تصوف یمن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دربارۀ
تاریخ تصوف در سدههای آغازین هجری در
یمن اطلاع چندانی در دست نیست، اما با توجه به شواهدی پراکنده میتوان گفت که
تصوف در این منطقه بیشتر جنبۀ
زهدورزی و
سلوک عملی داشته است و تا
سدۀ ۸ق/۱۴م گرایشی به جنبههای
نظری و
فلسفی در آن دیده نمیشود.
از اینرو ست که بیشتر کتابهای
اهل تصوف یمن دربارۀ موضوعاتی چون
زهد و
تهذیب نفس نوشته شده است و نخستین کتاب در این زمینه اثری با عنوان کتاب فیالزهد نوشتۀ ابوالحسن
علی بن احمد بن ابوحریصه (د ۳۵۲ق) است.
با آنکه مورخان
عبدالله بن احمد بن عیسی مهاجر (د ۳۸۳ق)، از شاگردان
ابوطالب مکی (د ۳۸۶ق) را نخستین صوفیِ صاحبنام این منطقه دانستهاند، اما نمیتوان شواهدی از نقش او در ترویج
تصوف در
یمن یافت.
وی ظاهراً در حدود سال ۳۳۹ق/۹۵۰م همراه پدرش
احمد (د ۳۴۵ق)، از نوادگان
امام صادق (ع)، از
بصره به
حضرموت مهاجرت کرد و در نزدیکی تریم ساکن شد.
پس از آن، در سدههای ۵ و ۶ق/۱۱ و ۱۲م میتوان به صوفیانی چون
سَود بن کمیت (د ۴۳۶ق) و
احمد بن ابی الخیر صیاد (د ۵۷۹ق) ــ که تکملهای بر کتاب المقالات فی طرق اهل التصوفِ
ابن خمر دارد ــ اشاره کرد.
به نظر میرسد که در این سدهها، صوفیۀ یمن فاقد تشکیلات
خانقاهی و
طریقتی بودهاند و مریدان در قالب گروههای پراکنده، در
مساجد پیرامون
مشایخ خود گرد میآمدند.
ظاهراً این گردهماییها بیشتر از آنکه به هدف کسب
علم و دانش باشد، برای کسب فیض معنوی و سلوک فردی بوده است.
در سدۀ ۷ق یعنی
قرن شکوفایی تصوف در دیگر سرزمینهای اسلامی، یمن نیز شاهد تحولات بسیاری بود.
از جملۀ این تحولات، یکی ورود
مکتب وحدت وجودی ابن عربی به آنجا توسط شخصی به نام
مقدسی است که ظاهراً به سبب
خشم فقها و
علما نسبت به وی، از نام کامل و شرح حال او اطلاعی در دست نیست.
پس از او، صوفیانی چون
ابوالغیث بن جمیل ملقب به شمس الشموس (د ۶۵۱ق) و
احمد بن علوان (د ۶۶۵ق)،
مکتب فلسفی صوفیه را در یمن بنیاد نهادند.
جالب توجه آنکه این دو، بهرغم معاصر بودن با ابن عربی (د ۶۳۸ق)، از مکتوبات وی استفاده نکردند و زیربنای مکتب خود را همان خطمشی ذوقی عرفای پیشین و بر مبنای موضوعاتی چون
حب و
قرب قرار دادند.
در این دوره همچنین بشارات
صوفیان دربارۀ
حکومت خاندان بنی رسول و استمرار آن، سبب شد تا
دولت رسولیه (حک ۶۲۶-۸۵۸ ق) نظر مساعدی نسبت به صوفیان داشته باشد.
از اینرو، دستگاه حکومت اعتراضات فقها نسبت به آنها را، بهویژه بر سر مسئلۀ وحدت وجود، نادیده میگرفت و اشتباهات و انحرافات صوفیان را تأویل میکرد.
این حمایتها موجب قدرت گرفتن تصوف در این دوره گردید، چندانکه علاوه بر شکلگیری طریقههای محلی، طریقههایی نیز از خارج بدانجا وارد شدند و در آن سرزمین پا گرفتند.
قادریه یکی از مشهورترین این طریقههاست و ظاهراً توسط
علی بن عبدالرحمان حداد و
شیخ عبدالله اسدی ــ که در
موسم حج عبدالقادر گیلانی (د ۵۶۱ق) را ملاقات کرده، و از او
خرقه گرفته بودند ــ به یمن وارد شد.
