• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تجسیم وهابیت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تجسیم وهابیت، درباره مسئله نزول خداوند به آسمان دنیا در هر شب و برگشتن او به مافوق آسمان‌ها در صبحگاه است‌ که در روایات اهل سنّت، بسیار آمده و مورد اجماع و اتّفاق وهّابیان بوده است. وهّابیان، این عقیده را به سَلَف و امامان خود و نیز همه اهل علم و اهل حدیث نسبت داده‌اند، حال آن‌که شیعه چنین اعتقادی ندارد.
[۱] قفاری، ناصر، اصول مذهب‌الشیعة، ج۲، ص۵۵۲.




یکی از اشکالات وهّابیان به شیعیان نیز آن است‌که شیعه، خداوند را جسم نمی‌داند و صفات اجسام از قبیل: زمان، مکان، جهت، کمّ و کیف، وضع، فعل و انفعال، و… را از خداوند، سلب می‌کند. به نظر وهّابیان، نفی صفات اجسام از خداوند، موجب نفی و انکار وجود خداوند است.
اعتقاد به «تشبیه» و «تجسیم» خداوند، به معنای آن است‌که هستی و وجود، مساوی است با محسوس و مادّی بودن، و هرچه وجود دارد، باید مادّی باشد و آنچه غیر مادّی است، وجود ندارد. این در حالی است‌که هر کس می‌داند که عشق، اضطراب، درد و… وجود دارند، در حالی‌که مادّی نیستند. از طرف دیگر، برخی از آیات شریف جزء متشابهات قرآن‌اند و انسان ظاهربین، تصوّر می‌کند که این آیات، اثبات تشبیه نموده‌اند. در کتاب‌های اهل سنّت، بخش زیادی از روایات به این موضوع اختصاص دارد. وهّابیان تصوّر می‌کنند که در مورد خداوندـ چون او غیب است و عقل در مسائل غیبی جولانگاه نداردـ، باید تنها به نقلْ اعتماد کرد. لذا به ظواهر این آیات و روایاتْ تمسّک جُسته، تمام صفاتی را که صفت اجسام است (از قبیل داشتن دست و چشم و صورت، نزول، دیده شدن، و …)، برای خداوند، اثبات می‌کنند و هر کس را که خداوند را مافوق این صفات بداند (و بگوید که عقل، گرچه تمام خصوصیات و جزئیات مجرّدات را نمی‌داند، امّا وجود مجرّدات و برائت آنها از صفات مادّی را اثبات می‌کند و این‌گونه روایات، اگر مخالف صریح عقل باشند یا باید تاویل شوند و یا ردّ شوند)، بدون هیچ درنگی تکفیر می‌کنند. در این‌جا پس از بیان یک مقدمه، به بررسی آیات شریفی می‌پردازیم که از آنها اعتقاد به تشبیه، استفاده شده است و سپس روایات در این موضوع را نقد و بررسی می‌کنیم.


وهّابیان ـ که خود را اهل حدیث و سَلَفی می‌نامند، از به کار بردن الفاظ «تشبیه» و «تجسیم» در اعتقادات خود، پرهیز می‌کنند؛ اما آن را در قالب «توحید اسما و صفات» معرّفی می‌کنند و مقصودشان از اثبات اسما و صفات برای خداوند، اثبات صفات اجسام و صفات مادّی برای اوست. گویا به نظر آنان، صفت، من حصر است به صفات مادّی.
اعتقاد به تشبیه، چیزی است که در اسلام وجود نداشته؛ بلکه از اعتقادات عرب جاهلی است و گویا آنان نیز از یهود این عقیده را گرفته باشند. روشن است که شرک و بت‌پرستی که در زمان جاهلیتْ رواج داشته، همان عقیده به تجسیم و تشبیه است. یهودیانی که می‌گفتند:
«اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة!؛ آن گونه که آنان خدایان متعدد دارند، بر ما نیز خدایی قرار ده! »
به روشنی اعتقاد به تجسیم خداوند را بیان می‌کنند.
شهرستانی می‌گوید: عقیده به تشبیه، در طبیعت یهود وجود دارد، به طوری‌که می‌گویند روزی خداوند، چشمانش درد گرفت و ملائکه به عیادت او رفتند!
[۴] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۹۷.

