جزیره خضراء
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جزیره خضراء، جزیرهای که بنا بر ادعای برخی،
امام دوازدهم شیعیان (عجلالله تعالی فرجهالشریف) و فرزندانش در آن سکونت دارند و داستانی است که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی
مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است.
تاریخ
جهان اسلام و عقاید و افکاری که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقیانوسی متلاطم و بیکران و عرصهای بسیار گسترده است. حرکت در امواج متلاطم و بعضا ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیلهای مطمئن و راهنمایی دریادیده است. در غیر این صورت، در شب تاریک
دریا و امواج سهمگین آن، نمیتوان راهی به
ساحل نجات یافت. عقاید، اخبار و احادیثی که در بستر این
فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، کم نیستند. فقهای اسلام از
عصر غیبت تاکنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریفها و انحرافات داشتهاند. اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت
اسلام و
تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فکری میگشت و راه کشف حقیقت بر همگان مسدود میشد.
از جمله داستانهایی که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی
مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است، داستانی است به نام «جزیرهی خضراء». از آن جا که در دو دههی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بیاطلاع از
تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفی ناشیانه، آن را بر مثلثبرمودا تطبیق کردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به
حضرت ولی عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) از این گونه خطاها پیراسته شود. (نگارنده: در اوایل دههی ۱۳۶۰ ه ق در جزوهای که جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراکز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم. در سالهای بعد، نویسندگان متعددی بحمد الله دستبه قلم برده و حقایق را آشکار کردند، از آن جا که دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این کتابها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم.)
ظاهراً گزارش این
جزیره برای نخستین بار در رسالهای تألیف مجدالدین فضل بن یحیی طیبی، از مردم واسط و از شاگردان علی بن عیسی اربلی
آمده است. این رساله را
آقابزرگ طهرانی به خط مؤلف آن دیده و از آن نسخهبرداری کرده
و مجلسی، بیکموکاست، در بحارالانوار
درج کرده است. طبق این رساله، فضل بن یحیی در ۶۹۹ در شهر حله، از شخصی به نام زینالدین علی بن فاضل مازندرانی
داستان سفرش به
اندلس را شنیده است. زینالدین در این سفر، که از
دمشق آغاز کرده و پس از درنگ در
مصر، راهی اندلس شده است، پس از حوادثی که برایش روی میدهد به سرزمینی به نام جزایر شیعیان (جزائر الرافضة) میرود و پس از مدتی درنگ در آنجا، همراه کشتیهایی که آذوقه مردم آن سرزمین را آورده بودند، راهی جزیره خضراء میشود، جزیرهای که بحر ابیض گرداگرد آن را فرا گرفته بوده و دشمنان بدان دست نمییافتهاند. او جزیره خضراء را زیباترین سرزمینی معرفی میکند که تا آن روز دیده بوده است و مردم آنجا را با اوصافی نیکو میستاید. علی بن فاضل در آنجا با عالمی دینی به نام سید شمسالدین محمد، که نسبش با پنج واسطه به
امام زمان میرسد و نایب اوست، آشنا میشود و از محضر درس او استفاده میکند.
سید شمسالدین خودش با امام زمان ارتباط مستقیم ندارد، اما هر صبح
جمعه به محل با شکوهی میرود و از آنجا امام را
زیارت میکند و پس از آنکه دو
رکعت نماز میگزارد، در آنجا ورقههایی مییابد که مسائل و
احکام مورد نیاز مردم روی آن نوشته شده است. علی بن فاضل مسائلی چون حکم
نماز جمعه در
عصر غیبت ، کیفیت
نزول و
جمعآوری قرآن و اینکه چرا برخی آیات
قرآن با آیات قبل و بعد به ظاهر بیتناسب مینماید، رؤیت امام در عصر غیبت، زمان و
نشانههای ظهور آن حضرت را از سیدشمسالدین میپرسد و پاسخهای او را در کتابی به نام الفوائدالشمسیه گرد میآورد. وی تصریح میکند که
کتاب را فقط برای شیعیان خالص نوشته است. سید شمسالدین به این پرسشِ علی بن فاضل که من از شیعیان مخلص امامزمانم، پس چرا او را ندیدهام، پاسخ میدهد که تو در طول همین
سفر ، بدون اینکه متوجه باشی، دوبار امام زمان را دیدهای و سپس زمان و مکان دیدارها را برای او بازگو میکند و علی بن فاضل نیز آنها را به یاد میآورد. علی بن فاضل سرانجام به امر سید شمسالدین با همان کشتی که آمده بود، باز میگردد و از آنجا برای گزاردن
حج ، عازم
مکه میشود و سرانجام به
عراق میرود و در
نجف مجاور میشود.
