• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تاریخچه فقه و فقهاء

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



يكى از مقدمات آشنائى با يك علم اين است كه شخصيتها و صاحبنظران معروف آن علم كه عقائد و آرائشان در آن علم مورد توجه است و همچنين تاليفات و آثار و كتب مهمى كه در آن علم نگاشته شده است و مورد استناد و نقل واقع مى‏گردد مورد شناسائى قرار گيرد.




علم فقه - يعنى فقه مدون كه در آن كتاب تدوين و تاليف شده است و آن كتب هم اكنون نيز موجود است - سابق هزار و صد ساله دارد. يعنى از ۱۱ قرن پيش تا كنون بدون وقفه حوزه‏هاى تدريسى فقهى برقرار بوده است; استادان، شاگردانى تربيت كرده‏اند و آن شاگردان به نوبه خود شاگردان ديگرى تربيت كرده‏اند تا عصر حاضر، و اين رابطه استاد و شاگردى قطع نشده است.
البته علوم ديگر مانند فلسفه،منطق، رياضيات، طب سابقه بيشترى دارند و كتابهايى از زمانهاى دورتر در اين علوم در دست است، ولى در هيچيك از آن علوم شايد نتوان اين چنين حيات متسلسل و متداومى كه بدون وقفه و يا ينقطع رابطه استاد و شاگردى در آن محفوظ باشد نشان داد، فرضا هم در علم ديگرى وجود داشته باشد منحصر به جهان اسلام است، يعنى تنها در جهان اسلام است كه علوم، سابقه حياتى متسلسل و منظم هزار ساله و بيشتر دارند كه وقفه‏اى در بين حاصل نشده است. ما قبلا راجع به تسلسل و تداوم عرفان هم بحث كرده‏ايم.
خوشبختانه يكى از مسائلى كه مورد توجه علماى مسلمين بوده است اين است كه طبقات متسلسل ارباب علوم را مشخص سازند. اين كار در درجه اول نسبت به علماى حديث انجام يافته است و در درجات بعدى براى علماى علوم ديگر. ما كتابهاى زيادى به اين عنوان داريم، مانند «طبقات الفقهاء» ابو اسحاق شيرازى، «طبقات الاطباء» ابن ابى اصيبعه، «طبقات النحويين‏» و «طبقات الصوفيه‏» ابو عبد الرحمن سلمى.
ولى با كمال تاسف تا آنجا كه اين بنده اطلاع دارد، آنچه درباره طبقات فقهاء نوشته شده از اهل تسنن و مربوط به آنها است، درباره طبقات فقهاء شيعه تا كنون كتابى نوشته نشده است. لهذا براى كشف طبقات فقهاء شيعه از لابلاى كتب تراجم و يا كتب اجازات كه مربوط است به طبقات راويان حديث بايد استفاده كرد.
ما در اينجا نمى‏خواهيم طبقات فقهاء شيعه را به تفصيل بيان كنيم، بلكه مى‏خواهيم شخصيتهاى برجسته و بنام فقهاء را كه آراءشان مورد توجه است با ذكر كتابهاى فقه ذكر كنيم، ضمنا طبقات فقهاء نيز شناخته مى‏شوند.



تاريخ فقهاء شيعه را از زمان غيبت صغرا (۲۶۰ - ۳۲۰) آغاز مى‏كنيم به دو دليل: يكى اينكه: عصر قبل از غيبت صغرا عصر حضور ائمه اطهار است و در عصر حضور، هر چند فقهاء - و به معنى صحيح كلمه، مجتهدين و ارباب فتوا - كه ائمه اطهار آنها را به فتوا دادن تشويق مى‏كرده‏اند بوده‏اند، ولى خواه و ناخواه فقهاء به علت‏حضور ائمه اطهار(ع) تحت الشاع بوده‏اند، يعنى مرجعيت آنها در زمينه دست نارسى به ائمه بوده است و مردم حتى الامكان سعى مى‏كردند به منبع اصلى دست‏يابند و خود آن فقهاء نيز مشكلات خود را تا حد مقدور و ممكن با توجه به بعد مسافتها و ساير مشكلات، با ائمه اطهار در ميان مى‏گذاشتند. ديگر اينكه على الظاهر فقه مدون ما منتهى مى‏شود به زمان غيبت صغرا، يعنى تاليف و اثرى فقهى قبل از آن دوره از فقهاء شيعه فعلا در دست نداريم يا اين بنده اطلاع ندارد.
ولى به هر حال در شيعه نيز فقهاء بزرگى در عصر ائمه اطهار وجود داشته‏اند كه با مقايسه با فقهاء معاصر آنها از ساير مذاهب، ارزش آنها معلوم و مشخص مى‏شود. «ابن النديم‏» فن پنجم از مقاله ششم كتاب بسيار نفيس خود را كه به نام «فهرست ابن النديم‏» شهرت و اعتبار جهانى دارد اختصاص داده به «فقهاء الشيعه‏» و در ذيل نامهاى آنها از كتابهاى آنها در حديث‏يا فقه ياد مى‏كند. درباره حسين بن سعيد اهوازى و برادرش مى‏گويد: «اوسع اهل زمانهما علما بالفقه و الآثار و المناقب‏». يا درباره على بن ابراهيم قمى مى‏گويد: «من العلماء الفقهاء». و درباره محمد بن حسن بن احمد بن الوليد قمى مى‏گويد: «و له من الكتب كتاب الجامع فى الفقه‏». ولى ظاهرا كتب فقهيه آنها به اين شكل بوده است كه در هر بابى احاديثى كه آنها را معتبر مى‏دانسته‏اند و بر طبق آنها عمل مى‏كرده‏اند ذكر مى‏كرده‏اند; آن كتابها هم حديث بود و هم نظر مؤلف كتاب.



