تخلص (علم بدیع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تخلّص، یکی از صنایع
علم بدیع و نام شعریِ شاعر میباشد. در لغت به معنای «رهایی یافتن» است. تخلص دو کاربرد اصطلاحی دارد، یا از صنایع معنوی در دانش بدیع بوده، یا نام مستعار یا لقب شعری شاعر میباشد.
تخلص در
غزل، احتمالاً از قرن هفتم به بعد مرسوم شده است.
در
شعر عربی ، مُتَنَبّی (۳۰۳ـ ۳۵۴) به استادی در این صنعت شهرت دارد و از میان
شاعران ایرانی ،
عنصری به او تشبیه شده است.
اصطلاح تخلص بتدریج به مقطع غزل اطلاق شد و این صنعت را «گریز» نیز خواندند.
در باره تخلص از زمان
ابوعبیده (۱۱۰ـ۲۰۹) به بعد در آثار بلاغی تحقیق و بحث شده است.
ابن اثیر تخلص را یکی از پنج رکن مهم اثر بلاغی دانسته است.
تخلص در لغت به معنای خلاص شدن است. در اصطلاح، گذار از مقدمه سخن به مقصود نهایی را در
شعر تخلص و گاه «براعت تخلص» میگویند که اغلب در
قصیده به کار میرود و در واقع خلاص شدن از تغزل و تشبیب و آغازِ مدح است. تخلص در
غزل پیش از چند
بیت مدیحه پایانی میآید.
به عبارت دقیقتر، تخلص به این معنا، نامی است جز نام اصلی،
کنیه و
لقب شاعر که بدان شهرت مییابد که آن را در پایان شعر به ویژه در قصیده و غزل میآورد، همچنین تخلص به بیتی اطلاق میشود که شاعر نام خود را در آن ذکر میکند.
برخی از خاورشناسان از جمله "ابرمن" بر این گماناند که تخلص از ویژگیهای شعر پارسی پیش از
اسلام بوده است؛ نمونههایی چون وجود تخلص با بسامد بالا در بقایای شعر پیش از اسلام و ترانههای عامیانه و نیز وجود تخلص در کهنترین نمونۀ شعر فارسی یا پهلوی فارسی شده، این ادعا را تا حدی تأیید میکند.
گاه تخلص، گریز
شاعر از مفاخره یا شکایت یا حکایت رنجها به
ستایش ممدوح است.
در
ادبیات فارسی گریز استادانه به
مدح ممدوح را در قصیده «حُسن تخلص»، «حُسن مَخلَص» یا «حُسن خروج» مینامند.
در
ادبیات عربی، اگر شاعر بتدریج و با ملایمت و مهارت از تشبیب به مدح برسد آن را تخلص میگویند و اگر این کار را شتاب زده و بدون مقدمه انجام دهد آن را «
اقتضاب» (بُریدن) میخوانند.
احتمالاً این کار در اجرای امر ممدوح دایر بر رها کردن مقدمه چینی در قصیده، و یا تغییر دادن موضوع آن بوده است. این شیوه بین شعرای جاهلی و مُخَضرَم (کسانی که
جاهلیت و
اسلام را درک کردند) مرسوم بود.
از زمان
عباسیان (قرن دوم تا هفتم)، گروهی از شاعران که به شاعران مُحدَث مشهورند، ظرافت بیشتری در گفتار به کار بردند و گریز از مقدمه به متن قصیده، شامل چند
بیت و اغلب همراه وصفهای زیبا و شگفت انگیز شد.
با عنایت به گستردگی حوزۀ کاربرد تخلص و تفاوت نگاه علمای بدیع، این صنعت در دو بخش بررسی میشود: تخلص به مفهوم عام و تخلص به مفهوم خاص
انتقال یافتن از معنایی به معنای دیگر و یا گریز از مقدمه (آغاز گفتار) به مقصود نهایی بدانسان که مناسبت مقدمه و مقصود از یک سو و انسجام و پیوستگی مطالب از جهت محتوا و سبک، از سوی دیگر، ادامۀ سخن ترغیب شود. از این نظر، تخلص در هر نوع
کلام منظوم و منثور، اعم از مکتوب یا غیرمکتوب نقشی بنیادی دارد. برای نمونه گریز زدن روضه خوانان به واقعۀ
کربلا از جمله مصادیق تخلص در معنی عام آن محسوب میشود.
