تربیت کودکان بیسرپرست
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبق اتفاقنظر علما در صورتی که
یتیم بیسرپرست،
مادر و
جد پدری و دیگر
خویشاوندان از مراتب مختلف
ارث را نداشته باشد،
حاکم شرع ولایت بر
تربیت وی دارد و بر او
واجب است در اینباره اقدام نماید. در صورت نبودن
حاکم یا عدم امکان دسترسی به او،
مؤمنین عادل، بلکه اگر افراد عادل هم نباشند، غیرعادل و
فاسق بر تربیت کودکان بیسرپرست ولایت دارند.
اسلام اصرار دارد اطفال یتیم در محیط
خانواده و در کنار کودکان همان خانوادهها تربیت شوند و علاقه دارد که
مردان و
زنان مسلمان بهجای
پدر و
مادر، از کودکان یتیم و بیسرپرست نگهداری نمایند و مانند فرزندان خود مورد
محبّت و عطوفت مخصوص قرار دهند تا از نظر روحی نیز عواطف این کودکان تأمین شود.
تربیت در
لغت از ماده «ربا» به معنی «زاد و نما»؛ افزایش یافت، نمّو کرد، گرفته شده است.
در
لسان العرب، مینویسد: «ربا الشیئ یربو ربواً و رباءً: ای زاد و نما».
همچنین تربیت از کلمه «ربّ» به معنی مالک، سید و مربّی اشتقاق مییابد و اینگونه معنی میشود: انجام وظیفه کردن به شیوه نیکو و پسندیده.
«ربّ ولده و الصبی یربّه ربًا»،
یعنی کودکِ خود را نیکو تربیت کرد و برای او به نحو شایسته انجام وظیفه نمود.
مقصود از تربیت کودک به طور خاص آن است که مربّی، اعم از
پدر،
مادر،
معلّم و ...،
طفل را در بُعد روحی و اخلاقی
پرورش دهد، بهگونهای که
جسم و
جان و
عقل و
علم او افزایش یابد و در اینباره بهطوری انجام وظیفه نماید که آنچه بهمصلحت اوست از امور مربوط به
دین و دنیای وی، انجام پذیرد.
در عبارات فقها اصطلاح خاصّی در تعریف تربیت یافت نشد و مقصود آنها از این واژه همان معنی لغوی است، بدانجهت به زنی که طفل را
شیر میدهد و او را
نظافت و نگهداری و در جهت
مصلحت او انجام وظیفه مینماید «مربیّه» میگویند.
اگر
کودک، فقیر و بیسرپرست باشد،
حکومت اسلامی باید مصارف او را از خزانه تامین نماید و بر طبق قوانین مالی
اسلام، زندگی یتیمان از درآمدهای مختلف قابل تامین است، ولی مطلب قابل ملاحظه این است که اسلام
سعادت یتیمان را تنها در تامین زندگی مادّی و تهیهی
غذا و لباس و
مسکن نمیداند، یتیم یک
انسان است و باید تمام جهات معنوی و شخصیتهای فردی او احیا شود، یتیم باید از نوازشها و محبّتها از
ادب و تربیتی که یک کودک در دامن
پدر و
مادر بهرهمند است، برخوردار باشد. او یک
بشر است و علاوه بر مراقبتهای جسمی و تغذیه بدنی، به ارضای تمایلات روحی و تغذیه روانی نیز احتیاج دارد.
بدانجهت از شیوه عملی ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) بهویژه شخص رسول الله و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام) و نیز روایات وارده بهدست میآید که اسلام اصرار دارد اطفال یتیم در محیط
خانواده و در کنار کودکان همان خانوادهها تربیت شوند و علاقه دارد که
مردان و
زنان مسلمان بهجای
پدر و
مادر، از کودکان یتیم و بیسرپرست نگهداری نمایند و مانند فرزندان خود مورد
محبّت و عطوفت مخصوص قرار دهند.
