توکل (اخلاق)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توکل در
اسلام به معنی آن است که بندهٔ خدا،
خدا را
وکیل در امر خود قرار دهد. شخصی که بر خدا توکل کرده، کارهای خود را به خدا
حواله کرده و هر عامل دیگری را مستقلا در امور خود موثر ندیده بلکه از اسباب و وسایل در رفع امورات میانگارد. شخص توکلکننده را «متوکل» مینامند.
یکی از مفاهیم عام در
اخلاق اسلامی که ناظر به
صفتی نفسانی و بیانگر رابطهای خاص میان
انسان و
خداوند است، مفهوم «توکّل» میباشد. در این مختصر این مفهوم را از جهت منزلت و جایگاه آن،
ماهیت و درجاتش و نسبت آن با سعی و کوشش مورد مطالعه قرار میدهیم.
توکل،
اعتماد قلب در امور، بر خدا میباشد بطوریکه بندگان جمیع امور خویش را بر خداوند
حواله دهند و از هر نیرو و قدرتی دیگر در امور خویش
تبری جویند و تنها به یک
قدرت وابسته باشند و او خدا است و تنها او را اساس عمل و تاثیر بدانند و اگر برای انسانهای
مومن در حوزهی عملیات روحی و جسمی، فردی و اجتماعی خویش چنین حالتی پیش آید اینان متوکلین به خدا بشمار میآیند.
عالمان اخلاق در باب ماهیت آن گفتهاند: توکل یعنی اعتماد و
اطمینان قلبی انسان به خداوند در همه امور خویش و بیزاری از هر قدرتی غیر از او. البته تحقق این حالت در انسان متوقف است بر ایمان و
یقین و قوّت قلب نسبت به این که هیچ قوّت و قدرتی جدا از خداوند در کار عالم و آدم اثرگذار نمیباشد و همه علل و اسباب مقهور قدرت الهیاند و تحت
اراده او عمل میکنند، که خود در واقع مرتبهای از مراتب
توحید است. بنابراین ریشه و اساس «توکّل»، توحید است و جز با حصول توحید شکل نمیگیرد. «بر همین اساس برخی از عالمان اخلاق، توحید و توکّل را در کنار هم مطرح کردهاند،»
از این رو است که خداوند
اذن انتساب امور به اسباب و علل آنها و منتسب کردن کارها به فاعلشان را داده و به نوعی علل و فاعلها را مسلّط بر حوادث و کارها کرده است؛ هر چند این سلطه اصیل نبوده و اسباب و علل طبیعی و فاعلهای انسانی، استقلالی در تاثیرگذاری ندارند و فقط خداوند است که سبب مستقل و برتر از همه اسباب است. بنابراین انسان رشید هنگامی که اراده انجام کاری را نمود و ابزار و اسباب عادّی آن را نیز فراهم کرد، میداند که تنها سبب مستقل در
تدبیر امور خداوند است و هیچگونه اصالت و استقلالی برای خود و اسباب و عللی که به کار میگیرد، قائل نیست؛ پس بر خداوند توکل میکند. بنابراین، توکل به معنای نفی انتساب امور به انسان یا اسباب و علل طبیعی و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.
منشاء پیدایش چنین حالتی در
روح انسانها
اعتقاد و جزم باینکه فاعل موثری جز خدا نیست و سایر نیروها و قدرتها باو برمیگردد، او است که بهر کاری قادر است (ان
الله علی کل شیء قدیر).
و امور بندگان را کفایت میکند و بجمیع بندگان عنایت و
لطف و مرحمت دارد و سایر موجودات اگر علمی و قدرتی و نیروئی دارند همه از او است پس باید تنها متوجه او شد و از او کمک خواست و یاری طلبید و باو پناه برد.
و اگر چنین حالتی در اعماق روح و جان انسانها پدید نیاید سبب او یا ضعف ایمان و یقین است و یا ضعف
نفس و قلب است که در اثر آن،
ترس و
وحشت بواسطه برخی از
اوهام باو مستولی میگردد و او را از اتکال به خداوند باز میدارد.
پس نتیجه این شد که حالت توکل برای انسانها تنها در سایهی دو قوه
یقین و ایمان و قوت
قلب در روح پیدا میشود زیرا که این دو حالت، باعث سکون و آرامش قلب و حالت
اطمینان نفس میشود.
