جامعیت قرآن کریم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کاربردی نمودن
دین در عرصه و موضوعات مختلفی از جمله
اقتصاد اسلامی ،
فرهنگ اسلامی ،
هنر اسلامی ،
سیاست اسلامی ، دانشگاه اسلامی،... و
مدیریت علمی اسلامی یک نیاز اساسی و مستمر
جامعه دینی است
در بحث مدیریت و سازمان، سه مقوله اساسی وجود دارد:
اول: دستور العمل و برنامه،
دوم: مدیریت،
سوم: منابع و امکانات، که در بخش امکانات، منابع انسانی محوریت دارد.
این سه مقوله، از فاکتورهای اساسی سازمانها است که
سلامت و اصلاح هر سازمان، منوط به سلامت و اصلاح آنها است. لذا اشکالات و آسیبهای هر سازمان و نظام را باید در این سه محور جست و جو کرد. در این میان، قانون و برنامه، نقش محوری دارد؛ به نحوی که اگر یک سازمان از برنامه ریزی درستی برخوردار نباشد یا براساس اهداف درستی طراحی نشده باشد، سازمان دچار اشکال اساسی میشود. در نظام کلی اجتماعی هم همین طور است، یعنی جان نظام در درجه اول به
قوه مقننه و
قانونگذار است.
اسلامی بودن نظام، در نگاه اول، در قانون مشخص میشود، بعد در اجرا که همان بحث مدیریت است و آن هم سلسله مراتبی (شامل مدیر و نیروهای زیر مجموعه مدیریت) دارد.
اما یک قانون برای این که بتواند در یک سازمان مفید و موثر باشد، باید از دو ویژگی مهم برخوردار باشد: یکی از این دو ویژگی، «جامعیت» و دیگری «کمال» است. دارا بودن این دو ویژگی، از ضروریات قانون هر سازمان یا نظام یا حتی قوانین جهان شمول و بشری است.
کتاب آسمانی
قرآن ، به عنوان یک قانون الهی برای
سعادت بشر ، این دو ویژگی را در حد اعلا دارد.
اولین معیار و مسئله اساسی جامعیت، توجه به تمام ابعاد وجودی انسان است، چرا که انسان ابعاد مادی و فوق مادی (
ملکوتی) دارد و یک قانون جامع، قانونی است که به همه این ابعاد و نیازهای مبتنی بر این ابعاد توجه کند و پاسخ این نیازها را به نحوی منطقی ارائه نماید.
با دقت در قرآن کریم درمی یابیم که در مطالب و تعالیم و
اوامر و
نواهی آن، هم به بعد مادی و هم به بعد معنوی انسان، عنایت جدی شده است.
بعد مادی انسان، شامل نیازهای جسمی (مانند
خوراک ،
پوشاک ،
مسکن و...) و نیازهای روانی (که مهمترین محور آن نیاز به
ازدواج است) میباشد. محورهای اساسی نیاز روانی: ۱- امنیتی ۲- جنسی ۳- عاطفی میباشد.
نیازهای معنوی هم شامل نیازهای معرفتی (آشنائی با خود، جهان هستی، خالق، مقصد زندگی و... که معرفتهای بنیادین است و معرفتهای تفصیلی مانند آشنایی با
احکام ،
اخلاق و... که بر معرفتهای بنیادین استوار میشود) و نیازهای ایمانی است.
کمال قرآن هم سطوحی دارد به این معنی که در بحث معرفت و شناخت، حداقل آن یعنی حقوق و احکام، باید به عموم مردم (مسلمین) گفته شود و آنها از حیث آشنا شدن به حقوق خود و احکام و ارزشهای اخلاقی تحت آموزش قرار گیرند.
اخلاق قرآن به مومنین و علما برمی گردد و
عرفان قرآن که مفاهیم آن در سطحی عالی است، علمای ربانی و معصومین علیهمالسّلام را در بر میگیرد.
اما بحث اصلی در این مقال جامعیت قرآن کریم است.
