ترور محمدرضا پهلوی ۱۳۲۷
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ترور ناکام محمدرضا پهلوی، در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در محوطه
دانشگاه تهران توسط فردی به نام ناصر فخرآرایی واقع شد. شاه در طول سلطنتش چندینبار هدف سوءقصد قرار گرفت اما اینبار جان سالم به در برد. در مورد مسببان این
ترور شایعات زیادی بر سر زبانها افتاد، از جمله اینکه پشت پرده ترور را به
انگلستان،
شوروی،
حزب توده و گروههای مذهبی نسبت دادند؛ اما بهصورت رسمی حزب توده و گروههای مذهبی وابسته به
آیتالله کاشانی مسئول ترور شناخته شدند و بیشترین برخورد با آنها صورت گرفت. در این میان شایعهای بسیار قوی وجود داشت که
علی رزمآرا رئیس ستاد ارتش را طراح اصلی ترور میدانست، چرا که او بعد از محمدرضاشاه دومین فرد قدرتمند
ایران محسوب میشد و با توجه به شخصیت جاهطلب و قدرتطلبی که داشت با از میان برداشته شدن شاه قدرت را در ایران بهدست میگرفت.
این ترور بهانه مناسب را برای تحقق اهداف سیاسی پهلوی فراهم کرد و شاه توانست با این بهانه بخشی از مخالفان خود را از میان برداشته و از یک شاه مشروطه به حاکمی مطلق تبدیل شود.
از آنجا که صحنه سوء قصد به شاه میتواند روشن کننده بعضی مسائل باشد ابتدا نگاهی میاندازیم به روز حادثه و چگونگی اجرای ترور. محمدرضاشاه در طول سلطنتش چند بار هدف سوء قصد قرار گرفت که اولین آن ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ بود. در این روز شاه برای اعطای دانشنامه تحصیلی به دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران به آنجا رفته بود که هدف پنج گلوله قرار گرفت اما آسیب جدی به او وارد نشد.
چرا که این پنج تیر هیچکدام بهجای حساس بدن اصابت ننمود و فقط گونه سمت راست شاه خراش سطحی برداشت. این در حالی بود که فاصله ضارب با شاه فقط حدود ۲ متر بود. در اینمیان محافظان تا زمانی که تیرهای ضارب تمام نشده بود هیچ عکس العملی نشان ندادند و بعد از شلیک پنجم ضارب آنها مداخله کرده و شروع به تیراندازی بهسوی او کردند.
در زمان ترور، سرلشکر متین دفتری که روابط بسیار نزدیکی با رزمآرا داشت آجودان شاه بود و بعد از شلیک پنجم ضارب، متین دفتری بهجای اسیر نمودن او دستور شلیک میدهد که منجر به کشته شدن ضارب شد.
در این میان بر اساس شهادت
حسین مکی، هنگام تیراندازی ماموران به ضارب که ناصر فخرآرایی نام داشت، شاه اعلام میکند او را نکشید اما پس از زخمیشدن فخرآرایی توسط رئیس شهربانی وقت، سرهنگ صفاری، ماموران انتظامی او را از پای درآوردند.
بعد از کشتن ضارب بررسیها نشان داد که او ناصر فخرآرایی خبرنگار روزنامه «پرچم اسلام» بوده است.
او که از نزدیکان
حزب توده و جریانهای چپ بود وجهه دینی و مذهبی به خود گرفته بود و تلاش کرد عمل خود را یک عمل انقلابی نشان دهد. با توجه به اینکه در مورد این ترور اسناد و مدارک زیادی وجود داشت و از طرف سیاسیون اظهار نظرها و دیدگاههای متفاوت و متناقض بسیار گفته شده و میشود اما هنوز هم ابعاد و واقعیت این ترور و هویت ضارب بهدرستی و روشنی مشخص نشده است.
بدینترتیب واقعهای رخ داد که پس از آن فضای سیاسی ایران در مسیر خودکامگی شاه قرار گرفت و انسداد سیاسی بیش از پیش نمایان شد.
