تهاتفالتهافت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَهافُتُالتَهافُت، از بزرگترین آثار
کلامی ـ
فلسفی ابن رشد به
عربی و جوابیه او به
تهافتالفلاسفه غزالی میباشد.
غزالی در
تهافتالفلاسفه به بیان پریشانگویی و تناقض آرای
حکما پرداخته و در بیست مسئله ادله آنان را نقد و بررسی کرده است.
حمله غزالی به
فلسفه و فلاسفه در تضعیف فلسفه در شرق و به طور کلی در جهان
اسلام تأثیر عمیقی گذاشت اما در غرب و
اندلس فلسفه با تلاش کسانی چون
ابن باجه ،
ابن طُفیل و
ابن رشد رونق یافت.
دیدگاه ابن باجه نسبت به فلسفه کاملاً با دیدگاه غزالی متفاوت بود.
ابن طفیل نیز در کتاب
حیّ بن یقظان به نقد غزالی و اشاره صریح به تناقض اقوال او پرداخت، گرچه در این مواجهه فقط به طعن بر او بسنده کرد،
اما تنها فیلسوفی که به دفاع قوی از فلسفه پرداخت و
کتاب مستقلی در این باب تألیف کرد، ابن رشد بود.
ابن رشد، پس از گذشت کمتر از یک
قرن ، برای مقابله با
تهافتالفلاسفه غزالی، کتاب معروف خود را با عنوان
تهافتالتهافت تألیف کرد و در آن همه نقدهای غزالی را پاسخ گفت.
در نسخ خطی این کتاب عناوینی چون کتابالتهافت، شرح
تهافتالغزالی، کتاب ردالتهافت یا
تهافت تهافتالفلاسفه ذکر شده اما در یک نسخه کهن از این اثر و نیز در ترجمههای قدیم
لاتینی و
عبری آن عنوان
تهافتالتهافت آمده است.
تاریخ تألیف کتاب مشخص نیست، اما به نظر موریس بویژ در مقدمه
تهافتالتهافت
با توجه به اینکه ابن رشد بیشتر کتب خود را در نیمه دوم قرن ششم تألیف کرده و اسلوب کتاب نیز دالّ بر پختگی فکر اوست، میتوان نتیجه گرفت که
تهافتالتهافت قبل از ۵۷۶ تألیف نشده، بویژه آنکه ابن رشد در حدود ۵۷۶، کتاب الکشف عن مناهجالادلة را تألیف کرده و در آن از فصلالمقال نام برده، اما به
تهافتالتهافت هیچ اشارهای نکرده است، در حالی که این دو اثر از جهت موضوع و اسلوب شبیه یکدیگرند و فصلالمقال در حدود ۵۷۵ تألیف شده؛ بنابراین، امکان صحت این تاریخ بیشتر میشود.
غرض و انگیزه ابن رشد
از تألیف
تهافتالتهافت این بوده است که نشان دهد بیشتر مطالب
تهافتالفلاسفه از رتبه یقین و
برهان به دور است و نیز بیان آن دسته از سخنان غزالی که مفید اقناع و قابل تصدیق است.
وی در مواضع متعددی از کتاب این انگیزه و غرض را تأکید کرده و نمونههایی نیز ذکر نموده است.
ابن رشد در
تهافتالتهافت در پاسخ به نقدها و ایرادات غزالی، اثر خود را بر سه محور استوار ساخته است:
۱) بیان نص غزالی یا اشاره به آن، ازینرو وی هریک از فقرات
تهافتالفلاسفه را نقل کرده و سپس به رد آن پرداخته است.
۲) بررسی دلایل غزالی.
۳) تبیین اینکه اکثر مطالب او از رتبه برهان خارج و در حد اقناع و
جدل است.
روش ابن رشد را در گفتگو و مناظره میتوان بدین ترتیب وصف کرد:
۱) رد اشکالات غزالی به شیوههای گوناگون، از جمله ورود در بحث در اثنای طرح مسئله برای رد نظریه غزالی یا تصحیح مسیر بحث و گفتگو؛
تمرکز بر دعاوی مطرح شده از جهت ضعف منطقی یا مخالفت با
ارسطو یا خروج از نصوص
دینی .
