جبهه آزادیبخش ظفار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جبهه آزادیبخش ظُفار، جبهه آزادیبخش ظُفار (نام اصلیِ آن در
عربی : جبهه تحریر ظُفار)، تشکلی چپگرا که برای کسب
استقلال ایالت ظفار در
عمان ، بر
ضد سلطان عمان به
مبارزه مسلحانه روی آورد.
سابقه تشکیل آن به پیکارهای مسلحانه در اواخر دهه ۱۳۳۰ ش /۱۹۵۰ در منطقه الجبل الاخضر، در شمال عمان، باز میگردد. در ۱۳۳۷ ش/ ۱۹۵۸، سعید بن تیمور، سلطان عمان و مسقط (حک :۱۳۱۱ـ۱۳۴۹ ش /۱۹۳۲ـ۱۹۷۰)، برای سرکوب قبایل شورشی هوادار امام غالب بن علی،
رهبر مخالفان سلطنت، از انگلستان، که از دیرباز بر این سرزمین سیطره سیاسی و اقتصادی داشت، کمک نظامی خواست. با مداخله نظامی انگلستان، شورشیان تضعیف و پراکنده شدند. این مبارزات بر گروههای ناراضی و شورشی در منطقه ظفار تأثیر گذاشت.
در ۱۳۴۳ ش/ ۱۹۶۴، گروههای پراکنده شورشی و مخالف سلطنت، شامل شاخه ظفاری جنبش ملی گرای عربی و «انجمن خیریه ظفار» (اللَّجْنه الخیریه الظفاریه) و «سازمان نظامیان ظفاری» (منظمه الجنود الظفاریین) و «سازمان جوانان عرب ظفار» (منظمه الشباب العربی الظفاری) و هواداران جنبش انقلابی و پیروان مسلم بن نوفَل، رهبر قبیله آل باکثیر، با یکدیگر متحد شدند و «جبهه آزادیبخش ظفار» را بنیان گذاشتند. جبهه در ۱۱
خرداد ۱۳۴۴/ اول ژوئن ۱۹۶۵، نخستین همایش خود را در وادی کبیر، ناحیه ای در بلندیهای مرکزی ظفار، برگزار کرد، سپس با انتشار اطلاعیه ای رسماً
اعلام موجودیت نمود.
در این اطلاعیه، خطاب به مردم ظفار،
هدف اساسی جبهه رهایی ظفار از «سلطه مستبدانه سلطان سعید»، که منافع وی با منافع انگلستان وابسته و همگون شده بود، ذکر شد.
برخی از علل اصلی بروز تمایلات جدایی خواهانه و شورش در منطقه ظفار، عبارت بود از: ۱) ویژگیهای منحصر به فرد و متمایز اقلیمی و سرزمینی و قومی و اجتماعی این منطقه نسبت به دیگر مناطق عمان، که زمینه مناسبی برای تکوین گرایشهای جدایی خواهانه فراهم میآورد؛ ۲)
تاریخ مستقل منطقه ظفار، که تا پیش از ۱۲۴۴/۱۸۲۹ به کلی از سرزمین عمان کنونی مجزا بود و
هویت سیاسی متفاوتی به مردمان این منطقه میبخشید؛ ۳) بی توجهی سلطان سعید به آبادانی این منطقه و بروز
فقر و تبعیض در زندگی مردم ظفار در
مقایسه با دیگر بخشهای عمان؛ ۴) در این میان، پس از جنگ جهانی
دوم گروههایی از مردم ظفار که برای یافتن کار به کشورهای نفت خیز عربی
خلیج فارس مهاجرت میکردند، در آنجا با گروههای فلسطینی مبارز و انقلابیون
یمن جنوبی و یمن شمالی و ایدئولوژی مبارزه جویانه مارکسیستی و سوسیالیستی آشنا شدند و از آنها روش مبارزه را آموختند. این مهاجران پس از بازگشت به ظفار، به پیکار با نظام سلطنتی اقدام کردند. پس از شعله ور شدن
قیام در ظفار، بسیاری از هواداران
امام غالب نیز که با
اصول و روشهای حرکتهای نظامی آشنا بودند، به
جبهه آزادیبخش ظفار پیوستند.