پس از اینکه شاه از ترور جان سالم به در برد و با گذراندن دوره نقاهت دوباره، چندین گروه، شخص و جریان سیاسی در مظان اتهام قرار گرفتند. در واقع از آن رو که ترور از فاصله دو متری انجام شده و پنج گلوله بهسمت شاه شلیک شده بود که فقط یکی از آنها به شاه اصابت کرده بود سوء قصد به شخص شاه بسیار مشکوک بهنظر میرسید. مضاف بر این، هنگام شلیک گلوله شاه که خود را به روی زمین انداخته بود خواسته بود که فرد ضارب را زنده نگه دارند، اما مامورین امنیتی او را کشتند.
در زمینه مسببین ترور محمدرضا پهلوی چند روایت مطرح شد. یکی از این روایتها ترور شاه را نتیجه جنگ درونی قدرت میان شاه و
رزمآرا میداند. در واقع این فرضیه بر این باور است که رزمآرا فردی جاهطلب و در پی قدرت بود و در میان نظامیان نفوذ قابل توجهی داشت و خود را در صورت ترور شاه جانشین بیچون و چرای او میدانست. روایت دیگر که روایت رسمی حکومت نیز بود ترور شاه را نتیجه توطئه و دسیسه حزب توده و حامیان
آیتالله کاشانی میدانست. در واقع حزب توده متهم به تلاش برای قدرتگیری بود و آیتالله کاشانی نیز بهشدت با موضوع امتیاز نفت جنوب به انگلیسیها مخالفت کرده بود. حکومت نیز این جریان را در مظان اتهام قرار داد و تلاش کرد از آن استفاده نماید.
اما برخی نیز بر این باور بودند که این ترور نتیجه تلاش محمدرضا پهلوی برای قدرتگیری و حرکت در مسیر خودکامگی حکمرانی بود. علی بیگدلی معتقد است که پس از شهریور ۱۳۲۰ و برکناری
رضاشاه از قدرت، محمدرضا نسبتا بهصورت مشروطه حکومت میکرد؛ یعنی تا حدودی
قانون اساسی را رعایت میکرد و در عینحال
مجلس شورای ملی نخستوزیر را انتخاب مینمود. بهزعم وی، این روند تا سال ۱۳۲۷ش ادامه پیدا کرد، اما ترور نافرجام در دانشگاه تهران این دستاویز را در دست شاه قرار داد تا گامهایی در جهت تغییر در قانون اساسی مشروطه بردارد و قانون اساسی را در جهت افزایش قدرت شاه تغییر دهد. او بر این باور است که طرح ترور را در واقع آمریکاییها طرحریزی کردهاند و به تعبیری واشنگتن پشت این ترور از ابتدا نافرجام بوده است. در واقع آمریکاییها از شاه خواستند تا با طراحی این دسیسه قانون اساسی را تغییر دهد؛ تغییراتی که به گسترش دامنه و حوزه اختیارات شاه میانجامید و او را از یک پادشاه نسبتا مشروطه بهسمت خودکامگی سوق میداد. در واقع از زمان آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی در شهریور ۱۳۲۰ش تا اجرای طرح ترور نافرجام شاه قدرت میان نهادهای حاکمیتی اعم از مجلس شورای ملی، پادشاه، دربار و نخستوزیری تقسیم شده بود، اما از بهمن ۱۳۲۷ش ماهیت قدرت به سمت فردی شدن حرکت کرد.
در بخشی از کتاب «بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران» که به قلم حجتالاسلام
روحالله حسینیان نگاشته شده و توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این رابطه میخوانیم: شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ توسط فردی به نام ناصر میرفخرایی که بعداً مشخص شد از هواداران حزب توده بوده و ترور توسط حزب توده برنامهریزی شده بود، مورد هدف چند گلوله قرار گرفت. ضارب کشته شد و شاه مجروح و راهی بیمارستان شد. دولت از این واقعهکمال استفاده را برد و آیتاللّه کاشانی و رهبران حزب توده را که مخالفین جدی دیکتاتوری شاه محسوب میشدند، دستگیر کرد.