۲) اختلاط کلام در ردیههای ابن رشد، به طوری که گاه تمییز میان کلام ابن رشد از کلام غزالی برای خواننده ممکن نیست.
۳) تأکید بر اهمیت مناظره و گفتگو با خصم در خلال نوشتههای اصیل او یا اصولی که براهین او بر آنها تکیه می کند.
۴) تأکید بر اهمیت تعامل و گفتگو با بیطرفی کامل و نیز اینکه شخص مناظرهکننده خود را در موضع خصم قرار دهد.
۵) اقرار به اختلاف آرای علما و همچنین اقرار به اینکه عالم گاهی به خطا میرود و گاهی بر حق است و عالم حقیقی کسی است که در طلب حق باشد، اگرچه این امر او را به جستجوی اقوال مختلف سوق دهد.
ابن رشد
بر این باور است که قصد غزالی از تألیف
تهافتالفلاسفه مطلق حق نبوده، بلکه هدف وی ابطال اقوال فلاسفه و سلب اعتماد و اطمینان از حکما بوده است، در حالی که این نیت، خطا و لغزش عالِم است و شایسته غزالی نیست.
به عقیده ابن رشد
غزالی از کتب و تعالیم فلاسفه و به ویژه از صناعت
منطق بسیار استفاده کرده، بنابراین اگر حکما در مسائلی هم مرتکب اشتباه شده باشند، نباید منکر فضل آنان میشد و با این صراحت به ذمّ فلاسفه و علومشان میپرداخت بلکه شایسته آن بود که با استفاده از قوانین منطقی، بر خطای ایشان استدلال میکرد.
۶) تسلیم به اینکه شناخت و کشف حقایق علمی هیچگاه به حد کمال نمیرسد و حرکت علوم نیز همیشه در جهت رشد و نمو است و متوقف نمیشود.
۷) تأکید بر اهمیت التزام عالِم به استواری و خویشتنداری و پرهیز از ستیزهجویی که غزالی بارها در خطابش به فلاسفه بر آن تصریح کرده و غرض خود را از تألیف
تهافتالفلاسفه، نشاندادن تشویش دعاوی آنان بیان کرده است.
۸) تند بودن و انعطافناپذیر بودن با غزالی و صراحتلهجه داشتن با وی و زیادهروی در تحقیر و بیاعتبار کردن او و طرد وی، هنگامی که در عناد با فلاسفه و بیان تشویش آرای آنان به راه افراط میرود و همچنین نسبتدادن کذب،
هوس ،
مغالطه ،
سفسطه ، اشتباه، تحریف، جهالت و شرارت به غزالی.
بر این پایه، ابن رشد
پیشنهاد میکند نام
تهافتالفلاسفه به «کتابالتهافت» یا «
تهافت ابوحامد غزالی» تغییر یابد و حتی میگوید که بهترین و شایستهترین نام برای آن «کتابالتفرقة بین الحق و التهافت من الاقاویل» است.
۹) پرهیزنکردن از سرزنش غزالی هنگامی که او را خطاکار مییابد و اقرار به صحت و درستی اعتراضاتش در جایی که آنها را صحیح میداند و رعایت مقام علمی غزالی و داوری منصفانه درباره او، هنگامی که درست گفته است.
مثلاً ابن رشد
می گوید که غزالی یا حقیقت مسائل را شناخته اما در
تهافتالفلاسفه غیرحقیقت آنها را بیان کرده، که این فعلِ اشرار است یا حقیقت آنها را نشناخته و متعرض چیزی شده که علم و احاطهای به آن ندارد، که این فعل جهّال است و غزالی از این هر دو وصف منزه است، اما لغزش غزالی در تألیف این کتاب بوده است.
همچنین به نظر او
شاید غزالی به حسب زمان و مکان خود ناچار از انجام این کار شده است.
