تفرید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفرید، اصطلاحی عرفانی میباشد.
تفرید در لغت
به معنای یگانه کردن، گوشه گرفتن و تنها ماندن است. فرد چیزی است که با چیز دیگر نیامیخته باشد یا کسی است که نظیر ندارد. فرد بودن خداوند نیز
به معنای یکتایی، بی مانندی، بی شریکی و بی نیازی از غیر است.
ظاهراً واژه تفرید از عبارتی در یک حدیث نبوی «سَبَقَ المفرِّدون»
بر گرفته شده است. مضمون تبیین پیامبر صلی اللّه و علیه وآله و سلم در باره این سخن آن بوده که مفرّدان کسانی هستند که بسیار
به یاد خدایاند و با شیفتگی
به ذکر خدا عمرشان را بسرمیآورند (اُهْتِروا فی ذکراللّه).
ابن اثیر،
همچنین گفته است که مراد از تفرید،
تفقّه در
دین و جدایی از مردم و
خلوت گزینی برای بکار بستن
اوامر و نواهی الهی است.
صوفیه، تفرید را از فروع مقام
توحید، و
آیات «وَ یَعلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ المُبین»
و «ذلِکَ بِأنَّ اللّهَ هَوَالحَقُّ وأَنَّ مایَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ»
و حدیث «سیروا، سَبَق المفرّدون» را ناظر
به مقام تفرید دانسته اند
اصطلاح تفرید از قرن چهارم متداول بوده و در کتب صوفیه گاه همراه با
تجرید و
به معنای آن
یا جدا از تجرید و در مقامی بالاتر از آن آمده است.
کلاباذی، در سده چهارم، احتمالاً نخستین کسی است که آن را مقامی جدا از تجرید دانسته و گفته است که تفرید یعنی تنها ماندن با حق در همه احوال و
افعال و از همه اشکال.
فرد شدن در احوال یعنی شخص چنان
به خداوند محوِّلالاحوال مشغول باشد که از احوال خود، چه در بلا و چه در
نعمت، با خبر نشود.
نیز
به این معناست که
احوال انبیا و
صدیقان بر او پدید آید و او این احوال را از خود نداند.
فرد شدن در
افعال یعنی همه
افعال خود را از خدا و برای خدا دانستن، پس
به نفس خود اجازه
عُجب به افعال ندادن و از
خلق عِوض نخواستن.
فرد شدن از اشکال نیز یعنی با هیچ انسانی یا هیچ موجودی آرام نگرفتن و تنها با حق بودن.
پس تا شخص
به مقام تجرید نرسد،
به مقام تفرید با حق نمیرسد، زیرا
سالک ابتدا باید در ظاهر از خلق مجرد شود، آنگاه بار دیگر در میان خلق قرار گیرد و با دل از خلق مجرد و با حق باشد.
ازینرو، برخی از صوفیه اصطلاح
تجریدِ ظاهر و
تفریدِ باطن را
به کار بردهاند
و گفتهاند که تجرید، نفی غیر یا رها کردن دنیا و تفرید، نفی خود (نفس) است. بنابراین، تفرید از تجرید برتر است.
خواجه عبداللّه انصاری تفرید را از نهایات
سلوک (بعد از تجرید و قبل از مقام
جمع) دانسته است.
به عقیده او، تفرید خالص کردن
قصد و
طلب برای حق است و سه مرتبه دارد: الی الحق، بالحق و عن الحق.
تفرید الی الحق، خالص کردن قصد از ابتدای سلوک تا انتهای
سیر الی اللّه است.
تفرید بالحقّ، از سیر فی اللّه تا
غایت فنا و اضمحلال فردیّت سالک است.
و عن الحقّ مرحله فنای پس از بقاست. در این مرحله،
ارشاد و
هدایت و
دعوت او جز از جانب حق نیست و هرچه میگوید و میکند، امر حق است.
اما
خواجه عبداللّه انصاری در رساله صدمیدان، تفرید را پس از میدان توحید و قبل از میدان
علم قرار داده و آن را یکی کردن
همت یا فراموش کردن هرچه جز حق معنا کرده است.
تعاریف دیگران از تفرید، تفصیل یا تلخیص مطالب پیشین است. از جمله،
ابن عربی تفرید را آگاهی سالک از حق و آگاهی از همراهی حق با او (سالک) معنا کرده است.
جرجانی این نکته را بر تعریف ابن عربی افزوده که این مقام هنگامی است که حق، عین قوای (قوای ظاهری و باطنی) عبد شود.
به نظر او، حدیث قدسی «. . . کُنتُ لَه سمعاً و بصراً»
به همین معنا دلالت میکند.
فرغانی تفرید را
قطع تعلقات باطنی معنا کرده و
ابن سودکین در تعلیقات خود بر التجلیات الالهیه
آن را شهود حق بدون شهود دیگری دانسته است.
