• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تناسخ (کلام جدید)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از قرن‌ها پیش در هندوستان نظریه ای به نام "تناسخ" طرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا سخن می گفت. با گذشت زمان، رفته رفته توجه عده زیادی از مردم جهان را به خود جلب کرد و حتی کسانی به عنوان یک عقیده مذهبی به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادی دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند.
اما اسلام، بازگشت ارواح به دنیا در قالب یک شخص دیگر یا یک موجود جاندار برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را قبول نداشته و صریحا آن را رد می‌کند.
توجه به این نکته ضروری است که اعتقاد به رجعت (یکی از عقاید حقه شیعه است) با اعتقاد به تناسخ فرق دارد؛ چون در رجعت روح با حفظ کمالات اولی و در همان قالب بدن قبلی بر می گردد و به همین جهت مستلزم اعاده معدوم و یا تبدیل و باز گشت فعلیت به قوه نیست، بر خلاف تناسخ که روح بعد از رسیدن به فعلیت و طی نمودن مراحل کمال مادی و طبیعی، در قالب‌های دیگر بر می‌گردد.



همه انسانها باور دارند که روزی زندگی آنها به پایان خواهد رسید. اما از ابتدای خلقت همواره این پرسش برای انسان وجود داشته است که آیا مرگ پایان زندگی انسان است؟ اگر زندگی دیگری پس از مرگ وجود دارد به چه نحو است؟ همه ادیان معتقدند که مرگ پایان حیات انسان نیست. اما در مورد چگونگی زندگی پس از مرگ اقوال مختلفی مطرح شده است. یکی از قدیمی‌ترین این دیدگاه‌ها، که هم حیات پس از مرگ را قبول می‌کند و هم چگونگی آن‌را توضیح می‌دهد، نظریه تناسخ است.
معنای اصطلاحی تناسخ این است که بدن انسان پس از مرگ برای همیشه نابود می‌شود، اما روح انسان باقی می‌ماند و در بدن‌های زمینی (انسانی یا حیوانی) در طبیعت، حیات جسمانی دوباره‌ای پیدا می‌کند و این تولد مجدّد برای دفعات متعددی اتفاق می‌افتد و بدین‌صورت انسان جاودان می‌ماند.
[۱] پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص۳۲۰.



این نظریه از دیدگاه‌های کهنی است که بیان سرآغازی برای آن دشوار است. در اقوام بدوی ما قبل تاریخ، عقیده به انتقال روح از بدنی انسانی به جسم حیوانی یا بالعکس وجود داشته است.
[۲] ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۲۱.
این عقیده منحصر به مردم هند نیست و تمام مذاهب عالم از بدویان وحشی گرفته تا ملت‌های متقدم که دارای فرهنگی متعالی می‌باشند، کمابیش به آن اعتقاد داشته‌اند.
[۳] ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۴.


۲.۱ - دیدگاه منسوب به فیثاغورس

در میان حکما و فیلسوفان نیز این نظریه به افرادی چون فیثاغورس، امپدکلس و افلاطون نسبت داده می‌شود. امپدکلس می‌گوید: «زیرا من در گذشته یک دختر و یک پسر، یک بته و یک پرنده و یک ماهی که در دریا زندگی می‌کند بوده‌ام.»
[۴] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ج۱، چاپ دوم ۱۳۶۸، ص۷۹.
عده‌ای معتقدند برخی از ریاضت‌هایی که فیثاغوریان تحمل می‌کردند، مانند تمرین سکوت و پرهیز از خوردن گوشت، به اعتقاد ایشان به نظریه تناسخ مربوط می‌شود. حکایت شده وقتی فیثاغورس می‌بیند که کسی سگش را می‌زند به او می‌گوید: او را مزن، من صدای یکی از دوستانم را در صدای او شناختم.
[۵] کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ج۱، چاپ دوم ۱۳۶۸، ص۴۲-۴۱.


