تصور و تصدیق (دائرةالمعارفبزرگاسلامی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَصَوُّرْ وَ تَصْدیق، دو اصطلاح عمده در
منطق برای تقسیم دوگانۀ
علم حصولی است.
تصور آن صورت ذهنی است که از حکم خالی باشد، اما نه به این معنا که مقید به نداشتن حکم و تجرد از آن باشد، بلکه به این معنا که همراهی یا عدم همراهی آن با حکم در
نظر گرفته نشود. تصدیق عبارت از
تصوری است که همراه آن حکمی وجود داشته باشد، یا مقارن
حکم باشد. تقسیم دوگانۀ علم به
تصور و
تصدیق در کتابهای منطقی به نحو مفصل مورد بحث قرار گرفته است و استفاده از آن در تبویب مباحث این علم نقشی بارز دارد. از مقسم
تصور و تصدیق با تعابیر مختلفی همچون معرفت و معارف، اموری که در اوهام و اذهان ما حاصل میشوند، تعالیم، علم و
ادراک، و یا مطلق
تصور یاد شده است. هریک از
تصور و تصدیق را به دو قسم ضروری و
نظری تقسیم کردهاند و به این ترتیب در مجموع ۴ قسم حاصل شده است:
تصور ضروری،
تصدیق ضروری،
تصور نظری و
تصدیق نظری.
سخن از
تصور و تصدیق ریشه در آثار
ارسطو و بهویژه ۳ کتاب باری ارمینیاس (= عبارت)، تحلیلات ثانیه و نفس او دارد
. ارسطو در کتـاب عبارت، جمله را به چیزی تعریف میکند که مشتمل بر سلب یا ایجاب است، اما اجزاء آن ــ که اظهار یا عبارت به شمار مـیآیند ــ چنین نیستند
. همو در آغاز تحلیلات ثانیه نیز که سخن از ابتناء هرگونه تعلیم و تعلم ذهنی بر معرفتی پیشین به میان میآورد، در توضیح معرفت پیشین میگوید که در برخی از موارد باید به ضرورت از پیش فرض گرفت که یک چیز هست و در موارد دیگر باید دریافت که آنچه گفته میشود، چیست
. او برای قسم نخست، قضیهای را که مبیّن امتناع اجتماع نقیضین است، و برای قسم دوم مثلث را به عنوان مثال ذکر میکند
. در
کتاب نفس نیز به مناسبت بحث از اندیشیدن دربارۀ تقسیمناپذیر و توضیحاتی که دربارۀ آن داده است و باتوجه به شرح
ابن رشد بر این توضیحات، اثر دیگری از این تقسیمبندی را در آثار ارسطو میتوان یافت
. در تعالیم
رواقیان نیز دربارۀ این دو مفهوم سخن به میان آمده است و معادل آنها را در فلسفۀ رواقی به ترتیب دو اصطلاح phantasia logiké و axioma دانستهاند
.
باید گفت اگرچه این دو مفهوم ریشه در آثار ارسطو دارند، استفاده از آنها در جهت تقسیمبندی مجموعۀ مباحث مطرح در هر علم و بر اساس آن تفکیک مباحث هر علم در دو سطح مبادی و مسائل به
تصوری و تصدیقی، از اختصاصات
روششناسی تحقیقی علوم اسلامی است
، به این معنی که تقسیم علم به دو قسم
تصور و تصدیق به صورت یک اصل موضوع در آغاز کتابهای علوم اسلامی طرح میشود و سامان مباحث علم بر مبنای آن صورت میگیرد.
از آنجا که تقسیم دوگانۀ علم به
تصور و تصدیق از جملۀ مسائلی است که بیشتر در کتابهای منطقی به نحو مفصل مورد بحث قرار گرفته است و استفاده از آن در تبویب مباحث این علم نقشی بارز دارد، یکی از مقاصد گنجاندن آن در آغاز کتابهای منطقی و در بحث از غایت منطق را، فراهم کردن بنیادی معرفتشناختی برای دو ستون اصلی منطق ارسطو یعنی
تعریف و
قیاس دانستهاند
.
