تضمین بهشت (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند در قرآن
بهشت را برای بندگانش
تضمین کرده است و آن را
مشروط به اموری نموده است.
مسیر دستیابی به بهشت حتمی اموری است که با توجه به آیات قرآن بیان میشود.
تضمین بهشت برای
اهل کتاب، در صورت ایمان و
تقوا پیشگی شده است.
ولو ان اهل الکتـب ءامنوا واتقوا لکفرنا عنهم سیـاتهم ولادخلنـهم جنت النعیم.
و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و
تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را میبخشیم و آنها را در باغهای پرنعمت
بهشت، وارد میسازیم
مراد از
تقوا بعد از ایمان، پارسایی و پرهیز از محرمات الهی و از گناهان کبیره است، یعنی گناهانی که خداوند در قرآن کریم وعده دوزخ به
مرتکب آن داده است، پس مراد از" سیئات" که خدا وعده کرده اگر آنان کبایر را مرتکب نشوند آن سیئاتشان را ببخشد، عبارتست از
گناهان صغیره، در نتیجه این آیه از جهت مضمون مطابق خواهد بود با آیه" ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما" اگر اجتناب کنید کبایر آنچه را که از آن
نهی شدهاید ما سیئات (گناهان صغیره) شما را میبخشیم و در مکان کریمی داخلتان میکنیم.
برقراری پیوندهای الهی، باعث تضمین بهشت میگردد.
والذین یصلون مآ امر الله به ان یوصل... • جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب.
و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان میترسند و از بدی
حساب (
روز قیامت) بیم دارند... • (همان) باغهای
جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان
صالح آنها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند
آنها کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند امر به
حفظ آن کرده برقرار میدارند" (و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل).
تعبیری از این وسیعتر در این زمینه نمیتوان پیدا کرد، چرا که انسان ارتباطی با خدا، ارتباطی با پیامبران و رهبران، ارتباطی با سایر انسانها اعم از دوست و
همسایه و خویشاوند و برادران دینی و همنوعان دارد، و ارتباطی نیز با خودش، دستور فوق میگوید باید همه این پیوندها را محترم شمرد، حق همه را ادا کرد، و کاری که منجر به قطع یکی از این پیوندها میشود انجام نداد.
در حقیقت انسان یک موجود منزوی و جدا و بریده از
عالم هستی نیست بلکه سر تا پای وجود او را پیوندها و علاقهها و ارتباطها تشکیل میدهد.
از یک سو با آفریننده این دستگاه پیوند دارد که اگر ارتباطش را از او قطع کند نابود میشود همانگونه که نور یک چراغ با قطع شدن خط ارتباطی آن با مبدء مولد
برق .
بنا بر این همان طوری که از نظر تکوینی پیوند با این مبدء بزرگ دارد از نظر
اطاعت فرمان و تشریع نیز باید پیوند خود را بر قرار کند.
از سویی دیگر پیوندی با
پیامبر و
امام به عنوان
رهبر و پیشوا دارد، که قطع آن او را در بیراههها سرگردان میکند.
از سوی سوم پیوندی با تمام جامعه انسانیت و بخصوص با آنها که حق بیشتری بر او دارند همانند پدر و مادر و خویشاوندان و دوستان و
استاد و مربی.
و از سوی چهارم پیوندی با
نفس خویش دارد، از نظر اینکه مامور به حفظ مصالح خویشتن و ترقی و
تکامل آن شده است.
بر قرار ساختن هر یک از این پیوندها در واقع
مصداق" یصلون ما امر الله به ان یوصل" است و قطع هر یک از این پیوندها، قطع" ما امر الله به ان یوصل" است، چرا که خدا دستور وصل همه این پیوندها را داده است.
از آنچه گفتیم ضمنا تفسیر احادیثی که در رابطه با این آیه وارد شده است روشن میشود که گاهی آن را به
اقوام و بستگان تفسیر فرمودهاند و گاهی به
امام و پیشوای دین و گاهی به
آل محمد و زمانی به همه افراد با
ایمان ! مثلا در حدیثی از
امام صادق ع میخوانیم که از آن حضرت درباره تفسیر" الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل" سؤال شد فقال قرابتک" فرمود: منظور خویشاوندان تو است".
و نیز در حدیث دیگری از همان امام ع میخوانیم که فرمود: نزلت فی رحم آل محمد و قد یکون فی قرابتک: " این جمله در باره پیوند با
آل محمد صادر شده است و گاهی در خویشاوندان و بستگان تو نیز هست". جالب اینکه در پایان این
حدیث میخوانیم که امام فرمود: فلا تکونن ممن یقول للشی ء انه فی شی ء واحد: " از کسانی مباش که معنی آیات را منحصر به
مصداق معینی بدانی"
این جمله اشاره روشنی به وسعت معانی آیات قرآن است که مکرر خاطر- نشان کردهایم باز در حدیث سومی از همان پیشوای بزرگ میخوانیم که در
تفسیر این آیه فرمود: هو صلة الامام فی کل سنة بما قل او کثر ثم قال و ما ارید بذلک الا تذکیتکم: " منظور برقرار ساختن پیوند با امام و پیشوای مسلمین در هر سال از طریق کمک مالی است، کم باشد یا زیاد، سپس فرمود: منظور من با این کار فقط این است که شما را پاک و پاکیزه کنم"
خداوند بهشت را برای
احسان کنندگان در برابر بدی تضمین کرده.