۱۰) نقد و بررسی
تهافتالفلاسفه و غزالی با استناد به ارسطو و روش ارسطو و متقدمان،
زیرا ابن رشد در میان فیلسوفان بزرگ
مسلمان ، تنها فیلسوفی است که نسبت به فلسفه ارسطو بیش از اندازه شیفتگی دارد و این را بارها در شرحها و تفسیرهایش بر نوشتههای ارسطو ذکر کرده است.
۱۱) مقابله با
فارابی و
ابن سینا در
تهافتالتهافت علاوه بر معارضه با غزالی، مهمترین انگیزه ابن رشد برای مخالفت با برخی از نظریات فارابی و ابن سینا و ابراز وفاداری عمیق به ارسطوست، زیرا او در مواردی رأی آنان را خلاف واقع و دور از غرض ارسطو دانسته و تلاش کرده تا قوّت استدلالهای غزالی و حدود انحراف این دو فیلسوف را از تعالیم اصیل ارسطو نشان دهد
مثلاً وی
قاعده الواحد را نفی کرده میگوید فارابی و ابن سینا نخستین کسانی بودند که این مطالب بیپایه را گفتند و مردم از ایشان تقلید کردند و آن را به فیلسوفان نسبت دادند.
او
همچنین میگوید که سخنانی از این دست، از گفتههای
متکلمانِ ضعیفتر است و اینها مطالبی دخیل در فلسفهاند و با اصول فیلسوفان هماهنگ و سازگار نیستند و گفتههای ایشان حتی به حد اقناع خطابی نیز نمیرسد چه رسد به اقناع جدلی.
بنابراین، به نظر وی برخی از سخنان غزالی در مواضع متعدد از کتابهایش مبنی بر اینکه دانش ایشان (فارابی و ابن سینا) تخمینی و ظنی است، درست است.
بدین ترتیب، موقف و موضع ابن رشد در برابر غزالی و ابن سینا موضع داوری است که هریک را به دلیل دور شدن از روش برهانی سرزنش و ملامت میکند.
با توجه به اینکه غزالی، فلاسفه را در سه مسئله
تکفیر کرده، ابن رشد
نیز کتاب خود را با این جملات در باب آن سه مسئله به پایان میبرد و مینویسد: انکار
معاد جسمانی ، که این مسئله نزد فلاسفه از مسائل نظری (غیربدیهی و نیازمند استدلال) است؛ در انکار علم
خدا به جزئیات، که این گفته، عقیده آنان نیست؛ در قول به
قِدَم عالم ، اما مقصود فلاسفه از این مطلب غیر از آن چیزی است که متکلمان از سخن فلاسفه تلقی کرده و ایشان را به سبب آن تکفیر کردهاند چنانکه غزالی خود نیز در جاهای دیگر غیر از
تهافتالفلاسفه در
اجماع به تکفیر تردید کرده است، همه این سخنان اشتباه است و شکی نیست که غزالی درباره
شریعت خطا کرده همچنانکه درباره حکمت خطا کرده است.
ابن رشد در معارضات خود با غزالی در
تهافتالتهافت در عین حال به بیان پیوند و هماهنگی میان
عقل و
ایمان و دین و فلسفه نیز پرداخته است.
کتاب
تهافتالفلاسفه نزاع قدیمی میان فیلسوفان و دینداران را به نحوی بارز نشان میدهد.
ابن رشد به منظور تبیین ارتباط فلسفه و شریعت علاوه بر مطرح کردن مباحثی در
تهافتالتهافت، دو اثر مهم با عناوین فَصلالمقال و تقریر ما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال و الکشف عن مناهجالادلة فی عقایدالملة تألیف کرد.
اساس نظریات ابن رشد در
تهافتالتهافت
در این زمینه این است که حوزه دین از حوزه فلسفه گستردهتر است؛ فلسفه فقط از سعادت عقلانی گروه کوچکی از مردم (فیلسوفان) بحث میکند، اما هدف دین یا شریعت سعادت عامه مردم است و از اینرو سه نوع استدلال خطابی و جدلی و برهانی به کار برده است.
نتایج حاصل از روش برهانی اصولاً مغایر نتایج حاصل از روش جدلی یا خطابی نیست و تنها صورت بیان مطالب متفاوت است.