مرحوم
علامه مجلسی (قدس سره) در
بحارالانوارمینویسند: رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء... و چون آن را در کتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم. یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است: من (فضل بن یحیی کوفی) در سال ۶۹۹ ه.ق. در
کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم. آنها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میکردند. داستان مربوط به جزیرهی خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به
حله رفتم و در خانهی سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم.
او داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو کرد: سالها در
دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربیاندلسی تحصیل میکردم. روزی شیخ مغربی عزم
سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم. به
قاهره رسیدیم. استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از
بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد. سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود
پشم و
روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از
سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است.
هنگامی که نام
رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، ۲۵ روز راه بود که دو
روز بیآب و
آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و
اذان و
نماز آنها بر هیات شیعیان بود. آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیرهی خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند. منتظر شدم تا کاروان کشتیها از جزیرهی خضراء رسید. فرماندهی آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست. او مرا با خود به جزیرهی خضراء برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء. این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفتحصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود.... در
مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان
نماز جمعه میخواندند (
واجب میدانستند.) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است. سید مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند. سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است. من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند... در مورد دیدن امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است. دربارهی سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است.
با سید شمس الدین، گفتوگوی بسیار کردم و
قرآن را نزد او خواندم. از او دربارهی ارتباط
آیات و اینکه برخی آیات، با قبل بیارتباط هستند، پرسیدم. پاسخ داد: ....
مسلمانان پس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در قدح و
مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن
علی (علیهالسّلام) که نزد صاحب الامر (عجّلاللهفرجهالشریف) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است. در جمعهی دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهی میانی ماه سوار میشوند و منتظر
فرج هستند. پس از اینکه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند. از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟ سید گفت: درست میگویی، ولی این
حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است. سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. همچنین گفت که آن حضرت،
خمس را بر شیعیان خود
مباح کرده است و آن حضرت هر سال
حج میگذارد و پدرانش را در
مدینه،
عراق و
طوس زیارت میکند.
این خلاصهای از داستان بود. البته کسانی که خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند.
داستان دیگری را بیاضی
از کمالالدین انباری در ۵۴۳ نقل کرده که از برخی جهات شبیه ماجرای جزیره خضراست. خلاصه آن چنین است: انباری در مجلسی حضور داشت که عونالدین یحیی بن هُبَیره، وزیر المقتفیبالله عباسی، در مذمت
مذهب شیعه سخنی گفت. در این هنگام مردی که مورد احترام وزیر بود، اجازه خواست درباره شیعیان حکایتی نقل کند که خود شاهد بوده است. او گفت: من و پدرم به قصد
تجارت از باهیه که شهری بسیار بزرگ بود با کشتی عازم
سفر شدیم. آنگاه، به جزایر سرسبزی رسیدیم که ناخدای کشتی نیز تا آن زمان به آنجا نرفته بود و نام آن را نمیدانست. مردمان این جزایر بهترین آداب و رسوم اجتماعی را داشتند و در راستی و
امانت و
دیانت بیهمتا بودند. راوی داستان که از چندین شهر در این جزایر دیدن کرده بوده است، حاکمان این شهرها را به
ترتیب طاهر، قاسم، ابراهیم و هاشم نام میبرد و میگوید که همه آنان خود را از فرزندان
صاحبالامر میدانستند.
در سالهای اخیر، مؤلفی عراقی به نام ناجی نجار، کتابی در باره جزیره خضراء نوشت و آن را با مثلث برمودا تطبیق داد. علیاکبر مهدیپور این
کتاب را با عنوان جزیره خضراء و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا، همراه با افزودههایی، به فارسی ترجمه کرد.
جعفر مرتضی عاملی بر این کتاب
نقد نوشته و علاوه بر اینکه سند و محتوای
روایت را نقد کرده، تطبیق جزیره خضراء را بر مثلث برمودا ناروا دانسته است.
کتاب دیگری که سند و محتوای داستان جزیره خضراء را با تفصیل بیشتر نقد کرده و اشکالات این حکایت را نمایانده و به نقد نظریه انطباق جزیره خضراء بر مثلث برمودا پرداخته، کتابی است در بررسی دیدگاههای
محمدتقی شوشتری، جعفر مرتضی عاملی، ابراهیم امینی و دیگران که ابوالفضل طریقهدار با عنوان جزیره خضرا: افسانه یا واقعیت؟ تدوین و در باره آن تحقیق کرده است.
شیخ جعفر کاشفالغطاء این داستان را از ساختههای داستانسرایان معرفی میکند که برخی از اخباریها آن را از کتابهای مهجور و ساختگی نقل کردهاند. او مضمون و مفاد داستان را مخالف اصول پذیرفته شده شیعه و گفتار عالمان دانسته است.
برخی از معاصران، مانند آقابزرگ
طهرانی،
سید محمدعلی قاضی طباطبائی،
محمد تقی تستری و
سید محمد صدر نیز به نقد سند و محتوای این داستان پرداختهاند.