اما نقش حقیقی این دو در ترویج این
طریقه در یمن چندان روشن نیست و با توجه به قول
یافعی (د ۷۶۸ق) که سلسلۀ خرقۀ بیشتر مشایخ یمنی معاصر و پیش از خود را متصل به شیخ عبدالقادر گیلانی میداند، و نیز با توجه به تاریخ درگذشت دو تن از صـوفیۀ نامدار قادریـۀ یمن به نامهای
احمـد بن ابوجعـد (د اندکی پس از ۷۷۰ق) و ابوبکر
بن محمد بن ابوحربه (د ۷۹۴ق) که توسط صوفیان قادریۀ پیش از خود به این طریقه پیوسته بودند، بهنظر میرسد که
طریقۀ قادریه در سدۀ ۷ق/۱۳م یا اندکی پیش از آن در یمن پایگاه محکمی یافته بود.
طریقۀ دیگر
مَدیَنیه منسوب به
ابومدین شعیب تلمسانی (د ۵۹۴ق) است.
بنابر روایات، شیخ ابومدین شاگرد خود
عبدالرحمان مقعد را برای نشر طریقۀ خود به حضرموت فرستاد؛ اما عبدالرحمان در راه درگذشت و پیش از
مرگ خود شاگردش
عبدالله صالح مغربی را مأمور کرد تا
محمد بن علی باعلوی مشهور به فقیه المقدم (د ۶۵۳ق) را که نزد
علی بن احمد ابومروان فقه میخواند، به
طریقۀ مدینیه درآورد.
پس از روی آوردن باعلوی به این طریقه، مغربی در تریم به او خرقه پوشانید و پیش از درگذشت خود، وی را به جانشینی خود برگزید و به این ترتیب، باعلوی شیخ طریقۀ مدینیه در حضرموت شد.
وی که از نوادگان
احمد بن عیسی مهاجر بود، بعدها این طریقه را گسترش داد و طریقۀ مستقل
علویه ــ از طریقههای محلی یمن ــ که بیشترین تأثیر را در حیات اسلامی حضرموت داشت، به وجود آورد.
تحت تأثیر شخصیت برجسته و جاذبۀ وی، اهالی حضرموت در مدتی نسبتاً کوتاه به
تصوف روی آوردند، چندانکه از میزان توجه به فقه و
حدیث،
شعر و
ادبیات کاسته شد و به این ترتیب، تصوف سازمان یافته در حضرموت پا گرفت.
در این دوره، تصوف یمن مبتنی بر
شریعت، معتدل و میانهرو بود، بدین معنا که در عین ترغیب به
زهد، کسب
معاش در آن مذموم به شمار نمیآمد.
از دیگر طریقهها میتوان از
طریقۀ شاذلیه که توسط
علی بن عمر
بن دعسین شاذلی به یمن وارد شد، نام برد و نیز به
طریقۀ رفاعیه که توسط
عمر بن عبدالرحمان قدسی (د ۶۸۸ق) در یمن رواج یافت، و
طریقۀ سهروردیه اشاره کرد.
افزون بر اینها طریقههایی محلی نیز در سدۀ ۷ق در یمن پدید آمدند که عبارتاند از
علویه که ذکر آن گذشت،
اَهدَلیه منسوب به
علی بن عمر اهدل (د پس از ۶۰۰ق) و
علوانیه منسوب به
احمد بن علوان.
طریقههایی چون
ادریسیه،
حَسَنیه،
نقشبندیه،
تیجانیه،
برهانیه،
دَندَراویه و
خلوتیه نیز در یمن پیروانی داشتند.
در سدۀ ۷ق/۱۳م
تصوف در سرتاسر یمن، بهویژه در حضرموت، تهامه و بهخصوص در مناطق مربوط به
شافعیان گسترش یافت و این گستردگی در سدههای بعد با دگرگونیهایی همراه بود.
انتشار
سماع و
شطح نیز از دیگر تحولات سدۀ ۷ق در یمن است.
ابوالغیث
بن جمیل،
محمد بن علی باعلوی،
احمد بن علوان و شیخ سفیان اَبینی از پیشتازان سماع و شطح در یمن بودند.