این گفتار (یعنی سکون قلبی و حالت یقین که دو حالت مختلف روحی هستند و ثبوتا از یکدیگر قابل تفکیکاند زیرا چه بسا یقینی که طمأنینه در آن وجود ندارد) ریشه قرآنی دارد آنجا که خداوند در برابر تقاضای
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در مشاهدهی کیفیت زنده کردن مردگان میفرماید:«اولم تومن؟ قال بلی ولکن لیطمئنّ قلبی؟
ای ابراهیم آیا ایمان نیاوردهای؟ گفت آری و لکن میخواهم در قلبم اطمینان حاصل شود»
چنانکه میبینید حضرت ابراهیم از خداوند میخواهد که کیفیت احیاء اموات را با
چشم خود ببیند تا یقین همراه با اطمینان
کاملا در صفحهی
روح او مستقر شود زیرا نفس انسان طوری آفریده شده که چه بسا تابع خیالات و اوهام میشود و اطمینان ناشی از یقین تا هنگامی که نفس در سیر و حرکت خویش بدرجهی "
نفس مطمئنه"
نرسد برای او پیدا نمیشود.
از اینرو ارباب ملل و مذاهب دیگر مثل
یهود و
نصاری و...اطمینان قلبی بحقانیت
دین خود دارند نه اطمینان ناشی از یقین و منشاء اطمینان قلبی آنها نیز تنها
ظن و
گمان و
هوای نفس و پیروی از
پدر و
مادر و
تقلید کورکورانه از محیط و خانواده و...میباشد.
از مطالب بالا این "نکته" نیز روشن میشود که حالت توکل از فضائل مربوط بدو قوه "عاقله" و"
غضب" با هم میباشد و از مراتب
توحید بشمار میآیند آنجا که برای انسانها باشراق نور حق واضح شود که در صحنه حیات فاعلی موثر جز او نیست و سایر اسباب و وسائل، همگی مسخر او بوده تحت قدرت ازلی او تاثیر دارند.
از دقت در
ماهیت توکل میتوان رابطه
ایمان و توکل را بخوبی دریافت بنحوی که کمی ایمان و زیادی آن در کمی و زیادی توکل تاثیر مستقیم دارد زیرا این
حقیقت بدیهی است
انسان اگر به چیزی ایمان داشته باشد و او را موجد و تمام موثر در وجود و اطوار آن بداند طبیعی است که به غیر او دیگر توجهی ندارد حاجات خود را از او میخواهد و در حل مشکلات خویش تنها باو روی میآورد.
از اینرو در
قرآن کریم متجاوز از ۸
آیه است که بصراحت رابطهی توکل و ایمان را مطرح ساخته و به پیروان خود تذکر میدهد که ریشه اصلی توکل، ایمان بخدا است و هر چه ایمان قویتر، توکل بیشتر و هر چه ایمان ضعیفتر، توکل او نیز سستتر خواهد بود از جملهی آنها آیات زیر است:
«قال رجلان من الذین یخافون انعم
الله علیها ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبون و علی
الله فتوکلوا ان کنتم مومنین؛
و دو نفر از مردانی که از خدا میترسیدند (بنظر غالب مفسران آن دو نفر
یوشع بن نون و
کالب بن یوفنا که از جمله نقباء دوازدهگانه
بنیاسرائیل محسوب میشدند) و خداوند بآنها
نعمت (
عقل و ایمان و
شهامت) داده بود گفتند شما وارد شهر آنان شوید، هنگامی که وارد شدید پیروز خواهید شد و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید.»
نظیر این آیه در
سوره آل عمران،
آیه ۱۲۲ و ۱۵۹،
سوره مائده آیه۱۱،
سوره توبه آیه ۵۱،
سوره مجادله آیه ۱۰،
و
سوره تغابن آیه ۱۳ باین عبارت ذکر شده است: «و علی
الله فلیتوکل المومنون؛
مومنان تنها بر خدا توکل میکنند»
در
سوره انفال آیه ۲ خداوند مومنان واقعی را با چند
صفت چنین معرفی میکند: «انما المومنون الذین اذا ذکر
الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون؛
مومنان واقعی کسانی هستند که به هنگام یاد خدا قلبشان میترسد و به هنگام
تلاوت آیات خدا، ایمانشان زیادتر میشود و اینان بر پروردگارشان توکل میکنند.»
چرا بخدا توکل میکنیم؟
چرا تنها به خداوند باید توکل کرد؟ و نباید بخود. گرچه دارای مزایای خاص روحی باشد و نه بدیگران هر چند قوی و نیرومند باشند و حتی بمال و
ثروت و طائفه و عشیره و
حسب و
نسب و... نباید اتکال داشت؟
البته پاسخ این سئوال بملاحظه
عقل و
منطق روشن است. و لکن در
قرآن در باب توکل آیاتی ذکر شده است که دقت در آنها، میتواند راهگشای باشد و نکات جالبی را روشن سازد.
بطور کلی خداوند که فوق موجودات و موجد آنها است دارای خصائص و
صفات ویژهای است که سایر موجودات اصالت آنها را فاقد هستند و از همین مساله میتوان راز انحصار رجوع بخداوند و توکل باو را در امور دریافت.