تخلص را در
ادبیات فارسی و
ادبیات عرب از دیر باز به نامهای دیگری چون گریز، گریز زدن، گریزگاه، مخلص یا مخالص و حسن تخلص را حسن الخروج، حسن مخلص، حسن المخالص و براعةالتخلص نامیدهاند.
گریز زدن و انتقال یافتن از پیش درآمد قصیده نظیر تشبیب، تغزل به
مدح، تهنیت، تعزیت و مقاصد دیگر با رعایت اصول زیباییشناسی و موازین ادبی است.
شاعر در گریز شاعرانۀ خود به مناسبتی نغز و دلنشین، روانی الفاظ و غنای معنا نظر دارد و تلاش میکند که پیوند مطالب پیش و پس از تخلص به لطیفترین، هنریترین و ابتکاریترین شکل ممکن صورت پذیرد. به کارگیری تخلص در قصاید رواج بیشتری نسبت به دیگر انواع
شعر دارد و از گریز استادانه و هماهنگ با معیارهای زیبایی شناسانه به «حسن تخلص» تعبیر میشود.
از سدۀ (۷قمری) و مقارن با تکامل و رواج غزل سرایی و ضعف و افول قصیده سرایی شاعران گاهی صنعت حسن تخلص را در ابیات پایانی
غزل به کار بردهاند. شاید به دلیل همین تحولات و نیز کاربرد تخلص به مفهوم "لقب شعری" در آخرین
بیت غزل در همین دوران، حسن تخلص با صنعت حسن مقطع در آمیخت، به طوری که در عصر "
رضاقلی هدایت"، تخلص به مقاطع غزلیات اطلاق شد.
"
همایی" معتقد است که "
سعدی" برای رضایت سلاطین و حکام، این شیوه را ابداع کرد؛ "
حافظ" نیز همین روش را برگزید و غزلیات آنها سرمشق گویندگان بعد، به ویژه غزلسرایان عهد
قاجار چون
فروغی بسطامی،
نشاط اصفهانی و
وصال شیرازی شد.
بدیع نویسان مواردی چون پرداختن به حسن تخلص در یک یا دو بیت گریز زدن از (غزل) به مدح و توجه کردن به شأن و جایگاه ممدوح را به دلیل درآمیختن تخلص با مدح از معیارهای زیبایی شناسانۀ حسن تخلص ذکر کردهاند.
بعضی
علمای بدیع معتقدند که «بیت مَخْلَص» (بیت گریز به مقصود) باید قویتر و زیباتر از ابیات دیگر باشد، وگرنه
شاعر ممکن است به ظاهرسازی و تصنّع در
شعر متهم شود.
تخلص در این معنا، نام یا
شهرت شاعر است که در انواع
شعر ذکر میشود. ظاهراً نخستین تخلصهای بجا مانده در
شعر فارسی، از آنِ
رودکی،
دقیقی،
کسایی،
عماره مروزی، منوچهری و بسیاری از شاعران قرن چهارم و پنجم است.
علامه قزوینی احتمال میدهد که نامهایی مانند
فردوسی و
عنصری تخلص نبوده باشد و شخص بر اساس نسبت به جایی یا کسی به آن مشهور شده باشد.
به گفته
ابرمان، خاورشناس روسی (۱۳۱۷ـ۱۳۵۵/ ۱۸۹۹ـ ۱۹۳۷)، احتمالاً تخلص از مختصات شعر فارسی پیش از
اسلام بوده است.
تخلص تا پیش از قرن ششم غالباً در قصاید ذکر میشد و ذکر آن در
غزل الزامی نبود
و کاربرد آن به سلیقه
شاعر بستگی داشت. تخلص خود را آورده اما تقریباً در دو سوم از غزلهایش آن را ذکر نکرده است،
بعضی از
علمای بدیع، تخلص را سه گونه دانسته اند: در آخر غزل که اغلب چنین است، تخلص به عنوان ردیف
شعر که بسیار نادر است و در اول غزل که بسیار خوشایند است.
از دوره
مغول به بعد، بتدریج جای تخلص در آخر غزل تثبیت شد؛ گاه نیز در
بیت پیش از آخر به کار میرفت.
تخلص در انواع دیگر شعر، از جمله
رباعی و
مثنوی نیز آمده است.
تخلص گاه نشان دهنده زادگاه شاعر است، مثل
رودکی و
جامی و
عراقی، گاه شغل شاعر مانند
عطار، یا شهرت اجتماعی او مثل
حافظ و حجت (
ناصرخسرو). عده ای از شاعران به ممدوحان خود منسوب بوده اند، چنانکه
سعدی به
اتابک سعد بن زنگی،
منوچهری به
منوچهربن قابوس و خاقانی به
خاقان اکبر منوچهر شروانشاه.