ظاهراً
حکومت اسلامی در اواخر عمر شریف
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز در زمان
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و دیگر خلفا، آنقدر توانایی مالی داشت که بتواند در هر شهری مؤسسهای را به صورت کودکستان و یا دارالایتام ایجاد نماید و از خزانه دولت مصارف آنها را بپردازد و یتیمان هر شهری را در آنجا جمع کند و از آنها نگهداری نماید، ولی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اینکار را نکرد و همچنین دیگران، و ظاهراً دستور صریحی هم در این خصوص صادر نفرمودند، هرچند انجام آن منعی ندارد و جواز آن از ادّله بهدست میآید (به هر صورت آنها اینکار را نکردند، زیرا اینگونه مؤسسات برای پرورش کامل جسمی و روانی کودک نارسا است).
به عبارت دیگر، کارها وقتی جنبه قانونی و اداری پیدا میکند، جنبهی عاطفیاش را از دست میدهد و بهصورت فرمول خشک اداری با نقایص بسیار، انجام میپذیرد، بهعلاوه ممکن است افراد بسیاری با کمال استحقاقی که دارند محروم بمانند و افرادی هم بدون داشتن استحقاق، به سوء استفاده بپردازند.
اسلام بدون اینکه با اقدامات اجتماعی خیرخواهانه مخالف باشد، مساله امداد و حمایت از کودکان درمانده و یتیم را صورت فردی و شخصی داده و علاقه دارد هرکسی خود را ملزم و موظّف بداند که نیروهای اضافی خود را در راه
خیر و
سعادت انسانهای درمانده بهکار اندازد.
این برنامه دو فایده بسیار مهم دارد:
۱. پرورش عواطف انسانی و حس نوعدوستی و ضعیفنوازی در وجود افراد مرفّه.
۲. بهرهمند شدن طبقه مستمند از محبّت و نوازش دیگران و دلگرمی و اطمینان آنها به محیط زندگی.
به گفته
ویکتور هوگو: «چیزی از روح انسان نباید حذف شود، باید تکمیل گردد، انسان بینیاز و مرفّه باید عواطف انسانیاش بهکار افتد و
انسان نیازمند و ناتوان هم باید دلگرم و بهرهمند از محبّت دیگران باشد، شما طفلی را در پرورشگاه با بهترین برنامه غذایی بزرگ کنید و
طفل دیگری با برنامه غذایی متوسط، یا پایینتر از متوسط، ولی در دامن پرمهر مادر و تحت نظارت و
عطوفت پدرانه پدر پرورش دهید، آنگاه ببینید کدامیک سالمتر و شادابتر و در نشیب و فراز زندگی کامیابتر است. مسلماً دوّمی، زیرا اوّلی چیزی از روحش گرفته شده و فقط به شکمش توجّه شده، ولی دوّمی چیزی از روحش کم نشده، شکمش هم سیر گشته، فقط از اوّلی کمتر خورده است، بهعلاوه در مورد دوّمی نیازهای مادری و پدری یک مرد و زن که مربوط به روح ایشان است، ارضا شده و در مورد اوّلی چنین نیست».
آری، تنها محیط خانواده و عواطف مخصوص است که میتواند روان طفل را بهطور جامع و کامل پرورش دهد، بدینجهت
اولیای دین به مردم، به پدران و مادران، به سرپرستان خانوادهها، پیوسته سفارش میکردند از یتیمان نگهداری کنید، آنان را به خانههای خود ببرید و در کنار سفره خانواده بنشانید و مثل فرزندان خویش تربیت کنید، در
ادب آنان بکوشید و با نوازش و مهربانی مسرورشان نمایید.
