تکفیر (سیره نبوی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکفیر از ماده «ک ـ ف ـ ر» به معنای نهان کردن و پوشاندن و در اصطلاح به معنای نسبت کفر دادن به مسلمان است. در سخنان بسیاری که از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و دانشمندان مذاهب اسلامی نقل شده، مسلمانان، از نسبت کفر دادن به یکدیگر نهی شدهاند. در این نوشتار کوشش شده است موقعیت تکفیر از دیدگاه سیره نبوی و علمای فریقین، روشن شود و در پایان نوشتار، زندگی مسالمتآمیز با همه فرق اسلامی از دیدگاه
اهل بیت (علیهمالسّلام) بیان میشود.
احادیث فراوانی از
پیامبر اسلام وجود دارد که از تکفیر کسی که
شهادتین گفته است، نهی فرمودهاند، چه رسد به کسی که به انجام دستورهای دینی متعهد است. به نمونهای از این احادیث توجه کنید:
ابننجار از
ابنعمر نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«بُنیَ الاسلامُ علی خِصال: شَهادهُ انْ لا اله الّا اللهُ و انَّ محمّداً رسولُ اللهِ و الاقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللهِ الی...فلا تکفروهم بذنب و لا تشهدوا علیهم بشرک؛
اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به
یگانگی خداوند (لا اله الّا الله) و شهادت بر
نبوت رسول خدا (محمد رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ) و پذیرفتن آنچه از جانب
خداوند نازل شده است. پس کسی را که به این ویژگیها معتقد بود، به خاطر ارتکاب گناهی او تکفیر نکنید و بر
شرک او گواهی ندهید.»
ابوداود از
نافع و او از ابنعمر نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«ایما رجل مُسلم اکفر رجلا مسلماً، فان کان کافراً، والّا کان هو الکافر؛
هرگاه مسلمانی دیگری را تکفیر کند اگر او واقعاً
کافر باشد که هیچ، و گرنه خود او کافر است.»
مسلم به نقل از نافع و او از ابنعمر روایت کرده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«اذا کفّر الرجل اخاه، فقد باء بها احدهما؛ (کتاب الایمان. باب من قال لاخیه المسلم کافر
) هرگاه مسلمانی برادر دینیاش را تکفیر کند،
گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.»
ابنعبدالبر میگوید:
معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها احدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شده: ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه
کفر برگردن خود اوست و گوینده گناهی نکرده است؛ چون راست گفته است؛ اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته میشود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از
اهل قبله است».
مسلم از
عبدالله بن دینار و او از ابنعمر روایت کرده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«ایما امرء قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، والّا رجعت علیه؛ (کتاب الایمان، باب من قال لاخیه المسلم یا کافر
)
اگر کسی به برادر دینیاش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش میکشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الّا به خود او برمیگردد.»
بخاری در باب «گناهان، باز مانده دوران
جاهلیت هستند و هیچکس با انجام آنها کافر نمیشود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت میکند که خطاب به فردی فرمود:
«در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند میفرماید: «اِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ؛
خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد».(کتاب الایمان، باب المعاصی من امر الجاهلیه
)
ترمذی به نقل از
نائب بن ضحاک روایت میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«لیس علی العبد نذر فیما لایملک، و لا عن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، هو کقاتله؛
هیچکس نمیتواند در مورد اموال دیگران
نذر کند و لعن کننده
مؤمن مانند قاتل اوست. و هرکس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.»
بخاری در جای دیگر روایتی را از
اباذر نقل میکند:
قال رسول الله «لایرمی رجلٌ رجلا بالفسوق و لایرمیه بالکفر الّا ارتدّت علیه ان لم یکن صاحِبُهُ کذلک؛
هیچکس، دیگری را به
فسق و کفر متهم نمیکند، مگر اینکه به خودش بر میگردد.»
مسلم نیشابوری روایتی دیگر را از اباذر نقل میکند:
قال رسول الله «من دعا رجلا بالکفر او قال عدّو الله و لیس کذلک الّا جار علیه؛
هر کس شخصی را کافر بخواند و یا بگوید (به او) ای دشمن خدا، و آن شخص اینچنین نباشد. به خود گوینده برمیگردد.»