۲.۲ - دیدگاه هندوان

شکل بارز و واضح عقیده به تناسخ در میان هندوان قرن پنجم و ششم قبل از میلاد دیده شده است. به اعتقاد ایشان بیشتر مردم پس از مرگ دوباره متولد می‌شوند و از طریق اعمال نیک می‌توانند از تولدها و مرگ‌های پی در پی نجات یابند. آنها انتقال ارواح را به زبان خود «سمساره» می‌نامیدند و اعتقاد داشتند که روح آدمی در هنگام مرگ در تمام حالات، جز در یک حالت خاص که روح در مقامی جاویدان در بالاترین مرتبه با «برهما» یکی می‌شود یا آن‌که در پایین‌ترین مرتبه برای ابد سرنگون می‌شود، یک سلسله توالد و تجدید حیات را طی می‌کند و پیاپی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید که در لباس هر حیات دوره خود را طی کرده، سرانجام در زمان مرگ، بار دیگر، به پیکری دیگر منتقل می‌شود و جامه نوین می‌پوشد و این دوره‌های متولد شدن پی‌درپی در یک سلسله بی‌انتها تا ابد ادامه داشته و دارد.
در یک جا از «اوپانیشادها» آمده است: آنها که در زندگی خود دارای عمل صالح و رفتار نیک‌اند، بعد از مرگ روان ایشان در زهدانی پسندیده و پاک مانند رحم یک زن برهمنی یا یک زن «کشتریه» یا یک زن «ویسیه» برحسب مراتب جای می‌گیرد. اما ارواح اشخاص بدکردار و شریر در رحم‌های ناپسند جای می‌گیرند. مثلاً در زهدان سگی یا گرگی یا خوکی یا بالاخره، در رحم زنی در طبقه پایین جایگزین می‌شود.
[۶] ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۵.

از دیدگاه هندوها، تناسخ یک قانون طبیعی عام و ثابت است. از این‌رو برای اعمال انسانی هیچ‌گونه داوری‌ای وجود ندارد و نیز توبه و یا عفو و غفران از طرف پروردگار معنایی نخواهد داشت؛ زیرا اعمال، نتیجه و معلول عللی مقدماتی هستند که رابطه بین آنها در عالم وجود، جاویدان و ثابت است. کسانی که گناهان مکرر کرده‌اند به دوزخ‌ می‌روند.
پس از پایان این دوران عقاب، ‌در زندگی‌های آینده در اشکالی تجسم می‌یابند. ایشان نام قانونی را که کیفیت و نحوه تولد دوباره و علت انتقال روح به جسدی مافوق یا مادون را بیان می‌کند «کارما» می‌نامند. به موجب این قانون کردار یا گفتار یا پندار هر فرد موجب نتایج و سبب اموری است که سرنوشت حیات بعدی او را تعیین می‌کند. مثلا آدمی، در نتیجه ارتکاب گناهان ناشی از گفتار، در کالبد پرنده‌ای ظهورِ جدید پیدا می‌کند. یا کسانی که لقمه حرام و غذای ممنوع خورده باشند تبدیل به کرم‌ها می‌شوند.
[۷] ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۶.



دلایل قائلین به تناسخ عبارتند از:

۳.۱ - دلائل متافیزکی

۱. در یک استدلال بودایی این‌گونه بیان می‌شود که همه احوال علتی پیشینی دارد. بعضی از احوال وجود دارد که علت آنها احوال جسمی نیست. پس اولین حالت فاقد علت جسمانی، باید علتی غیرجسمانی پیشینی داشته باشد. این علت، خداوند نمی‌تواند باشد. چون در آیین بودایی خداوند نیست. بنابراین باید یک حالت آگاهی پیش از تولد باشد و تولدهای پیشین باید نامتناهی باشند. پیش فرض این استدلال این است که هر حالتی باید علتی ماقبل آن داشته باشد. در حالی‌که می‌توان در مقابل گفت که حالات ذهنی به ظاهر جسمی، واقعا علتی ندارند.
۲. ارواح جاودانه هستند. اما شرایط طبیعی برای روح این است که با بدن همراه باشد. بنابراین تناسخ باید باشد تا هم روح جاودانه باشد و هم روح از بدن جدا نشود.
[۸] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۲.