البته در صحت بعضی از این نسبتها تردید هست.
از موارد نادر، تخلص
امیر معزّی (متوفی ۵۲۰) است که
ملکشاه سلجوقی لقب خود، معزّالدّنیا و الدّین، را به سبب بدیهه پردازی شاعر به او پاداش داد.
بعضی از شاعران دو تخلص داشتهاند، مانند
خاقانی که تخلصش در آغاز «حقایقی» بود و انوری که در آغاز «خاوری» تخلص میکرد.
عطار، گاه «فرید»
و گاه «عطار»
تخلص میکرد.
از موارد استثنایی
مولوی است که نام محبوب و مراد خویش، «شمس»، را تخلص خود قرار داد. غالب محققان بر این باورند که تخلص مولانا «خاموش» نیز بوده است،
اما شاید
مولانا «خاموش» و «خمش» را برای گریز و خلاصی از سخن به کار برده باشد، نه به عنوان مُهر و نشان شاعری.
۱) تغییر تخلص گاه به دلیل تغییر وزن
شعر بوده است، مثل «نعمت اللّه» و «سید» که تخلص شاه نعمت اللّه ولی بود.
۲) گاه به سبب تحول در زندگی شاعر بوده است، مانند
شهریار که ابتدا «بهجت» تخلص میکرد.
۱) به گروهی از شاعران گذشته، استادان معاصرشان تخلص میداده اند.
۲) در دوره اخیر، انجمنهای ادبی برای برخی شاعران تخلص تعیین کردهاند؛ مثلاً در انجمن ادبی
خراسان ، نصرت منشی باشی (متوفی ۱۳۳۴ش) برای
مهدی اخوان ثالث ، تخلص «امید» را انتخاب کرد.
۳) برخی نیز با تفأل از دیوان شاعران کهن تخلص خود را انتخاب کرده اند، مانند شهریار که با تفأل از
دیوان حافظ، تخلص خود را برگزید.
تخلص به مثابه مُهری بر مالکیت
شاعر نسبت به اثرش بوده است و هر که قصد سرقت شعر دیگری را داشته، تخلص آن شعر را تغییر میداده است.
عطار در
منطق الطیر اشاره کرده که طعام هیچ ظالمی را نخورده و کتاب کسی را تخلص نکرده است.
۱) عوامل شناختی و موسیقایی: در انتخاب تخلص، عوامل معنی شناختی و موسیقایی تأثیر داشته است. به عقیده
شفیعی کدکنی،
غالب تخلصها با چند وزن ساده عروضی هماهنگاند، مثلاً
سعدی و
حافظ با فَعلُن،
سنایی و
ظهوری با فعولُن،
کلیم و
نجیب با فَعول، خاقانی با مفعولن، و آرزو و آفرین با فاعلن. در واقع، غالب تخلصها از دو یا سه هجا تشکیل شده است تا در اوزان و بحرهای مختلف شعری بگنجد.
۲) شرایط زمانی: مضمون تخلصها نیز متناسب با اوضاع زمان تغییر میکرده است؛ پس از حمله مغولان به
ایران و ورود
شعر فارسی به
هند ، تخلصهایی از قبیل
مسکین ، گدا، آواره، محزون، حُزنی، حزین و بینوا رایج شد، در حالی که در تمام کتاب
لباب الالباب، نخستین تذکره پیش از مغول، از این نوع تخلصها اثری نیست.
۳) شرایط جغرافیایی: خاستگاه جغرافیایی و نسب خانوادگی: مثل تخلص رودکی، کسایی و دقیقی.
۴) نسبت نام ممدوح: مثل تخلص منوچهری و خاقانی که از نام "منوچهر بن قابوس" و "خاقان اکبر منوچهر شروانشاه" و یا سعدی که به روایتی ضعیف از نام "سعد ابن زنگی" گرفته شده است.
۵) شغل
شاعر: با توجه به شغل شاعر مثل تخلص عطار.
۶) عامل دینی – اعتقادی: مثل حجت، لقب و تخلص ناصر خسرو.
۷) نام شاعران: بسیاری از شعرای دورۀ نخستین از نام خود، تخلص گزیدهاند، مثل «احمد»، تخلص احمد جام ژنده پیل.