در بحث جامعیت، اولین مسئله توجه به نیازها و دومین مسئله توجه به ارتباط منطقی بین نیازها است. اگر بین نیازهای انسان، ارتباط منطقی برقرار نشود، کار به
افراط و
تفریط میکشد. انسانی که در تامین نیازهای او، یک روال صحیح نباشد، صرفا یا مادی مسلک میشود یا بدون توجه به ضرورتهای زندگی، فقط متوجه ارزشهای متعالی میشود.
افراط و تفریط به شکلهای مختلف رخ مینماید؛ قشریگری، توجه به عرفان بدون توجه به نیازهای اولیه زندگی، نمودهای فراوانی دارد که در صحنههای مختلف جلوه گر میشود.
افراط و تفریط یک طیف دارد که «توجه مطلق به احکام شرعی» و «غفلت از حقوق انسانی» یکی از دو طرف این طیف است و ادعای توجه به حقوق انسانی فارغ از ضوابط شرعی، طرف دیگر آن که هر دو غلط است. سیستمهایی هم که بر اساس این دو، شکل میگیرد، غلط و محکوم به شکست است؛ چرا که شکلی جامع نمیبیند. در این دیدگاهها، انسان به صورتی ناقص مورد توجه واقع میشود و رشد ناموزون پیدا میکند. ناموزون، رشد «
کاریکاتوری » است، یعنی رشد مضحکی که بیماری
انسان یا
جامعه را نشان میدهد.
در بحث «ارتباط منطقی بین نیازها» دو نوع ارتباط دیده میشود:
۱- ارتباط افقی، که بیانگر همگامی و هم سطح بودن نیازهاست.
۲- ارتباط عمودی، بدین معنی که برخی نیازها، مقدمه تامین نیازهای دیگر است.
خوراک،
پوشاک و
مسکن، نیازهای جسمی است که با هم ارتباط افقی دارند و این نیازهای جسمی، مقدمه تامین نیازهای روانی است. توجه به نیازهای روانی قبل از نیازهای جسمی، غلط و غیر منطقی است.
به طور مثال گاهی در سازمانها دیده میشود وقتی شخصی کار مهم یا مفیدی انجام میدهد، برای
تشویق ، یک لوح تقدیر به او میدهند! در حالی که او برای تامین کرایه منزل دچار مشکل است، آیا در مقابل آن کار موثر و مفید او، این لوح چه خاصیتی دارد؟
چگونه او را در حل مشکلات یاری میکند؟
این کارها به معنای واقعی کلمه، توجه نکردن و عدم توجه واقعی و منطقی به نیازهاست، ما اگر میخواهیم کسی را احترام کنیم، باید به نیازهای او توجه کنیم و به طور جامع به اولویتهای نیاز او بپردازیم. اینها نکاتی است که باید به طور جدی به آنها عنایت شود.
بعضی وقتها میخواهیم جای نیازهای روانی را با مسائل معنوی پر کنیم ولی این جایگزینی غلط است! نیازهای روانی را نمیشود فقط با مسائل معنوی پر کرد. نیاز معنوی جای خود دارد، نیازهای روانی هم جای خود.
مسئله ازدواج، جان نیازهای روانی است و اگر این تامین نشود، نمیتوانیم صرفا با
اسلام و
قرآن ، افراد را اعتلای روحی بدهیم. انسانهای عادی که در مقام عرفا و علمای ربانی نیستند! مگر چند نفر از انسانها میتوانند در این سطح حرکت کنند؟ انسان یک سری نیازهای جدی در سطح جسمی و روانی دارد که
اسلام به آنها توجه کرده است و نظام اسلامی هم باید به آنها توجه کند.
در فرهنگ اسلامی حاکم در زمان
صدر اسلام ، بنیاد شهید وجود نداشت، ولی به خانوادههای شهدا رسیدگی میشد و آن از طریق شخصی بود که سایه خود را بر خانواده شهید میگستراند.
