تشبیه بخیلان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم بخیلان را به فرد دست بسته به گردن
تشبیه کرده است.
در
آیه ۶۴
سوره مبارکه
مائده خداوند بخیلان را به فرد دست بسته به گردن
تشبیه کرده است:
و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء... «و
یهود گفتند دست
خدا بسته است دستهای خودشان بسته باد و به (سزای) آنچه گفتند از
رحمت خدا دور شوند بلکه هر دو دست او
گشاده است هر گونه بخواهد میبخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو فرود آمده بر
طغیان و
کفر بسیاری از ایشان خواهد افزود و تا روز
قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند
خدا آن را خاموش ساخت و در زمین برای
فساد میکوشند و خدا مفسدان را دوست نمیدارد.»
در این آیه یکی از مصداقهای روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آلود یهود که در
آیه قبل به طور کلی به آن اشاره شد آمده است، توضیح اینکه:
تاریخ نشان میدهد که
یهود زمانی در اوج
قدرت میزیستند، و بر قسمت مهمی از دنیای آباد آن زمان
حکومت داشتند، که زمان داود و
سلیمان بن داود را به عنوان نمونه میتوان یادآور شد، و در اعصار بعد نیز، قدرت آنها با نوسانهایی ادامه داشت، ولی با ظهور
اسلام مخصوصا در محیط
حجاز ستاره
قدرت آنها افول کرد مبارزه پیامبر -صلی الله علیه وآله - با یهود"
بنی النضیر " و"
بنی قریظه " و" یهود
خیبر " موجب نهایت تضعیف آنها گردید، در این موقع بعضی از آنها با در نظر گرفتن
قدرت و عظمت پیشین از روی
استهزاء گفتند:
دست خدا به
زنجیر بسته شده و به ما بخششی نمیکند. (گوینده این سخن طبقنقل بعضی از مفسران"
فنحاس بن عازورا " رئیس"
بنی قینقاع " یا"
نباش بن قیس " طبق نقل بعضی دیگر بوده است).
و از آنجا که بقیه نیز به گفتار او راضی بودند،
قرآن این سخن را به همه آنها نسبت داده، میگوید: "
یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته شده"! (قالت الیهود ید الله مغلولة) باید توجه داشت که"
ید " در لغت عرب به معانی زیادی اطلاق میشود که یکی" دست" است و دیگری"
نعمت " و"
قدرت " و"
زمامداری و
حکومت " و"
تسلط " میباشد. البته معنی اصلی همان دست میباشد.
و از آنجا که
انسان بیشتر کارهای مهم را با دست خود انجام میدهد، به عنوان
کنایه در معانی دیگر به کار رفته است، همانطور که کلمه" دست" در زبان
فارسی نیز چنین است.
از بسیاری از روایاتی که از طریق
اهل بیت -علیهم السلام -به ما رسیده استفاده میشود که این
آیه اشاره به اعتقادی است که
یهود در باره مساله
قضا و
قدر و
سرنوشت و
تفویض داشتند و معتقد بودند که در آغاز
خلقت خداوند همه چیز را معین کرده و آنچه باید انجام بگیرد، انجام گرفته است و حتی خود او هم عملا نمیتواند تغییری در آن ایجاد کند!
البته ذیل
آیه (بل یداه مبسوطتان) بطوری که خواهد آمد همان معنی اول را تایید میکند ولی معنی دوم نیز میتواند با معنی اول در یک مسیر قرار گیرد، زیرا هنگامی که زندگی
یهود بهم خورد و ستاره اقبالشان غروب کرد معتقد بودند این یک سرنوشت است و سرنوشت را نمیتوان تغییر داد، زیرا از آغاز همه این سرنوشتها تعیین شده و عملا دست خدا بسته است!! خداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نکوهش و
مذمت از این عقیده ناروا میگوید: " دست آنها در
زنجیر باد، و به خاطر این سخن ناروا از رحمت خدا بدور گردند". (غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا) سپس برای ابطال این عقیده ناروا میگوید: هر دو دست
خدا گشاده است، و هر گونه بخواهد و بهر کس بخواهد میبخشد. (بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء) نه اجباری در کار او هست، نه محکوم جبر عوامل طبیعی و جبر تاریخ میباشد، بلکه اراده او بالاتر از هر چیز و نافذ در همه چیز است.
