جراجمه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَراجِمَه، از اقوام کهن ساکن
شام در سده های نخستین هجری میباشند.
صورت مفرد و منسوب آن را جُرجُمانی
و، بنابه قیاس، جُرجُمی
نوشته اند. در منابع آمده است که به اهالی
شهر جُرجومه، جراجمه میگفتند و جرجومه در جبل لُکّام یا جبل اَسْوَد (اکنون اَمانوس) در ناحیه مرزیِ (ثَغرِ)
شام، نزدیک
معدن الزاج و اراضی باتلاقی شمال انطاکیه، میان بَیّاس و بوقا/ بوقه واقع بود.
جرجومه احتمالاً با گرگم، نام قدیم ولایتی در منطقه مَرعَش، مرتبط است
که اهالیاش، جراجمه، از آنجا به شمال شام کوچیدند و شهر جرجومه را پایتخت خود ساختند.
مورخان بیزانسی از جراجمه با نام مَرداییان (در منابع متأخر عربی: المرده) یاد کرده اند.
در واقع، آنچه مورخان یونانی درباره حرکت مرداییان از شمالِ
سوریه به جنوب و اشغال
جبل لبنان و سکونت آنان در جوار حِمْص و بَعْلَبَک و
دمشق ذکر کرده اند،
بلاذری درباره جراجمه در روزگار
عبدالملک بن مروان اموی (حک: ۶۵ـ۸۶) روایت نموده است. یکسانی سرگذشتِ مرداییان و جراجمه، از لحاظ تاریخی و جغرافیایی و دلاوری آنان در جنگها گویای یکی بودن آنهاست.
مورخان سوری جراجمه را گرگومایی خوانده و به آنان عنوان لیپهوری یا لیپری، به معنای راهزن، دادهاند
که با آن دسته از روایات تفسیری و منابع لغوی که جراجمه را راهزنان کوهستان خوانده اند، مطابقت دارد.
اصل جراجمه به روشنی دانسته نیست. بر اساس پارهای روایات، آنان
ایرانی الاصل بودند که در اوایل
اسلام در شام مستقر شدند، همانند دیگر گروههای ایرانی که در مناطق گوناگون جهان اسلام پراکنده شدند. ابناء
یمن/ابناء فارس، اَحامِره
کوفه، اَساوِره
بصره و خَضارِمه جزیره را از دیگر دستههای این گروه ایرانی دانستهاند.
ابن فقیه در
قرن سوم جراجمه را به معنای اهالی غیربومی و دگر آیینِ (عُلوجِ) شام دانسته است
که آرامی بودند و از مردم اصلی
سوریه نبودند
و گاه در مقایسه با نَبَطیان
عراق، آنان را نَبَط الشام خواندهاند.
لامنس از اینکه جراجمه پس از پراکنده شدن، به سرزمین
روم کوچیدند و در کیلیکیه، نزدیک موطن خویش (جرجومه)، و نواحی آن ساکن شدند، نتیجه میگیرد که آنان از آسیای صغیر برخاستهاند.
به هر روی، به نظر میرسد که جراجمه سابقهای بسیار کهن در شام داشتهاند. گفتهاند دارا
پسر دارا (داریوش سوم هخامنشی، حک: ۳۳۶ـ۳۳۰ ق م)، با توسعه قلمرو خود به سوی سرزمینهای غربیِ هخامنشیان، جراجمه و جرامِقَه (قومِ ایرانی تبارِ ساکن جزیره) را در شام و
فلسطین خراجگزار خویش ساخت.
جراجمه در زمان استیلای رومیان بر شام در ۶۳ میلادی و انطاکیه، تحت امرِ بِطْریق انطاکیه بودند.
آنان مسیحیانی تقریباً سست
اعتقاد بودند و مشخص نیست که معتقد به طبیعت واحد
مسیح علیهالسلام بودند یا او را دارای دو طبیعت با مشیتی واحد میدانستند. جراجمه به سبب
سکونت در نواحی مرزی میان سرزمین
مسلمانان و
روم شرقی، در جنگهای میان آنان در
صدر اسلام نقش مهمی داشتند و با اعزام سپاهیان و گروههای غیرنظامی، از دژهای خود در جبل لُکّام و طوروس/ توروس، رومیان شرقی را یاری میکردند و به تعبیر تئوفانس، مورخ بیزانسی، به منزله «دیواری مسین» از آسیای صغیر در برابر حملات فاتحان
مسلمان حفاظت میکردند و به عنوان سربازان مزدور روم به منطقه شامات میتاختند.