شورش جدایی خواهانه ای که در
دهه ۱۳۳۰ ش /۱۹۵۰ تا اواسط دهه ۱۳۴۰ ش /۱۹۶۰ بر ضد سلطان سعید صورت گرفت، خصلت قبیله ای و قومی (ملی گرایی عربی) داشت و عمدتاً از حمایت
مصر برخوردار بود و از ۱۳۴۳ـ۱۳۴۶ ش/ ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷، به ویژه پس از شکست
جنگ شش روزه
اعراب و
اسرائیل در ۱۳۴۶ ش/ ۱۹۶۷، متشکل و سازمان یافته شد و متأثر از جریان مارکسیستی منطقه شبه جزیره
عربستان ، به ویژه حاکمیت این جریان در یمن جنوبی که همجوار با منطقه ظفار بود، مبارزه مسلحانه و چپگرا را در پیش گرفت. بنابراین، در
دومین همایش جبهه ــ که از ۱۰ تا ۲۹
شهریور ۱۳۴۷/ اول ـ ۲۰ سپتامبر ۱۹۶۸، در وادی حَمرین با حضور کمونیستهای ظفار و گروهی از چپگرایان شیخ نشینهای خلیج فارس تشکیل شد ــ نام جبهه آزادی بخش ظفار به «جبهه خلق برای آزادی عمان و خلیج
اشغال شده عربی» (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان و الخلیج العربی المحتلّ) تغییر یافت، زیرا هدف، آزادی سراسر عمان و
امارات خلیج فارس شده بود. در این همایش، در باره بهبود شیوه مبارزه مسلحانه از طریق افزایش نقش گروههای مقاومت مردمی در کنار ارتش آزادیبخش (شاخه نظامی جبهه) تصمیماتی گرفته شد. سپس این
جبهه ، با اتکا به کمکهای مستمر مادّی و نظامیِ جمهوری دموکراتیک خلق یمن (یمن جنوبی) و اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین و دولتهای متمایل به بلوک شرق، و بسیاری از سازمانها و تشکلهای چپگرا، بر مبارزه مسلحانه با سلطان سعید شدت بخشید.
جبهه، با جلب پشتیبانی گسترده خارجی و بهره گرفتن از ناتوانی نظامی سلطان سعید، به پیشروی نظامی در منطقه ظفار
سرعت بخشید و اداره قسمت عمده منطقه را در دست گرفت. ارتش آزادیبخش در مناطق تحت تصرفش، با تشکیل حکومت ملی، مواضع خود را در منطقه تحکیم نمود.
در آغاز دهه ۱۳۵۰ ش/ دهه ۱۹۷۰،
قدرت سیاسی و نظامی جبهه در منطقه و دامنه
تهدید آن علیه سلطنت سلطان سعید و منافع بریتانیا ــ که در حال خروج نظامی از منطقه خلیج فارس بود ــ به اوج رسید. از نظر امریکا و بریتانیا و حکومتهای محافظه کار هوادار غرب در منطقه خلیج فارس، مانند
ایران و
عربستان سعودی ، پیروزی قریب الوقوع جبهه آزادیبخش ظفار به منزله سیطره کمونیسم بر سرزمینی بود که از منابع
نفت ، ۷۰۰، ۱ کیلومتر خط کرانه ای با خلیج فارس و
تنگه هرمز (شاهراه حیاتی نفت منطقه) و دریای عمان، و همچنین از موقعیت بسیار ممتاز راهبردی (استراتژیک) برخوردار بود و در صورت تحقق این امر،
جهان غرب ، به ویژه امریکا و بریتانیا، برای تأمین انرژی و نفت از این منطقه، منافع زیادی را از دست میداد و در برابرِ بلوک شرق، شکست بزرگی میخورد؛ از این رو، امریکا و بریتانیا به اقدامات سیاسی و نظامی پرداختند.