... ویدرءون بالحسنة السیئة اولـئک لهم عقبی الدار• جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب.
و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان
شکیبایی میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند و با
حسنات ، سیئات را از میان میبرند پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست... • (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند
ابن عباس گوید: یعنی بوسیله عمل شایسته، عمل ناپسند را دور میسازند. روایت شده که
پیامبر گرامی اسلام به
معاذ بن جبل فرمود: «هر گاه کار زشتی کردی، در کنار آن کار پسندیدهای انجام ده، تا آن را محو گرداند» برخی گویند: یعنی بدی کسانی که با آنها
بدرفتاری میکنند، به
نیکی پاسخ میدهند و در صدد مکافات، بر- نمیآیند، چنان که میفرماید: «ادفع بالتی هی احسن السیئة»
: (زشتی را به آنچه بهتر است، دفع کن) این قول از قتاده و ابن زید و قتیبی است. حسن گوید: مقصود این است که: هر گاه محروم شوند، عطا میکنند و هر گاه
ظلم شوند،
عفو میکنند و هر گاه از آنها بگسلند، نزدیک میشوند. ابن کیسان گوید: یعنی
کیفر گناه را به- وسیله
توبه بر طرف میسازند.
بهشت، برای مداومت کنندگان بر نوافل تضمین شده است.
الذین هم علی صلاتهم دائمون• اولـئک فی جنت مکرمون.
آنها که نمازها را پیوسته بجا میآورند، • آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته میشوند
اینکه کلمه"
صلاة" را به
ضمیر" هم" اضافه کرده
دلالت دارد بر اینکه بر خواندن نمازشان مداومت داشتهاند، نه اینکه دائما در
نماز بودهاند، و ستودن آنان به مداومت در نماز اشاره است به اینکه اثر هر عملی با مداومت در آن کامل میشود.
از
حضرت باقر علیهالسّلام روایت شده که این درباره
نوافل و نمازهای مستحبه روزانه است
بهشت مکانی تضمین شده برای
گواهی دهندگان است.
والذین هم بشهـدتهم قائمون• اولـئک فی جنت مکرمون.
و آنها که با ادای شهادتشان قیام مینمایند، • آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته میشوند.
معنای شهادت معلوم و معروف است و قائم بودن به
شهادت به معنای این است که از تحمل و ادای آنچه تحمل کرده
استنکاف نورزد، اولا وقتی او را
شاهد میگیرند شهادت را تحمل کند، و ثانیا وقتی برای ادای شهادت دعوت میشود استنکاف نورزد، و بدون هیچ کم و زیادی آنچه دیده بگوید، و آیات قرآن در این باره بسیار است.
بهشت، برای بازدارندگان
نفس خویش از هوا و
هوس تضمین شده.
واما من خاف مقام ربه ونهی النفس عن الهوی• فان الجنة هی الماوی.
و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و
نفس را از هوی بازدارد، • قطعا بهشت جایگاه اوست
آری شرط اول بهشتی شدن"
خوف" ناشی از"
معرفت" است، شناختن مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم که در حقیقت نتیجه شرط اول و میوه درخت معرفت و خوف است تسلط بر هوای نفس و باز داشتن آن از
سرکشی ، چرا که تمام
گناهان و مفاسد و بدبختیها از
هوای نفس سرچشمه میگیرد، هوای نفس بدترین بتی است که معبود واقع شده" ابغض اله عبد علی وجه الارض الهوی".
حتی ابزار نفوذ
شیطان در وجود آدمی" هوای نفس" است که اگر این" شیطان درون" با" شیطان برون" هماهنگ نشود و در را به روی او نگشاید وارد شدن او غیر ممکن است، همانگونه که قرآن میگوید: ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین" تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهی یافت مگر گمراهانی که از تو پیروی میکنند".
بهشت، برای پیشگامان نخستین از
مهاجران تضمین شده.
والسبقون الاولون من المهـجرین... اعد لهم جنت تجری تحتها الانهـر خــلدین فیهآ ابدا ذلک الفوز العظیم.
پیشگامان نخستین از
مهاجرین و
انصار ، و کسانی که به
نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ
در هر
انقلاب وسیع اجتماعی که بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت میگیرد پیشگامانی هستند که پایههای انقلاب و
نهضت بر دوش آنها است، آنها در واقع وفادارترین عناصر انقلابی هستند، زیرا به هنگامی که
پیشوا و رهبرشان از هر نظر تنها است گرد او را میگیرند، و با اینکه از جهات مختلف در
محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه کرده و دست از یاری و
فداکاری برنمی دارند.
مخصوصا
مطالعه تاریخ، آغاز اسلام را نشان میدهد که پیشگامان و مؤمنان نخستین با چه مشکلاتی روبرو بودند؟ چگونه آنها را
شکنجه و آزار میدادند، ناسزا میگفتند،
متهم میکردند، به زنجیر میکشیدند و نابود مینمودند.
ولی با این همه گروهی با
اراده آهنین و
عشق سوزان و عزم راسخ و
ایمان عمیق در این راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند.