۳.۱.۱ - نقد و بررسی

۱. این مطلب که حالات آگاهی در‌ اندیشه بودایی، دلایل پیشینی دارند قابل بحث است چرا که می‌توان به سادگی گفت حالات غیرفیزیکی ذهنی، بدون دلیل هستند. همچنین می‌توان اثبات نمود که خدا دلیل و ایجادکننده این‌گونه امور است.
۲. اولا این گونه استدلالات وقتی موجه هستند که بتوانند براهینی بر جاودانگی روح بیان نمایند. ثانیا در تفکر مذهبی هندی امکان موکسا (Moksa) یا نیروانا وجود دارد. مرحله‌ای که در آن هیچ تولد دیگری وجود ندارد و انسان به آزادی و رهایی می‌رسد. در نتیجه مسلم دانستن جسم برای ارواح با این‌ اندیشه در تناقض است.
[۹] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.


۳.۲ - دلایل تجربی

۱. کودکان قابلیت‌های غریزی و فطری دارند که این‌گونه القا می‌کند که باید آموزش‌هایی پیش از تولد در زمان و مکانی دیگر و در بدنی دیگر باشد که با فراگرفتن آنها چیزهایی را آموخته‌اند. وجود کودکانی نابغه چون موزارت (Mozart) که در کودکی موسیقی می‌دانست، دلیلی بر این مدعاست.
۲. بعضی از مردم ادعا کرده‌اند که تولدهای پیشین را بخاطر می‌آورند. این ادعا در شرق برای یوگی‌ها و اشخاصی با بصیرت‌های روحی عمیق مانند بودا شایع است.
۳. کسانی هستند که می‌توان زندگی قبلی آنها را به یادشان آورد. پدیده‌ای که در روانشناسی تکرار صحنه‌ها یا dejavu خوانده می‌شود. در این وضعیت آنها از نام مردم و مکان‌هایی آگاهی دارند که مدعی‌اند در گذشته آنها را می‌شناخته‌اند و در این زندگی آنها را تجربه نکرده‌اند. و علت اینکه انسان‌ها این زندگی‌های پیشینی را به خاطر نمی‌آورند فشار مرگ و تجربه آن است.
۴. روح تقسیم‌ناپذیر است. بنابراین نمی‌تواند از والدین مشتق شده باشد؛ چرا که در اینصورت باید ترکیبی از بخش‌ها باشد.
[۱۰] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.


۳.۱.۱ - نقد و بررسی

۱. زیست‌شناسی نوین می‌تواند توضیحات دیگری در مورد غریزه، هوش و نبوغ در کودکان را بیان نماید.
۲. استدلال به اینکه انسان‌هایی زندگی‌های گذشته را به یاد می‌آورند، دلیلی قاطع نیست. و اگر رسیدن به مراتب والای معنوی شرطی برای به خاطر آوردن تولدهای پیشین باشد، نمی‌توان آزمایش و شرایطی تجربی را برای اثبات آن ترتیب داد؛ چرا که این حالات قابل تجربه برای همگان نیست. در حالی‌که امکان تجربه یک موقعیت برای همه انسانها، شرط لازم تجربی قلمداد کردن آن است. همچنین ادعای بعضی افراد بر یادآوردن زندگیهای سابق، وضوح کافی برای اینکه به عنوان دلیل مطرح شود را دارا نمی‌باشد. علاوه بر اینکه تبیین‌های روانشناختی می‌تواند به توضیح صحنه‌های تکراری نما کمک کند.
۳. پرسش دیگر درباره یادآوری زندگی گذشته این است که چرا اکثر مردم چیزی از این زندگی به یاد ندارند. و اینکه فاجعه هولناک مرگ، دلیل فراموشی هست دلیل موجهی نیست؛ چرا که دلیلی وجود ندارد که بیان نماید مرگ واقعه‌ای هولناک است.
۴. روح بسیط و تقسیم‌ناپذیر را خداوند می‌آفریند و در وجود انسان قرارمی‌دهد.
[۱۱] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.