سپاهیان مسلمان پس از استیلا بر انطاکیه در سال ۱۵/۶۳۶، به فرماندهی حبیب بن مَسلَمه فِهری به جرجومه حمله کردند. جراجمه خواهان امان شدند و پذیرفتند که یاور و جاسوس مسلمانان باشند
و برای مسلمانان از دروازه های جبل لکّام پاسداری کنند. آنان از پرداخت
جزیه معاف شدند و قرار شد در صورتی که در لشکرکشیها در کنار مسلمانان بجنگند، سهمی از غنایم بیابند، اما دوستی جراجمه با والیان پایدار نبود؛ گاه به مسلمانان
خیانت میکردند و به رومیان اطلاعات میدادند.
به گفته تئوفانس، در زمان
معاویه (حک: ۴۱ـ۶۰) قُسْطَنْطین پوگوناتوس، امپراتور روم، لشکری از جراجمه را به شام گسیل کرد و آنان با پشتیبانی سربازان روم شرقی و تحت فرماندهی سرداران یونانی، از جبل لکّام تا
بیت المقدس را تصرف کردند و بر تمام کوههای
لبنان تسلط یافتند. بسیاری از بردگان فراری، که یونانی الاصل بودند، و همچنین شماری از مردم نواحی کوهستانی به جراجمه پیوستند و در مدتی کوتاه شمار نیروهای آنان به چند هزار جنگجو رسید.
معاویه، که در آن هنگام درگیر عَلَویان و مشکلات داخلی دیگر بود، با امپراتور روم شرقی قرارداد
صلح بست و تعهدات سنگینی را پذیرفت، از جمله دادن سه هزار تکه
طلا و پنجاه
اسب اصیل و آزاد ساختن هشت هزار
اسیر، و در مقابل قرار شد که امپراتور از هر گونه یاری جراجمه دست بردارد
(برای تفاوتهای مفاد صلح نامه به این آدرس رجوع کنید.
). تاریخ این لشکرکشی و معاهده را، به اختلاف، حدود سال ۴۶/۶۶۶،
۴۹/۶۶۹
و ۵۷ یا ۵۸ یا ۵۹/ ۶۷۷ـ۶۷۹
ذکر کرده اند. معاویه در سال ۴۹ یا ۵۰ گروهی از زُطها (جَتها) و دیگر ساکنان سِند را به نواحی ساحلیِ شام، انطاکیه و شمال آن در سرزمین جراجمه کوچاند
و بدین وسیله، جراجمه را تضعیف کرد.
مورخان مسلمان از معاهده مذکور یاد نکرده اند.
بلاذری،
ضمن سخن از جراجمه در روزگار عبدالملک، صریحاً میگوید که معاویه هنگامی که مشغول
جنگ با مردم
عراق بود، با جراجمه صلح کرد و به آنان اموالی داد؛ اما چنانچه این گزارش درباره جنگ معاویه با
علی علیهالسلام (
صفّین ، سال ۳۷) باشد، در مورد تاریخ این صلح نامه، ابهام و تردید میماند.
پس از
مرگ معاویه، جراجمه با استفاده از فرصت، قرار صلح را نقض کردند، رومیان را در نبردی یاری دادند و شهر حَماه را از مسلمانان گرفتند.
در عهد عبدالملک بن مروان جراجمه بار دیگر به لبنان حمله کردند و در ارتفاعات شمالی آن مستقر شدند.
در سال ۷۰/۶۸۹، امپراتور یوستی نیانوس دوم، با سوء استفاده از گرفتاری خلیفه ــ که با رقیب خود
عبداللّه بن زُبَیر و برادر او
مُصعَب میجنگید و درگیرِ شورشِ عمرو بن سعید بن عاص اَشدَق اموی، والی
دمشق، نیز بود ــ نَبطیان جبل
لبنان و جراجمه را
بسیج کرد و سواره نظام روم را، تحت فرماندهی یکی از سرداران روم شرقی، به منطقه جبل لکّام گسیل کرد. آنان تا قلب لبنان پیش رفتند و بر سراسر جبال و مناطق سوق الجیشی، مانند سَنیر و جبل الثَّلْج و جبال جولان تا حدود
فلسطین ، غلبه یافتند. بسیاری از جراجمه و کشاورزان بومی از قوم نَبَطی (اَنباط) و بردگان فراریِ
مسلمانان نیز به آنان پیوستند. عبدالملک، ناگزیر، با مهاجمان قرارداد صلح بست و پذیرفت که هر هفته هزار
دینار باج به آنان بپردازد. همچنین، به پیروی از معاویه، برای پرهیز از
جنگ با امپراتور روم و از بیم استیلای او بر شام، با امپراتور روم صلح نمود و تعهد کرد مالی به او بپردازد. امپراتور نیز عدهای از رومیان را به
گروگان نزد عبدالملک فرستاد و وی آنان را در
بعلبک نگاه داشت.