یکی از تقسیمات اولیهای که برای علم ذکر میشود، تقسیم آن به لحاظ حضور خود معلوم نزد عالم یا صورت آن به دو قسم
حضوری و
حصولی است، و این تقسیمی است که طرح مشخص و روشن آن به سهروردی
شیخ اشراق بازمیگردد
. چون در علم حضوری، وجود علمی و عینی شیء عین یکدیگرند، فرض انقسام آن به دو قسم
تصور و تصدیق را نمیتوان پذیرفت، ولی در علم حصولی که در آن وجود علمی شیء غیر از وجود عینی آن است، چنین تقسیمی امکانپذیر میشود. بنابراین، مقسم در اقسام دوگانۀ
تصور و تصدیق، علم حصولی ارتسامی است
.
از مقسم
تصور و تصدیق با تعابیر مختلفی همچون معرفت و معارف
، اموری که در اوهام و اذهان ما حاصل میشوند
، تعالیم
، علم و ادراک
، و یا مطلق
تصور یاد شده است. در تفاوت معرفت و علم گفته شده است که واژۀ علم بر مدرکاتی که با امور خارج از خود مطابقت دارند، اطلاق میشود، در حالی که واژۀ معرفت بر هر آنچه که در
نفس حاصل میشود، دلالت میکند، و بر همین مبنا بهتر آن است که
معرفت به جای علم، مقسم
تصور و تصدیق دانسته شود
. بنابراین، میتوان گفت چنین مقسمی اعم از آن است که صورتی مطابق واقع باشد یا غیر مطابق، و
تصور کنه
ماهیات اشیاء در
نظر باشد یا وجه آن، و علم تصدیقی جازم باشد یا غیر جازم، و یقینی باشد یا غیر یقینی
.
علم حصولی را به صورتهای مختلفی تعریف کردهاند: حصول
صورت شیء در عقل
، حصول صور در آیینۀ عقل که عبارت از مثال اشیاء هستند
. حضور ماهیات اشیاء نزد عقل
، و حضور صورتی از شیء نزد
عقل . در برخی از این تعاریف به
تصور از جهت علم بودن و در برخی دیگر از جهت معلوم بودن توجه شده است
.
تصور آن صورت ذهنی است که از
حکم خالی باشد، اما نه به این معنا که مقید به نداشتن حکم و تجرد از آن باشد، بلکه به این معنا که همراهی یا عدم همراهی آن با حکم در
نظر گرفته نشود
، زیرا اگر در این تعریف،
تصور را مقید به نداشتن حکم و تجرد از آن کنیم، آنگاه در تعریف تصدیق با دشواری مواجه خواهیم شد و تقسیم منطقی علم به
تصور و تصدیق بیاساس خواهد شد. از
تصور تعاریف دیگری نیز صورت گرفته است، چنانکه آن را به ادراک ذواتی که با عبارات مفرد از آنها یاد میشود
و یا صرف حصول صورت شیء در عقل
و یا دریافتن صورت چیزی و معنی آن را در خاطر آوردن، بیآنکه هیچ دانش دیگر با آن باشد
، نیز تعریف کردهاند که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.
از آنجا که تعریف هریک از
تصور و تصدیق به نحوی با تعریف دیگری مرتبط است، فهم معنای دقیق
تصور، مستقل از تعریف تصدیق، ممکن نیست. دربارۀ چیستی و حقیقت تصدیق اقوال مختلفی وجود دارد:
۱. تصدیق عبارت از اقرار نفس به معنای
قضیه و صورت اذعان به آن است و
منظور این است که معنای حاضر در نفس، مطابق واقع و
نفسالامر است
. به عبارت دیگر تصدیق آن است که پس از حصول صورت تألیفی معنای قضیه در ذهن، نسبت این مفهوم مرکب با نفسالامر سنجیده شود و به مطابقت یا عدم مطابقت آن با خود اشیاء و امور حکم شود
.
۲. تصدیق عبارت از
تصوری است که همراه آن حکمی وجود داشته باشد، یا مقارن حکم باشد
. در این تعریف دو مطلب محوری وجود دارد که منشأ آراء گوناگونی در تحلیل چیستی تصدیق بوده است: نخست اینکه حکم چیست و دیگر اینکه معیّت و مقارنت حکم یا
تصور که منجر به حصول تصدیق میشود، به چه معنا ست.
۱. حکم فعلی نفسانی است که
ذهن برای ایجاد تألیف و ترکیب میان مفردات و حکایت از امور واقعی، صورت میدهد
.