در این میان سهم مهاجران نخستین از همه بیشتر بود، و به دنبال آنها
انصار نخستین یعنی آنهایی که با آغوش باز از پیامبر ص به
مدینه دعوت کردند، و یاران مهاجر او را همچون برادران خویش مسکن دادند، و از آنها با تمام وجود خود دفاع کردند، و حتی بر خویشتن نیز مقدم داشتند.
و اگر میبینیم در آیه فوق به این دو گروه اهمیت فوق العادهای داده شده است به خاطر همین موضوع است.
ولی با این حال قرآن مجید- آن چنان که روش همیشگی او است- سهم دیگران را نیز نادیده نگرفته است و به عنوان"
تابعین به احسان" از تمام گروههایی که در عصر پیامبر و یا زمانهای بعد به اسلام پیوستند، هجرت کردند، و یا مهاجران را پناه دادند و حمایت نمودند یاد میکند، و برای همه
اجر و پاداشهای بزرگی را نوید میدهد.
در اینجا بیشتر مفسران به تناسب بحث آیه فوق این سؤال را مطرح کردهاند که نخستین کسی که اسلام آورد و این افتخار بزرگ در
تاریخ به نام او ثبت شد چه کسی است؟
در پاسخ این سؤال همه متفقا گفتهاند نخستین کسی که از زنان مسلمان شد"
خدیجه" همسر وفادار و فدا کار پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، و اما از مردان، همه دانشمندان و مفسران
شیعه به اتفاق گروه عظیمی از دانشمندان
اهل سنت "
علی" علیهالسلام را نخستین کسی از مردان میدانند که دعوت پیامبر ص را پاسخ گفت.
شهرت این موضوع در میان دانشمندان
اهل تسنن به حدی است که جمعی از آنها ادعای
اجماع و اتفاق بر آن کردهاند. .
بهشت، برای
تبعیت کنندگان از مهاجر و انصار تضمین شده است.
... والذین اتبعوهم باحسـن رضی الله عنهم ورضوا عنه واعد لهم جنت تجری تحتها الانهـر خــلدین فیهآ ابدا ذلک الفوز العظیم.
و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است
جاودانه در آن خواهند ماند و این است
پیروزی بزرگ
اصطلاح گروهی از دانشمندان بر این است که کلمه" تابعین" را تنها به شاگردان
صحابه میگویند، یعنی آن عدهای که پیامبر ص را ندیدند اما بعد از پیامبر ص به روی کار آمدند و علوم و دانشهای اسلامی را وسعت بخشیدند، و به تعبیر دیگر اطلاعات اسلامی خود را بدون واسطه از
صحابه پیامبر ص گرفتند.
ولی همان گونه که در بالا گفتیم مفهوم آیه از نظر لغت به این گروه، محدود نمیشود، بلکه تعبیر" تابعین به احسان" تمام گروههایی را که در عصر و زمان از برنامه و اهداف پیشگامان اسلام پیروی کردند شامل میشود.
توضیح اینکه بر خلاف آنچه بعضی فکر میکنند مساله" هجرت" و همچنین" نصرت" که دو مفهوم سازنده اسلامی است، محدود به زمان پیامبر صنیست بلکه امروز نیز این دو مفهوم در شکلهای دیگری وجود دارد، و فردا نیز وجود خواهد داشت، بنا بر این تمام کسانی که به نحوی در مسیر این دو برنامه قرار میگیرند در مفهوم تابعین به احسان داخلند.
منتها مهم آنست که توجه داشته باشیم قرآن با ذکر کلمه"
احسان" تاکید میکند که
پیروی و تبعیت از پیشگامان در اسلام نباید در دائره حرف و ادعا، و یا حتی ایمان بدون عمل خلاصه شود، بلکه باید این پیروی یک پیروی فکری و عملی و همه جانبه بوده باشد.
بهشت از سوی خداوند، برای
تصدیق کنندگان به
قیامت ضمانت شده.
والذین یصدقون بیوم الدین• اولـئک فی جنت مکرمون.
آنچه از سیاق شمردن اعمال صالحه بر میآید این است که مراد از"
تصدیق یوم الدین" این است که مصلین علاوه بر
تصدیق قلبی روز جزا عملا هم آن را
تصدیق میکنند، به این معنا که
سیره زندگیشان سیره کسی است که معتقد است هر عملی که انجام دهد به زودی در مورد آن بازخواست، و بر طبق آن
جزا داده میشود، حال چه اینکه عملی خیر باشد و چه شر، اگر
خیر باشد جزای خیرش میدهند، و اگر شر باشد جزای شرش میدهند.
و تعبیر به جمله" یصدقون"
دلالت دارد بر اینکه تصدیقشان استمرار هم دارد، پس دائما مراقبند در هر عملی که میخواهند انجام دهند خدا را فراموش نکنند، اگر او آن عمل را خواسته انجامش دهند، و اگر نخواسته ترکش کنند.
خداوند بهشت را برای وفاکنندگان به
عهد تضمین نموده.
الذین یوفون بعهد الله ولاینقضون المیثـق• ... اولـئک لهم عقبی الدار• جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب.