باید همه بر خدا توکل کنند و این
راز انحصار توکل در
صفات خدا است که عبارتند از:
خداوند غالب و دانا است و توکل فقط بموجودی سزاوار است که غالب و دانا باشد.
خداوند در
سوره نمل میفرماید: «...و هو العزیز العلیم فتوکل علی
الله؛
خداوند غالب و دانا است پس تنها بر خداوند توکل کن.»، از کلمه "فا" در"فتوکل" این معنای دقیق انحصار توکل باو را استفاده میکنیم.
جالب این است که این
حقیقت را خداوند در دو مورد یکی در
سوره شعراء،
آیه ۲۱۷،
و دیگری در سوره انفال آیه ۲ بصراحت چنین بیان میکند: «و توکل علی العزیز الرحیم؛
ای
پیامبر بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن.» منتهی بجای علیم، در این آیه
رحیم ذکر شده است که عالم بودن خدا و "رحیمیت" او میتواند
دلیل توکل
انسان بخداوند باشد و از این جهت با یکدیگر فرقی ندارند..
خداوند مرجع همه موجودات و عالم بهمه غیبها است و او از موجودات خود غافل نیست و همیشه زنده است و هرگز موتی برای او نیست پس انسانها باید به او توکل کنند زیرا تنها او است که میتواند امور بندگان را کفایت کند.
«و للّه غیب السموات و الارض و الیه یرجع الامر کله فاعبده و توکل علیه و ما ربّک بغافل عما تعلمون؛
غیب آسمانها و
زمین همه، مال خدا است و همهی امور باو برمیگردد پس او را
پرستش کن و بر او توکل داشته باش و پروردگارت از اعمال شما غافل نیست"
«و توکل علی الحی الذی لا یموت...؛
بر خدای زندهایکه هرگز موت ندارد توکل کن»
یکی از علل توکل بخداوند،
ربوبیت او است از این جهت که خداوند
صفت "ربوبیت" را دارد و بندگان
عبودیت، پس بندگان که عاجزند و محتاج، ناچار نیازمند پروردگار میباشند و شایسته است که بندگان توکل باو کنند.
«فان تولوا فقل حسبی
اللّه لا اله الاّ هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم؛
اینان اگر از تو
اعراض کردند پس بگو که تنها خداوند در کفایت امور من کافی است و جز او موجودی نیست و بر او توکل کردم و او آفریننده
عرش عظیم میباشد.»
«و علی ربّهم یتوکلون؛
و بر پروردگارشان توکل میکنند.
نکته جالب در اینجا است که در برخی از
آیات، متعلق توکل تنها "
الله" قرار داده شده است اشاره باینکه "خدا بودن" به تنهائی در پناه باو و توکل به او کافی است زیرا
الله ذاتی است که تمام
صفات کمال در او جمع شده است و این
صفت (جامع جمیع
کمالات بودن خداوند) است در اینکه
انسان ضعیف باو توکل کند تا در اثر اتصال بمنبع
قدرت دارای قدرت انجام کاری شود مثل این آیات: «...علی
اللّه توکلنا؛
بر خداوند توکل نمودیم.»
«و نعم الوکیل؛
«توکل علی
اللّه؛
«و علی
اللّه توکلت؛
از این آیات و نظایر اینها استفاده میشود که در لزوم توکل به او، همان "
الله" بودن کافی است و این حقیقت در قرآن بصراحت نیز موجود است.
«من یتوکل علی
اللّه فهو حسبه انّ
الله بالغ امره؛
برخی از عالمان اخلاق برای توکل به خداوند درجات سهگانهای قائل شدهاند که گزارش مختصر آنها به قرار زیر است:
اولین درجه توکّل به خداوند آن است که
اعتماد و
اطمینان انسان به او، همانند اعتمادش به وکیلی باشد که برای انجام کارهایش برمیگزیند. در واقع این پایینترین درجه توکل است و به آسانی قابل دستیابی است و مدت زیادی هم مستمر میماند و با
اختیار و
تدبیر انسان هم منافاتی ندارد.
در دومین درجه توکّل، انسان از اصل توکّل غافل و در وکیل خود یعنی خداوند فانی است؛ بر خلاف نوع اول که توجه فرد بیشتر به رابطه قراردادی
وکالت است. این درجه از توکل کمتر تحقق پیدا میکند و زودتر از بین میرود و حداکثر یکی دو روز بیشتر دوام ندارد، و تنها برای افراد خاصی حاصل میگردد. شخص در این حالت عمده تلاش خود را صرف
گریه، درخواست و
دعا به درگاه خداوند مینماید.