۲. حکم حالتی نفسانی از مقولۀ انفعال، و به معنای اذعان و اعتراف به وقوع یا لاوقوع نسبت حکمیه است. مطابق این تعریف، الفاظی همچون ایقاع و انتزاع و ایجاب یا سلب هم که بر سبیل تسامح در توضیح آن به کار رفتهاند، نباید به معنی فعلی بودن حکم گرفته شوند
.
غالب کسانی که منکر فعل بودن حکم شدهاند، از جنس آن تعبیر به
ادراک کردهاند و ادراکی بودن آن را نیز به ادراک وقوع نسبت یا لاوقوع آن تعبیر نمودهاند
. اگر حکم را از مقولۀ ادراک بدانیم و ادراک را نیز با مقسم
تصور و تصدیق یکسان بشماریم و آن را نیز از مقولۀ
کیف نفسانی تلقی کنیم، حکم نیز از مقولۀ کیف خواهد بود، اما اگر صرفاً به حیثیت اثرپذیری نفس در تحقق حکم
نظر داشته باشیم، آن را از مقولۀ انفعال بهشمار خواهیم آورد، یا ادراک را کیف دانسته، انفعال نفس را لازمۀ آن خواهیم شمرد.
دربارۀ ارتباط تصدیق و حکم دو رأی عمده وجود دارد: نخست آنکه تصدیق عبارت از همان حکم است و
تصورات سهگانۀ موضوع، محمول و نسبت حکمیه، شرایط تحقق آن بهشمار میآیند، اما داخل در ذات آن نیستند که بر این اساس تصدیق امری
بسیط است. از این رأی گاهی به عینیت تصدق و حکم
و گاهی به مقارنت و همراهی تصدیق و حکم تعبیر شده است
. مطابق رأی دوم، تصدیق امری است مرکب از چند
تصور به انضمام حکم و بر این اساس تصدیق امری مرکب است. این رأی منتسب به فخرالدین رازی است و در آثار او نیز به مرکب بودن تصدیق تصریح شده است
، اما دربارۀ اینکه اجزاء این مجموعۀ مرکب کداماند، در آثاری که از وی در دسترس وجود دارد، تصریحی دیده نمیشود. بر همین اساس گروهی این ترکیب را عبارت از
تصور موضوع و
محمول و حکم دانستهاند
و گروهی آن را عبارت از
تصور موضوع،
تصور محمول، و
تصور نسبت حکمیه و حکم
.
کسانی که تصدیق را همان حکم میشمارند، بر این عقیدهاند که اگر تصدیق امری مرکب از چند
تصور به انضمام حکم باشد، در این صورت باید
تصورات طرفین قضیه در تصدیقات بدیهی، همیشه بدیهی باشند، زیرا تصدیق بنا به تعریف مجموعۀ
تصورات طرفین قضیه به انضمام حکم است و تصدیق بدیهی نیز همین حکم را دارد و باید مجموعۀ اجزاء آن که جمعاً یک واحد تصدیق را تشکیل میدهند، بدیهی باشند
.
اگر
تصور را به صورت ذهنی مجرد از حکم، و تصدیق را به
تصور مقید به حکم تعریف کنیم، آنگاه بنا به رأی فلاسفه در بسیط دانستن تصدیق، مشروط بودن شیء به
نقیض خود و بنا به رأی فخرالدین رازی تقوّم شیء به نقیض خود پیش میآید. منطقدانان و فیلسوفان راه حل این مشکل را در این دیدهاند که بگویند آنچه در پیدایی تصدیق مدخلیت دارد، مصداق
تصور است و آنچه در این مقام ایجاد مشکل نموده، تعریف
تصور است و روشن است که تعریف
تصور نقشی در تحقق افراد و مصادیق تصدیق ندارد
.