علیاکبر غفاریاصل حکایت جزیره خضراء را مربوط به یکی از فرزندان
اسماعیل،
پسر امام صادق (علیهالسلام)، میداند که با امام زمان هملقب و دوازدهمین نسل از علی (علیهالسلام) بود.
به نظر میرسد عراقیانی که از آن سرزمین دیدن کردهاند، به سبب تشابه نام و
کنیه و
لقب او با حضرت مهدی، تصور میکردند او همان مهدی است که نامش در روایات آمده و حاکمان آن جزایر فرزندان او هستند.
از مهمترین موضوعات در بررسی سند یک
خبر، منابعی است که آن خبر را ذکر کردهاند. بدیهی است هر قدر، منابع یک خبر به
عصر صدور و حدوث آن نزدیکتر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت. در مورد داستان جزیرهی خضراء چنانکه در اصل داستان آمده،
راوی خبر آن را در
سال ۶۹۹ ه.ق. از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است. در آن زمان، «حله» شهری آباد بین
بغداد و
کوفه بوده و چون کوفه و
نجف در آن زمان، مرکز
حوزهی علمی شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهای مهمی که به مسایل عقیدتی و کلامی و فقهی شیعه مربوط میشده است، بااهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتههای آنان منعکس میگشته است. ولی علیرغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در
سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (یعنی از سال ۶۹۹ تا ۱۰۱۹ ه.ق.) که به دست ما رسیده است، این خبر انعکاس نیافته است.
پیش از مجلسی،
قاضی نورالله شوشتری (متوفی ۱۰۱۹)، به مناسبت ذکر برخی مکانها، به جزیره خضراء و همین داستان اشاره کرده و اظهار داشته که
شهید اول این حکایت را از زینالدین مذکور روایت کرده و با خط خود نوشته بوده است. قاضی نورالله، سپس ذکر کرده که یکی از معاصرانش به نام شمسالدینمحمدبن اسدالله شوشتری به خواسته شاهطهماسب صفوی، کتابی در بیان
حکمت و
مصلحت غیبت تألیف کرده، و رساله جزیرة الخضراء را نیز در آن (به فارسی) درج نموده است.
آقابزرگ
طهرانی احتمال داده است که این
ترجمه فارسی همان ترجمهای باشد که به نام
محقق کرکی (متوفی ۹۴۰) در
هند چاپ شده است.
اشتهار این داستان از
آغاز هزارهی دوم به ویژه در زمان
علامه مجلسی (قدس سره) و ذکر آن در کتاب
بحارالانوار است. قبل از علامه،
قاضی نور الله شوشتری (م ۱۰۱۹) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است. البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که
شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذکر کرده است، ولی ایشان هیچ مدرکی در این باره به دست نمیدهد. علاوه بر اینکه علامه مجلسی (قدس سره) همهی آثار شهید را در اختیار داشته است.
در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرهی خضراء میگوید: «این داستان را در کتابهای معتبر ندیدم». بدیهی است اگر علامه مجلسی (قدس سره) این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمیکرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میکرد.
مجهول بودن راوی و
استنساخ کنندهی نسخهی مکتوب داستان: علما و فقهای اسلام در پذیرش یک
کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمیکنند، بلکه وقتی یک کتاب را از نظر
انتساب به نویسنده زمانی معتبر میدانند که آن کتاب از طریق سلسلهی اجازات برای آنان نقل شده باشد. از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقهی بعد از خود منتقل میکردند. در زمانهای گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههای مکتوب خطی میشد، اجازهای بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد. برای نمونه، مرحوم مجلسی (قدس سره) در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههای خود برای نقل از کتابها میپردازد و بدین
ترتیب، نقل خود از کتابهای آنان را مستند میسازد.
ولی نوشتهی جزیرهی خضراء اولا: هیچ ارتباط مستندی با نویسندهی آن ندارد. و هیچ مدرکی که صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد. ثانیا: یابندهی نسخه و (کسی که میگوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی کوفی یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسی است تا بتوان نسبتبه
وثاقت یا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد. ثالثا: یابندهی مجهول نوشتهی فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از کجا تشخیص داده است که نوشتهی مزبور خط فضل بن علی است. ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است. ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنانکه قبلا نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان
استدلال کرد که دارای سلسله
سند موثق به نویسندهی کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشتهای مینوشت (چنانکه برخی نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میداد، مثلا میگفت این نوشتهی
زرارة بن أعین یا محمد بن ابی عمیر و... میباشد.
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز یک نفر که همان فضل بن علی باشد، هیچکدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد کرد. علی بن فاضل که شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیرهی خضرا و... است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذکری از او به میان نیاوردهاند، با آن که شخصیتهایی چون
علامه حلی و
ابن داود (صاحب کتاب
رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال ۷۰۷ ه.ق به پایان رسیده است) که معاصر و یا نزدیک به زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند، حال آن که خبر جنجالی او که علاوه بر جنبههای حساس کلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتا میبایستی انعکاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد.