و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان
شکیبایی میکنند و
نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق میکنند و با
حسنات،
سیئات را از میان میبرند پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست... • (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها و
فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند
از ظاهر
سیاق برمی آید که جمله دومی، یعنی جمله" لا ینقضون المیثاق"
عطف تفسیری جمله اولی است، و بنا بر این، منظور از (میثاقی که آن را نقض نمیکنند، همان عهدی است که به آن
وفا میکنند، و منظور از این
عهد و
میثاق هم بقرینه آیه قبلی که تذکر ایشان را ذکر میکرد، آن عهدی است که به زبان
فطرت خود با پروردگار خود بستند که او را یگانه بدانند، و بر اساس
توحید و یکتایی او عمل نموده آثار توحید را از خود نشان دهند. آری، آدمی بر فطرت توحید خدای تعالی و نیز بر فطرت لوازم توحید
خلق شده، این عهدی است که انسان در فطرت خود با خدای تعالی بسته است.
و عهد و میثاقی هم که به وسیله
انبیاء و رسل و به دستور خدای
سبحان از بشر گرفته شده، و خلاصه آن احکام و شرایعی هم که انبیاء آوردهاند همه از فروع این میثاق فطری است، چون ادیان همه فطریند
و الذین هم لامـنـتهم و عهدهم رعون• اولـئک فی جنت مکرمون.
و آنها که به
روز جزا ایمان دارند• آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته میشوند
و ظاهرا مراد از کلمه"
عهد" در آیه مورد بحث قراردادهای زبانی و عملی است که انسان با غیر میبندد، که فلان عمل را انجام و یا فلان امر را رعایت و حفظ کند، و بدون مجوز آن قرارداد را
نقض ننماید. بعضی از مفسرین گفتهاند: مراد از
عهد تنها این نیست، بلکه تمامی قرارهایی است که انسان ملتزم به آن باشد، حتی
ایمان بنده خدا به خدا هم عهدی است که او با پروردگارش بسته، و قرار گذاشته آنچه خدا تکلیفش میکند
اطاعت نماید، پس اگر بندهای به یکی از اوامر و یا
نواهی خدا عمل نکند، و خدا را در آن نافرمانی کند، عهد خدا را شکسته است.
بهشت از سوی خداوند برای
اصحاب یمین تضمین شده.
واصحـب الیمین ما اصحـب الیمین• فی سدر مخضود• وطـلح منضود• وظـل ممدود• وماء مسکوب• وفـکهة کثیرة• لا مقطوعة ولا ممنوعة• وفرش مرفوعة• انا انشانـهن انشاء• فجعلنـهن ابکارا• عربا اترابا• لاصحـب الیمین.
و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی! آنها در سایه درختان «سدر» بی خار قرار دارندو در سایه
درخت «طلح» پربرگ(درختی خوشرنگ و خوشبو)، و سایه کشیده و گسترده، و در کنار آبشارها، و میوههای فراوان، که هرگز
قطع و
ممنوع نمیشود، و همسرانی بلندمرتبه! ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم، و همه را
دوشیزه قرار دادیم، زنانی که تنها به همسرشان
عشق میورزند و خوش زبان و
فصیح و هم سن و سالند! اینها همه برای اصحاب یمین است،
"
اصحاب" جمع صاحب و به معنی ملازم است و اصحاب یمین؛ یعنی سعادتمندان و اهل میمنت و بر این معنی همان سخن متعارف مردم
عرب زبان است که یمین را به
سعادت و شمال را به شومی و بدیمنی تعبیر میکنند
اصحاب یمین" کسانی هستند که در
روز حساب نامه عملشان را به دست راستشان میدهند، و اینان دارندگان
عقاید حق و اعمال صالح از مؤمنین متوسط الحالند، که نامشان به عنوان" اصحاب الیمین" در مواردی از
قرآن کریم مکرر آمده
فاما من اوتی کتـبه بیمینه فیقول هاؤم اقرءوا کتـبیه• فهو فی عیشة راضیة• فی جنة عالیة.
پس کسی که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از شدت
شادی و
مباهات) فریاد میزند که: « (ای اهل
محشر! )
نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید! • من
یقین داشتم که (قیامتی در کار است و) به حساب اعمالم میرسم! » • او در یک زندگی (کاملا) رضایتبخش قرار خواهد داشت• در بهشتی عالی،
بهشت از سوی خداوند برای پاکان تضمین شده.
الذین تتوفـهم الملـئکة طیبین یقولون سلـم علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون.
همانها که فرشتگان (
مرگ) روحشان را میگیرند در حالی که
پاک و پاکیزهاند به آنها میگویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام میدادید! »
و کلمه" طیب" به معنای عاری بودن هر چیزی است از خلطی که آن را تیره و ناپاک سازد و
خلوص آن را از بین ببرد، گفته میشود: " طاب لی العیش- زندگی برایم طیب شد" یعنی از هر چیزی که کدر و ناگوارش کند پاک گردید، و" قول طیب" آن کلامی است که از
لغو و
شتم و
خشونت و سایر کدورتها پاک باشد، و فرق میان" طیب" و" طهارت" این است که
طهارت به معنای بودن هر چیزی است بر
وضع و طبع اولیش، بطوری که از هر چیزی که مایه تنفر باشد پاک بوده باشد، و اما طیب به معنای بودن هر چیزی است بر وضع اصلی خود، بطوری که از هر چیزی که آن را کدر و فاسد کند خالی و عاری باشد، چه اینکه از آن
تنفر بشود و چه نشود، و بهمین جهت طیب را در مقابل
خبیث بکار میبرند، که مشتمل بر خبائث زائد بر اصل خود باشد، و در قرآن کریم فرموده: " الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات"
. و نیز فرموده: " و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نکدا"
.