در ۳
تیر ۱۳۴۹/ ۲۳ ژوئیه ۱۹۷۰، قابوس
فرزند ۲۹ ساله سلطان سعید با کمک و تأیید بریتانیا برضد
پدر خود کودتا کرد و قدرت را در دست گرفت. طرز فکر سلطان قابوس با پدرش متفاوت بود. در عرصه سیاست خارجی با جلب حمایتهای سیاسی و نظامی، و در بُعد داخلی با پیشبرد برنامه های عمرانی و رفاهی، موقعیت ضعیف عمان در منطقه و اوضاع مخاطره آمیز داخلی را بهبود بخشید. وی برای حل بحران رو به گسترش ظفار، افزون بر ادامه مقابله نظامی با شورشیان، با صدور فرمان عفو عمومی برای آن دسته از هواداران جبهه که خود را تسلیم کنند، شماری از قبایل شورشی و اشخاص ملی گرا را به خود جلب کرد. با وجود این، مارکسیستها و وفاداران به آنها در جبهه، که بخش عمده ظفار را در
تصرف داشتند، و متحدان آنان در «جبهه دموکراتیک ملی برای آزادی عمان و خلیج عربی» (الجبهه الشعبیه الدیمقراطیه لتحریر عمان و الخلیج العربی) ــ که در ۱۳۴۹ ش/ ۱۹۷۰، در شمال عمان اعلام موجودیت کرده بودند ــ بی اعتنا به فرمان عفو سلطان، با شدت بیشتری به نبرد با
حکومت ادامه دادند. علاوه بر این، قابوس برای اجرای کامل برنامه های عمرانی در کشور، به ویژه در مناطق محروم، به نوسازی سازمان اداری کشور مبادرت نمود. هدف وی از اجرای برنامه های عمرانی (از قبیل خدمات درمانی و آموزشی و ارتباطی)، رفع تبعیض و فقر، به مثابه علل اصلی بی ثباتی سیاسی و شورش و گرایش به
مارکسیسم ، بود.
در اواسط ۱۳۵۰ ش /۱۹۷۱، شورشیان آخرین مواضع نیروهای حکومتی را در جاده ثَمَریت تصرف کردند. این شکست، به واکنش تند حکومت انجامید، به طوری که ارتش عمان به پاکسازی منطقه اقدام نمود.
در ۱۳۵۰ ش/ ژوئن ۱۹۷۱، جبهه، سومین همایش خود را با شرکت نیروهای مارکسیست عمان و منطقه خلیج فارس، در رَخیوت برگزار کرد. در این همایش برای اداره مناطق اشغال شده در ظفار تصمیماتی گرفته شد و بر ضرورت ایجاد جبهه ای یکپارچه و متشکل، برای مبارزه با
امپریالیسم و
صهیونیسم و حکومتهای محافظه کار، تأکید گردید. در ۱۳۵۱ ش/ دسامبر ۱۹۷۲، در همایش «اهلیش» تصمیم گرفته شد که جبهه دموکراتیک ملی برای آزادی عمان و خلیج عربی نیز به جبهه بپیوندد و جبهه تازه ای با عنوان «جبهه ملی برای آزادی عمان و خلیج» (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان و الخلیج)، تحت فرماندهیِ رهبری مشترک، تشکیل شود.
در ۱۳۵۱ـ۱۳۵۲ ش /۱۹۷۲ـ۱۹۷۳، شورشیان با دریافت کمکهای مالی و نظامی از جمهوری دموکراتیک خلق یمن جنوبی، جمهوری خلق چین، اتحاد جماهیر شوروی،
کوبا ،
عراق ،
لیبی و برخی کشورهای
اروپای شرقی ، بنیه نظامی خود را تقویت کردند و ضمن در دست گرفتن مراکز عمده و حساس منطقه ظفار، مانند ثَمَریت و رخیوت و مناطق باختری ظفار، بر عملیات نظامی خود در مناطق مجاور افزودند. با افزایش تهدیدِ جبهه نسبت به تمامیت ارضی عمان و نظام سلطنتی، و ناتوانی ارتش سلطان قابوس در دفع آن، سلطان قابوس ناگزیر از دولتهای عربی همسایه و دوست، از جمله عربستان سعودی،
کویت ،
امارات متحده عربی و
اردن و نیز از
دولت ایران، رسماً کمک خواست ولی فقط اردن و ایران، به تشویق
انگلستان و
امریکا ، به یاری قابوس شتافتند. سایر دولتها اعلام بی طرفی کردند.