در جنگهای پیامبر -صلی الله علیه و اله - وقتی فردی به
شهادت میرسید، بلافاصله فرد غیوری اداره زندگی او را عهده دار میشد.
حضرت
جعفر طیار که
شهید شد، بلافاصله بعد از
عده ،
ابوبکر همسر او را به
عقد خود درآورد و وقتی ابوبکر از
دنیا رفت،
امام علی - علیهالسّلام - با او ازدواج کرد. این هم یک نوع پرچم داری و رهبری است که ما متاسفانه به آن توجه نکردهایم، در حالی که اینها مقولاتی است که ترتب نیازها را نشان میدهد و
اسلام به آنها توجه نموده و با برنامهها و دستورالعملهایی، کل مشکل را حل کرده است.
قبل از صدر اسلام، در زمان
حضرت داود - علیهالسّلام - هم چنین مشکلی موجود بود. در آن زمان حضرت داود
حکومت اسلامی داشت و مسائلی از قبیل
جبهه و
جنگ و
شهادت و... و برخی از خانوادههای شهدا بی
سرپرست بودند و امورشان اصلاح نمیشد. منافقین هم تبلیغات میکردند و نمیگذاشتند که امر خانواده شهدا اصلاح شود. همسران شهدا نیز حساس بودند و والدین و بستگان آنها هم حساسیتهایی داشتند، از جمله
ازدواج مجدد همسر شهید را بی وفایی و... تلقی میکردند.
واقعا سنت غلطی بود که با مسائلی شبیه آن، ما هم الان گرفتاریم. لذا از طرف
خدا ، برای سنت شکنی دستور آمد و به حضرت داود
امر شد که شما باید این سد را بشکنید.
اولین نفری که باید سدشکنی کند، خود
پیامبر است.
خدا به داود- علیهالسّلام - فرمود: «
اوریا » که فرمانده لشکر توست، به جبهه میرود و شهید میشود، تو باید بعد از زمان
عده ، همسر او را به
عقد خودت درآوری. حقیقت امر نیز همین است یعنی باید سرپرستی از مقامهای بالا شروع شود، تا دیگران هم اقدام کنند و خانوادههای بی سرپرست، اداره شوند و سامان بگیرند.
باید خانواده شهید فردی هم چون
پدر و شخصیت پدر را بالای سر خود ببیند و احساس کند که اگرچه یک شخصیت معنوی و
ملکوتی که پدر بود، شهید شد، اما یک شخصیت معنوی دیگر جای او را پر کرده است و نیازهای مختلف او را تامین میکند. اگر غیر از این حالت باشد، فرزند شهید احساس خلا میکند و پیش خود میاندیشد که پدرش «
هوس عرفانی » یا «هوس
حوری بهشتی» داشته است. فرزند شهید میبیند که زندگی دیگران سامان دارد، اما زندگی خودشان معطل مانده است. همسر شهید میبیند، همسرش که یک شخصیت مهربان،
ملکوتی و
عارف بود، رفت؛ اما دیگران بهره مندند و احساس میکند که شهدا فنا شدند و نظام حفظ شد، اما
پاداش آن برای خانواده شهدا، محرومیت از زندگی است! لذا ما باید یک نقد جدی به خود بزنیم و ببینیم که چه کردهایم. عدم توجه به نیازها، عدم توجه به منطق جامع اسلام است.
الحمدلله این منطق جامع وجود دارد و ما اگر اشتباه کردهایم، میتوانیم برگردیم. راه بازگشت و معیارهای اصیل الهی که هدایت گر ماست وجود دارد و به ما تذکر میدهد که اگر اشتباه کردهایم، اصلاح کنیم.
علاوه بر مسائل خانوادگی، در مسائل اجتماعی هم عدم توجه به برنامه ریزی بر اساس نیازها و اولویت بندی آنها، مشکل ساز خواهد بود. طبیعتا برنامه ریزی باید نیازهای اولیه جامعه را تامین کند.