ابنحجر عسقلانی درباره این روایات میگوید:
نظر حق این است که این روایت درباره ممانعت مسلمانان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست … و معنای حدیث این است که تکفیر به خود گوینده بر میگردد. آنچه بر میگردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل اینکه آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود اوست. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان
دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمیشود».
طبرانی (م. ۳۶۰) روایتی را از رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که اگر کسی گوینده لا اله الّا الله را تکفیر کند، او به کفر نزدیکتر است.
سعید بن مسیب از عبدالله عمر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند:
قال رسول الله «کفوا عن اهل لا اله الّا الله لا تکفروهم بذنب؛ فمن اکْفر اهل لا اله الّا الله فهو الی الکفر اقرب؛
از اهل «لا اله الّا الله» دست بردارید و آنها را به خاطر گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی آنها را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیکتر است.»
طبرانی از یکی
صحابی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که آنها هیچگاه اهل قبله را تکفیر نمیکردند و نقل میکند:
ابوسفیان از
جابر بن عبدالله میپرسد: آیا شما یکی از اهل قبله را تاکنون «کافر» خطاب کردهاید؟ گفت: خیر، پرسیدم آیا تاکنون به یکی از اهل قبله «مشرک» گفتهاید؟ گفت: پناه بر خدا.
از هشدارهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و درباره کسانی که شهادتین را بر زبان دارند آگاه شدیم، اکنون فرصت آن رسیده است با هشدارهای علما و دانشمندان در مورد تکفیر اهل قبله، آشنا شویم.
ما در اینجا به بخشی از کلمات عالمان اشاره میکنیم. تا روشن شود که تندروترین عالمان سنی از تکفیر اهل قبله
برائت میجستند.
فقیهان بزرگ
اهلسنّت مانند «
ابنابیلیلی» و «
ابیحنیفه» و «
شافعی» و «
سفیان ثوری» و «
داوود بن علی» همگی میگویند، مسلمانی را نمیتوان به خاطر یک عقیده یا یک
فتوا، تکفیر کرد بلکه خطاکار، یک پاداش و غیرخطاکار دو پاداش دارد.
احمد بن زاهر سرخسی شاگرد ویژه
ابوالحسن اشعری، رئیس فرقه
اشاعره میگوید:
شیخ ابوالحسن اشعری استاد ما، در خانه من بستری بود. آنگاه که احساس کرد که
مرگ او فرارسیده است به من گفت تمام شاگردان و علاقهمندان مرا احضار کن؛ من همه را خبر کردم و آنان همگی گرداگرد استاد جمع شدند. او گفت:
«اِشهدوا علیّ انّی لا اقول بتکفیر احد من اهل القبله بذنب، لانّی رایتُهم کلَّهم یشیرون الی معبود واحد و الاسلام یشملُهم و یعُّمهم».
گواه باشید من احدی از اهل قبله را بخاطر گناهی که از آنها سر میزند تکفیر نمیکنم زیرا من میبینم همگان به معبود یگانه اشاره میکنند و اسلام همگان را در برمیگیرد.
بغوی (۵۱۶ ه. ق) در شرح حدیث
بخاری «امرتُ ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الّا الله …» میگوید:
«این حدیث دلیل بر این است که در معاشرت مردم، ظاهر کار آنان مقیاس
ایمان و کفر است نه بواطن آنها.»
قاضی عیاض (م ۵۴۴ ه.) در کتاب
الشفا بتعریف حقوق المصطفی مینویسد:
یحب الاحتراز من التکفیر فی اهل التاویل، فانّ
استباحه دماء المسلمین الموحدِّین خطر، والخطاء فی ترک الف کافر، اهون من الخطاء فی سفک محجمه من دم مسلم واحد.
باید از تکفیر مسلمانانی که ظواهر
قرآن را تاویل میکنند (لابد مقصود
صفات خبریه است مانند
یدالله،
وجهالله) دوری جست، زیرا
مباح شمردن خون مسلمانانی که موحدند بس خطرناک است؛ ترک تکفیر هزار کافر آسانتر از آن است، از مسلمانی بهاندازه خون
حجامت ریخته شود.