و بنا بر این، معنای طیب بودن متقین، در حال توفی و مرگ، خلوص آنان از خبث ظلم است، در مقابل مستکبرین، که ایشان را به
ظلم در حال مرگ توصیف کرده، و فرموده:" الذین تتوفاهم الملائکة ظالمی انفسهم".
و معنای آیه چنین میشود: متقین کسانی هستند که
ملائکه آنان را
قبض روح میکنند، در حالی که از خبث
ظلم -
شرک و معاصی- عاریند، و به ایشان میگویند سلام علیکم- که تامین قولی آنان است به ایشان- به بهشت وارد شوید به
پاداش آنچه میکردید، و با این سخن ایشان را بسوی بهشت
راهنمایی میکنند.
بهشت از جانب خداوند برای
حزب الله ضمانت شده.
لاتجد قوما یؤمنون بالله والیوم الاخر یوادون من حاد الله ورسوله ولو کانوا ءاباءهم او ابناءهم او اخونهم او عشیرتهم اولـئک کتب فی قلوبهم الایمـن وایدهم بروح منه ویدخلهم جنت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها رضی الله عنهم ورضوا عنه اولـئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون.
هیچ قومی را که
ایمان به خدا و
روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند آنان کسانی هستند که خدا
ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را
تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد میکند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است،
جاودانه در آن میمانند خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند آنها «حزب الله» اند بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند.
در دو آیه از قرآن مجید اشاره به" حزب الله" شده (آیه مورد بحث و آیه ۵۶ سوره مائده) و در یک آیه اشاره به"
حزب شیطان"، در هر دو مورد که از
حزب خدا سخن میگوید روی مساله" حب فی الله و بغض فی الله" و ولایت اولیای
حق تکیه کرده است، در آیه
سوره مائده بعد از بیان مساله"
ولایت" و حکم به
وجوب اطاعت خدا و اطاعت
رسول و آن کس که در حال نماز
زکات پرداخته (امیر مؤمنان علی ع) میفرماید: و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.
در آیات مورد بحث نیز روی قطع رابطه
دوستی از دشمنان خدا تکیه میکند، بنا بر این خط حزب الله همان خط ولایت و بریدن از غیر خدا و پیامبر و اوصیای او است.
در مقابل به هنگام توصیف" حزب شیطان" که در آیات قبل در همین سوره به آن اشاره شده، بارزترین نشانههای آنها را همان
نفاق و
دشمنی با
حق و فراموشی یاد خدا و
دروغ و
نیرنگ میشمرد.
قابل توجه این است که در یک مورد میگوید: " فان حزب الله هم الغالبون" و در مورد دیگر میفرماید: " الا ان حزب الله هم المفلحون" و با توجه به اینکه"
فلاح" نیز همراه با پیروزی و غلبه بر دشمن است هر دو آیه به یک معنی باز میگردد، با این قید که" فلاح و رستگاری" مفهومی عمیقتر از
مفهوم " غلبه و پیروزی" دارد، چرا که وصول به
هدف را نیز مشخص میکند.
و بر عکس حزب شیطان را به زیانکاری و شکست و
ناکامی در برنامهها و بازماندن از مقصد توصیف مینماید.
مساله
ولایت به معنی خاص، و حب فی الله و بغض فی الله به معنی عام، مسالهای است که در
روایات اسلامی روی آن
تاکید فراوان شده است، تا آنجا که
سلمان فارسی به
امیر مؤمنان علی ع عرض میکند: هر زمان خدمت پیامبر ص رسیدم دست بر شانه من زد و
اشاره به تو کرد و فرمود: "ای سلمان این مرد و حزبش پیروزند"! (یا ابا الحسن ما اطلعت علی رسول الله الا ضرب بین کتفی و قال یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون)
و در مورد دوم یعنی
ولایت عامه در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله میخوانیم:ود المؤمن للمؤمن فی الله من اعظم شعب الایمان:" دوستی
مؤمن نسبت به مؤمن برای خدا از مهمترین شعبههای
ایمان است"
و در حدیث دیگری آمده است که" خداوند به
موسی وحی فرستاد آیا هرگز عملی برای من انجام دادهای؟ عرض کرد: آری برای تو
نماز خواندهام،
روزه گرفتهام،
انفاق کردهام، و به یاد تو بودهام، فرمود: اما نماز برای تو نشانه
حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایهای در
محشر، و ذکر نور است، کدام عمل را برای من بجا آوردهای ای موسی؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمایی فرما، فرمود: هل والیت لی ولیا؟ و هل عادیت لی عدوا قط؟ فعلم موسی ان افضل الاعمال الحب فی الله و البغض فی الله! " آیا هرگز به خاطر من کسی را دوست داشتهای؟ و به خاطر من کسی را دشمن داشتهای؟ اینجا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله
بهشت برای خداترسان و بیمناکان تضمین شده است.
انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم... • اولـئک هم المؤمنون حقا لهم درجـت عند ربهم ومغفرة ورزق کریم. .
مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد و تنها بر پروردگارشان
توکل دارند• (آری،) مؤمنان حقیقی آنها هستند برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است و برای آنها،
آمرزش و روزی بی نقص و عیب است.
" وجل" همان حالت
خوف و ترسی است که به انسان دست میدهد که سرچشمه آن یکی از این دو چیز است، گاهی به خاطر درک مسئولیتها و احتمال عدم قیام به وظائف لازم در برابر خدا میباشد، و گاهی به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بی انتها و پر مهابت او است.
توضیح اینکه: گاه میشود انسان به دیدن شخص بزرگی که راستی از هر نظر شایسته عنوان عظمت است میرود. شخص دیدار کننده گاهی آن چنان تحت تاثیر مقام پر
عظمت او قرار میگیرد، که احساس یک نوع
وحشت در درون قلب خویش مینماید، تا آنجا که به هنگام سخن گفتن
لکنت زبان پیدا میکند و حتی گاهی حرف خود را فراموش مینماید، هر چند آن شخص بزرگ نهایت محبت و
علاقه را به او و همه دارد، و کار خلافی نیز از این شخص سرنزده است، این نوع ترس، بازتاب و عکس العمل درک عظمت است.
قرآن مجید میگوید: لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله: " اگر این قرآن را بر
کوه نازل میکردیم، خاشع و ترسان و از
خوف خدا شکافته میشد"
و نیز میخوانیم" انما یخشی الله من عباده العلماء" تنها بندگان عالم و آگاه از عظمت خدا، از او میترسند".
و به این ترتیب پیوندی میان
آگاهی و خوف، همواره بر قرار است، بنا بر این
اشتباه است، که ما سرچشمه خوف و
خشیت را تنها عدم انجام وظایف و مسئولیتها بدانیم. .
ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب• جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب.
> و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان میترسند و از بدی حساب (
روز قیامت) بیم دارند... • (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند.
وازلفت الجنة للمتقین غیر بعید• من خشی الرحمـن بالغیب وجاء بقلب منیب.
(در آن روز) بهشت را به
پرهیزگاران نزديك مىكنند، و فاصلهاى از آنان ندارد! •آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پرانابه در محضر او حاضر شود!
ولمن خاف مقام ربه جنتان• متکـین علی فرش بطـائنها من استبرق وجنی الجنتین دان.
و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است!•اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كردهاند با آسترهايى از ديبا و
ابریشم ، و ميوههاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است!
واما من خاف مقام ربه ونهی النفس عن الهوی• فان الجنة هی الماوی.
و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی بازدارد، • قطعا
بهشت جایگاه اوست
جزاؤهم عند ربهم جنت عدن تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها ابدا رضی الله عنهم ورضوا عنه ذلک لمن خشی ربه.
پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهای بهشت
جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است همیشه در آن میمانند! (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و این (مقام والا) برای کسی است که از پروردگارش بترسد!
و ظاهرا فرق میان"
خشیت" و"
خوف" این است که خشیت به معنای تاثر قلب از اقبال و روی آوردن شر و یا نظیر آن است، و خوف به معنای تاثر عملی انسان است به اینکه از
ترس در مقام اقدام برآمده و وسائل گریز از شر و محذور را هم فراهم سازد، هر چند که در دل متاثر نگشته، دچار هراس نشده باشد، و لذا میبینیم خدای سبحان در
توصیف انبیاء علیهالسّلام میفرماید: " و لا یخشون احدا الا الله "،
و ترس از غیر خدا را از ایشان
نفی میکند، و حال آنکه خوف را در بسیاری از جاها برای آنان اثبات نموده، از آن جمله میفرماید: " فاوجس فی نفسه خیفة موسی "
و نیز میفرماید: " و اما تخافن من قوم خیانة" «۳» (و جمع میان آن نفی و این
اثبات بهمین است که بگوئیم انبیاء از غیر خدا هیچ نمیترسند، و در موارد مذکور در بالا در مقام پیش گیری برآمدهاند).
و بعید نیست برگشت کلام راغب در فرق میان خوف و خشیت نیز بهمین باشد، او گفته است: فرق میان این دو این است که خشیت خوفی است که توام با
تعظیم و بیشتر اوقات از دانایی ناشی شود، و لذا خدای سبحان آن را به علماء اختصاص داده میفرماید: " انما یخشی الله من عباده العلماء" (و پر واضح است که مقصود از خوف در این موارد همان ترس درونی است).
و همچنین گفتار بعضی دیگر که در فرق میان این دو واژه گفتهاند: خوف هم از ناحیه
مکروه حاصل میشود و هم از ناحیه کسی که ممکن است این مکروه را به آدمی برساند هم گفته میشود: من از
مرض خوف دارم، و هم گفته میشود من خوف دارم از اینکه فلان چیز مریضم کند، بخلاف خشیت که تنها از آورنده مکروه و شر است، نه از خود مکروه، و لذا گفته میشود: " خشیت الله" من از خدا ترسیدم (ولی گفته نمیشود: خشیت المرض- از مرض ترسیدم). و اگر برگشت این کلام به همان معنایی نباشد که ما گفتیم، کلامی قابل
نقض خواهد بود و کلیت نخواهد داشت. .