محقق حلى در مقدمه «معتبر» مى‏گويد:
«نظر به اينكه فقهاء ما رضوان الله عليهم زيادند و تاليفات فراوان دارند و نقل اقوال همه آنها غير مقدور است، من به سخن مشهورين به فضل و تحقيق و حسن انتخاب اكتفا كرده‏ام و از كتب اين فضلا به آنچه اجتهاد آنها در كتابها هويدا است و مورد اعتماد خودشان بوده است اكتفا كرده‏ام. از جمله كسانى كه نقل مى‏كنم (از قدماى زمان ائمه) حسن بن محبوب، احمد بن ابى نصر بزنطى، حسين بن سعيد (اهوازى)، فضل بن شاذان (نيشابورى)، يونس بن عبد الرحمن، و از متاخران، محمد بن بابويه قمى (شيخ صدوق) و محمد بن يعقوب كلينى، و از اصحاب فتوا على بن بابويه قمى، اسكافى، ابن ابى عقيل، شيخ مفيد، سيد مرتضى علم الهدى و شيخ طوسى است...»
محقق با آنكه گروه اول را اهل نظر و اجتهاد و انتخاب مى‏داند آنها را به نام اصحاب فتوا ياد نمى‏كند، زيرا كتب آنها در عين اينكه خلاصه اجتهادشان بوده است، به صورت كتاب حديث و نقل بوده است نه به صورت فتوا. اينك ما بحث‏خود را از مفتيان اولى كه در زمان غيبت صغرا بوده‏اند آغاز مى‏كنيم:




على بن بابويه قمىمتوفا در سال ۳۲۹، مدفون در قم، پدر شيخ محمد بن على بن بابويه معروف به شيخ صدوق است كه در نزديكى شهر رى مدفون است. پسر، محدث است و پدر: فقيه و صاحب فتوا. معمولا اين پدر و پسر به عنوان «صدوقين‏» ياد مى‏شوند.



يكى ديگر از فقهاء بنام و معروف آن زمان كه معاصر با على بن بابويه قمى است، بلكه اندكى بر او تقدم زمانى دارد «عياشى سمرقندى‏» صاحب تفسير معروف است. او مردى جامع بوده است. گرچه شهرتش به تفسير است، او را از فقهاء شمرده‏اند. كتب زيادى در علوم مختلف و از آن جمله در فقه دارد. ابن النديم در الفهرست مى‏گويد: «كتب او در خراسان رواج فراوان دارد». در عين حال ما تاكنون نديده‏ايم كه در فقه آراء او نقل شده باشد. شايد كتب فقهى او از بين رفته است.
عياشى، ابتداء سنى بود و بعد شيعه شد. ثروت فراوانى از پدر به او ارث رسيد و او همه آنها را خرج جمع آورى و نسخه‏بردارى كتب و تعليم و تعلم و تربيت‏شاگرد كرد.
بعضى جعفر بن قولويه را كه استاد شيخ مفيد بوده است (در فقه) همدوره على بن بابويه و قهرا از فقهاى دوره غيبت صغرا شمرده‏اند و گفته‏اند كه جعفر بن قولويه شاگرد سعد بن عبد الله اشعرى معروف بوده است.
[۱] الكنى و الالقاب.
ولى با توجه به اينكه او استاد شيخ مفيد بوده است و در سال ۳۶۷ و يا ۳۶۸ در گذشته است نمى‏توان او را معاصر على بن بابويه و از علماى غيبت صغرا شمرد. آنكه از علماى غيبت صغرا است پدرش محمد ابن قولويه است.



گفته‏اند يمنى است. عمان از سواحل درياى يمن است. تاريخ وفاتش معلوم نيست. در آغاز غيبت كبرا مى‏زيسته است.
بحر العلوم گفته است كه او استاد جعفر بن قولويه بوده است و جعفر بن قولويه استاد شيخ مفيد بوده است. اين قول از قول بالا كه جعفر بن قولويه را همدوره على بن بابويه معرفى كرده است اقرب به تحقيق است. آراء ابن ابى عقيل در فقه زياد نقل مى‏شود. او از چهره‏هايى است كه مكرر به نام او در فقه بر مى‏خوريم.



از اساتيد شيخ مفيد است. گويند كه در سال ۳۸۱ در گذشته است. گفته‏اند كه تاليفات و آثارش به پنجاه مى‏رسد. فقهاء از ابن الجنيد و ابن ابى عقيل سابق الذكر به عنوان «القديمين‏» ياد مى‏كنند. آراء ابن الجنيد همواره در فقه مطرح بوده و هست.