(سپس اضافه میکند) هرگاه شهادتین را در زبان جاری کردند، به فرموده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جان و مال آنها محترم است مگر اینکه به حق این کار انجام گیرد؛ مانند
قصاص».
محمّد بن عبدالکریم شهرستانی (م ۵۴۸ ه.) نویسنده کتاب
ملل و نحل که کتاب بسیار معروفی است در کتاب دیگر خود بنام
نهایه لاقدام فی علم الکلام در این مورد چنین مینویسد:
آنچه که بر یک فرد عامی لازم است به آن معتقد شود، این است که بگوید خدا در ملک خود شریک ندارد و در صفات خود برای او نظیری نیست و همتایی در افعال ندارد و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسول اوست که برای هدایت مردم خود فرستاده است، هرگاه بر همه اینها اعتراف کرد و چیزی را که پیامبر آورده و انکار نکرد، او مؤمن خواهد بود.
حسن بن هبه الله، معروف به
ابنعساکر (م ۵۷۱ ه.) مؤلف
تاریخ شام، پس از نقل روایاتی در مورد تکفیر میگوید:
فهذه الاخبار تمنع من تکفیر المسلمین، فمن اقدم علی التکفیر فقد عصی سیدالمرسلین؛
این روایات مانع از آنست که مسلمانان را تکفیر کنیم، هر کس مسلمانی را تکفیر کرد، با گفتار سید رسولان به مخالفت برخواسته است.
جمالالدین احمد بن محمد غزنوی حنفی (م ۵۹۳ ه.) در کتاب
اصول الدین مینویسد:
لا نکفّر احداً من اهل القبله بذنب مالم تستحّله ولا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، والایمان واحد واهله فی اصله سواء، والتفاضل بینهم بالتقوی.
ما احدی از اهل قبله را به ارتکاب گناهی مادامی که آن را
حلال نشمرده است، تکفیر نمیکنیم و فردی را از دائره ایمان بیرون نمیبریم مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است، ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند، تفاوت با
تقوا هست.
فخر رازی (م ۶۰۶ ه.) پس از بیان واقعیت کفر که انکار چیزی است که بالضروره پیامبر آن را آورده است میگوید:
فعلی هذا لا نکفّر احدا من اهل القبله لانّ کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضروره، بل نظر، و بالله التوفیق؛
بنابراین ما هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمیکنیم، زیرا انکار آنان با آنچه که رسول خدا آورده است ثابت نیست بلکه باید در اینجا
صبر و حوصله به خرج داد و از خداوند توفیق طلبید.
ابو زکریا یحیی بن شرف نووی (م ۶۸۶ ه.) که شرحی بر
صحیح مسلم دارد در این مورد میگوید:
واعلم انّ مذهب اهل الحق انه لا یکفّر احد من اهل القبله بذنب، ولا یکفّر اهل الاهواء والبداع؛
بدان مذهب اهل حق این است که فردی را از اهل قبله به ارتکاب گناهی تکفیر نمیشوند و افرادی که به اصطلاح اهل
بدعت هستند، تکفیر نکرد.
آنگاه با آن حدیثی که پیامبر فرمود: امرت ان اقاتل الناس … استدلال میکند.
ابنتیمیه (م ۷۲۸) در مورد تکفیر مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّه لا یکفرون اهل السنّه بذنب و بدعه و لا یمنعون الصلاه خلفه» میگوید:
والاصلُ: اَنّ دماءَ المسلمین و اموالهم و اعراضَهم محرَّمهٌ من بعضهم علی بعض لاتحل الّا باذن الله و رسوله.
اصل در دماء و اموال و اعراض مسلمانان حرمت است هیچگاه چیزی از آنان، برای برخی حلال نمیشود مگر به اذن خدا و رسول او.
ابن تیمیه برای اثبات قاعده فوق به روایت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
حجه الوداع اشاره میکند که پیامبر فرمودند:
«ان دمائکم و اعراضکم علیکم حرامٌ کُحرمهِ یومِکم هذا ….؛
خون و مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر
حرام است بسان حرمت امروز شما …..»