در سدۀ ۸ق/۱۴م صوفیان برجستهای چون
احمد بن عمر زیلعی، ابوعبدالله
محمد بن عمر
بن حشیبر،
علی بن عبدالله طواشی و
عبدالله بن اسعد یافعی، نویسندۀ مرآة الجنان، در یمن به ظهور رسیدند.
از دیگر تحولات این سده انتشار اندیشههای
ابن عربی در میان
صوفیه، بهویژه در شهر زبید بود.
چنین به نظر میرسد که ورود
آثار و
افکار ابن عربی به یمن، بیش از آنکه حاصل فعالیت
متصوفۀ یمنی باشد، نتیجۀ کوشش صوفیانی بود که از سرزمینهای دیگر به آنجا آمده بودند.
چنانکه پیشتر اشاره شد، نخستینِ این صوفیان شخصی به نام مقدسی بود که ظاهراً از
بیت المقدس به یمن آمد، در شهر تَعِزّ ساکن شد و در آنجا به
تدریس پرداخت.
پس از او، یکی از شاگردانش به نام
محمد بن سالم ابن بانه اندیشههای ابن عربی را رواج داد و پس از او نیز شاگردش رضیالدین ابوبکر
بن محمد بن عمر یحیوی، معروف به
هزاز، این راه را ادامه داد.
هزاز در بازگشت از
سفر حج، کتابهای ابن عربی را که در مکه گرد آورده بود، با خود به یمن آورد و با استفاده از حمایت حاکمان وقت که مانع از مقابلۀ
فقها با او میشدند، به نشر
آراء ابن عربی پرداخت. وی سرانجام در ۷۰۹ق/ ۱۳۰۹م در زبید درگذشت.
به این ترتیب، پس از آن شهر زبید مرکز نشر
اندیشههای عرفانی ابن عربی در یمن شد و از نیمۀ دوم سدۀ ۸ ق/۱۴م با ظهور صوفیانی چون اسماعیل
بن ابراهیم جبرتی و شاگردانش،
احمد بن ابوبکر، معروف به
ابن ردّاد، و
محمد بن محمد مزجاجی، رواج این افکار به اوج خود رسید.
با آنکه فقها و
متشرعین با این دیدگاهها مخالف بودند، اما حمایت
حکومت از
صوفیان، و بهویژه اشتغال ابن رداد به
منصب قضا و مقابلۀ او با فقها، زمینههای این انتشار را فراهم آورد.
با اینهمه، این رواج دوام چندانی نیافت و با قدرت گرفتن دوبارۀ
فقیهان و به ابتذال گراییدن صوفیان پیرو این افکار، از سدۀ ۱۰ق/۱۶م به بعد، اندیشههای ابن عربی در یمن رو به فراموشی نهاد.
سدههای ۱۰-۱۳ق/۱۶-۱۹م را باید دوران
افول تدریجی
تصوف در
یمن به شمار آورد، زیرا رواج
خرافات، تکریم بیش از اندازۀ
مشایخ،
زیارت مقبرۀ صوفیانِ درگذشته به قصد طلب حاجت و... تصوف را از
نشاط معنوی خود دور کرد.
پس از اشغال یمن توسط
دولت عثمانی، نخست رابطۀ خوبی میان این
دولت و
صوفیه برقرار شد، چنانکه فرزند ابوبکر
بن عبدالله عیدروسِ صوفی از سوی حاکم عثمانی حمایت شد و حسن پاشا ساختمان مقبرۀ
احمد بن علوان را بازسازی کرد.
اما این رابطه بهتدریج رو به تیرگی نهاد و موجب قیامهای پراکندۀ صوفیه بر ضد ترکان عثمانی گردید.
بنابر تحقیقات جدیدی که در یمن صورت گرفته، در دورۀ کنونی فرقههای صوفیۀ یمن سازماندهی و تشکیلات ضعیفی دارند و جلسات آنها عموماً به شکل مخفیانه برگذار میشود؛ زیرا
زیدیان به سبب گرایشهای عقلگرایانۀ
معتزلی، و حزب سیاسی اصلاح و بهویژه اعضای
وهابی آن، و نیز افراطیهای
سلفیه که شیوههای برخورد خشونتآمیزی دارند و از حمایت حزب اصلاح بهرهمندند، با آنان مخالفت میکنند و آداب و عقایدشان را
کفر و
شرک میدانند.