ساختن دارالایتام و لباس و غذا دادن بهیتیمان برهنه و گرسنه از
عبادات بسیار بافضیلت است، ولی نوازش
یتیم، مهربانی و عطوفت نسبت به او و
تعلیم و
تربیت صحیح وی، خود
عبادت جداگانهای است و در پیشگاه خداوند پاداش مخصوص دارد،
روایات بسیاری این مدّعا را اثبات مینماید، در ذیل نمونههایی از آنرا ذکر مینماییم:
۱.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: کسی که یتیمی را در خانواده خود نگهداری کند و از هرجهت در پرورش او بکوشد تا دوران کودکیاش سپری گردد و از او سرپرستی نماید تا بینیاز شود، با این عمل،
خداوند بهشت را بر او
واجب میکند. «مَن عَالَ یَتیِمًا حَتَّی یَنقَضِی یُتمُهُ اَو یَستَغنِی بِنَفسِهِ اَوجَبَ اللهُ لَهُ الجَنَّةَ».
۲. همچنین آن حضرت فرموده است: کسی که متکفّل یتیمی شود، او را به
خانه خود ببرد و در خوردنیها و نوشیدنیها شریک نماید بیگمان پاداش او بهشت است، مگر آنکه
گناه غیرقابل عفوی مرتکب شده باشد. «مَن کَفَلَ یَتیِمًا بَینَ المُسلِمینَ فَاَدخَلَهُ اِلَی طَعَامِهِ وَ شَرابِهِ اَدخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ البَتَّةَ...».
۳. و نیز فرموده است: بهترین خانه شما خانهای است که در آن یتیمی مورد
احسان و عطوفت قرار گیرد و بدترین خانه، خانهای است که در آن به یتیمی بد رفتاری و ستم شود. «خَیرُ بُیُوتِکُم بَیتٌ فِیهِ یَتِیمٌ یُحسَنُ اِلَیهِ وَ شَرُّ بُیُوتِکُم بَیتٌ یُسَاءُ اِلَیهِ».
۴.
جعفر طیار در جبهه
جنگ کشته شد، خبر به
مدینه رسید، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل جعفر آمد، به خانم او
اسماء بنت عمیس فرمود: کودکان جعفر را بیاور، پیامبر یتیمان او را در آغوش گرفت و آنها را بویید و بسیار مهربانی کرد،
عبدالله بن جعفر میگوید: خوب بهخاطر دارم روزی را که پیامبر نزد مادرم آمد و خبر مرگ پدرم را به او داد و دست
محبّت بر سر من و برادرم کشید.
۵.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرموده است: یتیم را آنطور تربیت کن که فرزند خویش را تربیت میکنی و در مقام مجازات مانند فرزند خویش تادیب نما. (یعنی در وقت مجازات مانند فرزند خویش با یتیم مدارا کن)، «اَدَّبِ الیتَیِمَ مِمَّا تُؤَدَّبُ مِنهُ وَلَدَکَ وَاضرِبهُ مِمّا تَضرِبُ مِنهُ وَلَدَکَ».
۶. همچنین آن حضرت در لحظات آخر
عمر بابرکت خود به فرزندان خویش درباره یتیمان سفارش میکند به اینکه در غذای جسم آنان مسامحه ننمایید، مرتّب غذای آنها را بدهید و مواظب باشید گاه به گاه نباشد، در غذای جان آنان نیز مراقبت کنید، متوجّه باشید روحیه آنها در برابر شما ضایع نشود و روانشان آزرده و ملول نگردد، «اللهَ اللهَ فِی الاِیتَامِ فَلا تُغِبُّوا اَفوَاهَهُم وَ لا یضیِعُوا بِحَضرَتِکُم...».
از مجموع این روایات استفاده میشود که لازم است ایتام مانند سایر فرزندان
جامعه تربیت شوند و از کلیه مزایا و عواطف انسانی بهرهمند گردند.
در ممالک اسلامی یتیمیان دوش به دوش سایر فرزندان، در آغوش خانوادهها تربیت شوند و در وضع غذا و لباس و محبّت و ادب آنان به قدری مراقبت شود که یتیم احساس تفاوتی بین خود و سایر کودکان ننماید، بدیهی است چنین تربیتی از هرجهت مصون از انحراف است و چنین کودکانی دچار
عُقده حقارت و پستی نمیگردند، و بهطور طبیعی
رشد میکنند و تمایلات درونی آنها بهطور مطلوب اشباع میشود.