به عقیده او
فلسفه تنها با عقل و مبانی عقلی سروکار دارد، اما دین بر پایه
وحی و عقل، هر دو، استوار است؛ در نتیجه، خارج از قلمرو عقل، حیطه وسیعی وجود دارد که فلسفه نمیتواند به آن قدم گذارد.
بنابراین، غزالی حق داشت که میگفت برای هر آنچه عقل آدمی از دریافت آن عاجز است، توسل به
شرع لازم است، زیرا در بعضی موارد، عقل انسان اصولاً به تحصیل
معرفتی که لازمه سعادت انسان است، قادر نیست.
در موارد دیگر، ناتوانی عقل معلول موانع عارضی یا صرفاً مشکلات موجود در موضوع مورد بحث است.
در تمام این موارد، وحی مکمل شناختهای عقل است؛ یعنی، آنچه را که عقل از ادراک آن ناتوان است، خداوند به وسیله وحی به انسان بخشیده است.
تهافتالتهافت بارها در
قاهره و
بیروت به
چاپ رسیده و در ۱۹۳۰ با تحقیق و مقدمه موریس بویژ در بیروت منتشر شده است.
این کتاب را سیمون واندن برگ در ۱۹۵۴ به زبان
انگلیسی ، هورتن در ۱۹۰۱ به
آلمانی ، کالونیم بن کالونیم (کالونیموس) در ۱۵۲۷ و زیدلر در ۱۹۶۱ به
لاتینی و دانیل بوتسان در ۱۹۸۸ به کرواتی ترجمه کردهاند.
این کتاب در
ایران چاپ نشده است.
(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۹ ش.
(۲) ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعة، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳.
(۳) ابن رشد،
تهافت التهافت، چاپ صلاح الدین هواری، صیدا ۱۴۲۲/۲۰۰۱.
(۴) ابن رشد،
تهافت التهافت، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۹۲.
(۵) «ترجمه کروآتی
تهافت التهافت»، نشر دانش، سال ۱۰، ش ۴ (خرداد و تیر ۱۳۶۹).
(۶) تجیتز دوبور، تاریخ الفلسفة فی الاسلام، نقله الی العربیه و علق علیه محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره: مکتبة النهضة المصریة، (بی تا).
(۷) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ـ، ذیل «ابن رشد» (از شرف الدین خراسانی).
(۸) علی زمانی قمشه ای، «چالش فلسفی غزالی و ابن رشد و نقش آن در شکوفایی حکمت و کلام اسلامی»، مجله تخصصی کلام اسلامی، سال ۷، ش ۲۶ (تابستان ۱۳۷۷).
(۹) سعید زاید، «ابن رشد و کتابه
تهافت التهافت»، المورد، ج ۹، ش ۱ (۱۴۰۰/۱۹۸۰).
(۱۰) جمیل صلیبا، تاریخ الفلسفة العربیة، بیروت ۱۹۸۶.
(۱۱) ماجد فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمه فارسی زیر نظر نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۲) بوحنا قمیر، فلاسفة العرب: ابن رشد و الغزالی، التهافتان، بیروت ۱۹۸۶.
(۱۳) جورج شحاته قنواتی، مهرجان ابن رشد، الجزائر۱۹۷۸.
(۱۴) محسن کدیور و محمد نوری، مأخذشناسی علوم عقلی: منابع چاپی علوم عقلی از ابتداء تا ۱۳۷۵، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۱۵) محمدبیصار، فی فلسفة ابن رشد: الوجودوالخلود، بیروت ۱۳۴۱/۱۹۶۲.
(۱۶) محمدیوسف موسی، «فی الالهیات بین ابن سینا و ابن رشد»، رسالة الاسلام، سال ۴، ش ۱ (۱۳۷۱/۱۹۵۲).
(۱۷) سلیم نعیمی، «
تهافت التهافت لابن رشد: نقد و تحلیل»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج ۳۰ (۱۳۹۹/۱۹۷۹).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تهاتفالتهافت»، شماره۴۰۹۶.