نامش محمد بن محمد بن نعمان است. هم متكلم است و هم فقيه. ابن النديم در فن دوم از مقاله پنجم «الفهرست‏» كه درباره متكلمين شيعه بحث مى‏كند از او به عنوان «ابن المعلم‏» ياد مى‏كند و ستايش مى‏نمايد. در سال ۳۳۶ متولد شده و در ۴۱۳ در گذشته است. كتاب معروف او در فقه به نام «مقنعه‏» است و چاپ شده و موجود است. شيخ مفيد از چهره‏هاى بسيار درخشان شيعه در جهان اسلام است.
ابو يعلى جعفرى كه داماد مفيد بوده است گفته است كه مفيد شبها مختصرى مى‏خوابيد، باقى را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى‏گذرانيد. شيخ مفيد، شاگرد شاگرد ابن ابى عقيل است.



سيد مرتضى معروف به علم الهدى، متولد ۳۵۵ و متوفاى ۴۳۶. علامه حلى او را معلم شيعه اماميه خوانده است. مردى جامع بوده است. هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه. آراء فقهى او مورد توجه فقهاء است.
كتاب معروف او در فقه يكى كتاب «انتصار» است و ديگرى كتاب «جمل العلم و العمل‏». او و برادرش «سيد رضى‏» جامع نهج البلاغه نزد شيخ مفيد سابق الذكر تحصيل كرده‏اند.



شيخ ابو جعفر طوسى، معروف به شيخ الطائفه. از ستارگان بسيار درخشان جهان اسلام است. در فقه و اصول و حديث و تفسير و كلام و رجال تاليفات فراوان دارد. اهل خراسان است. در سال ۳۸۵ متولد شده و در سال ۴۰۸ يعنى در ۲۳ سالگى به بغداد كه آن وقت مركز بزرگ علوم و فرهنگ اسلامى بود مهاجرت كرد و تا پايان عمر در عراق ماند و پس از استادش سيد مرتضى رياست علمى و فتوائى شيعه به او منتقل شد.
مدت پنج‏سال پيش شيخ مفيد درس خوانده است. ساليان دراز خدمت‏شاگرد مبرز شيخ مفيد يعنى سيد مرتضى بهره‏مند شده است. استادش سيد مرتضى در سال ۴۳۶ در گذشت و او ۲۴ سال ديگر بعد از استادش در قيد حيات بود.
دوازده سال بعد از سيد در بغداد ماند ولى بعد به علت‏يك سلسله آشوبها كه خانه و كتابخانه‏اش به تاراج رفت به نجف مهاجرت كرد و حوزه علميه را در آنجا تاسيس كرد و در سال ۴۶۰ در همانجا در گذشت. قبرش در نجف معروف است.
شيخ طوسى كتابى در فقه دارد به نام «النهاية‏» كه در قديم الايام كتاب درسى طلاب بوده است. كتاب ديگرى دارد به نام «مبسوط‏» كه فقه را وارد مرحله جديدى كرده است و در عصر خودش مشروحترين كتاب فقهى شيعه بوده است. كتاب ديگرى دارد به نام «خلاف‏» كه در آنجا، هم آراء فقهاء اهل سنت را ذكر كرده و هم راى شيعه را. شيخ طوسى كتابهاى ديگر نيز در فقه دارد. قدما تا حدود يك قرن پيش اگر در فقه «شيخ‏» به طور مطلق مى‏گفتند مقصود شيخ طوسى بود و اگر شيخان مى‏گفتند مقصود شيخ مفيد و شيخ طوسى بود.
شيخ طوسى يكى از چند چهره معروفى است كه در سراسر فقه نامشان برده مى‏شود. خاندان شيخ طوسى تا چند نسل همه از علماى و فقها بوده‏اند. پسرش شيخ ابو على ملقب به مفيد ثانى، فقيه جليل القدرى است، و بنا بر نقل مستدرك الوسائل
[۲] جلد ۳/ص ۴۹۸.
او كتابى دارد به نام «امالى‏» و كتاب «النهاية‏» پدرش را نيز شرح كرده است.
مطابق نقل كتاب «لؤلؤالبحرين‏» دختران شيخ طوسى نيز فقيه و فاضله بوده‏اند. شيخ ابو على فرزندى دارد به نام شيخ ابو الحسن محمد، بعد از پدرش ابو على مرجعيت و ياست‏حوزه علميه به او منتقل شد و بنا بر نقل ابن عماد حنبلى در كتاب «شذرات الذهب فى اخبار من ذهب‏»
[۳] جلد ۴/ص ۱۲۶ - ۱۲۷.
در زمان اين مرد بزرگ طلاب علوم دينى شيعه از اطراف و اكناف به سوى او مى‏شتافته‏اند، و او خود مردى پارسا و زاهد و عالم بوده است. عماد طبرى گفته است اگر صلوات بر غير انبيا روا بود من بر اين مرد صلوات مى‏فرستادم. او در سال ۵۴۰ در گذشته است .
[۴] قسمتهاى مربوط به شيخ ابو الحسن فرزند شيخ ابو على، از ياد داشتى است كه دوست عاليقدر، دانشمند محترم آقاى نصر الله شبسترى تبريزى مرقوم فرموده‏اند، و ايشان آن را از علامه سيد محمد صادق آل بحر العلوم در مقدمه‏اى كه بر رجال شيخ طوسى نوشته‏اند نقل كرده‏اند.