مخاطب این روایات و بسیاری دیگر از روایات که مضمون آنها قریب به آنچه ذکر شد، میباشد، آحاد
مسلمانان میباشند که بهعنوان
واجب کفایی، در صورتیکه یتیم بیسرپرست باشد، باید در اینباره انجام وظیفه نمایند و بهعنوان احسان به ضعیف و یکی از بزرگترین عبادات که موجب
تقرّب به درگاه الهی میشود، در مواردی که یتیم سرپرست دارد و کسی بخواهد در این امر خدا پسندانه شریک شود و به نحو کاملتر او را مراقبت و تربیت نماید.
در هر صورت
قدر متیقن از آن،
حاکم و
دولت اسلامی میباشد که موظّف است با برنامهریزی دقیق و به مقتضای زمانه، ایتام را تحت پوشش تربیتی مناسب قرار دهد.
مؤید این برداشت عموم بعضی دیگر از روایات است که بهطور خاص در مورد
تعلیم و
تربیت وارد شده است، از جمله راوی میگوید: از
امام صادق (علیهالسّلام) سؤال کردم، برخی از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند که فرموده است: اختلاف امّت من برای آنها
رحمت است، حضرت فرمود: صحیح است، به حضرت عرض کردم اگر اختلافشان رحمت است پس اجتماعشان
عذاب است؟ جواب فرمود: خیر، اینگونه که تو و آنها فکر میکنید نیست، بلکه مقصود کلام خداوند است که فرموده است: چرا از هر طایفهای جمعی برای
جنگ و گروهی نزد رسول خدا برای آموختن علم نمیآیند تا آنچه آموختند به قوم خود بیاموزند تا شاید قومشان خداترس شده و از نافرمانی خدا برحذر باشند.
آنگاه حضرت فرمود: خداوند امر فرموده است که بعضی به حضور پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روند و از
احکام الهی بیاموزند، سپس به نزد قوم و اجتماع خویش آیند و آنچه آموختهاند به آنها بیاموزند؛ مقصود این بوده که از شهرها و بلاد مختلف، افراد به اینکار اقدام نمایند، نه اینکه در
دین خدا اختلاف داشته باشند، دین خدا یکی بیش نیست. «فَاَمَرَهُم اَن یَنفِرُوا اِلی رَسُول اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَیتَعَلَّمُوا ثُمَّ یَرجِعُوا اِلَی قَومِهِم فَیُعَلِّمُوهُم، اِنَّما اَرَادَ اختِلافَهُم مِنَ البُلدانِ...».
عموم این روایت، شامل ایتام و کودکان بیسرپرست نیز میباشد، از اینرو آنها در زمره افرادی هستند که باید تحت تعلیم و تربیت دانشمندان و
حاکم اسلامی (مجتهد جامع الشرایط) قرار گیرند.
کوتاه سخن اینکه،
حاکم و
دولت اسلامی باید در امر
تعلیم و
تربیت کودکان بیسرپرست برنامه گسترده و فراگیر داشته باشد از طرفی فرهنگ پرورش یتیم در خانوادههای مرفّه تبلیغ و ترویج شود، از سوی دیگر، مؤسسات و مراکز نگهداری اینگونه افراد، ساماندهی و کاملتر گردد و در تربیت آنها دقّت و احتیاط لازم در تمام جهات مراعات گردد.
در فقه و در بحث از ولایت بر اطفال، موضوع
حق حضانت و تربیت کودک با موضوع
ولایت بر اموال او متفاوت دیده شده است.