و نیز آورده است: اعتقاد به تشبیه، منحصراً در یهود بود، ولی نه در همه آنان؛ بلکه در بخشی از آنان؛ زیرا الفاظ فراوانی را در تورات یافتند که دلالت بر تشبیه می‌نمود.
[۵] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۸۴.

بنابراین، ریشه این اعتقاد به یهود و عرب جاهلی که متاثر از یهود بود، بر می‌گردد و این‌ اندیشه،‌ اندیشه‌ای وارداتی به جهان اسلام است و روح دین اسلام از آن بیزار است و بعید نیست آن را کعب‌الاحبار یهودی‌زاده، در روایات اسلامی‌ جعل کرده باشد.


آیات قرآن کریم به «محکم» و «متشابه» تقسیم می‌شوند. متشابهات قرآن کریم، غالباً در موضوعات اعتقادی است. به همین جهت، ابن شهر آشوب در رساله «محکم و متشابه» خود، بیشتر به آیات اعتقادی پرداخته است و چون محکم و متشابه، امری است نسبی، بسیاری از آیاتی که برای افراد مبتدی جزو متشابهات‌اند، برای راسخان در علم، از محکمات به شمار می‌آیند. اعتقادات باید با برهان عقلی و استدلال‌های محکم فلسفی و کلامی‌ روشن گردند و هر کس در آن دو دانشْ متبحّر باشد، بسیاری از آیات را جزو محکمات می‌داند، نه متشابهات. به هر حال، آیاتی که وهّابیان برای اثبات عقیده خود به تجسیم خداوند و تشبیه نمودن او به بندگان به آنها تمسّک جُسته‌اند، عبارت‌اند از:
الف. … یا ابلیس! ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیَّ؟؛ ‌ای ابلیس! چه چیز تو را از سجده کردن بر آنچه من با دو دست خود آفریدم، باز داشت»
ب. «وکلّم اللّه موسی تکلیما؛ خداوند با موسی سخن گفت.»
ج. «وکتبنا له فی الالواح من کلّ شیء موعظة؛ در آن الواح، بر او از هر چیزی موعظه‌ای نوشتیم»
د. آیات شریفی که دلالت بر «استواء»، «وجه»، «قدم»، «آمدن» و…درباره خداوند می‌نمایند.
====کلام شهرستانی====
احمد بن حنبل گوید: ما به تمام آنچه در قرآن و سنّت آمده است، ایمان داریم و می‌دانیم خداوند، شبیه مخلوقات نیست. با این حال، این آیات و روایات را نیز تاویل و توجیه نمی‌کنیم.
[۹] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۳.

در واقع، اینان باید یکی از دو محذور را بپذیرند: یا عقل خود را تعطیل کنند و بگویند ما از این آیات شریف، چیزی نمی‌فهمیم و یا به اجتماع نقیضین پناه آورده، آن را بپذیرند و بگویند که این آیات را تاویل نکرده، به ظاهر خود باقی می‌گذاریم و نیز جسم بودن خدا را نمی‌پذیریم. حنبلیان از طرفی به آیه شریف «لیس کمثله شیء» تمسّک کرده، خدا را شبیه مخلوقات نمی‌دانند، و از طرفی فرزند احمد بن حنبل، عبدالله، در کتاب السنة و نیز ابن خزیمه در کتاب التوحید، روایاتی را نقل کرده‌اند که هزاران مثل و شبیه و نظیر بر خداوند اثبات نموده‌اند.
[۱۱] سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۳.