ابنتیمیه با توجه به حدیث فوق و دیگر احادیث مانند: «فقد باء بهما احدهما»، ملاک مسلمانی را اظهار شهادتین و التزام ظاهری به
احکام اسلامی عنوان میکند و در ادامه میگوید «و هذه الاحادیث کلها فی الصحاح». و نیز میگوید با توجه به منازعاتی که در میان
سلف وجود داشت هیچگاه یکدیگر را تکفیر نمیکردند. او در ادامه به نکته جالبی اشاره میکند:
در زمان خلافت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) عدهای خروج کردند و
امیرمؤمنان و
ائمه دین از صحابه و تابعین همگی به نبرد با
خوارج پرداختند با این حال علی بن ابیطالب و دیگر
صحابه (به
سعد بن ابیوقاص اشاره میکند) آنان را تکفیر نکردند. جنگ مسلمین با خوارج، بخاطر دفع ظلم و
بغی آنان بود، نه به خاطر اینکه کافر بودند، به همین خاطر صحابه در جنگ با آنان احکام جنگ با کفار را جاری نکردند. و میگوید: «فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغیهم لا لانهم کفار ولهذا لم یسبِ حرمیهم و لم یغنم اموالهم.»
ابنقیم جوزی، (م ۷۵۱) دومین شخصیت علمی از دیدگاه
سلفیها و شاگرد ابنتیمیه در کتاب
الطرق الحکمیه میگوید:
الفاسق باعتقاده اذا کان متحفّظاً فی دینه فان شهادته مقبوله و ان حکمنا بفسقه … لا نکفرهم کاهل الاهواء کالرافضه و الخوارج و المعتزله.
هرگاه فرد
فاسق از نظر خود که محتاط در دین خود باشد، شهادت او صحیح است، هرچند محکوم به
فسق است، (در ادامه میافزاید) ما
آنها را تکفیر نمیکنیم مانند گروههای معروف به اهل الاهواء،
رافضه و
خوارج و
معتزله.
شیخ الاسلام
تقی الدین سُبکی متوفای (۷۵۴ ه. ق) میگوید:
تکفیر یک فرد مؤمن بسیار مشکل است، آنکس که در دل ایمان دارد، تکفیر بدعتگذاران را کار خطرناکی میشمارد آنگاه که بگویند: لا اله الّا الله محمد رسولالله.
ما در اینجا چند گفتاری از عالمان شیعه از گذشته و حال میآوریم تا روشن شود که هرگز علمای شیعه هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمیکنند.
او خطاب به کسانی که نسبت به شیعه بیمهری کردهاند میگوید: این گروهی که شما آن را «رافضه» میخوانید، اگر همه طلاها و نقرههای جهان را، در اختیار آنان بگذارند که خون مسلمانی را بریزد، هرگز چنین کاری را انجام نمیدهد، مگر اینکه در رکاب امامی مانند علی (علیهالسّلام) باشند که به فرمان او به
جهاد بپردازند.
صاحب جواهر میگوید: آنکس که مخالف را، تکفیر کند برخلاف
اخبار متواتر فتوا داده است. بلکه برخلاف سیره قطعی (بر اینکه اسلام با گفتن شهادتین تحقق میپذیرد) عمل کرده است. با گفتن آن خون آنان محترم،
نکاح آنها شرعی و
مواریث آنان قانونی است.
و در مورد دیگر میگوید: عدم کفر مخالفان بالضروره روشن است،
سیره قطعی و
ادلّه نقلی بر آن دلالت دارد.
شیخ انصاری میگوید: مشهور در بیان فقیهان
شیعه این است: مخالفانِ مسئله
ولایت پاکند و بر این مطلب،
نص و
اجماع فقها گواهی میدهد؛ گذشته بر این سیره؛ بر اسلام و طهارت آنان جاری بوده و پیوسته امامان ما و پیروان آنها، با آنان معاشرت میکردند.
آنچه از روایات استفاده میشود این است اقرار به شهادتین، تمام حقیقت اسلام است و هر کس آن دو را بگوید، آثار اسلام بر او مترتب میشود.