۸) استاد گزینی: در تاریخ
ادبیات فارسی سنت تخلص گزینی توسط استاد حداقل به سدۀ ۶ قمری میرسد: برای نمونه ابوالعلای گنجوی استاد خاقانی، ضمن قطعهای که در هجو خاقانی سروده، تصریح میکند که «لقب» خاقانی را وی تعیین کرده است.
در دوره معاصر، به رغم آنکه بسیاری از شاعران به نام واقعی خود معروف شدهاند، بعضی تخلصها از نام شاعر مشهورتر شده است، مانند «سایه» تخلص
هوشنگ ابتهاج و «شهریار» تخلص محمدحسین بهجت. برخی از شاعران فارسیگوی معاصر، از جمله سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج، خود را در بیشتر غزلها مقید به ذکر تخلص کردهاند و بسیاری، مانند فریدون مشیری و شفیعی کدکنی، اگر تخلصی هم داشتهاند خود را به ذکر آن ملزم ندانستهاند. در
شعر نو فارسی گاه شاعران نام کوچک یا نام شعری خود را به صورت خطاب یا به نحوی دیگر در شعر ذکر کرده اند.
اصطلاحات مشترک در علوم محتلف با زبانهای مختلف از جهت معنی و تاریخچه با یکدیگر تفاوت دارند. همچون تخلص که در ادبیات فارسی، عربی و ترکی که اشتراک لفظی دارد اما اشتراک مفهومی ندارد.
محمدخلیل مرادی(متوفی ۱۲۰۶) در
تذکره عربی خود راجع به شرح حال شعرای عربی زبان و ترک زبان، داشتن تخلص را شیوه شاعران
ایران و
روم شرقی میداند.
میتوان گفت در ادوار بعد، از سدۀ ۵قمری و در عصر "سنایی" به تدریج مسئلۀ «ضرورت تخلص»، مطرح شد و تا عهد
قاجار ادامه یافت. با وجود اینکه تخلص را از ویژگیهای شعر فارسی دانستهاند.
در شعر پارسی به جا مانده از دوران نخستین، اولین تخلصهای آگاهانه به رودکی تعلق دارد. پس کسایی، منوچهری و بسیاری از شاعران سدۀ ۴ و آغاز سدۀ ۵قمری نمونههای تخلص را میتوان دید کاربرد تخلص در
غزل از سدۀ ۶قمری به بعد رواج یافت، در حالی که پیش از آن بیشتر در قصاید معمول بود.
مصادیقی از این صنعت را در شعر زبانهایی که متأثر از زبان و ادبیات فارسی است مثل شعر ترکی و اردو میتوان یافت.
در
ادبیات ترکی، نام شعریِ شاعر را «مَخْلَص»، بیتی را که تخلص در آن ذکر میشود، «بیت مَخلَص» و منظومه ای را که تخلص گرفتن
شاعر را شرح میدهد، «
مخلصنامه» میگویند. همچنین توجه شاعر به معنای نام خود و پرداختن به آن و ذکر تخلص خود با ایهام را «حُسن تخلص» مینامند. تخلص در
ادبیات اردو به معنای «گریز قصیده»، «خلاصه کردن مطلب» و نیز نام شاعر است.
در شعر عربی با وجود پیشینه و کاربرد فراوان تخلص به معنای صنعت بدیعی، نشانههای قاطع و روشنی از کاربرد تخلص به معنای لقب و نام شعری دیده نمیشود.
شفیعی کدکنی
عقیده دارد که اگر تخلص در اشعاری به زبانهای دیگر پیدا شود، تحت تأثیر
ادبیات فارسی بوده است. در
شعر عربی تخلص به عنوان نام شعری شاعر کاربرد و سابقه چندانی ندارد،
اگرچه نمونههایی از قرن چهارم به جا مانده است.
با ظهور "
نیمایوشیج" و شکوفایی
شعر جدید فارسی، شاعران نوپرداز را از قید تخلص آزاد کرد و بسیاری از شاعران ترجیح دادند که به همان نام و نامخانوادگی خود اشتهار یابند، هر چند که برخی از آنان در دورههایی از حیات ادبی، تخلص خود را در اشعارشان به کار بردهاند، از جمله مهدی اخوان ثالث و محمدرضا شفیعی کدکنی.
(۱) ميرلوحى، سيدعلى و ابن ابی الاصبع، بدیع القرآن، چاپ حفنی محمدشرف، مصر ۱۳۷۷/۱۹۵۷.
(۲) ابناثیر، نصر الله بن محمد، المثل السائر فی ادب الکاتب و الشاعر، چاپ احمد حوفی و بدوی طبانه، ریاض ۱۴۰۳ـ۱۴۰۴/ ۱۹۸۳ـ۱۹۸۴.