قابل توجه اینکه یهود" ید" را به عنوان مفرد آورده بودند، اما خداوند در پاسخ آنها" ید" را به صورت"
تثنیه" میآورد و میگوید: " دو دست خدا
گشاده است" و این علاوه بر تاکید مطلب کنایه لطیفی از نهایت
جود و بخشش
خدا است، زیرا کسانی که زیاد سخاوتمند باشند، با هر دو دست میبخشند، به علاوه ذکر دو دست
کنایه از قدرت کامل و شاید اشارهای به نعمتهای" مادی" و" معنوی"، یا" دنیوی" و" اخروی" نیز بوده باشد.
بعد میگوید: " حتی این آیات که پرده از روی گفتار و عقائد آنان بر میدارد به جای اینکه اثر مثبت در آنها بگذارد و از راه غلط باز گردند، بسیاری از آنها را روی دنده لجاجت میافکند و
طغیان و
کفر آنها بیشتر میشود".
آیات متعددی وجود دارد که همه خلقتها و افعال متعددی مثل، آفرینش، احیا، اماته، خلق و رزق را به خداوند نسبت میدهد. همچنین آیاتی وجود دارد که بطور صریح به نقد و پاسخ یهود مبنی بر عدم دخالت خدا در امور جهان بعد از خلقت میپردازد. نظیر آیه:
(وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ).
برخی اهل مفوضه نیز بر این باورند که خدا انسان را آفرید و به او اختیار داد و کارها را به او واگذار کرده و انسان در این امر مستقل عمل میکند. بنابراین قول افعال بندگان به آنها انتساب دارد و فعل و اراده الهی در آن نقشی ندارد.
امام خمینی تفویض به معنای مطلق را امری باطل میداند و دو دلیل بر ردّ گفته مفوضه و اهل تفویض میآورد.
اهل تفویض با این مبنا دست خداوند را میبندد و لازمه آن تعطیل در فعل حقتعالی است درحالیکه حقتعالی فیاض علیالاطلاق است.
همچنین امام خمینی در فساد قول به تعطیلی فیض حقتعالی در کلام برخی متکلمان، معتقد است. آنچه
متکلمان در معنای قدرت و صحت و امکان آن بحث کردهاند و اینکه برههای از زمان بگذرد تا فعل به عمل بیاید، این همان دست بدسته بودن خداوند متعال است.
امام خمینی با توجه به آیه
(وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ) دست تصرف حقتعالی را در دار هستی باز دانسته و همه هستی را مظهر ظهور قدرت حقتعالی میداند و معتقد است کسی که نظر به اسباب دارد و تاثیر موجودات را مستقل میداند و نعمت را به ولیالنعم و صاحب آن ارجاع نمیدهد، کفران به نعمتهای الهی کرده است و خود را متصرف در امور میداند و حقتعالی را از تصرف عاری میداند. درحالیکه لازمه این کار قول به تعطیل و دستبسته بودن خداوند است.
و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک... «و دستت را به گردنت
زنجیر مکن و بسیار (هم)
گشاده دستی منما تا
ملامت شده و
حسرت زده بر جای مانی.»
در سنتهای قدیمی ما به هنگام برخورد با
سائل چنین بوده و هست که هنگامی که تقاضا کنندهای به در
خانه میآمد و چیزی برای دادن موجود نبود به او میگفتند: "
ببخش "، اشاره به اینکه آمدن تو بر ما حقی ایجاد میکند و از نظر اخلاقی از ما چیزی طلبکار هستی و ما تقاضا داریم که این مطالبه اخلاقی خود را بر ما ببخشی چرا که چیزی که
پاداش آن باشد موجود نداریم! و از آنجا که رعایت
اعتدال در همه چیز حتی در
انفاق و کمک به دیگران،
شرط است، در
آیه بعد روی این مساله تاکید کرده میگوید: " دست خود را بر گردن خویش بسته قرار مده" (و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک).