در باره انگیزهها و سبب حمایت سیاسی و نظامی بی سابقه
محمدرضا پهلوی (
پهلوی، سلسله) از سلطان قابوس در سرکوب شورشیان ظفار، اجمالاً این دلایل مطرح بود: ۱) التزام شاه ایران به اجرای «آموزه سیاسیِ (دکترین) دو رکنی نیکسون» در منطقه خلیج فارس با هدف
دفاع از منافع
جهان غرب؛ ۲) انگیزه قوی و اشتیاق وافر او به
اثبات برتری نظامی و امنیتی ایران در منطقه خلیج فارس و اقیانوس هند؛ ۳) افزایش تصاعدی درآمد ایران بر
اثر افزایش ناگهانی قیمت نفت پس از
دومین جنگ اعراب و اسرائیل در ۱۳۵۲ش/ ۱۹۷۳، که موجب تقویت نظامیگری حکومت
پهلوی بود و محمدرضا
پهلوی را به مداخله جوییهای سیاسی و نظامی خارج از مرزهای ایران سوق داد.
بر اساس موافقتنامه همکاری نظامی میان ثُوَینی بن شهاب (مستشار عالی سلطان قابوس) و دولتمردان ایران در تیر ۱۳۵۱، نخستین یگانهای نظامی ایران در آذر همان
سال به عمان اعزام شدند. نیروهای ایرانی، انگلیسی و امریکایی همراه با نیروهای سلطان قابوس به مواضع شورشیان در منطقه وسطای ظفار حمله کردند. فرماندهیِ جنگهای ضدچریکی در این حمله مشترک، برعهده کارشناسان امریکایی بود. ارتش ایران در عملیات متعددِ مشترک، فعال تر از دیگران بود؛ نیروهای عمانی و ایرانی در چند هجوم پی درپی، از
دی ۱۳۵۲ تا
آذر ۱۳۵۴، بیشتر مناطقِ تحت
اشغال شورشیان در ظفار را
آزاد ساختند و فرماندهی و سازمان نظامیِ چریکهای جبهه را درهم ریختند.
در پی شکست سخت نیروهای جبهه، هسته مرکزی جنبش متوجه شد که پیوستن عناصری از
امارات خلیج فارس، نه تنها
اثر مثبتی در پیشرفت اهداف تعیین شده نداشته، بلکه موجب تحریک کشورهای منطقه خلیج فارس، از جمله سبب دخالت نظامی ایران در این پیکار، و تغییر موازنه نظامی به سود نیروهای سلطان گردیده است. موضوع تعدیل اهداف و گستره عملیات جبهه، به محور اختلاف و انشقاق گروههای تشکیل دهنده جبهه تبدیل شد و سرانجام، بر اساس آخرین تصمیم همایش نیروهای مخالف در مرداد ـ
شهریور ۱۳۵۳/ اوت ۱۹۷۴، صفوف مخالفان از هم جدا شد و نام جبهه به «جبهه خلق برای آزادی عمان» (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان) تغییر یافت و فعالیتهای عناصر ظفاری در قلمرو عمان متمرکز گردید. تعدیل اهداف جبهه، به کاهش حمایت شوروی (حامی اصلی آن) انجامید. از سوی دیگر، در پی تنش زدایی در روابط ایران و
عراق و انعقاد موافقتنامه الجزایر در ۱۳۵۴ ش/ ۱۹۷۵ و بروز تغییرات کلی در سیاست خارجی منطقه ای عراق مبنی بر حمایت نکردن از کمونیستهای شبه جزیره عرب و برقراری روابط سیاسی با عمان، جبهه در اوضاع بسیار دشوار سیاسی و نظامی قرار گرفت.
با
تداوم حملاتِ نظامی مشترک ایران و عمان به نیروهای شورشی، به تدریج رهبران رده بالای جبهه و دهها تن از هواداران آن تسلیم دولت مرکزی شدند. سرانجام، در ۲۱ آذر ۱۳۵۴، سلطان قابوس رسماً پایان
جنگ را اعلام کرد.