قاضى عبد العزير حلبى معروف به ابن البراج. شاگرد سيد مرتضى و شيخ طوسى است. از طرف شيخ طوسى به بلاد شام كه وطنش بود فرستاده شد. بيست‏سال در طرابلس شام قاضى بود. در سال ۴۸۱ در گذشته است. كتابهاى فقهى او كه بيشتر نام برده مى‏شود يكى به نام «مهذب‏» است و ديگرى به نام «جواهر».



او نيز اهل شامات است. شاگرد سيد مرتضى و شيخ طوسى بوده و صد سال عمر كرده است. در «ريحانة الادب‏» مى‏نويسد كه او شاگرد سلار بن عبد العزيز آت الذكر نيز بوده است. اگر اين نسبت درست باشد، مى‏بايست ابو الصلاح، سه طبقه را شاگردى كرده باشد! كتاب معروف او در فقه به نام «كافى‏» است. در سال ۴۴۷ در گذشته است. اگر عمر او صد سال بوده است و در ۴۴۷ هم وفات كرده باشد او از هر دو استادش بزرگسال‏تر بوده است. شهيد ثانى او را «خليفة المرتضى فى البلاد الحلبية‏» خوانده است.



حمزة بن عبد العزيز ديلمى معروف به «سلار ديلمى‏». در حدود سال ۴۴۸ تا ۴۶۳ در گذشته است. شاگرد شيخ مفيد و سيد مرتضى است. اهل ايران است و در خسروشاه تبريز در گذشته است. كتاب معروف او در فقه به نام «مراسم‏» است. سلار هر چند هم طبقه شيخ طوسى است نه از شاگردان او، در عين حال محقق حلى در مقدمه كتاب «المعتبر» از او و ابن البراج و ابو الصلاح حلبى به عنوان «اتباع الثلاثه‏» نام مى‏برد يعنى او را از پيروان مى‏شمارد كه على الظاهر مقصودش اين است كه اين سه نفر تابع و پيروان سه نفر ديگر (شيخ مفيد، سيد مرتضى، شيخ طوسى) بوده‏اند.



سيد ابو المكارم ابن زهره. در حديث به يك واسطه از ابو على پسر شيخ الطائفه روايت مى‏كند و در فقه با چند واسطه شاگرد شيخ طوسى است. اهل حلب است و در سال ۵۸۵ در گذشته است. كتاب معروف او در فقه به نام «غنيه‏» معروف است. هرگاه در اصطلاح فقهاء «حلبيان‏» (به صيغه تثنيه) گفته شود، مقصود ابو الصلاح حلبى و ابن زهره حلبى است، و هرگاه «حلبيون‏» (به صيغه جمع) گفته شود، مقصود آن دو نفر به علاوه ابن البراج است كه او هم اهل حلب بوده است. بنا بر اين آنچه در مستدرك
[۵] جلد ۳/ص ۵۰۶.
ضمن احوال شيخ طوسى آمده است، ابن زهره كتاب «النهاية‏» شيخ طوسى را نزد ابو على حسن بن الحسين معروف بن ابن الحاجب حلبى خوانده است، و او آن كتاب را نزد ابو عبد الله زينوبادى در نجف و او نزد شيخ رشيد الدين على بن زيرك قمى وسيد ابن هاشم حسينى وآن دو نزد شيخ عبد الجبار رازى تحصيل كرده بوده‏اند و شيخ عبد الجبار شاگرد شيخ طوسى بوده است. بنا بر اين نقل، ابن زهره با چهار واسطه شاگرد شيخ طوسى بوده است.



ابن حمزه طوسى، معروف به عماد الدين طوسى. هم طبقه شاگردان شيخ طوسى است. بعضى او را هم طبقه شاگردان شاگردان شيخ دانسته و بعضى دوره او را از اين هم متاخرتر دانسته‏اند. نياز به تحقيق بيشترى است.
سال وفاتش دقيقا معلوم نيست. شايد در حدود نيمه دوم قرن ششم در گذشته است. اهل خراسان است. كتاب معروفش در فقه به نام «وسيله‏» است.



ابن ادريس حلى از فحول علماى شيعه است. خودش عرب است و شيخ طوسى جد مادرى او (البته مع الواسطه) به شمار مى‏رود. به حريت فكر معروف است. صولت و هيبت جدش شيخ طوسى را شكست. نسبت به علماء و فقهاء تا سر حد اهانت انتقاد مى‏كرد. در سال ۵۹۸ در سن ۵۵ سالگى در گذشته است. كتاب نفيس و معروف او در فقه به نام «سرائر» است. گفته‏اند كه ابن ادريس از تلامذه سيد ابو المكارم ابن زهره بوده است، ولى بنا بر تعبيراتى كه ابن ادريس در كتاب الوديعه از كتاب «السرائر» مى‏كند چنين بر مى‏آيد كه صرفا معاصر وى بوده است و او را ملاقات كرده است و در برخى مسائل فقهى ميان آنها مكاتباتى رد و بدل شده است.