این تعبیر
کنایه لطیفی است از اینکه دست دهنده داشته باش، و همچون
بخیلان که گویی دستهایشان به گردنشان با
غل و
زنجیر بستهاند و قادر به کمک و
انفاق نیستند مباش.
از سویی دیگر" دست خود را فوق العاده
گشاده مدار، و
بذل و
بخشش بی حساب مکن که سبب شود از کار بمانی، و مورد ملامت این و آن قرار گیری، و از مردم جدا شوی" (و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا).
همانگونه که" بسته بودن دست به گردن" کنایه از بخل، "
گشودن دستها به طور کامل" آن چنان که از جمله" و لا تبسطها کل البسط" استفاده میشود کنایه از بذل و بخشش بی حساب است.
و" تقعد" که از ماده" قعود" به معنی نشستن است کنایه از توقف و از کار افتادن میباشد.
تعبیر به" ملوم"، اشاره به این است که گاه بذل و بخشش زیاد نه تنها
انسان را از فعالیت و ضروریات زندگی بازمی دارد بلکه زبان
ملامت مردم را بر او میگشاید.
" محسور" از ماده" حسر" (بر وزن قصر) در اصل معنی کنار زدن
لباس و
برهنه ساختن قسمت زیر آن است، به همین جهت" حاسر" به جنگجویی میگویند که
زره در تن و
کلاه خود بر سر نداشته باشد.
به حیواناتی که بر اثر کثرت راه رفتن خسته و وامانده میشوند، کلمه" حسیر" و" حاسر" اطلاق شده است، گویی تمام
گوشت تن آنها یا
قدرت و نیرویشان کنار میرود و برهنه میشوند.
و بعدا این مفهوم توسعه یافته به هر شخص خسته و وامانده که از رسیدن به مقصد عاجز است" محسور" یا" حسیر" و" حاسر" گفته میشود.
" حسرت" به معنی
غم و اندوه نیز از همین ماده گرفته شده، چرا که این حالت به
انسان معمولا در مواقعی دست میدهد که نیروی جبران مشکلات و شکستها را از دست داده، گویی از توانایی و قدرت برهنه شده است.
در مورد مساله
انفاق و بخشش اگر از حد بگذرد و تمام توان و نیروی
انسان جذب آن گردد، طبیعی است که
انسان از ادامه کار و فعالیت و سامان دادن به زندگی خود وامی ماند، برهنه از نیروها و سرشار از غم میگردد، و طبعا از ارتباط و پیوند با مردم نیز قطع خواهد شد.
در بعضی از روایات که در
شان نزول این
آیه نقل شده این مطلب به وضوح دیده میشود، در روایتی میخوانیم
پیامبر -صلی الله علیه واله - در خانه بود
سؤال کنندهای بر در
خانه آمد چون چیزی برای بخشش آماده نبود، و او تقاضای
پیراهن کرد، پیامبر -صلی الله علیه واله - پیراهن خود را به او داد، و همین امر سبب شد که نتواند آن روز برای
نماز به
مسجد برود.
این پیش آمد زبان کفار را باز کرد، گفتند: محمد خواب مانده یا مشغول
لهو و سرگرمی است و
نمازش را بدست فراموشی سپرده است.
و به این ترتیب این کار هم ملامت و شماتت
دشمن، و هم انقطاع از دوست را در پی داشت، و مصداق" ملوم حسور" شد،
آیه فوق نازل گردید و به پیامبر -صلی الله علیه واله - هشدار داد که این کار تکرار نشود.
بعضی نیز نقل کردهاند که گاهی پیامبر صآنچه را در
بیت المال داشت به نیازمند میداد به گونهای که اگر بعدا نیازمندی به سراغ او میآمد، چیزی در بساط نداشت و شرمنده میشد، و چه بسا شخص نیازمند،
زبان به ملامت می
گشود و خاطر پیامبر -صلی الله علیه واله - را آزرده میساخت، لذا دستور داده شد که نه همه آنچه را در بیت المال دارد
انفاق کند و نه همه را نگاهدارد، تا این گونه مشکلات پیش نیاید.
•
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۱۰۸، برگرفته از مقاله «تشبیه بخیلان». •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.