از این هنگام جراجمه با ساکنان
مسیحی کوههای لبنان، که زبانشان لهجهای از آرامی بود، آمیختند و این آمیزش به پیدایی طایفه مارونی لبنان انجامید که تا به امروز در شمال لبنان به سر میبرند.
تئوفانس، که از معاهده عبدالملک و یوستی نیانوس ضمن حوادث ۶۵/۶۸۴ و ۶۷ـ ۶۸/ ۶۸۶ یاد کرده (شاید در سال اخیر، معاهده نخست تجدید شده)،
مالیات سال ۶۵ را ۰۰۰، ۳۶۵ قطعه
طلا، ۳۶۵
برده و ۳۶۵ اسب اصیل ذکر کرده و گفته است که یوستی نیانوس، متقابلاً، دوازده هزار تن از جراجمه را فرا خواند و آنان در روم شرقی مستقر شدند، اما
بلاذری از این عقب نشینی یاد نکرده است. یوستی نیانوس بدین وسیله به تقویت سپاه خود پرداخت. همچنین به گفته تئوفانس، در سال ۶۸ـ۶۹/۶۸۷ بعضی از جراجمه از لبنان خارج شدند و در
ارمنستان به سپاه امپراتور پیوستند، اما برخی دیگر در جبل لکّام ماندند.
خلیفه عبدالملک، پس از امضای معاهده، برای رهایی از جراجمه چارهای اندیشید. وی سُحَیْم بن مهاجر، یکی از معتمدانش، را نزد سردار روم شرقی فرستاد. سحیم وانمود کرد که بر ضد خلیفه با سردار همدست شده است و بدین گونه نزد سردار تقرب یافت و اعتماد وی را جلب کرد. آنگاه به فرمان او، گروهی از لشکریان، سردار را غافلگیرانه کشتند و یونانیهای همراه وی و عدهای از جراجمه را به
قتل رساندند، اما دیگر جراجمه و یاران سردار امان یافتند. سپس جراجمه پراکنده شدند؛ برخی به روستاهای حِمص و
دمشق رفتند و بیشتر آنان به شهر خود واقع در جبل لکّام بازگشتند. انباط نیز به قریههای خود و بردگان فراری هم نزد صاحبانشان رفتند
(که حکایتی متفاوت درباره حیله و دسیسه سحیم آورده است).
پس از آن، برخی از جراجمه به خدمت خلیفه در آمدند. یکی از آنان به نام میمون جرجمانی (نزد رومیان شرقی: میومه)، که پیش از آن بردهای یونانی (در برخی منابع رومی) متعلق به یکی از افراد خاندان اموی بود، در جنگی که در لبنان روی داد، در کنار جراجمه حضور یافت و با
شجاعت و
فداکاری جنگید. از این رو، عبدالملک او را آزاد کرد و فرماندهی گروهی از لشکریان را به وی داد و او را به انطاکیه فرستاد. مسلمه بن عبدالملک، میمون را به فرماندهی هزار سپاهی از جراجمه انطاکیه، به نبرد طوانه (تیانه) گسیل کرد و میمون پس از نبردی فداکارانه در آنجا کشته شد.
خلیفه بن خَیّاط مرگ میمون را در سال ۸۵، در زمان عبدالملک، و در نبرد با رومیان نوشته است
اما طبری،
به روایت از
واقدی،
مرگ وی را در سال ۸۷ (زمان
ولید بن عبدالملک) ذکر کرده و گفته است که وی در صفوف یونانیان (رومیان) کشته شد.
جراجمه در دژهای خود در جبل لکّام همواره درد سر میآفریدند. در سال ۸۹/۷۰۸ آنان در
شهر خود، جرجومه، گرد آمدند و جمعی از یونانیان نیز از اسکندرونه (اسکندرون) به آنان پیوستند ازاین رو، ولیدبن عبدالملک (حک: ۸۶ـ۹۶) برادرش، مَسلمه، را با لشکری به نبرد آنان فرستاد. مسلمه شهر استوار آنان، جرجومه، را گشود و آنجا را ویران کرد، اما به جراجمه اجازه داد در هر جا از سرزمین
شام که بخواهند اقامت گزینند برای مردانشان مقرری و کمک غذایی (
گندم و
روغن) تعیین کرد اجازه داد بر آیین
مسیحی خود بمانند و همچون
مسلمانان لباس بپوشند، بی آنکه مجبور به پرداخت
جزیه شوند بتوانند همراه مسلمانان بجنگند و از کشته شدگان برای خود
غنیمت بردارند و کالاها و تجارت آنان مشمول همان مالیاتی باشد که مسلمانان میپرداختند. شماری از جراجمه در جبل الحُوّار، لَیْلُون و تیزین در شمال شام و گروهی نیز در حمص و انطاکیه مستقر شدند. برخی نیز به روم شرقی هجرت کردند.