شيخ ابو القاسم جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد حلى، معروف بن «محقق‏». صاحب كتابهاى زياد در فقه از آن جمله: شرايع، معارج، معتبر، المختصر، النافع و غيره است. محقق حلى با يك واسطه شاگرد ابن زهره و ابن ادريس حلى سابق الذكر است. در «الكنى و الالقاب‏» ذيل احوال «ابن نما» مى‏نويسد.
«محقق كركى در وصف محقق حلى گفته است: اعلم اساتيد «محقق‏» در فقه اهل بيت، محمد بن نماى حلى و اجل اساتيد او ابن ادريس حلى است‏».
ظاهرا مقصود محقق كركى اين است كه اجل اساتيد «ابن نما» ابن ادريس است. زيرا ابن ادريس در ۵۹۸ در گذشته است و محقق در ۶۷۶ در گذشته است. قطعا محقق حوزه درس ابن ادريس را درك نكرده است. در «ريحانة الادب‏» مى‏نويسد:
«محقق حلى شاگرد جد و پدر خودش و سيد فخار بن محمد موسوى و ابن زهره بوده است‏».
اين نيز اشتباه است، زيرا محقق، ابن زهره را كه در ۵۸۵ در گذشته است درك نكرده است. بعيد نيست كه پدر محقق شاگرد ابن زهره بوده است. او استاد علامه حلى است كه بعدا خواهد آمد.
در فقه كسى را بر او مقدم نمى‏شمارند. در اصطلاح فقهاء هرگاه‏« محقق‏» به طور مطلق گفته شود مقصود همين شخص بزرگوار است. فيلسوف و رياضى دادن بزرگ خواجه نصير الدين طوسى با او درحله ملاقات كرده و در جلسه درس فقهش حضور يافته است. كتابهاى «محقق‏»، مخصوصا كتاب «شرايع‏» در ميان طلاب يك كتاب درسى بوده و هست و فقهاء زيادى كتب محقق را شرح كرده يا حاشيه بر آنها نوشته‏اند.
۱۵. حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، معروف به علامه حلى. يكى از اعجوبه‏هاى روزگار است. در فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره كتاب نوشته است. در حدود صد كتاب از آثار خطى يا چاپى او شناخته شده كه بعضى از آنها به تنهائى (مانند تذكرة الفقهاء) كافى است كه نبوغ او را نشان دهد. علامه كتب زيادى در فقه دارد كه غالب آنها مانند كتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد از او از طرف فقهاء شرح و حاشيه شده است. كتب معروف فقهى علامه عبارت است از: ارشاد، تبصرة المتعلمين، قواعد، تحرير، تذكرة الفقهاء، مختلف الشيعه، منتهى. علامه اساتيد زيادى داشته است. در فقيه شاگرد دائى خود محقق حلى، و در فلسفه و منطق شاگرد خواجه نصير الدين طوسى بوده است. فقه تسنن را نزد علماى اهل تسنن تحصيل كرده است. علامه در سال ۶۴۸ متولد شده و در سال ۷۲۶ در گذشته است.
۱۶. فخر المحققين، پسر علامه حلى. در ۶۸۲ متولد شده و در سال ۷۷۱ در گذشته است. علامه حلى در مقدمه «تذكرة الفقهاء» و در مقدمه كتاب «قواعد» از فرزنش به تجليل ياد كرده است و در آخر «قواعد» آرزو كرده كه پسر بعد از پدر كارهاى ناتمام او را تمام كند. فخر المحققين كتابى دارد به نام «ايضاح الفوائد فى شرح مشكلات القواعد». آراء فخر المحققين در كتاب «ايضاح‏» در كتب فقهيه مورد توجه است.
۱۷. محمد بن مكى، معروف به شهيد اول. شاگرد فخر المحققين و از اعاظم فقهاى شيعه است. در رديف محقق حلى و علامه حلى است. اهل جبل عامل است كه منطقه‏اى است در جنوب لبنان و از قديم‏ترين مراكز تشيع است و هم اكنون نيز يك مركز شيعه است. شهيد اول در سال ۷۳۴ متولد شده و در ۷۸۶ به فتواى يك فقيه مالكى مذهب و تاييد يك فقيه شافعى مذهب شهيد شده است. او شاگرد شاگردان علامه حلى و از آن جمله فخر المحققين بوده است. كتابهاى معروف شهيد اول در فقه عبارت است از «اللمعه‏» كه در مدت كوتاهى در همان زندانى كه منجر به شهادتش شد تاليف كرده است
[۶] گويند براى امير على بن مؤيد، امير سربداران خراسان.