خلاصهی سخن اینکه، این خبر از نظر سند نه تنها
ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی (قدس سره) هیچ مستند دیگری ندارد. بدیهی است که چنین نقلهایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمیشود.
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطهی اجازهی صاحب
کشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از
رجال موثق شمرده میشود،
ولی نکتهی مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیی که در داستان جزیرهی خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر اینکه، راوی کتاب (کسی که کتاب را برای ما نقل کرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است. همچنین شخصی که فضل بن یحیی از او نقل میکنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است.
گرچه بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد، ولی به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده میکنیم.
در هفت مورد به تناقضها و اختلاف عقایدی که در نقل این داستان پدید میآید اشاره میکنیم:
از جمله مطالبی که در ضمن گفتوگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به
تحریف قرآن است. یعنی کسی که این داستان را بپذیرد، بایستی با یک خبر که مجهول الراوی و نهایتا
خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد.
مگر آن که کسی مسلک اخباریون را داشته باشد، که با یک سری اخبار ضعیف و بیاعتبار همچون حدیث مذکور، مهمترین سند
اسلام و متقنترین آن را تحریف شده بداند که این نهایتبیفکری و کم خردی و دوری از
عقل و
منطق است.
آری، شمس الدین مذکور در قصه، به صراحت میگوید که قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است. «و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة».
چگونه میتوان قرآن
متواتر و تضمین شده را که همهی
ائمه (علیهمالسّلام) به آن استناد میکردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟! و آیا کسانی که چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟!
راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) که با نسبت مازندرانی از او یاد میشود در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میکند. گرچه محتمل است که اشتهار یک نفر در انتساب به شهر یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر میرسد سازندهی این داستان، دچار اندکی کم حافظهگی شده است که یک بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میکنند.
در متن داستان آمده است: «هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور منای الجهات اتیته وجدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت....»، ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفتحصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیره به وسیلهی آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟ این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میکند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از
اجداد او در آن
سرزمین زندگی میکردهاند؟!!
در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممکن است»، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر
زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر
مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد». حال چگونه بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون
مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر ۱۳ نفر دیگرند. بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد. آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از
انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم.
به مقتضای این خبر،
خمس بر
شیعیان حضرت،
حلال است و ادای آن
واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز
غیبت تاکنون است.
علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام (علیهالسّلام) را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است. ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید: «هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: من از جملهی مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای؛ یک با در راه
سامرا و یک بار در
سفر مصر....
حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابتخاص دارد و از ملاقاتهای امام (علیهالسّلام) مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟ در جای دیگر داستان، ادعا میکند که او (امام زمان عج) پدرانش را در
مدینه،
عراق و
طوس، زیارت میکند و به سرزمین ما برمیگردد. معنای این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهای
امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیرهی خضراء ساکن است. حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام (علیهالسّلام) دارد، آن حضرت را ندیده است.
(۱) آقابزرگ
طهرانی، الذریعه.
(۲) علیبن محمد بیاضی، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۸۴.
(۳) محمدتقی تستری، الاخبار الدخیلة، چاپ علیاکبر غفاری، تهران ۱۳۹۰.
(۴) نعمت الله بن عبدالله جزایری، الانوار النعمانیة، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵) محمدبن حسن حرّعاملی، امل الا´مل، چاپ احمد حسینی، بغداد، ۱۹۶۵، چاپ افست قم ۱۳۶۲ ش.
(۶) حسن حسنزاده آملی، هزارویک نکته، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۷) نورالله بن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۸) محمد صدر، تاریخ الغیبة الکبری، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۹) ابوالفضل طریقهدار، جزیره خضرا: افسانه یا واقعیت ؟، قم ۱۳۷۷ ش.
(۱۰) جعفر مرتضی عاملی، دراسة فی علامات الظهور و الجزیرة الخضراء، قم ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۱) علیاکبر غفاری، «تصحیح و تحقیق متون حدیثی»، علوم حدیث، سال ۵، ش ۱ (بهار ۱۳۷۹).
(۱۲) جعفربن خضر کاشفالغطاء، الحـقّ المبین فی تصویب رأی المجتهدین و تخطئة الاخباریین، چاپ محمدکاظم روحانی، در گنجینه بهارستان: مجموعه ۱۱ رساله در فقه و اصول، بهکوشش حسنعلی علیاکبریان، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۱ ش.
(۱۳) علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار.
(۱۴) حسینبن محمدتقی نوری، جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة علیهالسلام، أو، معجزته فی الغیبة الکبری، در مجلسی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جزیره خضراء»، شماره۴۶۶۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نقد جزیره خضراء»، تاریخ بازیابی۹۵/۱۱/۲۷.