شاه که بعد از این واقعه به مالیخولیای «رسالت بر دوشی» مبتلا شده بود، استنباط کرد که «اگرخواست خداوند مرا از این بلیه نجات داده بود، پس بیتردید میبایست هر طور شده ماموریتم را تکمیل کنم».
عدهای نیز که از این حادثه و دست داشتن حزب توده و نجات شاه به هیجان آمده بودند، با برگزاری مجالس شکرگزاری، ارسال نامه، تلگراف و طومار بر توهم شاه افزودند، تا جایی که شاه مدعی شد: «بلافاصله بعد از این سوءقصد بود که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران متوجه عواقب ناشی از عدم حضور من بر مسند حکمرانی شدند و فهمیدند که اگر من نباشم
ایران رو به نابودی خواهد گذاشت».
محمدرضا پهلوی، که از مهلکه ترور جان سالم به در برده بود، با سرعت هرچه تمامتر تلاش کرد از فرصت بهدستآمده حداکثر بهره را ببرد؛ در نتیجه او حتی صبر نکرد سال ۱۳۲۷ش نیز به پایان برسد و در ۹ اسفندماه سال ۱۳۲۷ش فرمان انتخابات
مجلس مؤسسان بنا به پیشنهاد دولت وقت، یعنی
محمد ساعد، صادر شد. محمدرضا در نطق خود پیرامون تشکیل مجلس مؤسسان و دلیل تغییر در قانون اساسی گفت: «در این هنگام که ملت ایران به نیّت اصلاح و تکمیل قانون اساسی، نمایندگان برگزیده خود را به این مجمع گسیل داشته است، لازم میدانم آقایان را به اهمیت وظیفه سنگینی که بر دوش آنان است متوجه سازیم ... علت العلل بروز این معایب، همان عدم رعایت اصل تعادل قوای ثلاثه کشور است».
در نهایت مجلس مؤسسان در شرایطی خاص و با ترتیبی ویژه تشکیل شد. در نتیجه تشکیل این مجلس و بازنگری در اصول آن، شاه حق انحلال هر دو مجلس شورای ملی و سنا را پیدا کرد. در واقع، مجلس، که نمایانگر متجلی شدن اصل حاکمیت مردم بود و از نمادهای دموکراسی در
انقلاب مشروطه محسوب میشد، استقلال و اقتدار خود را از دست داد و موازنه قوا میان مجلس و شاه بههم خورد. به تعبیر دیگر، نهاد مجلس، که مردم از طریق برگزاری انتخابات و با واسطه نمایندگان آن، خواست و نظر خود را بهکرسی مینشاندند، اقتدار خود را از دست داد. بدینترتیب، مجلس دیگر نمیتوانست در برابر شاه و دربار مقاومت کند و در هر مقطعی با خطر انحلال و تجدید انتخابات روبهرو میشد؛ همچنین بر اساس تغییرات بهوجودآمده و در پایان اصلی الحاقی به قانون اساسی مشروطه، پیشبینی شد که مجلس سنا و شورای ملی با همکاری یکدیگر مجلس واحدی را تشکیل دهند و در اصول ۴، ۵، ۶، ۷ و ۸ قانون اساسی و اصل ۴۹ متمم تجدیدنظر نمایند.
با اینحال، با روی کار آمدن
مصدق نقشههای شاه برای سلطه بر نهاد مجلس و قوه مقننه نقش بر آب شد و وی تا چند سال بعد که قدرتش در پی سرنگونی دولت قانونی مصدق بر اثر کودتا بهسمت خودکامگی رفت تقریبا نتوانست کاری از پیش برد. با اینحال، پیامدهای ترور محمدرضا پهلوی تنها در تغییر قانون اساسی محدود نماند و دامن احزاب و جریانهای سیاسی و بهطور کلی جامعه مدنی را در برگرفت.
در مورد پیامدهای دیگر ترور شاه باید گفت که در پی این واقعه محمدرضا پهلوی تلاش کرد دیگر بخشهای جامعه را که نمود آزادی سیاسی بودند سرکوب نماید. او در وهله اول حزب توده را که یکی از مخالفانش بود و تشکیلات گستردهای داشت، سرکوب کرد. اعضای حزب دستگیر و فعالیت آن رسما غیرقانونی اعلام شد.