و عجيب اين است كه اين كتاب شريف را در دو قرن بعد فقيهى بزرگ شرح كرد كه او سرنوشتى مانند مؤلف پيدا كرد، يعنى شهيد شد و «شهيد ثانى‏» لقب گرفت. «شرح لمعه‏» تاليف شهيد ثانى است كه همواره از كتب درسى طلاب بوده و هست. كتابهاى ديگر شهيد اول عبارت است از: دروس، ذكرى، بيان، الفيه، قواعد. همه كتب او از نفائس آثار فقهى است. كتب شهيد اول نيز مانند كتب محقق و علامه حلى در عصرهاى بعد از طرف فقهاء شرحهها و حاشيه‏هاى زياد خورده است.
در ميان فقهاء شيعه، كتابهاى سه شخصيت فوق الذكر، يعنى محقق حلى، علامه حلى، شهيد اول كه در قرن هفتم و هشتم مى‏زيسته‏اند، به صورت متون فقهى در آمده و ديگران بر آنها شرح و حاشيه نوشته‏اند و كسى ديگر نمى‏بينيم كه چنين عنايتى به آثار او شده باشد. فقط در يك قرن گذشته دو كتاب از كتابهاى شيخ مرتضى انصارى كه در حدود صد و سيزده سال از وفاتش مى‏گذرد چنين وضعى به خود گرفته است.
خاندان شهيد اول خاندان علم و فضل و فقه بوده‏اند و نسلهاى متوالى اين شرافت را براى خود نگهدارى كرده‏اند. شهيد سه پسر دارد كه هر سه از علما و فقها بوده‏اند همچنانكه همسرش ام على و دختر ام الحسن نيز فقيهه بوده‏اند و شهيد زنان را در پاره‏اى از مسائل فقهى به اين دو بانوى فاضله ارجاع مى‏كرده است. در كتاب «ريحانة الادب‏» مى‏نويسد:
«بعضى از بزرگان، فاطمه دختر شهيد را «شيخة‏» و «ست المشايخ‏» يعنى سيدة المشايخ لقب داده‏اند».
۱۸. فاضل مقداد. اهل سيور است كه از قراء حله است. از شاگردان مبرز شهيد اول است. كتاب معروف او در فقه كه چاپ شده و در دست است و از او نقل مى‏شود كتاب «كنز العرفان‏» است. اين كتاب، آيات الاحكام است، يعنى در اين كتاب آن سلسله از آيات كريمه قرآن كه از آنها مسائل فقهيه استنباط مى‏شود و در فقه مطرح مى‏گردد تفسير شده و به سبك فقهى به آنها استدلال شده است. در شيعه و سنى كتابهاى زيادى در آيات الاحكام نوشته شده است و كنزل العرفان فاضل مقداد بهترين و يا از بهترين آنها است.
فاضل مقداد در سال ۸۲۶ وفات كرده است. عليهذا او از علماء قرن نهم هجرى محسوب مى‏شود.
۱۹. جمال السالكين ابو العباس احمد بن فهد حلى اسدى. در سال ۷۵۷ متولد شده و در سال ۸۴۱ وفات يافته است. در طبقه شاگردان شهيد اول و فخر المحققين است. مشايخ حديث او فاضل مقداد سابق الذكر و شيخ على بن الخازن فقيه و شيخ بهاء الدين على بن عبد الكريم است.
[۷] الكنى و الالقاب.
على الظاهر اساتيد فقهى او نيز همينها هستند. ابن فهد تاليفات فقهى معتبر دارد از قبيل «المهذب البارع‏» كه شرح «مختصر النافع‏» محقق حلى است، و شرح «ارشاد» علامه به نام «المقتصر» و شرح الفيه شهيد اول. شهرت بيشتر ابن فهد در اخلاق و سير و سلوك است. كتاب مشهور او در اين زمينه «عدة الداعى‏» است.
۲۰. شيخ على بن هلال جزائرى. زاهد و متقى و جامع المعقول و المنقول بوده است. استاد روايتش ابن فهد حلى است و بعيد نيست كه استاد فقه وى نيز هم او باشد. مى‏گويند در عصر خودش شيخ الاسلام و رئيس شيعه بوده است. محقق كركى شاگرد او بوده و او را به صفت فقاهت و شيخ الاسلامى ستوده است. ابن ابى جمهور احسائى نيز فقه را نزد او تحصيل كرده است.