بهشت، برای مؤمنان
خاضع در برابر پروردگار حتمی است.
ان الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت واخبتوا الی ربهم اولـئک اصحـب الجنة هم فیها خــلدون.
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند!
راغب در مفردات گفته است: کلمه" خبت" به معنای زمین مطمئن و محکم است، و وقتی گفته میشود: " اخبت الرجل" معنایش این است که
تصمیم گرفت به زمینی محکم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر کلمه" اسهل و انجد" که به معنای" به سرزمین هموار رفت، به بلندی رفت" میباشد، و به
تدریج در معنای نرمی و
تواضع استعمال شده که در آیه (و اخبتوا الی ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله" و بشر المخبتین" به معنای
تواضع آمده، میفرماید افراد متواضع را که استکباری از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله" فتخبت له قلوبهم" یعنی دلهایشان برای او نرم و خاشع میگردد
و بنا بر این، منظور از"
اخبات مؤمنین به سوی خدا"،
اطمینان و
آرامش یافتنشان به یاد او و تمایل دلهایشان به سوی او است، بطوری که ایمان درون دلشان متزلزل نگشته، به این سو و آن سو منحرف نشوند و دچار تردید نگردند، همانطور که
زمین محکم این چنین است، و اشیایی را که بر گرده خود دارد نمیلغزاند
بهشت، برای
سعادتمندان تضمین شده.
واما الذین سعدوا ففی الجنة خــلدین فیها مادامت السمـوت والارض الا ما شآء ربک عطـآء غیر مجذوذ.
اما آنها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در
بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششی است قطع نشدنی!
بعضی خواستهاند از آیات فوق ذاتی بودن
سعادت و
شقاوت را اثبات کنند در حالی که نه تنها آیات فوق دلالتی بر این امر ندارد بلکه به وضوح ثابت میکند که سعادت و شقاوت اکتسابی است، زیرا میگوید:
" فاما الذین شقوا" (آنها که
شقاوتمند شدند) و یا میگوید: " اما الذین سعدوا" (اما آنها که
سعادتمند شدند) اگر شقاوت و سعادت ذاتی بود میبایست گفته شود" اما الاشقیاء و اما السعداء" و مانند آن. و از اینجا روشن میشود آنچه در
تفسیر فخر رازی آمده که" در این آیات خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهی در
قیامت سعادتمندند و گروهی شقاوتمند، و کسانی را که خداوند محکوم به چنین حکمی کرده و میداند سرانجام در قیامت
سعید یا
شقی خواهند بود محال است تغییر پیدا کنند، و الا لازم میآید که خبر دادن خداوند
کذب، و علمش
جهل شود و این
محال است"!!. .. بکلی بی اساس است.
این همان ایراد معروف"
علم خدا" در مساله
جبر و اختیار است که پاسخ آن از قدیم داده شده است و آن اینکه:
اگر ما افکار پیش ساخته خود را نخواهیم بر آیات تحمیل کنیم مفاهیم آن روشن است، این آیات میگوید: در آن روز گروهی در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهی بخاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا میداند چه کسانی به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق
سعادت گام مینهند و چه گروهی با اراده خود در مسیر شقاوت گام مینهند بنا بر این بعکس آنچه او گفته اگر مردم مجبور به انتخاب این راه باشند علم خدا
جهل خواهد شد چرا که همگان با میل و اختیار خود راه خویش را انتخاب میکنند
بهشت ، برای
صادقان و
راستگویان تضمین شده است.
قال الله هـذا یوم ینفع
الصدقین صدقهم لهم جنت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیهآ ابدا رضی الله عنهم ورضوا عنه ذلک الفوز العظیم.
خداوند میگوید: «امروز، روزی است که راستی
راستگویان، به آنها
سود میبخشد برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن میگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن میمانند هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند این، رستگاری بزرگ است! »
منظور از این جمله
صدق و
راستی در گفتار و کردار در دنیا است، که در آخرت مفید واقع میشود و گر نه
صدق و راستی در آخرت که محل
تکلیف نیست فایدهای نخواهد داشت، به علاوه اوضاع آن روز چنان است که هیچکس جز راست نمیتواند بگوید، و حتی گناهکاران و خطاکاران همگی به اعمال بد خویش
اعتراف میکنند و به این ترتیب در آن روز
دروغگویی وجود ندارد.
بنا بر این آنها که مسئولیت و رسالت خود را انجام دادند و جز راه
صدق و درستی نپیمودند، مانند
مسیح ع و پیروان راستین او یا پیروان راستین سایر پیامبران که در این دنیا از در
صدق وارد شدند، از کار خود بهره کافی خواهند برد.
ضمنا از این جمله اجمالا استفاده میشود که تمام نیکیها را میتوان در عنوان
صدق و راستی خلاصه کرد
صدق و راستی در گفتار، و
صدق و راستی در عمل، و در
روز رستاخیز تنها سرمایه
صدق و راستی است که به کار میآید، نه غیر آن.