انکار ضروری، مستلزم کفر و
نجاست منکر است، آنجا که ملازم با تکذیب
نبی باشد، مثلًا طرف با علم به اینکه آنچه را انکار میکند جزء دین است، انکار نماید و اما اگر این شرط محقق نباشد منکر آن کافر نیست، مخالفانِ ولایت هر چند منکر
امامت امامان هستند ولی چون
یقین ندارند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین مطلبی را فرموده است و لذا انکار آنان مایه کفر نیست. بنابراین ولایت از
ضروریات مذهب شیعه است و از
ضروریات دین نیست.
ما به گفتار همین افراد که از استوانههای
فقه شیعه هستند اکتفا میکنیم.
براساس روایات منقول از امامان شیعه (علیهالسّلام) حاکی از آن است که امامان، مخالفان را مسلمان دانسته و پیوسته شیعیان را امر کردهاند که با آنان به خوبی معاشرت کنند.
عبدالله بن سنان میگوید از
امام صادق (علیهالسّلام) شنیدم که فرمود:
«اوصیکم بتقوی الله عزّوجلّ، ولا تحملوا الناس (در تعبیر روایات مراد، اهلسنّت است.) علی اکتافکم فتذلّوا، ان الله تبارک و تعالی، یقول فی کتابه: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ثم قال: عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، واشهدوا لهم وعلیهم، و صلّوا معهم فی مساجدهم؛
شما را به تقوای الهی سفارش میکنم و اینکه مردم را بر دوش خود، مسلط نکنید (آنان را به اجبار به پیروی از خود وادار نکنید) که خوار و ذلیل میشوید. از بیماران مردم عیادت کنید جنائز آنان را تشییع نمایند و به سود و ضرر آنان گواهی دهید در مساجد آنان
نماز بگزارید.»
زید شحّام از امام صادق (علیهالسّلام) چنین نقل میکند که امام به من فرمود:
«یا زید خالقوا الناس باخلاقهم، صلّوا فی مساجدهم، و عودوا مرضاهم، واشهدوا جنائزهم، و ان استطعتم ان تکونوا الائمه و المؤذّنین فافعلوا، فانکم اذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریه رحم الله جعفراً ما کان احسن ما یؤدّب اصحابه، و اذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریه فعل الله بجعفر ما کان اسوا ما یؤدب اصحابه؛
با مردم با اخلاق معاشرت کنید، در مساجد آنان نماز بگزارید، بیماران آنان را
عیادت کنید جنائز آنان را تشییع کنید، اگر توانستید امام و یا
مؤذن آنان باشید؛ انجام دهید و اگر این کار را انجام دادید مردم میگویند، خدا جعفر بن محمد را رحمت کند، چگونه اصحاب خود را زیبا تربیت کرده است و اما اگر گفتههای مرا کنار بگذارید، آنگاه مردم برخلاف آنچه که گفتم. درباره من میگویند.»
اسحاق بن عمار میگوید، امام صادق به من فرمود:
«یا اسحاق اتصلّی معهم فی المسجد؟ قلت: نعم، صلّ معهم، فانّ المصلی معهم فی الصفّ الاول، کالشاهر سیفه فی سبیل الله؛
آیا با آنان در
مسجد نماز میگزاری؟ گفتم آری، گفت با آنان نماز بگزار. هر کس با آنان در صف اول نماز بگزارد، بسان کسی است که با شمشیر خود در راه خدا
جهاد میکند.»
حلبی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند:
«من صلّی معهم فی الصف الاول کان کمن صلّی خلف رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
هر کس با آنان در صف اول نماز بخواند بسان کسی است که پشت سر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز گزارده است.»
ما به همین چند روایت بسنده میکنیم روایت در این مورد که امامان شیعه، پیروان خود را دستور دادهاند که با مخالفان مذهب در مسئله امامت، بسان برادر دینی رفتار کنند بیش از آن است که در اینجا آورده شده است.
سایت مجمع جهانی شیعه شناسی، برگرفته از مقاله «تکفیر (سیر نبوی)»، تاریخ بازیابی ۹۸/۴/۲۴.