(۳) اخوان ثالث، مهدی، آخر شاهنامه، مجموعه شعر، تهران ۱۳۶۱ش.
(۴) اخوان ثالث، مهدی، صدای حیرت بیدار: گفت و گوهای مهدی اخوان ثالث، زیرنظر و با مقدمه مرتضی کاخی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۵) انوری، محمد بن محمد، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۶) تفتازانی، مسعود بن
عمر، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، (استانبول) ۱۳۳۰، چاپ افست قم ۱۴۰۷.
(۷) ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمه الدهر، چاپ مفیدمحمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۸) حزین، محمدعلی بن ابیطالب، تذکره المعاصرین، چاپ معصومه سالک، تهران ۱۳۷۵ش.
(۹) خاقانی، بدیل بن علی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران (۱۳۳۸ش).
(۱۰) قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغه: المعانی و البیان و البدیع، بیروت: دارالکتب العلمیه (بی تا).
(۱۱) خیام،
عمر بن ابراهیم، رباعیات خیام، با تصحیح، مقدمه و حواشی محمدعلی فروغی و قاسم غنی، ویرایش جدید همراه با ترجمه انگلیسی فیتز جرالد، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، تهران ۱۳۷۳ش.
(۱۲) دهلوی، احمد، فرهنگ آصفیه، لاهور ۱۹۸۶.
(۱۳) رادویانی، محمد بن
عمر، ترجمان البلاغه، چاپ احمد آتش، استانبول ۱۹۴۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۴) رشید وطواط، محمد بن محمد، حدایق السحر فی دقایق الشعر، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۵) رودکی، جعفر بن محمد، رودکی: آثار منظوم، با ترجمه روسی، مسکو ۱۹۶۴.
(۱۶) ریپکا، یان، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، تهران ۱۳۵۴ش.
(۱۷) زرین کوب، عبدالحسین، سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۸) سپهری، سهراب، هشت کتاب، تهران ۱۳۷۶ش.
(۱۹) سرهندی، وارث، علمی اردو لغت (جامع)، لاهور ۱۹۸۳.
(۲۰) شاملو، احمد، مدایح بیصله: اشعار تا سال ۱۳۶۹، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۱) شفیعی کدکنی، محمدرضا، «روانشناسیِ اجتماعیِ شعر فارسی: در نگاهی به تخلّص ها»، در سخنواره: پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری، به کوشش ایرج افشار و هانس روبرت رویمر، تهران ۱۳۷۶ش.
(۲۲) شهریار، محمدحسین، کلیات دیوان شهریار، تبریز ۱۳۴۹ش.
(۲۳) صفا، ذبیحاللّه، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، ج ۳، تهران ۱۳۷۸ش.
(۲۴) عطار، محمد بن ابراهیم، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۵) عطار، محمد بن ابراهیم، منطق الطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۴۸ش.
(۲۶) فاطمی، حسین، «نگاهی به حُسن تخلّص و تخلّص مولانا»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد (یادنامه زنده یاد دکتر علی شریعتی)، سال ۳۲، ش ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۸).
(۲۷) فروغی، محمدحسین، علم بدیع، چاپ سنگی تهران ۱۳۳۵.
(۲۸) قزوینی، محمد، یادداشتهای قزوینی، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۹) کاشفی، حسین بن علی، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، چاپ میرجلال الدین کزّازی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۳۰) مرادی، محمد خلیل بن علی، سِلک الدُرَر فی اعیان القرن الثانی عشر، بولاق ۱۲۹۱ـ۱۳۰۱، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۳۱) مشیری، فریدون، از دیار آشتی، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۲) منوچهری، احمدبن قوص، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ش.
(۳۳) مؤتمن، زین العابدین، تحول شعر فارسی، تهران (۱۳۳۹ش).
(۳۴) نظامی، الیاس بن یوسف، کتاب خسرو و شیرین، چاپ حسن وحیددستگردی، تهران ۱۳۱۳ش.
(۳۵) نظامی عروضی، احمد بن
عمر، چهارمقاله، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران ۱۳۳۳ش.
(۳۶) ولی، نعمتاللّه، کلیات اشعار شاه نعمت اللّه ولی، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۶۹ش.
(۳۷) هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، چاپ سنگی شیراز ۱۳۳۱.
(۳۸) همائی، جلال الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران ۱۳۶۳ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تخلص»، شماره۳۳۷۴.