خداوند ضامن بهشت برای حافظان
عفت خویش است.
والذین هم لفروجهم حـفظون• اولـئک هم الورثون• الذین یرثون الفردوس هم فیها خــلدون.
و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ میکنند• (آری،) آنها وارثانند! • (وارثانی) که بهشت برین را ارث میبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند!
کلمه" فروج" جمع
فرج است- و به طوری که گفتهاند- به معنای
عورت زن و مرد است، که مردم از بردن نام آنها شرم میکنند. و حفظ فروج
کنایه از اجتناب از
مواقعه نامشروع است، از قبیل
زنا و
لواط و یا جمع شدن با حیوانات و امثال آن.
لـکن الذین اتقوا ربهم لهم غرف من فوقها غرف مبنیة تجری من تحتها الانهـر وعد الله لایخلف الله المیعاد.
ولی آنها که تقوای الهی پیشه کردند، غرفههایی در
بهشت دارند که بر فراز آنها غرفههای دیگری بنا شده و از زیر آنها نهرها جاری است این وعده الهی است، و خداوند در
وعده خود تخلف نمیکند.
والذین هم لفروجهم حـفظون• اولـئک فی جنت مکرمون.
و آنها که دامان خویش را (از
بی عفتی) حفظ میکنند،• آنان در باغهای بهشتی (پذیرایی و) گرامی داشته میشوند.
بهشت از سوی خدا، برای
توکل کنندگان تضمین شده.
انما المؤمنون الذین... وعلی ربهم یتوکلون• اولـئک هم المؤمنون حقا لهم درجـت عند ربهم ومغفرة ورزق کریم.
افق فکر آنها آن چنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات
ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر
عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه میگیرند و هر چه میخواهند و میطلبند، از
اقیانوس بی کران عالم هستی، از ذات پاک پروردگار میخواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیه- گاهشان تنها خدا است.
اشتباه نشود مفهوم
توکل آن چنان که بعضی از
تحریف کنندگان پنداشتهاند، چشم پوشی از عالم اسباب و دست و روی دست گذاشتن و به گوشهای نشستن نیست، بلکه مفهومش خود سازی و بلند نظری و عدم وابستگی به این و آن و ژرف نگری است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خدا است، زیرا هر تاثیری در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است.
خداوند تضمین کننده بهشت برای مخلصان است.
الا عباد الله المخلصین• فی جنت النعیم.
جز بندگان
مخلص خدا (که از این کیفرها برکنارند)! • در باغهای پر
نعمت بهشت
واژه" عباد الله" به تنهایی برای بیان ارتباط این گروه به خداوند کافی است، ولی هنگامی که" مخلصین" در کنار آن قرار میگیرد عمق و جان دیگری به آن میبخشد، آن هم" مخلص" بصورت" صیغه
اسم مفعول" کسی که خدا او را
خالص کرده است، خالص از هر گونه شرک و ریا، و از هر گونه
وسوسههای شیطانی و شوائب
هوای نفس .
آری تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمیشوند، بلکه خدا با
فضل و
کرم با آنها رفتار میکند و بی حساب پاداش میگیرند.
واذکر عبـدنا ابرهیم واسحـق ویعقوب اولی الایدی والابصـر• انا اخلصنـهم بخالصة ذکری الدار• واذکر اسمـعیل والیسع وذا الکفل وکل من الاخیار• هـذا ذکر وان للمتقین لحسن مـاب• جنت عدن مفتحة لهم الابوب.
و به خاطر بیاور بندگان ما
ابراهیم و
اسحاق و
یعقوب را، صاحبان دستها (ی نیرومند) و چشمها (ی بینا)! ما آنها را با
خلوص ویژهای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود! • و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «
الیسع» و «
ذا الکفل» را که همه از نیکان بودند! • این یک یادآوری است، و برای پرهیزکاران فرجام نیکویی است: • باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان گشوده است،
بهشت جایگاه حتمی برای صاحبان
قلب انابه کننده است.
وازلفت الجنة للمتقین غیر بعید• هـذا ما توعدون لکل اواب حفیظ• من خشی الرحمـن بالغیب وجاء بقلب منیب.
(در آن روز) بهشت را به پرهیزگاران نزدیک میکنند، و فاصلهای از آنان ندارد! • این چیزی است که به شما
وعده داده میشود، و برای کسانی است که بسوی خدا بازمی گردند و پیمانها و
احکام او را حفظ میکنند، • آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبی پرانابه در محضر او حاضر شود! • (به آنان گفته میشود: ) بسلامت وارد بهشت شوید، امروز روز جاودانگی است!
"
اواب" از ماده" اوب" (بر وزن ذوب) به معنی بازگشت است که ممکن است به معنی توبه از گناهان کوچک و بزرگ باشد، و یا بازگشت به
طاعت او و با توجه به اینکه"
صیغه مبالغه" است نشان میدهد که بهشتیان پرهیزگارانی هستند که هر عاملی بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه میشوند و به طاعت او باز میگردند و از تقصیرات و غفلتهای خود
توبه میکنند تا به مقام
نفس مطمئنه برسند
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۵۲۰، برگرفته از مقاله «تضمین بهشت».