ولی شیعه با راهنمایی اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) معتقد است که آیات متشابه را باید به محکمات ارجاع داده، همه آنها را با یکدیگر معنا کرد. از جسم داشتن خدای متعال از امام رضا (علیه‌السّلام) سؤال شد، آن حضرت در جواب فرمود:
«سبحان من لیس کمثله شیء لا جسم و لا صورة؛ منزّه است آن که هیچ مانندی نه جسمی‌ و نه صورتی ندارد!»
و امام صادق (علیه‌السّلام) فرموده است:
آیا نمی‌ دانند که هر جسمی‌ محدود است، هر صورتی محدود است و هرچه محدود باشد، قابل کم و زیاد شدن است و هرگاه چنین بود، مخلوق خواهد بود؟
[۱۳] صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۹۷.

این روایت، به خوبی بر مطلبی عقلی دلالت دارد که: صورت و شکل، از خواصّ اجسام است و هر شکلی به یک یا چند سطح، محدود و متناهی است و آنچه متناهی است، بسیاری از کمالات را نداشته، مخلوق خواهد بود.
حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز در خطبه «اشباح» نهج‌البلاغه، در پاسخ کسی که سؤال می‌کند: «آیا خداوند را دیده‌ای؟»، خطبه‌ای مفصّل و طولانی بیان می‌کند
«و تمام محتوای این خطبه آن است که کسی که چنین سؤالی می‌کند، در واقع، خدا را نشناخته است و چنین کسی، تصوّر صحیحی از خدا ندارد. او چون خدا را مادّی پنداشته، از جسم بودن او سؤال کرده است و اگر می‌دانست که خداوند، خالق اجسام است و رؤیت، از خواص جسم است، این سؤال را نمی‌کرد.»
ضمناً به صورت استحسانی می‌توان گفت: اگر بتوان خدا را دید، یا تمام خدا دیده می‌شود که در این صورت باید محدود باشد، و یا قسمتی از او که در این صورت، باید مرکّب از اجزا باشد. پس خداوند، قابل دیدن نیست، چون جسم نیست.

۳.۱ - احادیث تشبیه

در کتاب‌های اهل سنّت، روایات فراوانی وجود دارد که به روشنی بر تشبیه دلالت می‌کنند. گرچه برخی از آنان این روایات را تاویل می‌کنند، اما وهّابیان به ظاهرِ این احادیث تمسّک کرده، اعتقادات خود را با این روایات پدید آورده‌اند. در این‌جا برخی از این روایات را نقل کرده، به نقد و بررسی آنها می‌پردازیم:
الف. احمد بن حنبل از جریر نقل می‌کند که در شب کامل بودن ماه، نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودیم. آن حضرت فرمود: شما پروردگارتان را، چنان‌که ماه را می‌بینید، خواهید دید.
[۱۷] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیحُ مسلم، دار احیاء التراث العربی، ص۱۲۹.
[۱۸] ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۶.
(این حدیث، تقطیع شده حدیثی است که بخاری در باب «فضل صلاة العصر»، باب هفدهم از کتاب «مواقیت الصلاة» نقل کرده است که علاوه بر تقطیع، تفاوت در عبارت نیز دارد. )
این قبیل روایات، در سایر منابع روایی اهل سنّت نیز نقل شده‌اند.
ب. خداوند در اواخر شب به آسمان دنیا نزول می‌کند.
[۲۰] قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیحُ مسلم، دار احیاء التراث العربی، ص۳۳۳.
[۲۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۲۰۹، ح ۱۱۴.
[۲۲] ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۸.

ج. جهنم، فریاد می‌زند: «هل من مزید؟» تا آن که خداوند، قدم در آن می‌نهد تا آرام شود.
[۲۵] سجستانی، ابی داوود، سنن داوود، ج۴، ص۱۱۶.

د. خدا چشم دارد؛ اما اَعوَر (یک چشم و نابینا) نیست.
[۲۶] ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۷۶.
[۲۷] ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۹۲.
[۲۸] سجستانی، ابی داوود، سنن داوود، ج۴، ص۱۱۶.