به عنوان مثال در برنامه ریزی نظام آموزشی کشور، مواد درسیای که تعلیم داده میشود، باید نیازهای مادی و معنوی جامعه را تامین کند. در این زمینه، گام اول، آموزش و پرورش است و بعد از آن دانشگاه و حوزه. رسالت حوزه، رفع نیاز معرفتی و ایمانی جامعه است و رسالت دانشگاه رفع بخشی از نیازهای معرفتی، ایمانی و بخشی از نیازهای جسمی و روانی جامعه.
آموزش و پرورش به عنوان پایگاه اول، باید در توجه نیازها، به طور جامع برخورد کند یعنی هم به نیازهای مادی و هم به نیازهای
ملکوتی توجه کند. اولین قدم در برنامه ریزی،
هدف گذاری است. هدف گذاری در حوزه نیازهای مادی، رفع حداقل نیازهای مادی است.
یعنی آموزشها باید نوجوانان و جوانان را به این مقصد برساند، چرا که اکثریت دانش آموزان، بعد از فراغت از
تحصیل ، وارد بازار کار و زندگی میشوند و به دانشگاه یا حوزه نمیرسند. کسی که وارد زندگی میشود، هم نیازهای مادی و هم نیازهای معنوی دارد. پس باید از حیث آموزشهای مادی به جایی برسد که بتواند از طریق اطلاعات فنی و تخصصی وارد بازار کار و زندگی شود، و نیازهای اولیه مادیاش را فراهم سازد.
طبیعتا تحقق این امر باید در حوزههای مختلف و براساس نیازهای اجتماعی، طراحی شود.
به طور مثال، کار و دانش یا فنی و حرفهای باید در آموزشها به عنوان یک هدف باشد، در حالی که اکنون تقریبا بر عکس است، یعنی هنوز بیشتر آموزشها نظری و تئوریک است و درصد کمی از آنها عملی است و این به شدت نامعقول و حتی میتوان گفت فاجعه است.
شما به بعضی از این کشورهای پیشرفته و صنعتی نگاه کنید. در این کشورها براساس نیازها، مواد درسی را تعریف میکنند و تکنیسین تربیت مینمایند. بسیاری از فارغ التحصیلان دبیرستانها، اصلا دانشگاه نمیروند یعنی آموزشهای دبیرستانی آنها، برای تامین نیازهای جامعه و خود فرد، کافی است.
متاسفانه دیده میشود که به نام
دین ، با
عقل هم درست برخورد نمیکنیم در حالی که دین بدون عقل، دین نیست (لا دین لمن لا عقل له)
و عقل بدون دین هم عقل نیست. بلکه «نکرا» است
شیطنت است (تلک النکراء تلک الشیطنه).
پیوند وسیع و محکمی بین عقل و
وحی وجود دارد که اگر این ارتباط گسسته شود، جامعه دچار فاجعه میشود.
برخیها
خیال میکنند برنامه آموزشی، ربطی به تامین نیازها ندارد اما این نوع تفکر، جزئی نگری است. اگر بخواهیم سیستم آموزشی خود را بررسی کنیم، باید ورودیها و خروجیهای آن را بررسی کنیم. باید ببینیم آیا خروجیهای آن با اهداف تعریف شده ما هم خوانی دارد یا نه؟
در تشکیلات آموزش و پرورش، حدود یک میلیون نفر معلم، سیصد هزار نفر کارمند و بیست میلیون نفر دانش آموز مشغولند. یعنی قریب به یک سوم جمعیت کشور در آن است. این تعداد، دو برابر کل جمعیت کشور عربستان است. و بیش از ۳۰ درصد بودجه مملکت و سهم عمدهای از انرژی کشور را مصرف میکند. در مقابل این همه نیرو و هزینه، خروجی آن چیست؟
به نظر میرسد که ما به این موضوع توجه نکردهایم و همان سیستم و روش نظام
طاغوتی را ادامه دادهایم. از حیث نیازهای مادی در این زمینه مشکل جدی داریم. از این که بگذریم، آیا نیازهای معرفتی جوانان ما، با این نظام آموزشی مرتفع میشود؟ آیا آخرت او اصلاح و تامین میگردد؟
نوجوان، در
سن بلوغ ، تحت تعلیم آموزش و پرورش است. آیا با این آموزشها، به این نکته میرسد که عالم خدائی دارد؟ آیا به خدا اعتقاد پیدا میکند؟ ما باید تکلیف خودمان را با
خدا روشن کنیم. خدا میفرماید: «ولقد خلقنا الانسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب الیه من حبل الورید»
و ما
انسان را
خلق کردیم و از
وساوس و اندیشههای نفس او کاملا آگاهیم و از رگ گردن به او نزدیکتریم.