صدرالدین شیرازی در رسالۀ «
تصور و تصدیق» خود ضمن اشاره به این اشکال و پاسخی که به آن داده شده است، اساس اشکال و پاسخ را ناصواب دانسته، و راه حل را در تحلیل درست مسئلۀ تقسیم علم به
تصور و تصدیق جستوجو نموده است. به عقیدۀ او
تصور و تصدیق هر دو از اقسام علماند و علم و اقسام آن هر دو از جملۀ امور بسیطاند و اندراج در ذیل مفهوم
علم همچون اندراج دو نوع بسیط در ذیل یک معنای جنسی است که در این سنخ امور، جنس جز به فصل خود هیچگونه تحصلی ندارد و اساساً
جنس و فصل در آنها به لحاظ جعل و تحصل، واحد و یگانهاند. بنابراین، مراد از همراهی
تصور و حکم و تصدیق این نیست که هریک از آنها در عقل وجودی مستقل و منحاز از دیگری داشته باشد تا در مرتبۀ بعد این سؤال مطرح شود که آیا آنها نسبت به یکدیگر رابطۀ شرط و مشروط دارند و یا رابطۀ
جزء و
کل . پس، اگر هم گفته شود که تصدیق عبارت از
تصوری است که با حکم همراه است. مراد این خواهد بود که تصدیق عبارت از
تصوری است که عیناً همان حکم است و تنها در مقام تحلیل ذهنی است که به دو معنا و مفهوم تحلیل میشود. هیچگونه ترکیب و تعددی در واقع و نفسالامر وجود ندارد و سخن گفتن از
شرط و یا جزء بودن
تصور برای تصدیق، نمیتواند صحیح باشد
.
بر این اساس در برابر اشکال تقوم یا اشتراط شی ء به نقیض خود، این پاسخ نیز که آنچه در تعریف تصدیق مدخلیت دارد، مصداق
تصور است نه مفهوم آن، موجه نیست، زیرا در مقام کسب مفهوم یا تعریف چیزی نمیتوان از مصادیق آن استفاده کرد
بنابر این تفسیر، اگر در تعریف تصدیق گفته شود که تصدیق عبارت از حکم است و حکم نیز فعل نفس است، ممکن است مراد این باشد که تصدیق عبارت از
تصوری است که اذعان و اقرار لازمۀ آن است و بنابراین، حکم نامیدن تصدیق، از باب تسمیۀ شی ء به اسم لازم آن است
، و اگر در تعریف آن گفته شود که تصدیق مجموع
تصور محکومٌعلیه و محکومٌبه و حکم است، ممکن است مراد این باشد که تصدیق در ضمن این
تصورات حاصل میشود
؛ و اگر گفته شود که تصدیق عبارت از
تصور همراه با حکم است، ممکن است از
تصور معنای جنسی آن مورد
نظر باشد و تنها در ظرف تحلیل ذهنی بتوان آن را معروض حکم دانست، نه در وجود خارجی
.
از آنجا که تصدیقات در ظرف ادراک و یا در مقام بیان، در قالب قضیه ظاهر میشوند، گروهی پنداشتهاند که میان قضیه و تصدیق به لحاظ مصادیق، نسبت تساوی برقرار است، به این معنا که هرجا تصدیقی وجود داشته باشد، قضیهای وجود دارد و هرجا قضیهای وجود داشته باشد، تصدیقی وجود خواهد داشت. اما اعتقاد به چنین تساویی ناصواب است، زیرا
تصورات ما اعم از آنکه مفرد باشند یا مرکب، و واجد نسبت حکمیه باشند یا فاقد آن، مادام که نفس به مطابقت آن معنا با واقع و نفسالامر اذعان نکرده باشد،تصدیق حاصل نشده است
. چنانکه اگر معنای قضیهای
تصور شود، ولی نسبت به آن
شک یا
وهم یا
انکار وجود داشته باشد، قضیه تحقق یافته، ولی تصدیق واقع نشده است. تقدم
تصور بر تصدیق و اینکه تا معنایی را
تصور نکنیم، نوبت به تصدیق به آن معنا نخواهد رسید، منحصر به
تصورات مفرد یا مرکب به ترکیب ناقص مثل ترکیبات وصفی و اضافی نیست، بلکه مرکبات تام نیز اعم از آنکه در قالب اِخبار باشند یا انشاء، مادام که مورد قبول و اذعان به مطابقت با واقع قرار نگرفتهاند، همچنان در مقام
تصور باقی میمانند
از اینرو، گفته شده: قضیه اعم از آن است که مقبول باشد یا غیرمقبول. قضیۀ مقبول همان است که معروض تصدیق قرار میگیرد و تصدیق امر دیگری است که با معنای قضیه اقتران مییابد
و تعبیر «
تصور بلاتصدیق» نیز حاکی از همین معنا ست. به گفتۀ
ابن سینا مثلاً کسی میتواند مفاد این قضیه را که «خلأ وجود دارد»
تصور کند، ولی به آن تصدیق نکند
. تفاوت قضیه و علم تصدیقی از اینجا نیز آشکار میشود که پرسش از قضیه بودن یک چیز عین پرسش از علم تصدیقی بودن آن نیست و پاسخ پرسش نخست هرچه باشد، به کار پرسش از علم تصدیقی بودن آن نمیآید
.