هـ. خدا بالای عرش یا بالای هفت آسمان است.
و. خداوند، انسان را به صورت خود به طول شصت ذراع آفرید.
در کتب اهل سنّت، این‌گونه احادیث که بر نسبت جسم بودن و شباهت داشتن خداوند به مخلوقْ دلالت می‌نماید، متاسفانه فراوان است و وهّابیان، چون با استدلال و تفکّر منطقی ـ فلسفی و حتی با علم کلام مخالف‌اند، ظواهر این روایات را که معمولاً از جهت سند نیز مخدوش‌اند، به عنوان عقاید و اصول دین خود پذیرفته‌اند.
محمد بن علی بن سلیمان، از علمای بزرگ وهّابیان، در پاسخ سؤال از کیفیت نزول خداوند در آخر هر شب از آسمان هفتم به آسمان دنیا می‌گوید:
نزول خداوند، نزول حقیقت است و خداوند با هر کیفیتی که بخواهد، نازل می‌شود…. معتزله می‌گویند در آخر شب، امر و رحمت خدا نازل می‌شود؛ ولی این صحیح نیست، زیرا اصل، محذوف نبودن کلمه «امر» و «رحمت» است و ثانیاً، امر و رحمت خداوند، همیشه نازل می‌شود. پس آنچه در ثلث آخر شبْ نازل می‌شود، خود خدای متعال است.
[۳۱] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۱۱۱۴، ح ۶۲۲۷.

این شخص عالم‌نما، شاید هنوز نمی‌داند که ثلث آخر شب در هر لحظه و ساعتی از شبانه روز، به یک منطقه از کره زمینْ اختصاص دارد. پس باید خداوند، لحظه لحظه در حرکت باشد؛ زیرا هر لحظه‌ای ثلث آخر شب یک منطقه است!


از این‌گونه اوهام در عقاید نویسنده یاد شده فراوان است که به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود:
الف. عقیده اهل سنّت و جماعتْ آن است که خداوند، به ذات خود، روز قیامت برای قضاوت می‌آید.
[۳۲] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

ب. به عقیده اهل سنّت، خداوند، صورت حقیقی دارد؛ اما شبیه صورت خلق نیست.
[۳۳] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

ج. به عقیده اهل سنّت، خداوند، دو دست حقیقی دارد
[۳۴] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
و مهم‌ترین دلیل ما بر آن، این است‌که واژه «ید» در قرآن، به صورت تثنیه آمده است، در حالی که اگر «ید» به معنای قدرت باشد، نمی‌تواند به صورت تثنیه بیاید.
د. به عقیده اهل سنّت، خداوند، دو چشم حقیقی دارد و این دو چشم، از صفات ذاتی اوست.
[۳۵] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

هـ. به عقیده اهل سنّت، خداوند، جدای از خلق است و بر عرش قرار دارد.
[۳۶] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

و. به عقیده اهل سنّت، با کلمه «این (کجا)؟ » می‌توان از مکان خدا سؤال نمود.
[۳۷] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

ز. به عقیده اهل سنّت، خداوند، «پا» و «قَدَم» دارد.
[۳۸] ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.

آنچه ذکر شد، تنها نمونه‌ای از اوهامی‌ است که این عالم وهّابی به عنوان عقیده معرّفی کرده و چنان‌که عادت همیشگی آنان است، عقاید شخصی و منحصر به فرد خود را به اهل سنّتْ نسبت داده و هر کس را که به غیر آن معتقد باشد، کافر می‌داند، در حالی‌که روشن است تمام آنچه ذکر شد، اثبات صفات جسمانی برای خداوند است که خداوند از آنها منزّه است و اهل سنّت راستین نیز از این‌گونه اعتقادات، منزّه‌اند.
عقاید یاد شده، اختصاص به شیخ محمد بن علی بن سلیمان ندارد؛ بلکه در کتاب‌هایی چون تصحیح المفاهیم العقدیة فی الصفات الالهیةی عیسی بن عبدالله مانع حمیری و نیز اعتقاد ائمةالسلف اهل الحدیث محمد بن عبدالرحمان خمیِّس و نیز اصول مذهب الشیعة الامامیةی ناصر بن عبدالله قفاری، این عقاید به عنوان مسلّمات مذهب سَلَفیه معرّفی شده و حکم به کفر هر کس که خدا را مجسّم نداند، شده است.