خدا میگوید: «من از انسان به او نزدیکترم، من انسان را بهتر از خودش میشناسم.» آیا این حرف خدا را باور و اعتقاد داریم؟ همین خدا میگوید: انسان وقتی به سن
بلوغ برسد، میتواند بفهمد که
قرآن کتاب خداست این نکته، قطعی و جزء ضروریات اسلام است.
انسان مسلمان که به سن بلوغ رسید، به احکام الهی
مکلف میشود و
تکلیف به احکام الهی، بر پایه
معرفت و
ایمان و
یقین به این نکته است که قرآن کتاب خداست. قدم اول مسلمانی، همین نکته است و تا انسان به این نکته یقین پیدا نکند، مسلمان نیست.
مسلمان شدن که تقلیدی نیست! یقینی است.
براساس
نص قرآن و
سنت خدا به ما میگوید که دختر در سن بلوغ (که بر اساس نظر فقها بین ۹ سالگی تا ۱۴ سالگی است) میتواند بفهمد که قرآن کتاب خداست. لذا در آموزش و پرورش، پایههای معرفتی که نوجوانان را به این حد از ادراک و معرفت برساند، باید فراهم شود. لذا در آموزش معرفتی، هدف روشن است. هدف این است که نوجوان بفهمد که قرآن کتاب خداست، به آن ایمان بیاورد و به احکام الله متلبس شود. این نکات، سخن خداست و اگر ما آن را باور داریم، باید براساس آن طرح و برنامه بریزیم و این یکی از آثار اسلام در مدیریت و برنامه ریزی آموزشی است.
نظام ما یک نظام فرهنگی است و جان نظام، فرهنگ و دین آن است. جان فرهنگ هم در گرو سیستم آموزشی و آموزش و پرورش است. پس آموزش و پرورش، گلوگاه نظام است. اگر قصور یا خرابکاری در نظام و جامعه صورت گیرد سرچشمه آن اینجاست.
موضوعاتی مانند اسلامی شدن دانشگاهها، میانه راه است. اگر میخواهیم جوان ما و جامعه ما اسلامی باشد، باید از آموزش و پرورش شروع کرد، چرا که مرحله حساس، اینجاست.
برخی از دوستان به ما تذکر میدهند که case study را دنبال کنیم، یعنی موردهایی که میتوانند مشکلهای مدیریت را حل کند. این حرف درست است اما اول کار نیست. قبل از آن و یا حداقل به موازات آن باید به بحثهای بنیادین توجه کنیم. باید ببینیم تعریفی که از انسان میکنیم و مراحل رشد انسان از نظر قرآن چیست؟ باید ببینیم که نقاط عطف رشد انسان و مقاطعی که در آن، وضعیت جدیدی در انسان پیدا میشود، کدامند؟
مرحله اول، تکون
نطفه است.
وراثت هم از طریق تکون نطفه منتقل میشود. در همین مرحله،
اسلام آداب و احکامی را معین کرده است. از مسائل اساسی گرفته مانند این که رابطه
والدین براساس
عقد شرعی و
حلال باشد و قبل از آن به کفویت و
عقل و
دین و
اخلاق دو طرف عنایت بیشتری میشود تا مسائل جنبی (مانند این که
انعقاد نطفه در ایام
عادت ماهانه نباشد و...) چرا که از این حیث در شخصیت فرزند اثر میگذارد. رابطه نباید شیطانی باشد، یعنی باید با
ذکر خدا صورت گیرد. اسلام میگوید گاهی به جای دو نفر، سه نفر در تکون نطفه شریکند و نفر سوم
شیطان است. قرآن تصریح میفرماید:
«فان جهنم جزآوکم جزا موفورا واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال والاولاد وعدهم وما یعدهم الشیطان الا غرورا»
خدا به شیطان گفت برو که هر کس از اولاد آدم پیرو تو گردد با تو به
دوزخ که
پاداش کامل شماست
کیفر خواهد شد برو و با جمله لشکر سواره و پیاده ات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولاد هم با ایشان
شریک شو و به وعدههای
دروغ آنها را بفریب و
مغرور ساز. (ای بندگان بدانید) که وعده شیطان چیزی جز غرور و فریب نخواهد بود.»
در برخی موارد
شیطان در
وراثت انسان سهم پیدا میکند! این مرحله حساسی است. اگر در این جا شبهه و ابهام باشد، در آموزشهای بعدی مشکلات کلی تر و اساسی تر پیش میآید و درمان به راحتی رخ نمیدهد. اگر در یک
نسل ، خرابی و
خسارت و جوهری به وجود آمد، آموزشها جواب نمیدهد. اما پیشگیری، کم خرج تر، مفیدتر و موثرتر از درمان است.
اسلام در این زمینه حرف دارد. در
قرآن و روایات، دریایی مطلب داریم که گنجینههای
عالم ملکوت است. براساس تعالیم اسلام، زوجین باید قبل از تکون نطفه، تحت آموزش جدی ضروری و مفید قرار بگیرند. آنها باید آداب مناسب اخلاقی، بهداشت روانی، بهداشت معنوی و حتی خورد و خوراک خود را رعایت کنند. مثلا برای انعقاد نطفه براساس روایات معصومین- علیهمالسّلام -، رابطه زوجین نباید بعد از
نماز صبح یا
بین طلوعین ، وقت
اذان ، رو به
قبله ، پشت به قبله، اول
ماه ، وسط ماه، آخر ماه، وقت
غروب و غیره باشد.
اسلام در این زمینهها برنامههای کلی و دستورالعمل دارد و این مسئله کم خرج و به نظر ساده، بسیار پرفایده است. وقتی که قرآن، انسان را اشرف مخلوقات معرفی کرده است، فقط شعار نداده، بلکه برنامه هم داده است. برنامه انسان در قرآن و سنت تفصیلی است، نه اجمالی و برنامه انسان را از مرحله قبل از نطفه شروع، و در کلیه مراحل تعریف و طراحی و بیان کرده است.
بعد از بحث نطفه، دوران حمل طفل است. در طول نه ماه بارداری شخصیت مادر در فرزند اثر میگذارد. اسلام میگوید اگر انسان بخواهد در شخصیت فرزند جنینی دخل و تصرف داشته باشد، باید از طریق مادر او را تحت آموزش معنوی قرار دهد. لذا باید مادر، هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی مورد توجه و تغذیه مناسب قرار گیرد.
آموزش کودک به صورت غیر مستقیم از زمان نطفه در رحم مادر شروع میشود و همین که سن
جنین به ۴ ماهگی رسید و
روح در او حلول کرد، آموزشهای مستقیم هم شروع میشود. در این مرحله، اصواتی که مادر میشنود، کودک هم میشنود و اثر میپذیرد!
براساس این نقش حیاتی و سرنوشت ساز مادر، نقش
زن و حرمت او، نقش و حرمت محوری است.
سرنوشت بشریت به «
زن » بستگی دارد.
