تَبْع (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَبْع (به فتح تاء و سکون باء) از
واژگان قرآن کریم به معنای پیروی است.
مشتقات
تَبْع که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
فَاَتْبَعَهُمْ (به فتح فاء، الف، سکون تاء و فتح باء) به معنای پی آنها رفتند؛
اتَّبَعْتُ (به فتح تاء و باء) به معنای پیروی کردم؛
لا یُتْبِعُونَ (به ضم یاء و سکون تاء) به معنای در پی چیزی قرار نمیدهند؛
نُتْبِعُهُمُ (به ضم نون و سکون تاء) به معنای پی ایشان میبریم؛
تَبَعاً (به فتح تاء و باء) به معنای تابع بودیم؛
تَبِیعاً (به فتح تاء و کسر باء) به معنای تابعی نیابید؛
مُتَتابِعَیْنِ (به ضم میم و فتح تاء) به معنای پى در پى است.
تَبْع به معنی پیروی است.
اِتِّباع: به معنی پیروی است.
اِتْباع: باب افعال به معنی پیروی و دنبال کردن و هم پیرو قرار دادن است.
تَبَع: بر وزن فَرَس به معنی
تابع است؛ واحد و جمع در آن یکسان میباشد.
تُبَّع: لقب پادشاهان یمن است.
مُتَتابِع: پی در پی است.
تَبیع: (بر وزن شَریف) را ناصر و کمک گفتهاند و این از آن جهت است که کمک در پی یاری و کار آدمی میباشد.
به مواردی از
تَبْع که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
پیروی خواه به طور معنوی و اطاعت باشد، مثل:
(فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) «هر که از هدایت من پیروی کند برای آنها خوفی نیست و محزون نمیشوند.»
خواه پیروی به طور محسوس و دنبال کردن، نحو:
(فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ) «
فرعون و لشگریانش آنها را تعقیب کردند و از پی آنها رفتند.»
(وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی) «از دین پدرانم پیروی کردم.»
(ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما اَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا اَذیً) «سپس در پی چیزی را که انفاق کردهاند منّتی یا اذیتی قرار نمیدهند.»
(اَ لَمْ نُهْلِکِ الْاَوَّلِینَ ثُمَ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ) «آیا پیشینیان را نابود نکردیم، سپس دیگران را از پی ایشان میبریم.»
و با آیه
(فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ...) دیدیم که باب افعال به معنی پیروی و دنبال کردن و هم پیرو قرار دادن است.
(اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً) «ما به شما
تابع بودیم.»
(ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً) «سپس بر ما به سبب آن عذاب یاری و
تابعی نیابید.»
که از پی شما آمده و از ما بازخواست کند.
(فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ) (و آن كس كه نمىتواند برده آزاد كند بايد دو ماه پى در پى روزه بگيرد.)
(اَ هُمْ خَیْرٌ اَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ) (آيا آنان بهترند يا «قوم
تُبَّع» و كسانى كهپيش از آنها بودند؟!)
(وَ اَصْحابُ الْاَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ) (و «
اصحاب ایکه» قوم شعيب و قوم
تُبَّع كه در سرزمين يمن زندگى مىكردند، هر يک از آنها
پیامبران را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت.)
این کلمه که فقط دو بار در
قرآن مجید آمده، گفتهاند: لقب پادشاهان یمن است چنان که فرعون لقب شاهان مصر، قیصر لقب شاهان روم و کسری لقب پادشاهان ایران بود.
راغب گوید: علّت این تسمیه آن است که شاهان
تبّع در سیاست و زمامداری
تابع یکدیگر بوده و از یک نقشه پیروی میکردهاند و گویند:
تبّع پادشاهی است که ملّت از وی پیروی نماید.
طبرسی علّت این تسمیه را کثرت پیروان دانسته و قول راغب را به طور احتمال آورده است.
قرآن مجید در نابود شدن قوم
تبّع صریح است ولی از خود
تبّع ساکت است.
در
مجمع البیان از
سهل بن سعد از
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که فرمود:
تبّع را فحش نگوئید که او اسلام آورده است.
ولید بن صبیح از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده که:
تبّع به
طایفه اوس و خزرج گفت در همین جا باشید تا این پیامبر بیاید و اگر او را درک میکردم در خدمتش بودم و با او بهپا میخواستم.
در
تفسیر برهان نیز چند حدیث در همین مضمون منقول است.
در
کمال الدین صدوق ص۱۶۹ باب ۱۱ سه حدیث در مدح
تبّع آمده، از جمله از
ابن عباس که گفت: کار
تبّع بر شما مشتبه نشود او مسلم بود.
احتمال میرود که او یکی از پیامبران باشد، چون از وی ذمّی نشده و شاید «قوم
تبّع» مثل «قوم نوح» و «قوم ابراهیم» باشد که هر دو پیامبرند، نه مثل «قوم فرعون» که مبغوض و ملعون است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «تبع»، ج۱، ص۲۶۵.