مذهب تشبیه، این است‌که در عین پذیرفتن «لیس کمثله شیء»، خداوند را به غیر او تشبیه کنند؛ یعنی از هر صفتی که معنای محدود داشته باشد (همانند صفات انسانی که متمایز از سایر صفات است)، همان معنا را برای خداوندْ اثبات نمایند و قدرت او را همانند قدرت انسان و علم او را مانند علم انسان قرار دهند. علّت بطلان آن هم این است‌که در این صورت، خداوند، محتاج به آن صفات می‌شود و دیگر واجب‌الوجود نخواهد بود.
[۳۹] طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۶۲، ذیل آیه ۲۰ سوره انعام.

ابو قرّه از امام رضا (علیه‌السّلام) پرسید: در حدیثی آمده که خداوند، «کلام» و «رؤیت» خود را بین دو پیامبر تقسیم نموده است. کلام خود را به موسی (علیه‌السّلام) و رؤیت خود را به حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اختصاص داده است. امام (علیه‌السّلام) فرمود: «این حدیث با آیات شریف: «لا تدرکه الابصار» و «لا یحیطون به علماً» و «لیس کمثله شیء» سازگاری ندارد…». ابو قرّه گفت: آیا می‌خواهید این روایت را تکذیب کنید؟ حضرت فرمود: «آری! وقتی روایتی مخالف با قرآن باشد، من آن را تکذیب می‌کنم، علاوه بر آن که روایت مورد سؤال، مخالف با اجماع مسلمانان است؛ چون همه مسلمانان اجماع دارند بر این که خداوند، محاط علم کسی واقع نمی‌شود و چشم‌ها او را نمی‌بینند و چیزی شبیه او نیست».
[۴۴] طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۴۷۳ ، ذیل آیه ۹۱ سوره انعام.
علامه طباطبایی معتقد است که یهودیان، معتقد به اصالت مادّه بودند. لذا احکام مادّه را در مورد خداوند نیز اجرا می‌کردند و گمان می‌کردند که خداوند نیز یک موجود مادّی است، با این تفاوت که او موجودی قوی است که بر مادّه حکومت می‌کند؛ امّا این اعتقاد، اختصاص به یهود ندارد، بلکه مورد قبول تمام دیندارانی است که به اصالت مادّه معتقدند و همان صفاتی را که در مادّیات دیده‌اند، درباره خداوند نیز اثبات می‌کنند. این افراد، کارشان به یکی از دو چیزْ منتهی می‌شود: یا تمام احکام مادّه را برای پروردگار خود قائل می‌شوند (مانند دسته‌ای از مسلمانان که «مشبّهه» نام دارند و نیز بعضی فرق دیگر که در عقیده، بی‌شباهت به آنها نیستند)، و یا به کلّی صفات جمال (ثبوتی) را از خدا نفی کرده‌اند و نتیجه‌اش آن است‌که به چیزی ایمان آورده‌اند که نمی‌دانند چیست و چیزی را که نمی‌شناسند، می‌پرستند؛ ولی انبیا ‌(علیهم‌السّلام) مردم را به حدّ میانه «تشبیه» و «تنزیه» دعوت کرده‌اند؛ یعنی خداوند، موجود است، اما نه مانند موجودات دیگر؛ علم دارد، ولی نه مانند علم ما؛ قدرت دارد، اما نه مانند قدرت ما؛ حیات دارد، اما نه مانند حیات ما. این است روشی که دین به آن دستور داده است.
[۴۵] طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، ذیل آیه ۷۵ سوره بقره.