اسلام میگوید زن شغلهای اساسی دارد. همسرداری و فرزندداری (تربیت فرزند) شغل اول و دوم اوست. حضور زن در شغلهای اداری، در صورت وجود ضرورت شرعی و عقلی، شغل سوم است. شغلهای اصلی زن، سرنوشت جامعه را تعیین میکند و تغییر میدهد. متاسفانه در جامعه، آن چنان که شایسته است، مقام مادر احترام پیدا نکرده است. با این حال برخی علم «
فمینیست » بر میافرازند و به نظر آنها، زن باید در ادارات و موسسات وارد شود و سلسله مراتب مدیریت را طی کند تا
عزت و کرامت برایش رقم بخورد! اما این گمراهی عظیمی است که شکل گرفته است. ما هم به درستی جایگاهها را نشناختهایم و حق را ادا نکرده ایم.
در خصوص آموزش، نظام اسلامی باید زوجین و خصوصا
مادر را تحت پوشش بگیرد. هر کاری را که میخواهیم بعدا انجام دهیم، باید در مراحل اولیه انجام دهیم؛ اگر این کار صورت گیرد، بسیاری از مصیبتهای بعدی را نداشته و این قدر به نیروهای امنیتی و پلیس و دادگاه و غیره نیاز نخواهد بود.
متاسفانه جامعه اجازه داده است که برخی از مردم بی تربیت بار بیایند و با هم جدال و دعوا کنند و نظام برود آنها را از هم جدا کند و هرکس بی تربیتی کند با او برخورد کند! آیا به راستی این نحوه برخورد با مسائل، منطقی است؟ پیشگیری باید اول و اساس کارها باشد.
در ادامه مراحل آموزش انسان، پس از نطفه و جنین، دوران شیرخوارگی کودک است. اسلام میگوید که فرزند باید دو سال از مادر شیر بخورد یعنی حداقل ارتباط مادر با کودک، دو
سال است. حتی در بحث
طلاق ، براساس حکم اسلام، تا فرزند
پسر دو ساله نشده، نمیتوان او را از مادر گرفت! فرزند دختر که تا هفت سالگی
حضانتش با مادر است در موردی هم که احیانا فرد ازدواج کرده و متوجه شده که همسر او درک و شعور درستی ندارد، یا فرد احمقی است، اسلام تاکید میکند که آن مادر نباید به بچه
شیر بدهد چرا که در او تاثیر سوء خواهد گذاشت و شخصیت مادر، بچه را هم احمق میکند. براین اساس، یک مادر باید از قبل از تکون
نطفه فرزند تا ۲ سالگی
طفل ، تحت پوشش مادی و معنوی نظام قرار گیرد و این حمایت باید مجانی و افتخاری باشد. در حقیقت این هزینه کردن، یک نوع سرمایه گذاری است، چرا که آموزش نوعی سرمایه گذاری بلند مدت است که نتایج و آثار آن در کوتاه مدت میسر نیست و باید آموزش را از این مراحل شروع کنیم. بعد از این مراحل، دو سالگی تا هفت سالگی فرزند، مرحله چهارم است و پس از آن، آموزش و پرورش، مرحله پنجم (۷ تا سن
بلوغ ) و ششم (از بلوغ تا ۱۸ سالگی) را در اختیار دارد. بعد از اتمام این مراحل، نوبت دانشگاه و یا حوزه است.
عجیب است که ما تمام مراحل مقدماتی را رها کردهایم و میخواهیم اسلامی شدن را از دانشگاه، شروع کنیم! این همه فعالیت و هزینه برای اسلامی کردن دانشگاهها صورت میگیرد و نتیجه قابل توجهی هم نمیدهد چرا که این برخورد و برنامه، منطقی نیست، وقتی ما خودمان با غفلت از جامع نگری با مسائل آموزش برخورد منطقی نکردیم موافقت و مخالفت جزیی نگرانه با آن هم مبنای منطقی نخواهد داشت. میتوان گفت که بعضی نقصانها، برخی از خودیها و موافقان را مخالف میکند!