۳.۳ - دلایل الاهیاتی

۱. ایشان معتقدند که کتاب‌های مقدس هندویسم در تمام زمینه‌ها مورد اطمینان هستند. بنابراین تناسخ نیز به عنوان حقیقتی وحی شده در این کتب، مورد قبول است.
۲. این نظریه امکان مرحله‌ای طولانی برای تکامل و شکوفایی استعدادها توسط خود انسان را ایجاد می‌کند که به خوبی با این دیدگاه که این جهان عرصه‌ای برای تلاش اخلاقی است، هماهنگ است. اگر انسان بارها فرصت داشته باشد تا به این جهان بیاید، می‌تواند استعدادهای مختلف خود را به کمال برساند.
۳. این سوال در مورد شرور مطرح است که چرا افرادی با تمام امکانات درونی و بیرونی مانند سلامتی کامل و استعداد بالا و غیره متولد می‌شوند و عده‌ای دیگر از این امکانات بی‌بهره‌اند؟ از آنجا که بنابر نظریه تناسخ نابرابری‌ها و رنج‌ها نتیجه کردارهای گذشته مردم هستند و ما خودمان با زندگی گذشته، زندگی فعلی و با زندگی کنونی، زندگی آینده خود را رقم می‌زنیم، این نظریه نابرابری‌ها و شرور را توجیه و پاسخی در مورد عدل الهی بیان می‌کند؛ چرا که با این بیان وجود شرور و نابرابری‌ها به عهده خودمان است نه خداوند.
[۱۲] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.


۳.۱.۱ - نقد و بررسی

۱. اعتبار کتب مقدس دینی، خصوصاً در موضوعات خاص قابل خدشه و اشکال است.
۲. استدلال به تناسخ برای فراهم نمودن امکان تکامل، با این اشکال مواجه است که صرف وجود چنین فایده‌ای، دلیلی بر قوتِ استدلالی این نظریه نمی‌باشد.
۳. استدلال به نظریه تناسخ برای توجیه مساله شرور به تنهایی استدلالی قطعی را طرح نمی‌کند. به این بیان که سلسله تولدها یا آغازی دارد یا ندارد. یعنی یا زندگی نخستینی هست یا نیست و یک سیر بی‌آغازی از تناسخ‌ها وجود دارد.
[۱۳] Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
اگر مطابق آیین هندو، حیات نخستینی نیست، آنگاه نابرابری‌های این حیات دایماً به عقب بازگشت داده می‌شود و هیچ‌گاه توجیه نمی‌شود.
و اگر حیات نخستینی را (مطابق تحقیقات باستان‌شناسی) مسلم فرض کنیم، ‌ آنگاه یا باید ارواح انسان‌ها را یکسان یا اینکه دارای اختلافاتی هستند، فرض کنیم. اگر یکسان هستند پس تفاوت‌های موجود، ناشی از عاملی خارجی است. که باز اشکال به عدالت خدا بر می‌گردد که چرا محیط‌ها را یکسان قرار نداده است. اگر هم تفاوتها را در ذات ارواح نخستین بدانیم، باز نابرابری‌ها را توجیه نکرده‌ایم. پس تناسخ نابرابری‌های انسانها را در هنگام تولد توجیه نمی‌کند، بلکه آنرا تا ابد به تاخیر می‌اندازد.
[۱۴] هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول ۱۳۷۶، ص۳۳۵-۳۳۶.


۳.۴ - نقد قائلین به تناسخ

از اصلی‌ترین مشکلاتی که این نظریه با آن روبرو است، مشکل هویت شخصی (Personal identity) است که حداقل اثبات تناسخ را ناممکن می‌نماید. این اشکال را جان هیک (John hick) این‌گونه بیان می‌کند که خود او را در ۲ سالگی و ۶۰ سالگی تصور نمائیم و ببینیم که چه چیز باعث شد ما هیک ۶۰ ساله را همان هیک ۲ ساله بدانیم؟ آیا این ملاک وحدت در مورد ادعایی تناسخ نیز وجود دارد یا خیر؟
جان هیک معتقد است که برای اینکه بتوانیم از یک هویت واحد در جریان زندگی سخن بگوئیم، سه ملاک در دست داریم:

۳.۴.۱ - خاطرات

مسلما ذهنیت یک فرد در ۲سالگی با ۶۰ سالگی وی تفاوت دارد. اما خاطره فرد، رشته اتصالی‌ است که این دو سالگی را به شصت سالگی پیوند می‌دهد و موجب می‌شود این دو ذهنیت را دو مرحله از حیات فرد بدانیم. اما وحدتی که در تناسخ ادعا می‌شود بین روح فردی امروزی و روح فردی دو هزار سال پیش برقرار است، این خاطره که یکی از ملاک‌های وحدت است وجود ندارد.

۳.۴.۲ - استمرار جسمانی

میان جسم فرد در ۲سالگی و ۶۰ سالگی تفاوت زیادی وجود دارد. اما ارگانیسم واحد امری است که باعث می‌شود جسم فرد ۶۰ ساله را تداوم همان جسم ۲ساله بدانیم. در تناسخ این فرض نقض می‌شود. چرا که فرد ممکن است در جنسیت یا نژاد یا انواع حیات دیگر تناسخ یابد و اتصالی بین جسم کنونی و قبلی وجود ندارد.

۳.۴.۳ - استمرار روانشناختی

استمرار روانشناختی دسته‌ای از حالات ذهنی که شخصیت فرد را می‌سازند. بنابراین اگر فرد ب تناسخ فرد الف باشد، باید همان ویژگی‌های شخصی الف مانند مغرور بودن یا تندخو بودن و غیره را داشته باشد. اما وجود شباهت در خلقیات معیاری قطعی برای قبول تناسخ نیست؛ چرا که شباهت‌های اخلاقی و شخصیتی زیادی بین انسان‌ها وجود دارد.
ادعای وحدت شخصیت فقط طبق این شباهت‌ها، مستلزم آن است که همه افرادی را که دارای ویژگی‌های شخصیتی مشابه هستند ولی در زمان‌های مختلف زندگی می‌کنند را یک شخص واحد بدانیم. یا چه مقدار شباهت‌های روانشناختی می‌تواند ما را به حکم این همانی سوق دهد به گونه‌ای که بگوئیم فردی که هزار سال پیش از دنیا رفته، فردی است که الان زندگی می‌کند. این شباهت‌ها باید بسیار عام باشد تا بتواند افراد متعددی را شامل شود. اما با این شباهت‌های عام به تنهایی موجب نمی‌شوند که این دو فرد را یک شخص به حساب بیاوریم. بنابراین با نبود ملاکی واقعی برای ارتباط دادن بین بدن‌های یک روح، فرض تناسخ بدون دلیل می‌ماند.
[۱۵] هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول ۱۳۷۶، ص۳۲۰-۳۲۶.