هریک از
تصور و تصدیق را به دو قسم ضروری و
نظری تقسیم کردهاند و به این ترتیب در مجموع ۴ قسم حاصل شده است:
تصور ضروری،
تصدیق ضروری،
تصور نظری و
تصدیق نظری. مراد از ضروری در این تقسیمبندی آن نوع از ادراک است که رسیدن به آن نیازمند
فکر و طلب نباشد و به صرف التفات، علم به آن برای ذهن حاصل شود، مانند
تصور سردی و گرمی، و مراد از
نظری در این تقسیم آن نوع ادراک است که حصول آن نیازمند فکر و
نظر باشد
. اصطلاحات بدیهی، اولی و فطری نیز به جای ضروری در این بحث به کار رفتهاند
.
منطقدانان این تقسیمبندی را برای هریک از
تصور و تصدیق ناگزیر دانسته، و برای اثبات آن دلایلی آوردهاند. مهمترین این دلایل به بطلان
دور و
تسلسل بازمیگردد که بنا به آن اگر این تقسیمبندی پذیرفته نشود، ناگزیر هریک از این دو باید یا تماماً ضروری باشند یا تماماً
نظری. اگر فرض نخست صحیح باشد، نباید در کسب هیچگونه دانشی نیازمند
نظر و استدلال باشیم و به مجرد التفات به امر مورد
نظر، نسبت به آن آگاهی حاصل کنیم، حال آنکه به
وجدان درمییابیم که چنین نیست. در اینجا مبنای استدلال، ارجاع به شهود است
. اگر فرض دوم صحیح باشد، باتوجه به تعریف علم
نظری، هریک از علوم مکتسب ناگزیر یا در سلسلهای از علوم
نظریِ مقدم بر خود، حاصل میآید و این مستلزم حصول علوم نامتناهی بالفعل برای تحصیل یک علم واحد است که به تسلسل باطل میانجامد، و یا در نهایت به تحصیل همین علم مطلوب موقوف میشود که حاصل آن دور باطل است
.
در میان منطقدانان مسلمان
فخرالدین رازی این تقسیمبندی را دربارۀ
تصورات نپذیرفته، و امکان تقسیم آنها به ضروری و
نظری را منتفی دانسته است
، هرچند در کتاب
منطق الملخص به رأی جمهور منطقیان رفته است
. استدلال فخرالدین رازی بر لزوم ضروری یا بدیهی بودن کلیۀ
تصورات بر این مبنا ست که اگر نسبت به چیزی شعور و آگاهی وجود نداشته باشد، طلب آن محال است، زیرا نفس نمیتواند طالب چیزی باشد که به آن آگاه نیست، و اگر مطلوب مورد شعور و آگاهی ذهن باشد، طلبِ آن،
تحصیلِ حاصل و ناممکن است
. فخرالدین رازی در اثبات ضروری بودن همۀ
تصورات، دلیل دیگری نیز آورده، و در آن بر ناممکن بودن تعریف ماهیت (در اینجا
تصور نظری) به خودش یا به اجزاء داخلی و یا امور خارجی و یا به ترکیبی از آن دو، استدلال کرده است
.
خواجه نصیرالدین طوسی در نقد المحصل با تفکیک میان آنچه مطلقاً مجهول است و آنچه به وجهی معلوم و به وجهی مجهول است و از همان جهتِ مجهول بودن مورد طلب واقع میشود، به استدلال نخست فخرالدین پاسخ داده، چنانکه استدلال دوم را نیز ناتمام دانسته است
. اما از آنچه همو در
تعدیل المعیار که نقد کتاب
تنزیل الافکار اثیرالدین ابهری است، میآورد، دانسته میشود که پاسخ خواجه به فخرالدین رازی، رأی نهایی او نبوده است، زیرا در این کتاب امر مجهول را حقیقت ماهیتی میداند که به لحاظ برخی عوارض معلوم است، ولی به لحاظ حقیقت، مجهول
.