عالیترین درجه توکّل آن است که انسان همه حرکات و سکنات خویش را به دست خداوند بیند. تفاوت این نوع از توکل با نوع دوم در این است که در این جا شخص حتی التماس و درخواست و
تضرّع و دعا را هم رها میکند و باور دارد که خداوند امور را به
حکمت خویش تدبیر میکند، اگرچه او هم التماس و درخواست نکند. نمونه واقعی این نوع توکل، اتکال
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) است؛ زیرا هنگامی که نمرودیان او را در منجیق نهاده تا در
آتش اندازند، فرشته الهی به او یادآوری میکند که از خداوند درخواست
یاری و
نجات نماید، ولی او در پاسخ میگوید: «اطلاع خداوند از حال من، مرا بینیاز از درخواست (نجات) از او میکند».
البته این نوع بسیار نادرالوقوع است و جز برای
صدیقین حاصل نمیشود و در صورت وقوع هم به زودی از بین میرود و چند لحظه بیشتر دوام نمییابد.
از منظری دیگر مردم در توکل به خداوند درجات یکسانی ندارند و هر یک به میزان توکل خویش در توسّل به اسباب و علل در رسیدن به مقاصد خویش عمل کنند. خداوند با کسانی که به کلی
اعتماد خویش را از اسباب و علل طبیعی قطع کردهاند، به تناسب این اعتماد با آنان رفتار خواهد نمود. چنان که
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «خداوند ابا دارد از این که روزیِ مؤمنان را جز از راهی که
گمان ندارند، فراهم نماید»
این
رفتار خداوند به مؤمنانی اختصاص دارد که درجات عالی توکل را دارند؛ ولی کسانی که به این درجه از توکل راه نیافتهاند و اعتماد آنان به اسباب و علل در کنار اعتماد به خداوند باقی است، خداوند نیز از مجاری اسباب و علل نیازهای آنان را رفع خواهد نمود.
قرآن کریم دهها بار به صراحت و کنایت انسانها و به ویژه مؤمنان را به توکل به خداوند فرا خوانده است و در برابر این اعتماد و اطمینان بندگان،
وعده خداوند مبنی بر کفایت امور آنان را اعلام میدارد. از جمله در قرآن آمده است:
«وَ عَلَی
اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.».
«ان
الله یحب المتوکلین؛ خداوند توکّل کنندگان را دوست میدارد.».
همچنین برای اطمینانبخشی نسبت به سرانجام توکّل و اعتماد به پروردگار میفرماید:
«و من یتوکل علی
الله فهو حسبه؛
و هر کس بر خدا اعتماد کند، او برای وی بس است.».
احادیث نبوی (صلّی
اللهعلیهوآله) و سخنان
اهل بیت (علیهمالسّلام) سرشار از عباراتی است که منزلت توکل و
فضیلت آن را بیان میکنند. از باب نمونه سخن
امام صادق (علیهالسّلام) را نقل میکنیم که فرموده است:
به درستی که
بینیازی و
عزت در حال گردشاند و هنگامی که به جایگاه توکّل گذر کنند، آن جا را وطن خود میگزینند.
اگر چه با دقت در
ماهیت توکّل روشن میگردد که توکّل منافاتی با سعی و تلاش و استفاده از ابزار و اسباب ندارد، گاهی شبههای پدید میآید که اشاره به آن مفید است. انسان نسبت به اموری که اسباب و علل آن خارج از اراده او است، چارهای جز توکّل ندارد؛ ولی نسبت به حوادثی که ایجاد اسباب و علل آن در توان او است، در عین حال که به موجب توکّل برای ابزار و اسباب، تاثیر مستقل قائل نیست، ولی وظیفه دارد که برای فراهم آوردن آنها بکوشد و آنچه را به سببیّت آن
یقین یا
گمان دارد، به کار گیرد و در این جهت از تعقّل و
اندیشه خویش بهره برد. زیرا
سنّت خداوند بر این قرار گرفته است که امور عالم با
اسباب و علل خاص خود پیش رود. بر همین اساس فرموده است که: «وَ اِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْاَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوةِ اِنْ خِفْتُمْ اَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا...
هنگام
جنگ با شیوهای خاص و با
اسلحه،
نماز بخوانید.» «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ...؛
و توان و
قدرت دفاعی برای خود آماده کنید...»
به
موسی (علیهالسّلام) دستور داد که: «فَاَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً اِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ؛
بندگان مرا شبانه و به دور از چشم فرعونیان از شهر بیرون ببر.» پیامبر هنگامی که مردی اعرابی را دید که به
بهانه توکّل بر خداوند، شترش را در بیابان رها نموده، فرمود: اعقلها و توکّل؛
«
شتر را ببند و توکّل بر خداوند نما».
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «توکل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۲۴. دانشنامه موضوعی قرآن