فلاسفه و متکلمان مسلمان نیز براهینی علیه تناسخ بیان نموده‌اند. یکی از قوی‌ترین این براهین، برهان ملاصدرا است که بر اساس مبنای حرکت جوهری طرح شده و امکان تناسخ را ناممکن میسازد.
ملاصدرا بر خلاف فلاسفه پیشین به حرکت در جوهر اعتقاد داشت. به اعتقاد او حرکت در عَرَض‌های چهارگانه این را ایجاب می‌کند که در جواهر نیز حرکت وجود داشته باشد. به این دلیل که عرض‌ها تابع جواهر هستند و با تغییر جوهر است که عرض تغییر می‌کند. وحدت جوهر نیز با حفظ ماده آن حفظ می‌شود؛ چرا که شکل جوهر که عرض آن محسوب می‌شود با پی در پی آمدن شکل‌ها و صورتهای مختلف تغییر می‌کند.
این حرکت حرکتی به سوی کمال جوهر و خروج تدریجی از قوه به فعلیت است. تمام این مراحل نیز از همان ابتدا در ذات جوهر به صورت بالقوه وجود دارد که با طی شدن هر مرحله به فعلیت می‌رسد. بنابر این حرکتی بدون بازگشت است. مثلا سیب ابتدا شکوفه است بعد سبز می‌شود و با تغییر در رنگ آن که عرض آن باشد قرمز می‌شود و این به سبب تغییر در جوهر آن است.
بنابراین طبق این نظریه، نفس و بدن نیز از همان ابتدا که ایجاد می‌شوند دارای حرکت جوهری ذاتی و قوه و قابلیت آن می‌باشند و همیشه در حالت حرکت و سیلان هستند و هر لحظه مقطعی از مسیر وجودی را طی می‌کنند. نفس و بدن با یکدیگر به گونه‌ای اتحاد دارند که موجب می‌شود هر دو با هم از حالت قوه به فعلیت برسند. همه نفوس وقتی که با بدن هستند به فعلیت می‌رسند و به سبب اعمال نیک و بد خود، به نوعی فعلیت در جهت سعادت و یا شقاوت می‌رسند.
بنابراین وقتی نفسی بالقوه به حالت فعلیتی رسید دیگر ناممکن است که به حالت قوه بازگردد. همان‌گونه که محال است حیوان بالغ به حالت نطفه برگردد. مرگ نیز یکی از مراحلی است که انسان با حرکت خود در مسیر فعلیت و کمال وجودی طی می‌کند و به جهانی دیگر نقل مکان می‌کند و بازگشت او به جهان قبل بازگشت از فعلیت به قوه است. که طبق حرکت جوهری این بازگشت به هیچ نحو ممکن نیست. حال اگر نفسی که تناسخ یافته است به بدنی تعلق گیرد، لازم می‌آید که نفس در حالت فعلیت باشد و جسم در حالت قوه باشد و این امر محال است.
[۱۶] شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ۱۳۷۹، ج۹، ص۳-۱۲.
[۱۷] شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ۱۳۷۹، ص۴۷- ۵۹.



۱. پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ دوم ۱۳۷۷، ص۳۲۰.
۲. ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۲۱.
۳. ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۴.
۴. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ج۱، چاپ دوم ۱۳۶۸، ص۷۹.
۵. کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، ج۱، چاپ دوم ۱۳۶۸، ص۴۲-۴۱.
۶. ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۵.
۷. ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، مترجم علی اصر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم ۱۳۸۴، ص۱۵۶.
۸. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۲.
۹. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
۱۰. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
۱۱. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing، ۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
۱۲. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
۱۳. Edwards، Paul (ed) ،The Encyclopedia Of Philosophy، s. v. " Reincarnation"، by Ninian Smart، New York، Macmillan publishing ،۱۹۶۴، v. ۷. p۱۲۳.
۱۴. هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول ۱۳۷۶، ص۳۳۵-۳۳۶.
۱۵. هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول ۱۳۷۶، ص۳۲۰-۳۲۶.
۱۶. شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ۱۳۷۹، ج۹، ص۳-۱۲.
۱۷. شیرازی، صدرالدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ۱۳۷۹، ص۴۷- ۵۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تناسخ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۰/۱۴.    






جعبه ابزار