امام خمینی در خصوص تقدم و تاخر افراد نسبت به
حضانت، نگهداری و
تربیت کودک تا زمان «
بلوغ و
رشد»
وی مینویسد:
«اگر
پدر بعد از انتقال حضانت به او یا قبل از آن بمیرد،
مادر سزاوارتر به حضانت فرزند است از
وصی پدر او اگرچه ازدواج کرده باشد؛ خواه بچه
پسر باشد یا
دختر؛ و همچنین از باقی خویشان پدر حتی پدر پدر او و مادر پدر او، تا چه رسد به غیر آنها. چنان که اگر مادر در زمان حضانتش بمیرد پس پدر از غیر او به آن احق است. و اگر پدر و مادر نبودند حضانت مال پدر پدر است و اگر او هم نبود و پدر پدر وصی نداشته باشد پس خویشان فرزند بر اساس ترتیب مراتب
ارث، حضانت او را دارند و نزدیکتر ایشان مانع دورتر میباشد. و در صورت متعدد بودن و مساوی بودن مرتبه آنها و نزاع آنان، بین آنها
قرعه انداخته میشود. و اگر یکی از آن دو (پدر و پدر پدر) وصی داشته باشند، پس در اینکه امر به همین صورت است یا حضانت مربوط به وصی است و پس از وصی مربوط به خویشان میشود دو وجه است، که
احتیاط به
مصالحه و
تسالم، ترک نشود.»
حال اگر هیچ یک از اینها نبودند چه باید کرد و مسئولیت امر با چه کسی است؟ در این صورت بیتردید
حاکم شرع (
فقیه جامع الشرایط) بر
ایتام و کودکان بیسرپرست (در صورتی که
مادر و
جد پدری و دیگر
خویشاوندان از مراتب مختلف
ارث را نداشته باشند)
ولایت بر
تربیت دارد و بر او
واجب است در اینباره اقدام نماید، فقیهان در ایننظر اتفاق دارند و شاید به دلیل بدیهی و روشن بودن مساله بهصورت خاص و با صراحت از آن بحث ننمودهاند، ولی دقّت و تتّبع در کلماتشان این مدّعا را بهخوبی اثبات مینماید. بهعنوان نمونه:
محقّق کرکی نگاشته است: «اصحاب و فقهای
شیعه (رضواناللهتعالیعلیهم) متّفقند که
فقیه عادل و معتقد به
امامت امامان معصوم (علیهمالسّلام)، در صورتیکه جامع شرایط
فتوا باشد یعنی
مجتهد، از جانب
ائمّه (علیهمالسّلام) در حال
غیبت در جمیع اموری که نیابتپذیر است، نیابت دارند».
شهید ثانی نیز نوشته است: «
ولایت حاکم عمومیت دارد و برای اثبات آن نیاز به دلیل نیست».
همچنین
امام خمینی (قدّسسرّه) میگوید: «در تمام مواردی که ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) بهعنوان
سلطان و
حاکم بر
امّت اسلامی ولایت دارند، برای فقیه جامع الشرایط از جانب آنها ولایت ثابت است و خروج از این قاعده کلیه، نیاز به دلیل دارد که ثابت شود ولایت در موردی خاص، اختصاص به
امام معصوم (علیهالسّلام) دارد».
بسیاری از فقهای دیگر
نیز چنین مطالبی را ابراز داشتهاند.
این ادله به قرار زیر است:
۱. اطلاق ادّلهای که بر عموم ولایت
حاکم دلالت دارد.
(برای مطالعه بیشتر به آدرس ذیل رجوع کنید.
)
۲. وجوب حفظ نظام، زیرا بیتردید حفظ نظام واجب است
و مهملگذاردن کودکان بیسرپرست و
تربیت ننمودن آنها، به انحراف آنان منجر خواهد شد و چون
فساد اجتماع به فساد افراد آن میباشد، در نتیجه این روش بهتدریج به اختلال نظام میانجامد و واجب است از آن جلوگیری بهعمل آید. و این مسئولیت ابتدا به عهده
حاکم شرع میباشد.
