تحری حقیقت (بهائیت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واژه تحری به معنای «درنگ کردن در طلب امر» و نیز به معنای «حقیقت جوئی» به کار میرود و واژه
حقیقت به معنای حق، راستی، درستی و هر چیز اصیل است.
تحری حقیقت در اصطلاح به معنای "تلاش برای یافتن
حقیقت" است و به این معناست که
انسان تامل نموده و بدون شتابزدگی در پی تحصیل حقیقت و درستی و اصل
دین به کاوش بپردازد.
سران بهائیت برای تبلیغ افکار و نظریات خویش، اصولی را با نام تعالیم دوازدهگانه مطرح نمودهاند که اولین و مهمترین آن
اصول، تحری حقیقت میباشد.
لذا با توجه به تبلیغات وسیع بهائیت و مورد توجه قرار دادن این اصل توسط آنان به توضیح این اصل – تحری حقیقت – میپردازیم.
یکی از مهمترین فعالیتهای
عباس افندی نشر امر «در بهائیت به تعالیم بهائیت "امر" گفته میشود و مقصود از نشر امر انتشار و تبلیغ تعالیم و تفکرات
حسینعلی نوری است.» در بلاد غرب بود؛ او از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ میلادی از طریق
مصر به
اروپا و
آمریکا رفت و در بین راه طی این سه سال با سخنرانیهای متعدد این تعالیم را
ابلاغ کرد و پس از برگشت بنا داشت مسافرتی به
هند برود که عمرش کفاف نداد.
در طول این
مسافرت به بلاد غرب و طی این سخنرانیها ۱۲ اصل و تعلیم را از لابلای نوشتهها و گفتههای حسینعلی، استخراج نموده به عنوان تعالیم دوازدگانه برای آئین بهائیت پایهگذاری نمود که البته بسیاری از این تعالیم در آثار حسینعلی یافت نمیشود و خود عبدالبهاء آنها را ساخته است ولی به هرحال به عقیده بهائیان این دوازده اصل،
اساس عقاید بهائیان است. اولین و مهمترین اصل در این اصول اصل تحری حقیقت است. این اصل و
تعلیم را عباس افندی (عبدالبهاء) به مناسبتهای مختلف تبیین نموده که به عنوان شاهد چند مورد آن ذکر میشود: عباس افندی
حقیقت را
هدایت الهی و یکی از فضائل عالم انسانی معرفی مینماید و بزرگترین وظیفه
انبیاء الهی را اعلام حقیقت در جهان بر میشمرد.
«حقیقت،
وحدت عالم انسانیست،
حقیقت محبت بین بشر است حقیقت اعلان عدالت است، حقیقت هدایت الله است، حقیقت فضائل عالم انسانیست. انبیای الهی جمیعا منادی حقیقت بودند و جمیع متحد و متفق بودند. هر پیغمبری مژده بخلف خویش داد هر خلفی تصدیق سلف نمود موسی خبر از
مسیح داد. مسیح
تصدیق موسی کرد. حضرت مسیح خبر از
محمد داد، حضرت محمد تصدیق مسیح و موسی نمود جمیع با یکدیگر متحد بودند، ما چرا اختلاف کنیم ما امت آن نفوس مقدسه هستیم»
در جایی دیگر میگوید: «اما بهاء الله فرمود
تقلید جائز نیست تحری حقیقت باید بشود»
ایشان در نطقی در مجمع بهائیان لندن ضمن معرفی تحری حقیقت به عنوان اولین اصل از تعالیم خود تقلید را عامل نزاع و
جدال بیان مینماید
«(اولا) تحری حقیقت زیرا جمیع ملل بتقالیدی عامیانه تشبث نمودهاند و از این جهت با یکدیگر در نهایت اختلاف و غایت نزاع و جدالند، اما ظهور حقیقت کاشف این ظلمات است و سبب وحدت اعتقاد، زیرا حقیقت تعدد قبول نکند»
او در پاریس با حضور تعدادی از احباب و غیره (٢١ اکتوبر ١٩١١) نیز
علم را به عنوان یک حقیقت عامل اتحاد بین
فرق و
ادیان مختلف معرفی میکند
«از جمله اساس دین الهی تحری حقیقت است که جمیع بشر تحری حقیقت کنند چون حقیقت واحد است جمیع فرق عالم راجمع میکندحقیقت علمست اساس ادیان الهی علم است علم سبب اتحاد قلوب میشود»
عبدالبهاء نیز چنین میگوید: «(اول اساس بهاء الله تحری حقیقت است) یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند»
بهائیان معتقدند اصل تحری حقیقت و یافتن حقیقت یک امر بدیع است چون موسس حقیقت حضرت بهاء الله است و این در ادیان دیگر نبوده است.