جرجانی در شرح المواقف استدلالی را از
شرفالدین مراغی در تأیید رأی فخرالدین رازی و با استفاده از
عکس نقیض و
عکس مستوی مدعیات او آورده، و خود نیز به دو وجه به آن پاسخ داده است
. استدلال بر لزوم بازگشت
نظریها به ضروریها در صورتی کامل است که اکتساب
تصورات از تصدیقات و بالعکس صحیح نباشد، ولی اگر اکتساب همۀ
تصورات نظری از یک تصدیق ضروری یا همۀ تصدیقات
نظری از یک
تصور ضروری ممکن باشد، این استدلال ناتمام است
.
ملاک ضروری بودن تصدیق یا
نظریبودن آن از
نظر جمهور حکما و منطقدانان صرفاً نحوۀ رسیدن به خود حکم است، بدون آنکه ضروری یا
نظری بودن
تصور موضوع و محمول مدخلیتی در آن داشته باشد، اما از
نظر فخرالدین رازی ضروری یا
نظری بودن به مجموع مرکب از ۴ امر (
تصور موضوع،
تصور محمول،
نسبت حکمیه و حکم) بستگی دارد، به این معنا که تصدیق ضروری تصدیقی است که همۀ اجزاء آن ضروری باشند و تصدیق
نظری تصدیقی است که همۀ اجزاء آن ضروری نباشند، اعم از آنکه همۀ اجزاء آن
نظری باشند یا نه. از اینرو میتوان گفت که تصدیق ضروری از
نظر حکما، اعم است از تصدیق ضروری به عقیدۀ فخرالدین رازی، و تصدیق
نظری از دید وی اعم است از تصدیق
نظری به عقیدۀ حکما
.
پرسش دیگری که دربارۀ تقسیم
تصور و تصدیق به ضروری و
نظری مطرح میشود، این است که آیا این تقسیم صرفاً امری معرفتشناختی است و عوامل روانشناختی در آن دخالتی ندارند، یا آنکه به لحاظ روانشناختی نیز در این تقسیمبندی تغییراتی صورت میگیرد و آنچه نسبت به کسی
تصور یا تصدیق ضروری است، ممکن است برای دیگری
تصور یا تصدیق
نظری باشد و بالعکس؟ بیشتر حکما و منطقدانان در اینباره چنان سخن گفتهاند که گویا برای عوامل روانشناختی در این امر مدخلیتی قائل نبودهاند و مصادیق این تقسیم را همیشه و همهجا به نحو یکسانی در
نظر گرفتهاند، اما این حکم دربارۀ همۀ آنان صادق نیست.
صدرالدین شیرازی در تعلیقه بر
شرح حکمة الاشراق میگوید که بدیهی بودن و اکتسابی بودن برحسب اختلاف نشآت و مراتبی که مدرِک در آن واقع است، تفاوت مییابد، چنانکه برحسب درک اشخاص مختلف و اوقات مختلف ادراک نیز ممکن است تغییر پیدا کند.
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ابن باجه، محمد، «تعالیق علی البرهان» (نک: هم، فارابی).
(۲) ابن ترکه، علی، المناهج فی المنطق، به کوشش ابراهیم دیباجی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳) ابن رشد، محمد، فصل المقال، به کوشش جورج حورانی، لیدن، ۱۹۵۹م.
(۴) ابن سهلان ساوی، عمر، تبصره، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۵) ابن سینا، حسین بن عبدالله، دانشنامه علایی، به کوشش محمد معین و محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۶) ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء، منطق، مدخل، به کوشش فؤاد اهوانی و دیگران، قاهره، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م.
(۷) ابن سینا، حسین بن عبدالله، منطق المشرقیین، قم، ۱۴۰۵ق.
(۸) ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجاة، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م.
(۹) ابوالبرکات، هبةالله، المعتبر، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۷ق.
(۱۰) اثیرالدین ابهری، مفضل، «تنزیل الافکار»، ضمن «تعدیل المعیار» (نک: هم، نصیرالدین طوسی).
(۱۱) تعلیقات بر الحاشیة على تهذیب المنطق مولى عبدالله یزدی، قم، ۱۳۶۳ش.
(۱۲) تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش صالح موسى شرف، بیروت، عالم الکتب.
(۱۳) جرجانی، علی، «حاشیۀ شرح الشمسیة»، شروح الشمسیة، بولاق، ۱۳۲۷ق.
(۱۴) جرجانی، علی، حاشیه بر شرح مطالع الانوار (نک: هم، قطبالدین رازی).
(۱۵) جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره، ۱۳۲۵ق/ ۱۹۰۷م.
(۱۶) حائری یزدی، مهدی، جستارهای فلسفی، بهکوشش عبدالله نصری، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۱۷) حائری یزدی، مهدی، مقدمه بر آگاهی و گواهی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۸) دوانی، جلالالدین، «حاشیۀ شرحالشمسیة»، شروح الشمسیة، بولاق،۱۳۲۷ق.
(۱۹) سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، به کوشش حسن حسنزادۀ آملی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۰) سهروردی، یحیى، «التلویحات اللوحیة»، مجموعۀ مصنفات، تهران، ۱۳۵۳ش، ج۱.
(۲۱) سهروردی، یحیى، منطق التلویحات، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۲۲) شهرزوری، محمد، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیة، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۲۳) صدرالدین شیرازی، محمد، «
التصور و التصدیق»، رسالتان فی
التصور و التصدیق، به کـوشش مهدی شریعتـی، قم، ۱۴۱۶ق.
(۲۴) صدرالدین شیرازی، محمد، تعلیقه بر شرح حکمة الاشـراق قطبالـدین رازی، ۱۳۱۳ق.
(۲۵) طباطبایـی، محمدحسیـن، نهایةالحکمة، قـم، دارالتبلیغ اسلامی.
(۲۶) علامه حلی، حسن، القواعد الجلیة، به کوشش فارس حسون تبریزیان، قم، ۱۴۱۲ق.
(۲۷) غزالی، محمد، المستصفى، بولاق، ۱۳۲۲ق.
(۲۸) غزالی، محمد، مقاصدالفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۹۶۱م.
(۲۹) فارابی، «البرهان»، المنطق عندالفارابی، به کوشش ماجد فخری، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۳۰) فخرالدین رازی، محمد، شرح عیون الحکمة، به کوشش احمد حجازی و احمد سقا، قاهره، ۱۴۰۰ق.
(۳۱) فخرالدین رازی، محمد، «المحصل»، ضمن تلخیص المحصل (نک: هم، نصیرالدین طوسی).
(۳۲) فخرالدین رازی، محمد، منطق الملخص، به کوشش احد فرامرز قراملکی و آدینه اصغرینژاد، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۳) قراملکی، احد فرامرز، مقدمه بر التنقیح فی المنطق صدرالدین شیرازی، به کوشش غلامرضا یاسیپور، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۴) قطبالدین رازی، محمد، تحریر القواعد المنطقیة، به کوشش بیدارفر، قم، ۱۳۸۴ش.
(۳۵) قطبالدین رازی، محمد، «الرسالة المعمولة»، رسالتان فی
التصور و التصدیق، به کوشش مهدی شریعتی، قم، ۱۴۱۶ق.
(۳۶) قطبالدین رازی، محمد، شرح الشمسیة، تهران، ۱۳۰۱ق.
(۳۷) قطبالدین رازی، محمد، شرح مطالع الانوار سراجالدین ارموی، ۱۲۹۴ق.
(۳۸) قطبالدین شیرازی، محمود، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۳۹) نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴۰) نصیرالدین طوسی، محمد، «تعدیل المعیار»، منطق و مباحث الفاظ، به کوشش مهدی محقق و توشیهیکو ایزوتسو، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۴۱) نصیرالدین طوسی، محمد، تلخیص المحصل، به کوشش عبدالله نورانی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۴۲) ولفسن، ه . ا.، «دو اصطلاح
تصور و تصدیق در فلسفۀ اسلامی»، منطق و مباحث الفاظ، به کوشش مهدی محقق و توشیهیکو ایزوتسو، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۴۳) .Aristotle، Analytica posteriora
(۴۴) .Aristotle، Peri Hermeneias
(۴۵) .Black، D. L.، Logic and Aritotle’s Rhetoric and Poetics in the Medieval Arabic Philosophy، Leiden، ۱۹۹۰
محمود یوسف ثانی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تصور و تصدیق».