۲۱. شيخ على بن عبد العالى كركى، معروف به محقق كركى يا محقق ثانى. از فقهاء جبل عامل است و از اكابر فقهاء شيعه است. در شام و عراق تحصيلات خود را تكميل كرده و سپس به ايران (در زمان شاه تهماسب اول) آمده و منصب شيخ الاسلامى براى اولين بار در ايران به او تفويض شد. منصب شيخ الاسلامى بعد از محقق كركى به شاگردش شيخ على منشار، پدر زن شيخ بهائى رسيد، و بعد از او اين منصب به شيخ بهائى واگذار شد. فرمانى كه شاه تهماسب به نام او نوشته و به او اختيارات تام داده و در حقيقت او را صاحب اختيار واقعى و خود را نماينده او دانسته است معروف است. كتاب معروف او كه در فقه زياد نام برده مى‏شود «جامع المقاصد» است كه شرح «قواعد» علامه حلى است. او علاوه بر اين، «مختصر النافع‏» محقق و «شرايع‏» محقق و چند كتاب ديگر از علامه و چند كتاب از شهيد اول را حاشيه زده و يا شرح كرده است.
آمدن محقق ثانى به ايران و تشكيل حوزه در قزوين و سپس در اصفحان و پرورش شاگردانى مبرز در فقه سبب شد كه براى اولين بار پس از دوره صدوقين، ايران مركز فقه شيعه بشود. محقق كركى ميان سالهاى ۹۳۷ و ۹۴۱ در گذشته است. محققن كركى شاگرد على بن هلال جزايرى و او شاگرد ابن فهد حلى بوده است. ابن فهد حلى شاگرد شاگردان شهيد اول از قبيل فاضل مقداد بوده. عليهذا او به دو واسطه شاگرد شهيد اول است. پسر محقق كركى به نام شيخ عبد العالى بن على بن عبد العالى نيز از فقهاء شيعه است، «ارشاد» علامه و «الفيه‏» شهيد را شرح كرده است.
۲۲. شيخ زين الدين معروف بن شهيد ثانى. از اعاظم فقهاء شيعه است. مردى جامع بوده و در علوم مختلف دست داشته است. اهل جبل عامل است. جد ششم او صالح نامى است كه شاگرد علامه حلى بوده است. ظاهرا اصلا اهل طوس بوده است. از اين رو شهيد ثانى گاهى «الطوسى الشامى‏» امضاء مى‏كرده است. شهيد ثانى در سال ۹۹۱ متولد شده و در ۹۶۶ شهيد شده است. مسافرت زياد كرده و اساتيد زياد ديده است. به مصر و دمشق و حجاز و بيت المقدس و عراق و استانبول مسافرت كرده و از هر خرمنى خوشه‏هائى چيده است. تنها اساتيد سنى او را دوازده تن نوشته‏اند. و به همين جهت مردى جامع بوده است، علاوه بر فقه و اصول، از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم آگاهى داشته است. فوق العاده زاهد و متقى بوده است. شاگردانش در احوالش نوشته‏اند كه در ايام تدريس، شبها به هيزم كشى براى اعاشه خاندانش مى‏رفت و صبح به تدريس مى‏نشست. مدتى در بعلبك به پنج مذهب (جعفرى، حنفى، شافعى، مالكى، حنبلى) تدريس مى‏كرده است. شهيد تاليفات زيادى دارد. معروفترين تاليف او در فقه «شرح لمعه‏» شهيد اول و ديگر «مسالك الافهام‏» است كه شرح «شرايع‏» محقق حلى است. شهيد ثانى نزد محقق كركى (قبل از آنكه محقق به ايران بيايد) تحصيل كرده است. شهيد ثانى به ايران نيامد. صاحب «معالم‏» كه از معاريف علماء شيعه است فرزند شهيد ثانى است.
۲۳. احمد بن محمد اردبيلى، معروف بن مقدس اردبيلى. ضرب المثل زهد و تقوا است و در عين حال از محققان فقهاء شيعه است. محقق اردبيلى در نجف سكنى گزيد معاصر صفويه است. گويند شاه عباس اصرار داشت كه به اصفهان بيايد، حاضر نشد. شاه عباس خيلى مايل بود كه مقدس اردبيلى خدمتى به او ارجاع كند تا اينكه اتفاق افتاد كه شخصى به علت تقصيرى از ايران فرار كرد و در نجف از مقدس اردبيلى خواست كه نزد شاه عباس شفاعت كند. مقدس نامه‏اى به شاه عباس نوشت به اين مضمون:
«بانى ملك عاريت عباس بداند: اگر چه اين مرد اول ظالم بود، اكنون مظلوم مى‏نمايد، چنانچه از تقصير او بگذرى «شايد» كه حق سبحانه از «پاره‏اى‏» تقصيرات تو بگذرد - بنده شاه ولايت، احمد اردبيلى‏».
شاه عباس نوشت:
به عرض مى‏رساند: عباس خدماتى كه فرموده بوديد به جان منت داشته به تقديم رسانيد. اميد كه اين محب را از دعاى خير فراموش نفرمائيد - كلب آستان على، عباس‏».
[۸] اين داستان هر چند در مآخذ معتبر نقل شده ولى با توجه به سال فوت محقق اردبيلى و جلوس شاه عباس قابل خدشه و نيازمند به تحقيق است.