به نظر ابن سودکین چنین شهودی وقتی میسّر است که شاهد در مشهود خود فانی شده باشد.
عبدالرزاق کاشی و
ترینی قندهاری همین تعریف را بر گزیده اند.
اغلب صوفیه، تفرید در ظاهر را ــ که از طریق
عزلت،
انقطاع و ترک مألوفات صورت میپذیرد ــ و
به طورکلی، قطع علایق ظاهری را مقدمه تفرید میدانند.
برخی
روزه و برخی
نماز را لازمه رسیدن
به تفرید دانسته اند. البته در انجام دادن این اعمال، سالک همواره باید
افعال خود را قاصر ببیند و شائبه
ریا،
طمع و
عوض خواستن از حق نداشته باشد.
به عقیده برخی، حتی خلوت و
عبادت و
ذکر کافی نیست و
مجاهدت طولانی در
نفی خواطر، لازمه رسیدن
به مقام تفرید است.
ابوسعید ابی الخیر
به نقل از
بایزید بسطامی میگوید که خداوند فرد است و او را
به تفرید باید جست.
مستملی بخاری می گوید خدا فرد است و بنده را فرد دوست دارد.
به نظر صوفیه، تفرّد سالک را از بندگی غیر میرهاند، ازینرو ترک شرک و رسیدن
به توحید حقیقی از ثمرات آن است.
بعلاوه، وقتی
روح سالک از تعلق
به بدن پیراسته شد و با توجه تامّ
به غیب به تفرید رسید،
به مکاشفه دست خواهد یافت.
در
ادبیات عرفانی، در اشاره
به رهایی از قیود و
تعلقات دنیوی، تجرید و تفرید با هم
به کار رفته است. در اصطلاحات و ادبیات عرفانی برای اشاره
به تجرید و تفرید، گاه واژه «ترسایی» بکار رفته است از آنرو که «تجرید و تفرید از علایق و عوائق دنیوی بر
حضرت عیسی علیهالسلام غالب بود».
عطار در
منطقالطیر تفرید را
به معنای فراموشی خود و گم شدن در حق آورده و آن را همراه با تجرید، دو منزل از وادی توحید میداند.
(۱) ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵/ ۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۲) ابن عربی، التجلیات الإلهیة، همراه با تعلیقات ابن سودکین، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۳) ابن عربی، الفتوحات المکیة، سفر ۱۳، چاپ عثمان یحیی، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۴) ابن منظور، لسانالعرب.
(۵) ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوّف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا).
(۶) عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۷) عبداللّه بن محمد انصاری، منازل السایرین، متن عربی
به مقایسه
به متنِ علل المقامات و صدمیدان، ترجمه دری منازل السایرین و علل المقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۸) ترجمه شرح کلمات قصار باباطاهر منسوب
به عین القضاة عبدالله بن محمد همدانی، در باباطاهر، شرح احوال و آثار و دوبیتی های باباطاهر عریان، چاپ جواد مقصود، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۹) نظام الدین بن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آداب الشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران، چاپ احمد مجاهد، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۱۰) عبدالرحمان بن احمد جامی، أشعة اللمعات فی شرح اللمعات، در گنجینه عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران (۱۳۵۲ ش).
(۱۱) ابن عربی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۲) ابن عربی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۳) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۱۴) روح اللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، سرّ الصلوة (معراج السالکین و صلوة العارفین)، (تهران) ۱۳۶۹ش.
(۱۵)
حسین بن محمد راغب اصفهانی، لمفردات فی غریب القرآن، چاپ محمدسیّد کیلانی، بیروت (بی تا).
(۱۶) روزبهان بقلی، کتاب مشرب الارواح، و هو المشهور بهزار و یک مقام (بِألفِ مقامٍ و مقامٍ)، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول ۱۹۷۳.
(۱۷) محمد بن
حسین سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی: بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادی، ۵: درجات المعاملات، چاپ احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ ش.
(۱۸) عمربن محمد سهروردی، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی، چاپ قاسم انصاری، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۹) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ
محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
(۲۰) عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الاءلهام: معجم المصطلحات و الاشارات الصوفیة، ج ۱، چاپ سعیدعبدالفتاح، قاهره ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
(۲۱) محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ جلال الدین همائی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲۲) محمد بن ابراهیم عطار، منطق الطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۲۳) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۴) سعیدالدین بن احمد فرغانی، مشارق الدّاری: شرح تائیـّـه ابن فارض، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۵) ابوبکر محمدبن ابراهیم کلاباذی، التعرف لمذهب اهل التصوف، دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۲۶) محمدمجدالدین بغدادی، تحفة البررة فی مسائل العشرة، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ
حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۷) محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۸) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرّف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ ش.
(۲۹) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۳۰) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۳۱) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳۲) علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تفرید»، شماره۳۶۸۰.