همچنین او در نطقی وظیفه هر کدام از انبیاء الهی در مورد این
اصل را بیان میکند که و طبق این تقسیم وظیفه جناب حسینعلی نوری را مهمترین پیامبر الهی معرفی مینماید
«
حضرت موسی ترویج حقیقت فرمود
حضرت مسیح تصریح حقیقت کرد جمیع
حواریین توضیح حقیقت نمودند
حضرت رسول تبشیر بحقیقت داد اولیای الهی مؤسس حقیقت بودند حضرت بهاء الله تاسیس حقیقت فرمود»
رهبران بهائی برای تحری حقیقت و رسیدن به حق شرائطی را نیز متذکر شدهاند:
در مقدمه کتاب ایقان حسینعلی نوری چنین آمده است: «کتاب مستطاب ایقان شامل دو باب است، باب اول در شرائط سالک راه خدا و طالب حقیقت که برای وصول به مقصود باید با انقطاع صرف و توجه کامل و پرهیز از تقلید و پیروی دیگران و به
هدایت عقل سلیم و قلب طاهر به جستجو پردازد.» مقدمه کتاب ایقان (نازله از قلم بهاءالله)، لجنه ملی نشر آثار بهائی به
زبان فارسی و
عربی، مؤسسه ملی مطبوعات بهائی، هوفمایم آلمان، ۱۵۵ بدیع، ۱۹۹۸ میلادی.
«بهاءالله میگوید: انسان چون بمقام
بلوغ فائز شد باید
تفحص نماید و متوکلا علی الله و مقدسا عن الحب و البغض در امری که عباد بآن متمسکاند، تفکر کند و بسمع و بصر خود بشنود و ببیند چه اگر ببصر غیر ملاحظه نماید از مشاهدهی تجلیات انوار نیر
عرفان الهی محروم ماند.»
تایید شده باید حقایق را به
چشم خود ببیند.
عبدالبهاء در سخنانی که در منزل خودش در
پاریس بیان کرده میگوید:
«اینست مسئله تحری حقیقت نتیجه این بحث چه میشود نتیجه اینست که جمیع ملل عالم باید آنچه شنیدهاند، بگذارند؛ نه بهیچ ملتی متمسک باشند و نه از هیچ ملتی متنفر. شاید آن ملتی را که متنفر است آن حق باشد و آن ملتی که بآن متمسک باطل باشد. وقتی که آنها را ترک کرد نه ملتی را متمسک نه ملتی را متنفر آن وقت تحری حقیقت میکند و عاقبت ملاحظه مینماید که حقیقت ادیان الهی یکی است اختلاف در تقالید است تحری حقیقت سبب میشود که جمیع بشر متفق شوند»
«اولا که باید منصف باشد و منقطع از ما سوی الله و قلبش بکلی به افق اعلی توجه کند و از اسیری نفس و هوی، نجات یابد زیرا اینها همه مانع است.»
رهبران بهائی باوجود اینکه تاکید بسیاری بر تحری حقیقت دارند اما این اصل مهم در آثار و گفتههای خودشان و یا در احکامی که برای اغنام الله «یعنی گوسفندان خدا، لقبی که حضرت بهاءالله بهائیان را به آن مفتخر فرموده است». وضع نمودهاند اصلا جایگاهی ندارد و با مطالعه آثارشان در کمال
تعجب شاهد تناقضاتی هستیم که به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
عباس افندی (عبدالبهاء) در الواح وصایا میگوید: «ایادی امر الله باید بیدار باشند بمحض اینکه نفسی بنای
اعتراض و مخالفت با ولی امر الله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانهای از او قبول ننمایند چه بسیار که باطل محض بصورت
خیر در آید تا القای شبهات کند».
اگر تحری
حقیقت راه وصول به حقیقت است حتما در ابتدای راه شبهاتی پیش میآید و اگر صرف داشتن شبهه،
مرتد شناخته شود چگونه راه وصول به حق را طی کند ضمن اینکه این سخن یک
تهدید است و کسی با دیدن آن از
ترس اخراج از جمع به دنبال حقیقت نخواهد رفت.
حسینعلی نوری (بهاء الله) در الواح مبارکه (چاپ قاهره مصر) مینویسد:
«﴿ای پسر تراب﴾ کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و
جاهل شو تا از علمم نصیب بری و
فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بیزوال برداری کور شو یعنی از مشاهده غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف بساحت قدسم درآئی»
آیا کور شدن و کر شدن و چشمها را بر روی حقیقت بستن با تحری حقیقت سازگاری دارد؟ آیا
دعوت مردم و اغنام الله به جاهل شدن و پیروی از
جهل همان تحری حقیقت است؟
یکی از موارد نقض تحری حقیقت در
فرقه بهائیت جریان طرد روحانی است به این معنا که در
احکام بهائیان آمده است که اگر کسی در جامعه بهائی به
سن شانزده سالگی برسد و به جامعه بهائی اعلام نکند که بهائی است از جامعه طرد شده و به شدت با او برخورد میشود تا جائی که تمام ارتباطات با او قطع شده و مانند یک فرد جزامی مورد
نفرت جامعه بهائی قرار میگیرد.