شاه همچنین آیتالله کاشانی را دستگیر، زندانی و در نهایت به
لبنان تبعید کرد. آیتالله کاشانی از جمله کسانی بود که اعلامیه شدیدی ضد شرکت نفت انگلیس و ایران صادر کرد و خواهان الغای امتیاز آن شد. شاه همچنین در پی این حادثه حکومت نظامی اعلام کرد و برخی از جراید را توقیف و عده بسیاری را دستگیر و روانه زندان کرد. بدینترتیب، محمدرضا پهلوی توانست بخشی از مخالفان خود را از میان بردارد و قدرت را به سمت تمرکز روزافزون سوق دهد.
در پایان باید گفت که ترور شاه در نتیجه توطئه هر فرد یا جریانی بوده در نهایت به نفع خود وی تمام شد. در واقع فرایند هرچه بود، برآیند آن به نتیجهای منجر شد که شاه میخواست. در حقیقت این رویداد سبب شد محمدرضا دست به قزاقبازی زند و تلاش کند مخالفان خود را یکی پس از دیگری از میان بردارد. این مخالفان هم شامل نهادهای حاکمیتی همچون مجلس میشد و هم نهادهای جامعه مدنی همچون احزاب و جراید را در برمیگرفت. در واقع این اولین تلاش شاه برای فردی کردن حکومت و قبضهکردن قدرت پس از جلوس به تخت سلطنت بود که در نهایت با رویکار آمدن محمد مصدق ناکام ماند. هرچند با سرنگونی مصدق، این تلاش جان تازهای به خود گرفت که در نهایت به دیکتاتوری وی منجر شد.
ترور شاه بهصورت رسمی به
حزب توده نسبت داده شد چرا که محمدرضاشاه به شدت از تمایلات ضد سلطنتی این حزب بیمناک بود. بنابراین از این حادثه استفاده لازم را برد و بهشدت تمام علیه حزب توده عمل نمود.
ضارب قبلاً کارت خبرنگاری روزنامه فریاد ملت را داشت اما این کارت بعداً با کارت روزنامه پرچم اسلام عوض شد چرا که طراحان ترور ابتدا هدفشان این بود ترور را به گروههای اسلامگرا نسبت دهند اما شکست طرح ترور باعث شد تا طراحان، تغییر عقیده داده و حزب توده را عامل اصلی ترور معرفی نمایند.
به نوشته مجله خواندنیها کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام از طرف رکن دوم ستاد ارتش برای ضارب تهیه شده بود.
و آنچنان که میدانیم در این زمان رئیس ستاد ارتش
سپهبد رزمآرا بود. بنابر شایعات، طراح ترور رزمآرا بود چرا که هدفش این بود که با از میان برداشتن شاه قدرت را در ایران در دست بگیرد. او برای رسیدن به این هدف به سفارتخانههای آمریکا و انگلیس نزدیک شده و قول اعطای امتیاز به آنها را داده بود.
مهمترین امتیاز در این دوره طبیعتاً امتیاز نفت جنوب بود. عدهای از سیاسیون آن دوره بر این اعتقادند که رزمآرا عامل اصلی ترور بود، آن هم به دستور انگلیسیها تا با بهدست آوردن قدرت تامین کننده منافع انگلیسیها یعنی مبارزه با نهضت ضد امتیاز نفت جنوب باشد.
با اینکه ترور به حزب توده و آیتالله کاشانی نسبت داده شد، اما رزمآرا هم بسیار مورد شک و مظنون بود؛ تا آنجاکه زمان ترورِ خودِ رزمآرا دفتر خاطراتی از او بهدست آمد که در آن به مطالبی راجع به ترور شاه اشاره شده بود. محمدرضاشاه این خاطرات را مطالعه نموده و در جملهای به
حسین فردوست رزمآرا را اعجوبه خطرناک لقب داد که با توجه به این امر فردوست اعتقاد دارد رزمآرا در ترور شاه نقش داشته است.
شرایط سیاسی کشور در آن زمان بهگونهای بود که بخش مهمی از دولت و نمایندگان مجلس و نیروهای نظامی و انتظامی وابسته به رزمآرا بودند و بعد از شاه او در سیاست کشور تاثیرگذار بود و اگر شاه کشته میشد بدون شک زمام امور کشور را در اختیار میگرفت.
رزمآرا فردی جاهطلب و مقامپرست بود و برای رسیدن به اهدافش با سفارتخانهها، سیاستمداران و احزاب مختلف ارتباط برقرار میکرد که از جمله این احزاب، حزب توده بود.
کیانوری از رهبران حزب توده هم بهصورت مستقیم و هم بهصورت غیرمستقیم از طریق همحزبیاش خسرو روزبه با رزمآرا در ارتباط بود.
حزب توده ۱۴ بهمن هر سال مراسم یادبود دکتر تقی ارانی را برگزار میکرد که اینبار به پیشنهاد کیانوری این مراسم به روز ۱۵ بهمن یعنی همان روز ترور شاه موکول شد ضمن اینکه رزمآرا در همین روز به تمامی پادگانهای نظامی پایتخت دستور آمادهباش داده بود.
هر چند آنچه گفته شد موید ارتباط رزمآرا با حزب توده در مورد موضوع ترور بود اما فریدون کشاورز از اعضای حزب توده که بعدا از این حزب جدا شد ادعا میکند که کمیته مرکزی، هیئت اجرائیه و دبیرکل حزب توده از ماجرای ترور شاه کاملاً بیخبر بودهاند و کمیتهای بهنام کمیته ترور که بهصورت مخفی در حزب توده فعالیت میکرد و کامبخش و کیانوری آنرا اداره میکردند با ترور شاه ارتباط داشت. ضمن اینکه این کمیته قبلاً ترورهایی را انجام داده بود از جمله ترور دو روزنامهنگار بهنامهای محمد مسعود و احمد دهقان. همچنین کیانوری از طریق یکی از اعضای حزب توده بهنام ارکانی از چند ماه قبل از ترور شاه با فخرآرایی در ارتباط بود.
همزمان با ترور شاه به علت اینکه
فرقه دموکرات آذربایجان شکست خورده بود و حزب توده دچار انشعاب شده بود آنچنان حزب توده قدرتمند نبود تا بعد از ترور شاه بتواند قدرت را در دست بگیرد اما رزمآرا به این علت که قسمت اعظم ارتش را در اختیار داشت تنها کسی بود که میتوانست از ترور شاه بیشترین استفاده را بکند.
در واقع رزمآرا به عنوان عامل
انگلستان پشت پرده حادثه ترور قرار داشت و حزب توده بهعنوان عامل
شوروی هم از عوامل ترور اعلام شد. رزمآرا با همکاری حزب توده مجری سیاستهای انگلیس و شوروی بودند چرا که منافع و اهدافشان در ایران همسو شده بود.
از عواملی که رد پای انگلستان و رزمآرا را در ترور شاه پررنگتر میکند این نکته است که دختر غلام سفارت انگلیس دوست و معشوقه فخرآرایی بود که به عنوان متهم زندانی شده بود اما خیلی زود آزاد شد تا اسرار پشت پرده فاش نشود. بهعلاوه در جریان تحقیقات مرتباً از ناحیه رزمآرا بهعنوان رئیس ستاد ارتش به بازپرسان فشار وارد میشد که هر چه سریعتر حزب توده را بهعنوان مسئول ترور شاه معرفی و اعضای حزب را محکوم اعلام نمایند.
همچنین دو سال بعد از واقعه ترور شاه، به توصیه انگلیسیها و برای مقابله با جنبش نفتی، محمدرضاشاه بهناچار رزمآرا را برای نخستوزیری انتخاب نمود.
•
سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، برگرفته از مقاله «آغاز انسداد سیاسی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۰/۱۰. •
سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، برگرفته از مقاله « آیا رزمآرا در ترور شاه دست داشت؟»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۰/۱۰. •
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، برگرفته از مقاله «بهرهبرداری رژیم از ترور ناکام شاه در نیمه بهمن ۱۳۲۷ »، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۰/۱۰.