جامعه و نظام اسلامی، باید افراد را حتی در مورد
انتخاب همسر کمک کند. وقتی یک
انسان فهمیده و فرهنگی با شخصی که از فرهنگ بی بهره است
ازدواج کند، بین آنها «کفویت» وجود ندارد. چرا این انتخاب غلط صورت میگیرد؟
برای این که عوامل شناسایی وجود نداشته است و نظام این اهرمها را ایجاد نکرده است.
ما میتوانیم در مراکز فرهنگی، بخشی برای معرفی افراد و موردهای مناسب ایجاد کنیم.
ما باید
مشاوره و
مددکاری را در این زمینه ترویج کنیم! این کار اقدام مهمی در جهت سالم سازی محیط آینده و سرمایه گذاری عظیمی برای نسلهای آینده است. ما اگر دو نفر مناسب را به هم معرفی کنیم، کلی از تشنجها را از زندگی آنها گرفتهایم.
این کار حتی اگر از بعد اقتصادی سنجیده شود، از صرف هزینههای کلان جلوگیری کرده است. وقتی دو
انسان فرهنگی با هم باشند و همدیگر را درک کنند، برای خدمت به نظام از مسائل درونی و صرف انرژی جسمی و فکری برای حل آنها آزاد خواهند بود. اما اگر یک عنصر فرهنگی با یک شخص غیرمتناسب
ازدواج کند، در زندگی خانوادگی خود مشکل زیادی خواهند داشت. چنین افرادی آن قدر در کشاکش مشکلات خودشان هستند و گرفتار درگیری میشوند که دیگر فرصتی برای ارائه خدمت فرهنگی به جامعه ندارند.
اگر اسلام را درست تعریف کرده بودیم، بحث اسلامی کردن جامعه از دانشگاه شروع نمیشد! این غصه را باید کجا بگوئیم؟ این ناله را باید کجا سر دهیم؟
بهر حال انطباق برنامهها یا نیازها و ارتباط منطقی نیازها به تفصیلی که به بعضی از موارد و نمونهها در بالا اشاره شد، حاکی از جامعیت قوانین و دستورالعملهای قرآن کریم است که چنان چه جامعه و حکومت دینی ما نیز از آن الهام گرفته و توجه ویژه در برنامه ریزیها به این ویژگی مهم بنماید، در حل بسیاری از مشکلات پیروز خواهد بود.
امام خمینی درباره جامعیت قرآن، معتقد است قرآن کریم کتابی است که از جهات ظاهری تمام مسائل شخصی و اجتماعی در آن موجود است و برای همه طبقات انسانها در همه زمانها نازل شده و برطرفکننده همه نیازهای انسانها است و از جهت باطنی نیز مشتمل بر همه حقایق است و تمام منازل از منزل طبیعی و ملکی تا منازل روحانی و
ملکوتی و جبروتی انسان در آن موجود است.
ایشان در زمینه جامعیت قرآن با استناد به روایتی
«وَاللَّهِ ما تَرَکَ اللَّهُ شَیئاً یَحتاجُ الَیهِ العِبادُ، حَتَّی لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا اُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ اِلَّا وَ قَدْ اَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ» معتقد است خداوند هیچچیز را در قرآن فروگذار نکرده است.
امام خمینی قرآن را کتاب جامع میداند که دارای دو جهت ظاهر و باطنی است. از جهت ظاهری ایشان معتقد است قرآن دربردارنده همه دستورها و احکامی است که برای
سعادت و کمال، بشر به آن نیازمند است. ایشان در این زمینه به روایتی اشاره میکند که دلالت دارد تمام نیازهای مردم در کتاب و سنت آمده است.
اما از جهت باطنی از آنجا که مراتب بطونی قرآن منطبق بر مراتب هفتگانه عالم از احدیت غیبی تا مرتبه
عالم طبیعت و مراتب بطونی انسان کامل است.
• دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، برگرفته از مقاله: جامعیت و کمال قرآن کریم.
•
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.