با میانجیگری
عربستان در ۱۳۵۵ ش/ ۱۹۷۶، میان دولت و نیروهای شورشی
آتش بس برقرار شد و عمانیهایی که به طرفداری از جبهه، با دولت مبارزه کرده بودند، مشمول عفو سلطان شدند. از این پس برخوردهای نظامی پراکنده ای در منطقه ظفار رخ داد. عاملِ این درگیریها شورشیانی بودند که به جمهوری دموکراتیک خلق یمن گریخته و از حمایتهای این
حکومت و همچنین از حمایت کوبا برخوردار بودند. در این
زمان جبهه، به نیرویی که بیشتر مزدور بیگانگان بود، تبدیل شد و در جذب هوادارانی از میان عمانیها، برای سازماندهی مجدد، بسیار ناموفق بود. با انسداد مرزهای عمان با جمهوری دموکراتیک خلق یمن و برقراری روابط سیاسی و آشتی میان دو کشور، جبهه در ۱۳۶۱ ش/ اکتبر ۱۹۸۲ به کلی فروپاشید.
در باره تشکیلات سازمانی جبهه، اطلاعات موثقی در دست نیست. ترجمان (ارگان) رسمی آن نشریه صوت الثوره نام داشت که مواضع و دیدگاههای جبهه در آن مطرح میشد. جبهه امور مناطق تحت تصرف خود را، با تشکیل شوراهای مردمی، به طور متمرکز اداره میکرد. همچنین با هدف آماده سازی مردم ظفار برای مبارزه با حکومت، برنامه های آموزشِ نظامی، سیاسی، ایدئولوژیک و بهداشتی را به اجرا گذاشت. با وجود تلاش فزاینده رهبری جبهه برای نفوذ در میان مردم و جذب آنان، توفیق چندانی حاصل نشد، زیرا ویژگی مارکسیستی و الحادی جبهه، مانع از گرایش
مسلمانان عمانی، به آن بود و این امر خود یکی از علل مهم
ضعف تدریجی و شکست مبارزات مسلحانه جبهه به شمار میآید.
(۱) سعد ابودیّه، السیاسة الخارجیة العمانیة فی عهد جلالة السلطان قابوس: ۱۹۷۰ـ ۱۹۹۸ م، عمان ۱۴۱۹/۱۹۹۸.
(۲) علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران: دولت دست نشانده، ۱۳۲۰ـ۱۳۵۷، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۳) انقلاب ظفار و تحولات خلیج، (بی جا) : اتحادیة انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، ۱۳۵۴ ش.
(۴) محمدجعفر چمنکار، «بحران ظفار در واپسین دهة روابط خارجی در عصر
پهلوی»، فصلنامة تاریخ روابط خارجی، سال ۲، ش ۵ و ۶ (زمستان ۱۳۷۹ و بهار ۱۳۸۰).
(۵) محمدجعفر چمنکار، بحران ظفار و
رژیم پهلوی، تهران ۱۳۸۳ ش.
(۶) کیهان سال، ج ۱۴ و ۱۵ (۱۳۵۴ـ ۱۳۵۵ ش).
(۷) مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دست نشانده در ایران، ترجمة فریدون فاطمی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۸) پیروز مجتهدزاده، خلیج فارس: کشورها و مرزها، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۹) عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی
دوم تا سقوط
رژیم پهلوی: ۱۳۵۷ـ۱۳۲۴، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۰) عباس یگانه، عمان، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۷۴ ش.
(۱۱) Encyclopedia of the modern Middle East , ed Reeva S Simon, Philip Mattar, and Richard W Bulliet, New York ۱۹۹۶, sv "Dhufar Rebellion" (by Molclom C Peck).
(۱۲) Dilip Hiro, Inside the Middle East , London ۱۹۸۲.
(۱۳) Nabil M Kaylani, "Politics and religion in ـ Uma ¦n: a historical overview", International journal of Middle East studies , vol۱۰, no۴ (Nov ۱۹۷۹).
(۱۴) The Middle East and North Africa ۱۹۸۴-۸۵ , ۳۱st ed, London: Europa Publication, ۱۹۸۴, sv "Oman".
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبهه آزادیبخش ظفار»، شماره۴۴۹۷.