۳۲۰ـ۱۳۵۷، تهران ۱۳۷۶
ش.
(۲) ریچارد آنتونی استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه: تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران ۱۳۷۰
ش.
(۳) اطلاعات در یکربع قرن، تهران: روزنامه اطلاعات، ۱۳۲۹
ش.
(۴) همایون الهی، اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، تهران ۱۳۶۹
ش.
(۵) مسعود انصاری، تشنجات سیاسی پس از جنگ دوم جهانی، تهران ۱۳۵۳ش.
(۶) ایران در اشغال متفقین: مجموعه اسناد و مدارک ۲۴ـ ۱۳۱۸، بهکوشش صفاالدین تبرائیان، تهران: رسا، ۱۳۷۱
ش.
(۷) مسعود بلغانی، مروری بر آفریقا، تهران ۱۳۷۳
ش.
(۸) آلنجان پرسیوال تیلور، جنگ جهانی دوم، ترجمه بهرام فرداد امینی، تهران ۱۳۷۴
ش.
(۹) ژان پیر درینیک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، تهران ۱۳۶۸
ش.
(۱۰) ژان پیر دیگار، برنار اورکاد، و یان ریشار، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۷۷
ش.
(۱۱) ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران ۱۳۶۸
ش.
(۱۲) ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، تهران ۱۳۶۷
ش.
(۱۳) محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران ۱۳۷۲
ش.
(۱۴) نیکی کدی، ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ۱۳۶۹
ش.
(۱۵) داود کریملو، جمهوری یمن، تهران: وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۴
ش.
(۱۶) کنفرانس تهران: اعلامیه سه دولت راجع بایران، آذر ۱۳۲۲- دسامبر ۱۹۴۳، تهران: وزارت امورخارجه، ۱۳۲۲
ش.
(۱۷) گزیده اسناد دریای خزر و مناطق شمالی ایران در جنگ جهانی دوم، بهکوشش مینا ظهیرنژاد ارشادی، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۵
ش.
(۱۸) جورج لنچوفسکی، رؤسای جمهور آمریکا و خاورمیانه: از ترومن تا ریگان، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۱۹) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم (۱۵۰۰ـ ۱۹۴۵)، تهران ۱۳۵۵
ش.
(۲۰) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی (۱۳۵۷ـ۱۳۲۴)، تهران ۱۳۶۸
ش.
(۲۱) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ۱۳۵۷ـ۱۳۰۰، تهران ۱۳۷۳ش.
(۲۲)احمد نقیبزاده، تحولات روابط بینالملل، تهران ۱۳۷۲
ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ جهانی دوم در جهان اسلام»، شماره۵۱۰۰.