۳. اولویت قطعیه، با این توضیح که گفته شود
حاکم بر اموال و تزویج ایتام ولایت دارد،
تربیت صحیح آنها در اصلاح
دین و دنیای آنان مؤثر است و از اهمیت بیشتری برخوردار است، به اولویت قطعیه باید در اینگونه موارد نیز ولایت داشته باشد.
۴.
اجماع، از عبارات برخی از فقها استفاده میشود در هر مورد نیاز شدید به اِعمال ولایت باشد، با استناد به اجماع برای
حاکم، ولایت ثابت است،
مساله مورد بحث یکی از این موارد است.
۵. ادّلهای که دلالت بر وجوب
حضانت لقیط دارد (برای آگاهی بیشتر از این ادله به آدرس ذیل رجوع کنید:
) بر وجوب تربیت
ایتام و صغار بیسرپرست نیز دلالت دارد و
قدر متیقّن از آن
حاکم است.
۶ و ۷.
سیره متشرّعه، و ولایت بر حسبه.
۸. عموم بعضی از روایات. علاوه بر ادّلهای که ذکر شد، عموم و اطلاق بعضی از اخبار نیز بر مساله مورد بحث دلالت دارد.
از توضیحاتی که ذکرشد معلوم میگردد، ولایت
حاکم بر تربیت کودکانِ بیسرپرست،
مشروط به این است که
پدر و
مادر نداشته باشند و یا پدر و مادر قادر به انجام آن نباشند، اعمّ از اینکه فاقد توانایی مالی باشند یا توانایی فکری.
دلیل این مدّعا هم اصل
است، زیرا ولایت برخلاف اصل است، بنابراین باید به موردی که قدر متیقن است اکتفا شود، یعنی نبودن پدر و مادر، و با وجود آنها تردید پیدا میشود که آیا ولایت جعل شده یا خیر، اصل عدم جعل آن است و دلیل دیگر روایات است که در باب ولایت بر اموال
و غیر آن
وارد شده است.
البته ولایت
حاکم مشروط به عدم وجود وصی هم هست. پس درصورتیکه تصدی هر یک از امور صغار از سوی
ولی قهری به وصی محول نشده باشد،
ولایت حاکم بر آن امور بلامعارض بوده و ثابت است هرچند که ولی قهری برای دیگر امور
صغار، وصی نصب نموده و آن وصی زنده باشد؛ زیرا حیطه مسئولیت و
حدود عمل وصی را
موصی و در چهارچوب
شرع تعیین میکند؛ و لازم نیست که همه امور اطفال بر قیمی که تعیین میشود واگذار گردد بلکه ولی قهری میتواند برای فردی که تعیین میکند سرپرستی جهت خاص و تصرف مخصوصی را معین کند و در این صورت او باید به همان اکتفا نماید و امر غیر آن، به دست
حاکم یا منصوب از ناحیه او قرار میگیرد.
امام خمینی در کتاب
تحریرالوسیله به این نکته تصریح نموده و میفرماید:
«اگر
موصی، بر
قیّم، سرپرستی جهت خاص و تصرف مخصوصی را معین کند باید به همان اکتفا نماید و امر غیر آن، به دست
حاکم یا منصوب از ناحیه او است. پس اگر او را مثلاً در حفظ مال
طفل و آنچه مربوط به خرج او است قیّم قرار دهد، حق ولایت بر اموال او با بیع و اجاره و مانند اینها و بر خود او به اجاره دادن و مانند آن و بر دیون او به پرداخت و دریافت آنها را ندارد. و اگر مطلق بگذارد و مثلاً بگوید: «فلانی قیّم بر اولادم است» بر همه متعلقات آنها از آنچه که موصی بر آن ولایت داشته، ولایت خواهد داشت؛ پس حق دارد به خوبی و معروف بر آنها و بر کسی که نفقهاش به عهده آنها است خرج نماید و اموال آنها را حفظ نموده و نمائات اموال را تحصیل کرده، طلبهایشان را استیفا نماید و بدهکاریهای آنها را مانند
ارش آنچه که از اموال مردم تلف نمودهاند بپردازد و همچنین حقوقی را که به مال آنها تعلق دارد، مانند
خمس و غیر آن، خارج کند. و در ولایت او بر تزویج آنها سخنی است که در جای خود ان شاء اللَّه تعالی میآید.»