از دیگر عوامل طرد روحانی در جامعه بهائیت مخالفت با رهبران بهائی و سخن گفتن بر خلاف عقیده آنهاست که به موجب همین قانون بدوی و موهن به گواهی تاریخ بیش از ۸۰ درصد از خاندان میرزا حسینعلی نوری توسط رهبران بهائیت طرد شدهاند، رهبرانی که شعارهای گوشنواز و دل انگیزی نظیر «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار»
و «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان لیجدوا منکم عرفالرحمن ایاکم ان تاخذکم حمیةالجاهلیة بین البریة کل بدء من اللهو یعود الیه انه لمبدء الخلق و مرجعالعالمین»
(ترجمه متن: با ادیان دیگر به زیبائی
معاشرت کنید تا رحمان را بشناسید و
تعصبات جاهلیت را رها کنید چون همه شما از خدائید و به سزوی او باز میگردید او ابتدای خلق و محل بازگشت آنهاست) را سر دادهاند ولی گویا خود فراموش کردهاند به آن عمل کنند و عمل آنان دقیقا خلاف مدعای آنان است.
سید باب در یکی از آثار خود به نام «
دلایل السبعة» که آن را اثری الهام گرفته از
خداوند میداند، دچار اشتباهی بسیار فاحش شده است. وی میگوید که
حضرت داوود پیامبر، مدتی مدید قبل از
حضرت موسی زندگی میکرده است و این در حالی است که حضرت داود نبی از پیامبران
بنیاسراییل شمرده میشود و به تصریح
قرآن مجید و
تورات پس از حضرت موسی زندگی میکرده است. سید باب در این باره مینویسد: " نظر کن در امت داود، پانصد سال در
زبور،
تربیت شدند تا آنکه به
کمال رسیدند. بعد که موسی ظاهر شد، قلیلی که از
اهل بصیرت و
حکمت زبور بودند، ایمان آوردند، مابقی ماندند. "
این سخن پیروان باب را متعجب ساخت، اما در
زمان حیاتش چیزی از وی نپرسیدند، پس از
مرگ باب مکررا از بها الله
سوال نمودند و بهاالله به عوض آنکه خطای باب (که اظهر من الشمس بود) را اذعان داشته باشد در
دفاع از وی راه
تعصب کورکورانه را پیش گرفته و در
کتاب «اشراقات» مینویسد: «الی حین چند کره اهل به این سوال نمودهاند که حضرت داود صاحب زبور بعد از حضرت کلیم- علیه بهاالله الابهی- بوده لکن نقطه اولی- روح ما سوی فداه – (همان سید باب) آن حضرت را قبل از موسی ذکر فرموده و این فقره، مخالف کتب و ما عند الرسل است».
سپس به این اشکال و ایراد باب، چنین پاسخ داده است: «سزاوار عباد آن که مشرق امر اللهی (سید باب) را تصدیق نماید و در آنچه از او ظاهر شود چه که به مقتضیات حکمت بالغه، احدی جز حق آگاه نیست»
بهاالله که خود میدانست آن خطای تاریخی قابل
انکار نیست و با مقتضیات حکمت بالغه تفاوت دارد، ولی با این سخنش تحری حقیقت و ترک
تعصب را به فراموشی سپرده بود. و جالب اینجاست که
عباس افندی (عبدالبها)، چون این اشتباه و غلط آشکار را در
اثر سید باب دید، به جای آنکه منصفانه عمل کند و تسلیم حقیقت شود در مقام توجیه او بر آمده است و میگوید که مقصود از این داود شخص دیگری غیر از داود بن یسا میباشد که بعد از حضرت موسی میزیسته است که این توضیح خود تعصب،
غفلت و
جاهلیت عباس افندی (عبدالبها) را میرساند زیرا در سخن باب و نیز در گفتار بها ذکر داودی است که صاحب زبور بوده است (همان داوود بن یسا) که مدتها پس از
حضرت موسی (علیهالسّلام) زندگی میکرده است و از انبیای بنیاسراییل به شمار میرفته است و نه داودی که ۵۰۰ سال قبل از موسی زندگی میکرده و دارای امتی بوده است که هیچ نام و نشانی از او نیست. چنین داودی جز در تخیلات متعصبانه عبدالبها آن هم در تنگنای
جدل، یافت نمیشود.
با توجه به مطالب فوق الذکر مشخص میشود که داعیهداران تحری حقیقت خود عامل به اعتقادات خود نیستند و این تنها یک شعار برای تحریف افکار عمومی است ولی با نگاه به آموزههای اسلامی و روایات نابی که پیرامون علمآموزی و حقیقت یابی وجود دارد و در کنار آن رفتار زیبای
اهل بیت (علیهمالسّلام) و علمای اسلام با علم آموزان و پرسشگران حقیقتجو، مفهوم واقعی این شعار را بهتر درک میکنیم.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تحری حقیقت در بهائیت».