بدین ترتیب، در زمان ولیدبن عبدالملک خطر جراجمه به کلی مرتفع شد.
جراجمه مهاجر به روم شرقی، در پامفیلیا (تکه) نزدیک انطالیه/ اتالیه سکنا گزیدند و به مرداییان معروف شدند و تحت امر یک والی به سر بردند. در جمعیت این منطقه آثار روشنی حاکی از اصل شامی آنها پیداست.
در سال ۱۰۱ در آغاز
خلافت یزید بن عبدالملک (حک: ۱۰۱ـ۱۰۵)، جراجمه، که بخشی از لشکر چند نژاده مسلمه بودند، وی را در سرکوب شورش یزیدبن مُهَلَّب در
عراق یاری کردند.
در زمان
هشام بن عبدالملک (حک: ۱۰۵ـ۱۲۵) نیز برخی از جراجمه، جزو گروهی از مدافعانِ جبل لکّام بودند.
در روزگار
واثق عباسی (حک: ۲۲۷ـ۲۳۲) برخی عمال، جراجمه انطاکیه را به پرداخت جزیه سرانه ملزم کردند. جراجمه به واثق شکایت بردند و خلیفه ایشان را از آن جزیه
معاف کرد؛ اما بعداً
متوکل (حک: ۲۳۲ـ۲۴۷) دستور داد از آنان جزیه بستانند و در صورتی که در پاسگاههای مرزی، مسلمانان را یاری کنند، مواجب بگیرند.
(۱) ابن اثیر (علی بن محمد)، الکامل؛
(۲) ابن اثیر (مبارک بن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث والاثر ، چاپ محمودمحمد طناحی و طاهر احمد زاوی ، بیروت ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳، چاپ افست قم ۱۳۶۴ ش ؛
(۳) ابن درید، کتاب جمهرة اللغة ، حیدرآباد دکن ۱۳۴۴ـ۱۳۵۱، چاپ افست ( بیروت . بی تا. ) ؛
(۴) ابن عدیم ، بغیة الطلب فی تاریخ حلب ، چاپ سهیل زکار، بیروت ?( ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸ ) ؛
(۵) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق ، چاپ علی شیری ، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۰؛
(۶) ابن فقیه ، البلدان؛
(۷) ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق؛
(۸)
ابوالفرج اصفهانی ، الاغانی؛
(۹) احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، چاپ محمود فردوس العظم ، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
(۱۰) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۱۱) عمر عبدالسلام تدمری ، لبنان من الفتح الاسلامی حتی سقوط الدولة الامویة : ۱۳ـ۱۳۲ ه ./ ۶۳۴ـ ۷۵۰ م . ، طرابلس ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۲) عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱/ ۱۹۶۰ـ۱۹۶۱؛
(۱۳) فیلیپ خوری حتّی ، تاریخ لبنان : مُنذاقدم العصور التاریخیة الی عصرنا الحاضر ، ترجمة انیس فریحه ، چاپ جبرائیل جبور، بیروت ?( ۱۹۷۲ ) ؛
(۱۴) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة والسلام ، بیروت : دارمکتبة الحیاة ، ( بی تا. ) ؛
(۱۵) خلیفة بن خیاط ، تاریخ خلیفة بن خیاط ، روایة بقی بن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۹۶۷ـ ۱۹۶۸؛
(۱۶) محمودبن عمر زمخشری ، الفائق فی غریب الحدیث ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۱۷) طنوس بن یوسف شدیاق ، کتاب اخبار الاعیان فی جبل لبنان ، ج ۱، چاپ فؤاد افرام بستانی ، بیروت ۱۹۷۰؛
(۱۸) طبری ، تاریخ (بیروت )؛
(۱۹) طبری ، جامع ؛
(۲۰) هانری لامنس ، تسریح الابصار فی ما یحتوی لبنان من الا´ثار ، ( بیروت ) ۱۹۹۶؛
(۲۱) یاقوت حموی ؛
(۲۲) یعقوبی ، تاریخ ؛
(۲۳) EI ۲ , s.v. "Djara ¦djima" (by M. Canard); Philip K. Hitti, History of Syria: including Lebanon and Palestine , London ۱۹۵۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جراجمه»، شماره۴۵۴۲.