بنابراین، بهترین نظر، آن است‌که گفته شود: نه تشبیه و نه تنزیه، بلکه «امر بین الامرین» صحیح است و چون ذهن عوامْ زود به سوی «تشبیه» میرود، باید بیشتر روی «تنزیه» تاکید نمود؛ امّا سرانجام آن، تعطیلِ عقل در شناخت خداوند نشود؛ بلکه همان امر بین الامرین، صحیح است. اما وهّابیان معتقدند که خداوند، در روز قیامت، آسمان‌ها را بر یک انگشت خود، زمین‌ها را بر روی یک انگشت دیگر، و سپس همه خلایق را بر روی انگشت دیگر نهاده، آنها را به حرکت در می‌آورد، همانند کسی که به رقص در آمده باشد.
[۴۶] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۱۳۱۱.

آری، وقتی آسمان‌ها تنها بر روی یک انگشت خدا قرار داشته باشند، اگر خدا بخواهد در ثلث آخرِ هر شب به آسمان دنیا فرود آید، چاره‌ای غیر از آن نیست‌که یک جسم پلاستیکی [/ لاستیکی/ بادکُنکی] داشته باشد که حجم آن، کوچک و بزرگ شود، آن‌گونه که آیت‌الله روحانی در تعریض به آنان فرموده است و همه اینها، نتیجه دوری از مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) و کناره‌گیری از مباحث عقلی و تحریم منطق و فلسفه است که وهّابیان، گرفتار آن شده‌اند. «و سبحان الله عما یقول الظالمون علواً کبیراً».


۱. قفاری، ناصر، اصول مذهب‌الشیعة، ج۲، ص۵۵۲.
۲. قفاری، ناصر، اصول مذهب‌الشیعة، ج۲، ص۵۳۹.    
۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۳۸.    
۴. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۹۷.
۵. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۸۴.
۶. ص/سوره۳۸، آیه۷۵.    
۷. نساء/سوره۴، آیه۱۶۴.    
۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۵.    
۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۳.
۱۰. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۱۱. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۳.
۱۲. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۱۰۲.    
۱۳. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۹۷.
۱۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱، ص۷۲.    
۱۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۱۱۵.    
۱۶. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیحُ مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۴۳۹.    
۱۷. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیحُ مسلم، دار احیاء التراث العربی، ص۱۲۹.
۱۸. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۶.
۱۹. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳۱، ص۵۴۱.    
۲۰. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیحُ مسلم، دار احیاء التراث العربی، ص۳۳۳.
۲۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۲۰۹، ح ۱۱۴.
۲۲. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۸.
۲۳. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۱۶، ص۳۴۶.    
۲۴. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۲۱، ص۹۴.    
۲۵. سجستانی، ابی داوود، سنن داوود، ج۴، ص۱۱۶.
۲۶. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۷۶.
۲۷. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۹۲.
۲۸. سجستانی، ابی داوود، سنن داوود، ج۴، ص۱۱۶.
۲۹. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابی ماجة، ج۱، ص۶۹.    
۳۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۵۰، ح ۶۲۲۷.    
۳۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۱۱۱۴، ح ۶۲۲۷.
۳۲. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۳. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۴. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۵. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۶. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۷. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۸. ابن خزیمة، ابوبکر، الاسئلة النجدیة علی العقیدة الواسطیة، ریاض، ص۸۱.
۳۹. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۶۲، ذیل آیه ۲۰ سوره انعام.
۴۰. انعام/سوره۶، آیه۱۰۳.    
۴۱. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۰.    
۴۲. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج۱، ص۹۶.    
۴۴. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۷، ص۴۷۳ ، ذیل آیه ۹۱ سوره انعام.
۴۵. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۸۷-۲۸۸، ذیل آیه ۷۵ سوره بقره.
۴۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ص۱۳۱۱.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «توحید پلاستیکی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۲۴.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار