تکلم پوست (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قیامت خداوند به
پوست بدن قدرت نطق و سخن گفتن اعطا میکند.
پوست بدن دشمنان خدا به اعتراض آنها با
اراده الهی به نطق آمده و پاسخ میدهد:
ویوم یحشر اعداء الله الی النار فهم یوزعون• ... شهد علیهم... جلودهم بما کانوا یعملون• وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء...
به خاطر بیاورید روزی را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوی
دوزخ میبرند، و صفوف پیشین را نگه میدارند (تا صفهای بعد به آنها ملحق شوند!) وقتی به آن میرسند، ... و پوستهای تنشان به آنچه میکردند گواهی میدهند. آنها به پوستهای تنشان میگویند: «چرا بر ضد ما
گواهی دادید؟! » آنها جواب میدهند: «همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان بسوی اوست!
در
آیات پیشین سخن از
مجازات دنیوی کفار مغرور و
ظالمان مجرم بود، اما در آیات مورد بحث از
عذاب آخرت آنها سخن میگوید، و دردها و مصائب دشمنان خدا را در مراحل مختلف
قیامت طی چندین
آیه تکان دهنده بر میشمرد.
نخست میفرماید: به خاطر بیاورید آن روز را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوی دوزخ میبرند (و یوم یحشر اعداء الله الی النار). و برای اینکه صفوف آنها به هم پیوسته باشد ،صفوف پیشین را نگه میدارند تا صفهای بعد به آنها ملحق شوند، و آنها را دست جمعی روانه دوزخ میکنند (فهم یوزعون). زمانی که به آن میرسند گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به اعمال آنها گواهی میدهد! (حتی اذا ما جاؤها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون).
چه شاهدان عجیبی؟ که عضو پیکر خود انسانند، و شهادتشان به هیچ وجه قابل انکار نیست، چرا که در همه صحنهها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهی به سخن آمدهاند! آیا
شهادت اعضا از این طریق است که خدا
درک و
شعور و
قدرت سخن در آنها میآفریند؟
یا همانند درختی است که خدا در میان آن برای
موسی ایجاد صوت کرد؟ و یا آثار
گناهان که در طول
عمر در آنها نقش بسته در آنجا که یوم البروز و
روز آشکار شدن اسرار نهانی برملا میشود؟ در تعبیرات معمولی نیز گاهی از اینگونه آثار تعبیر به نطق یا اخبار میشود، و میگوئیم:
رنگ رخساره
خبر میدهد از سر درون! همه این تفسیرها قابل قبول است، و در لابلای سخنان مفسران کم و بیش آمده. البته هیچ مانعی ندارد که خداوند درک و شعوری در آنها ایجاد کند و از روی
علم و آگاهی در آن محضر بزرگ
شهادت دهند، شاید ظاهر آیات در بدو نظر نیز همین باشد، در مورد
تسبیح و
حمد و
سجده ذرات
جهان در پیشگاه خدا نیز جمعی را عقیده همین است.
به هر حال آن
روز، روز رسوایی بزرگ است، روزی است که تمام وجود
انسان به سخن در میآید، تمامی اسرار او را فاش میکنند، که تمام گنهکاران را در
وحشت عمیقی فرو میبرد، اینجاست که، رو به پوستهای تن خود کرده، فریاد میزنند: چرا شما بر ضد ما گواهی دادید؟! (و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا).
ما که سالیان دراز شما را نوازش دادیم، از
سرما و
گرما حفظ کردیم، شستشو و
نظافت و پذیرایی نمودیم، شما چرا اینچنین؟! آنها در پاسخ میگویند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است (قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء).
خداوند ماموریت افشاگری را در این روز و این
دادگاه بزرگ بر عهده ما گذارده، و ما چارهای جز
اطاعت فرمان او نداریم، آری همان کس که قدرت نطق را در موجودات ناطق دیگر آفریده در ما نیز این توانایی را قرار داده است. جالب اینکه آنها تنها از پوست تنشان این
سؤال را میکنند نه از سایر گواهان، مانند
چشم و
گوش. ممکن است به خاطر این باشد که گواهی
پوست از همه عجیبتر و شگفتانگیزتر، و از همه گستردهتر و وسیعتر است، همان پوستی که خود باید قبل از همه اعضاء طعم
عذاب الهی را بچشد به چنین گواهی بر میخیزد، و این راستی حیرت آور است.
اعطای قدرت نطق و سخن گویی به پوست بدن در
قیامت، به
اراده الهی میباشد:
وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء وهو خلقکم اول مرة والیه ترجعون.
آنها به پوستهای تنشان میگویند: «چرا بر ضد ما گواهی دادید؟! » آنها جواب میدهند: «همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان بسوی اوست!
و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا، این جمله عتاب و اعتراضی است از گنهکاران به پوست بدنشان که چرا علیه ما
شهادت دادید. جمله: انطقنا الله الذی انطق کل شی ء، که جواب
اعضاء و پوست بدن در جواب آدمیان که میگویند: لم شهدتم علینا؟ میباشد.
قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شیء...
برگرداندن ضمیر عقلاء به اعضاء و
جوارح، برای این است که مقام، مقامی است که اعضاء و جوارح جزء عقلاء حساب شدهاند، چون نسبت شهادت و نطق به آنها داده و این دو از شؤون عقلاء است، و بدین جهت فرموده: قالوا، گفتند، و گرنه باید میفرمود قالت.
و هو خلقکم اول مرة و الیه ترجعون، این جمله تتمه کلام سابق و از کلام خدای تعالی است، نه از اعضای بدن. در این جمله
احتجاج میکند بر اینکه خدای تعالی
عالم به
اعمال مردم است، و چگونه نباشد و حال آنکه او اعضای بدن شما را به
زبان میآورد تا آنچه میدانند بگویند.
میفرماید: وجود شما از خدای تعالی آغاز میشود و به سوی او انجام میپذیرد. آن روزی که از کتم عدم سر درمی آوردید (و
خدا برای اولین بار خلقتان کرد) هستی را او به شما داد، و صفات و اعمالتان را او به شما تملیک کرد، ولی شما آنها را به خودتان نسبت میدادید، ولی وقتی به سوی او برگردید همه آنهایی که به شما داده بود و بر حسب ظاهر
ملک شما کرده بود، باز به خود او بر میگردد، در نتیجه دیگر ملکی باقی نمیماند، مگر آنکه از خدای سبحان است.
پس خدای سبحان مالک همه چیزهایی است که نزد شما است، هم در اول و هم در آخر. آنچه در اول هستیتان نزد شما بود او به شما داده، و تملیک کرده بود، و او داناتر از هر کس دیگری است که چه چیزهایی به شما داده، و در شما به
ودیعت سپرده، آنچه را هم که در هنگام بازگشت به سوی او نزدتان هست، آن را هم او از شما میگیرد، و مالکش میشود، با این حال دیگر چگونه ممکن است از آن بی خبر باشد؟ پس همین انکشاف اعمال شما برای او، در هنگامی که به سویش بر میگردید، خود به زبان آوردن شما، و شهادت دادن شما علیه خودتان است.
با این بیان روشن میشود که چرا جمله، هو الذی خلقکم، را مقید کرد به جمله اول مرة و معلوم میشود که مراد از این قید، اولین لحظهای است که انسانها هستی میپذیرند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۲۴۳، برگرفته از مقاله «تکلم پوست».