در این میان، فرقۀ شاذلیه ـ
علویه که از فرقههای مهم یمن به شمار میرود، نسبت به دیگر طریقههای موجود با مخالفتها و موانع بیشتری روبهرو بوده است، زیرا مرکز این طریقه در صنعاست که همچنین مقر اصلی
زیدیه و خاستگاه بسیاری از اعضای مهم حزب اصلاح به شمار میرود.
امروزه میتوان گفت که شمار صوفیان و
مسلمانان غیرصوفی که
آداب صوفیه را به جا میآورند، به عللی که در پی میآید، رو به کاهش است: الف ـ ترویج آموزههای اسلامی ضد تصوف از سوی گروههای داخلی حزب سیاسی اصلاح، بهویژه پیروان وهابیت، و حتی تخریب مقابر
بزرگان صوفیه؛ ب ـ درگذشت مشایخ قدرتمند صوفیه یا
مهاجرت آنان به دیگر سرزمینهای اسلامی؛ ج ـ دشواریهای اقتصادی و
فقر معیشتی که موجب میشود جـوانان بـه حزب سیـاسی اصلاح ــ کـه مخالف آموزههای صوفیه است ــ روی آورند، به امید آنکه با عضویت در این حزب وضع معیشتی خود را بهبود بخشند.
این امر سبب شده است تا شهر تعز که در سدههای پیشین یکی از مراکز مهم صوفیه بهشمار میرفت، اکنون به یکی از مراکز اصلی حمایت از حزب اصلاح تبدیل شود؛ د ـ نظارت حزب اصلاح بر مراکز آموزش دینی دولتی و نقش آن در انتصاب ائمۀ
مساجد دولتی.
از این تحقیقات همچنین میتوان دریافت که یمنیانی که از اعضای طریقههای صوفیه نیستند، به طور روزانه، هفتگی، ماهانه و یا سالانه گردهماییهایی دارند و دستکم به یکی از آداب صوفیه یعنی
ذکر (تکرار
اسماء الاهی)،
سماع (خواندن
اشعار صوفیانه به صورت گروهی)، مولِد (بزرگداشت
ولادت پیامبر (ص) یا مشایخ درگذشته)، و زیارت مقبرۀ
شیوخ صوفیه، بهویژه آرامگاه شیخ
احمد بن علوان در یَفرُس و مقبرۀ
علی بن عمر شاذلی (د ۸۲۱ق) در شهر مَخا میپردازند.
بسیاری از زائران، صوفی نیستند، بلکه به عنوان محبّان و نه مریدان،
شیخ را میان خود و
خداوند میانجی قرار میدهند تا
خیر و
برکت را برای آنها طلب کند.
با اینهمه، باید توجه داشت که پرداختن به به این اعمال نیز نسبت به گذشته، و بهویژه در میان
جوانان، به شدت کاهش یافته است.
(۱) اکوع، اسماعیل، المدارس الاسلامیة فی الیمن، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۲) باعلوی،
محمد، الغرر، قاهره، ۱۴۰۵ق.
(۳) بعکر، عبدالرحمان، کواکب یمنیة فی سماءالاسلام، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۴)
حامد، صالح، تاریخ حضرموت، صنعا، ۲۰۰۳م.
(۵) حبشی، عبدالله
محمد، الصوفیة والفقها فی الیمن، صنعا، ۱۹۷۶م.
(۶) حبشی، عبدالله
محمد، مصادر الفکر العربی الاسلامی فی الیمن، صنعا، مرکز الدراسات الیمنیه.
(۷) خزرجی،
علی، العقوداللؤلؤیة، به کوشش محمدبن
علی اکوع، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۸) سخاوی،
محمد، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۳ق.
(۹) شاطری، عمر، ادوارالتاریخ الحضرمی، جده، مکتبة الارشاد.
(۱۰) شرجی،
احمد، طبقات الخواص اهل الصدق و الاخلاص، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۱۱) معلم،
احمد، القبوریة فی الیمن، صنعا، ۲۰۰۳م.
(۱۲) مناوی،
محمد، التوقیف
علی مهمات التعاریف، به کوشش
محمد رضوان دایه، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۱۳) یافعی، عبدالله، مرآةالجنان، بیروت، ۱۹۷۰م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف»، ج۱۵، ص۵۹۵۷.