همچنین
محقّق نراقی در بحث از ولایت
حاکم بر اموال ایتام، مینویسد: «آیا ولایت
حاکم،
مطلق است، یعنی حتّی با وجود پدر و
جدّ پدری و وصّی، یا اینگونه نیست؟ ظاهراً اختلافی نیست که اختصاص به مواردی دارد که آنها نباشند و از ادّله بیش از این چیزی بدست نمیآید».
همچنین از مطالب گذشته روشن میشود، در صورت نبودن
حاکم یا عدم امکان دسترسی به او،
مؤمنین عادل، بلکه اگر افراد عادل نباشند، غیرعادل و
فاسق بر تربیت کودکان بیسرپرست ولایت دارند و آنها باید در این رابطه به
وظیفه شرعی اخلاقی و انسانی خود عمل کنند.
(برای مطالعه دلیل این
حکم، به آدرسهای ذیل رجوع کنید.
)
بههرحال این نکته بین فقها مورد بحث هست که آیا با فقدان پدر و جد پدری یا عدم ولایت آنان به دلیل نداشتن برخی از
شروط لازم؛ و با نبود وصی و
حاکم، ولایت بر صغار بر عهدهی مؤمنین است یا
عدول مؤمنین؟ بهعبارتدیگر آیا صفت عدالت
شرط ولایت مؤمنین بر کودکان هست یا خیر؟
گرچه
مشروط به
عدالت بودن ولایت، در خصوص
حاکم جای مناقشه ندارد زیرا عدالت از
شروط بنیادین مشروعیت
حکومت حاکم است، لیکن اینکه علاوه بر
وثاقت و
امانت، صفت عدالت نیز در ولایت مؤمنین
شرط و لازم است یا نه، همانند
شرط عدالت در مورد پدر و جد پدری و بهتبع آن در وصی آنان، محل بحث است.
امام خمینی هرچند که عدالت در ولایت پدر و جد پدری و وصی آنان را
شرط ندانسته و فرمودهاند: «ظاهراً عدالت در ولایت پدر و جد
شرط نیست، پس
حاکم در صورت
فاسق بودن آنها ولایتی ندارد، لیکن هر وقت -ولو با قرائن احوال- برایش آشکار شود که از پدر و جد به مولّی علیه ضرر میرسد، باید آنها را عزل کند و از تصرف در اموال او جلوگیری نماید.»
و «در قیّم بر اطفال آنچه که در وصی بر مال
شرط بود،
شرط است. و احتیاط (مستحب) آن است که عادل باشد اگرچه اکتفا به
امانت و وجود مصلحت، بعید نیست.»
لیکن صفت عدالت برای مؤمنین را بنا بر
احوط (وجوبی) لازم دانسته و میفرمایند: «ولایت تصرف در مال طفل و ملاحظه مصالح و شئون او با پدر و جد پدری است. و با نبود آنها، قیّم یکی از آنها چنین ولایتی دارد. و قیّم کسی است که یکی از پدر و جدّ وصیت کند که ناظر در امور طفل باشد. و با نبود قیّم، ولایت او با
حاکم شرع است. و اما مادر و جد مادری و برادر تا چه رسد به سایر نزدیکان، ولایتی بر او ندارند. البته در صورت نبود
حاکم شرع، ولایت او برای
مؤمنین است که بنا بر احتیاط (واجب) باید دارای صفت عدالت باشند.»
•
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۴۳۷-۴۶۳، برگرفته از بخش «گفتار دوّم:حق تعلیم و تربیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۰/۲۸. • ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.