تسلیم یوسف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت یوسف علیهالسلام وقتی به
حکومت رسید از خداوند درخواست کرد که تا آخر
عمر در برابر خداوند
تسلیم باشد.
مردن در حال
تسلیم در برابر خداوند، دعای
یوسف علیهالسّلام در پیشگاه خداوند، به هنگام به
دست گرفتن
حکومت بود:
فلما دخلوا علی یوسف... • ... انت ولیی فی الدنیا والاخرة توفنی مسلمـا والحقنی بالصــلحین.
و هنگامی که بر یوسف وارد شدند ... تو
ولی و سرپرست من در
دنیا و
آخرت هستی، مرا
مسلمان بمیران و به
صالحان ملحق فرما!»
اینکه گفت: فاطر السماوات و الارض انت ولیی فی الدنیا و الآخرة، در حقیقت اعراض از گفته قبلی، و ترقی دادن ثنای خداست، و یوسف علیهالسّلام در این جمله خواسته است بعد از ذکر پارهای از مظاهر روشن و برجسته
ولایت الهی، از قبیل رها ساختن از
زندان، آوردن خاندانش از دشت، دادن
ملک و
سلطنت، و
تعلیم تاویل
احادیث، به اصل ولایت الهی برگشته و این معنا را خاطرنشان سازد که: خداوند
رب عالم است، هم در کوچک و هم در بزرگ، و ولی است، هم در دنیا و هم در آخرت.
ولایت او یعنی قائم بودن او بر هر چیز، و بر ذات و صفات و افعال هر چیز، خود ناشی است از اینکه او هر چیزی را ایجاد کرده و از نهان عدم به ظهور وجود آورده، پس او فاطر و آفریدگار آسمانها و
زمین است، و به همین جهت دلهای اولیای او و مخلصین از بندگانش از
راه این
اسم، یعنی اسم فاطر (که به معنای وجود لذاته خدا، و ایجاد غیر خود است) متوجه او میشوند. و لذا یوسف هم که یکی از فرستادگان و مخلصین او است در جایی که سخن از ولایت او به میان میآورد میگوید: فاطر السماوات و الارض انت ولیی فی الدنیا و الآخرة، یعنی من در تحت ولایت تامه توام بدون اینکه خودم در
آفرینش خود دخالتی داشته باشم و در ذات و صفات و افعالم استقلالی داشته یا برای خود
مالک نفع و ضرر، و یا
مرگ و
حیات، و یا نشوری باشم.
توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین، بعد از آنکه یوسف علیهالسّلام در قبال رب العزة، مستغرق در مقام
ذلت گردید و به ولایت او در دنیا و آخرت
شهادت داد، اینک مانند یک
برده و
مملوک که در تحت ولایت مالک خویش است درخواست میکند که او را آن چنان قرار دهد که ولایت او بر وی در دنیا و آخرت مقتضی آنست، و آن این است که وی را
تسلیم در برابر خود کند، مادامی که در دنیا زنده است، و در آخرت در زمره
صالحین قرارش دهد، زیرا
کمال بنده مملوک آن است که نسبت به صاحب و ربش تسلیم باشد، و مادامی که زنده است در برابر آنچه وی از او میخواهد سر تسلیم فرود آورد، و در اعمال اختیاریه خود چیزی که مایه
کراهت و نارضایتی او است از خود نشان ندهد و تا آنجا که میتواند و در
اختیار اوست خود را چنان کند که برای قرب مولایش
صالح، و برای مواهب بزرگ او لایق باشد، و همین معنا باعث شد که یوسف علیهالسّلام از پروردگارش بخواهد که او را در دنیا مسلم، و در آخرت در زمره صالحان قرار دهد، هم چنان که جد بزرگوارش
ابراهیم را به چنین مواهبی اختصاص داده بود.
انسان در طول
عمر خود، ممکن است دگرگونیهای فراوانی پیدا کند ولی مسلما صفحات آخر زندگانی او از همه سرنوشت سازتر است چرا که دفتر عمر با
آن پایان میگیرد، و
قضاوت نهایی به آن بسته است، لذا مردم با ایمان و هوشیار همیشه از
خدا میخواهند که این صفحات عمرشان نورانی و درخشان باشد، و یوسف هم در اینجا از خدا همین را میخواهد، میگوید توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین: مرا با ایمان از دنیا ببر و در زمره صالحان قرار ده.
معنای این سخن،
تقاضای مرگ از خدا نیست، آن چنان که
ابن عباس گمان کرده و گفته است: هیچ پیامبری از خدا
تقاضای مرگ نکرد، جز یوسف که به هنگام فراهم آمدن تمام اسباب حکومتش،
عشق و علاقه به پروردگار در جانش شعله ور شد و آرزوی ملاقات پروردگار کرد، بلکه
تقاضای یوسف تنها
تقاضای شرط و حالت بوده است، یعنی
تقاضا کرده است که به هنگام مرگ دارای
ایمان و
اسلام باشد، همانگونه که ابراهیم و
یعقوب نیز این توصیه را به فرزندانشان کردند و گفتند: فلا تموتن الا و انتم مسلمون: فرزندان! بکوشید که به هنگام از دنیا رفتن با ایمان و تسلیم در برابر فرمان خدا باشید.
بسیاری از مفسران نیز همین معنی را برگزیدهاند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۱۰۲، برگرفته از مقاله «یوسف علیهالسلام و تسلیم».