امتناع مقدس اردبيلى از آمدن به ايران سبب شد كه حوزه نجف به عنوان مركزى ديگر در مقابل حوزه اصفهان احيا شود، همچنانكه امتناع شهيد ثانى و پسرش شيخ حسن صاحب «معالم‏» و دختر زاده‏اش سيد محمد صاحب «مدارك‏» از مهاجرت از جبل عامل به ايران سبب شد كه حوزه شام و جبل عامل همچنان ادامه يابد و منقرض نگردد. صاحب «معالم‏» و صاحب «مدارك‏» براى اينكه دچار محظور و رودربايستى براى توقف در ايران نشوند، از زيارت حضرت رضا(ع) كه فوق العاده مشتاق آن بودند صرف نظر كردند.
اين بنده فعلا نمى‏داند كه مقدس اردبيلى، فقه را كجا و نزد چه كسى تحصيل كرده است. همين قدر مى‏دانيم كه فقه را نزد شاگردان شهيد ثانى تحصيل كرده است. پسر شهيد ثانى (صاحب معالم) و نواده دختريش (صاحب مدارك) در نجف شاگرد او بوده‏اند. در كتاب زندگى جلال الدين دوانى مى‏نويسد كه:
«ملا احمد اردبيلى، مولانا عبد الله شوشترى، مولانا عبد الله يزدى، خواجه افضل الدين تركه، مير فخر الدين هماكى، شاه ابو محمد شيرازى، مولانا ميرزاجان و مير فتح شيرازى، شاگردان خواجه جمال الدين محمود بوده‏اند و او شاگرد محقق جلال الدين دوانى بوده است‏».
[۹] زندگى جلال الدين دوانى - تاليف فاضل محترم آقاى على دوانى.
و ظاهرا تحصيل مقدس اردبيلى نزد خواجه جمال الدين محمود در رشته‏هاى معقول بوده نه منقول.
مقدس اردبيلى در سال ۹۹۳ در نجف در گذشته است. كتاب فقهى معروف او يكى «شرح ارشاد» است و ديگر «آيات الاحكام‏». نظريات دقيق او مورد توجه فقها است.
۲۴. شيخ بهاء الدين محمد عاملى، معروف به شيخ بهائى. او نيز اهل جبل عامل است. در كودكى همراه پدرش شيخ حسين بن عبد الصمد كه از شاگردان شهيد ثانى بود به ايران آمد. شيخ بهائى از اين رو كه به كشورهاى مختلف مسافرت كرده و محضر اساتيد مختلف در رشته‏هاى مختلف را درك كرده و به علاوه داراى استعداد و ذوقى سرشار بوده است، مردى جامع بوده و تاليفات متنوعى دارد. هم اديب بوده و هم شاعر و هم فيلسوف و هم رياضى دان و مهندس و هم فقيه و هم مفسر. از طب نيز بى بهره نبوده است. اولين كسى است كه يك دوره احكام فقه غير استدلالى به صورت رساله عمليه به زبان فارسى نوشت. آن كتاب همان است كه به نام «جامع عباسى‏» معروف است.
شيخ بهائى چون فقه رشته اختصاصى و تخصصيش نبوده از فقهاء طراز اول به شمار نمى‏رود، ولى شاگردان زيادى تربيت كرده است. ملا صدراى شيرازى، ملا محمد تقى مجلسى اول - پدر مجلسى دوم صاحب كتاب بحار الانوار - محقق سبزاورى و فاضل جواد صاحب «آيات الاحكام‏» از شاگردان اويند. همچنانكه قبلا اشاره كرديم، منصب شيخ الاسلامى ايران پس از محقق كركى به شيخ على منشار پدر زن شيخ بهائى رسيد و پس از او به شيخ بهائى رسيد. همسر شيخ بهائى كه دختر شيخ على منشار بوده است، زنى فاضله و فقيهه بوده است. شيخ بهائى در سال ۹۵۳ به دنيا آمده و در سال ۱۰۳۰ يا ۱۰۳۱ در گذشته است. شيخ بهائى ضمنا مردى جهانگرد بوده است، به مصر و شام و حجاز و عراق و فلسطين و آذربايجان و هرات مسافرت كرده است.
۲۵. ملا محمد باقر سبزوارى، معروف به محقق سبزوارى. اهل سبزوار بوده و در مكتب اصفهان كه هم مكتبى فقهى بود و هم فلسفى پرورش يافته و از اين رو جامع المعقول و المنقول بوده است. نام او در كتب فقهيه زياد برده مى‏شود. كتاب معروف او در فقه يكى به نام «ذخيره‏» و ديگرى به نام «كفايه‏» است و چون فيلسوف هم بوده است بر الهيات شفاى ابو على سينا حاشيه نوشته. در سال ۱۰۹۰ در گذشته است. محقق سبزوارى نزد شيخ بهائى و مجلسى اول تحصيل كرده است.
۲۶. آقا حسين خوانسارى، معروف به محقق خوانسارى. او نيز در مكتب اصفهان پرورش يافته و جامع المعقول و المنقول است. شوهر خواهر محقق سبزوارى است. كتاب معروف او در فقه به نام «مشارق الشموس‏» است كه شرح كتاب «دروس‏» شهيد اول است.
محقق خوانسارى در سال ۱۰۹۸ در گذشته است. او با محقق سبزوارى معاصر است و همچنين با ملا محسين فيض كاشانى و ملا محمد باقر مجلسى كه هر دو از اكابر محدثين به شمار مى‏روند.
۲۷. جمال المحققين معروف به آقا جمال خوانسارى. فرزند آقا حسين خوانسارى سابق الذكر است. مانند پدر، جامع المعقول و المنقول است. حاشيه معروفى دارد بر «شرح لمعه‏» و حاشيه مختصرى دارد بر طبيعيات شفاى بو على كه در حاشيه شفاى چاپ سنگى تهران چاپ شده است. آقا جمال با دو واسطه استاد سيد مهدى بحر العلوم است. زيرا او استاد سيد ابراهيم قزوينى است و او استاد پسرش سيد حسين قزوينى است و سيد حسين قزوينى يكى از اساتيد بحر العلوم است.
۲۸. شيخ بهاء الدين اصفهانى، معروف به «فاضل هندى‏». اين مرد «قواعد» علامه را شرح كرده است و نام كتابش «كشف اللثام‏» است و به همين مناسبت‏خود او را «كاشف اللثام‏» مى‏خوانند. آراء و عقائد و نظريات او كاملا مورد توجه فقهاء است. فاضل هندى در سال ۱۱۳۷ در گير و دار فتنه افغان در گذشت. فاضل هندى نيز جامع المعقول و المنقول بوده است.
۲۹. محمد باقر بن محمد اكمل بهبهانى، معروف به «وحيد بهبهانى‏». اين مرد شاگرد سيد صدر الدين رضوى قمى شارح «وافيه‏» و او شاگرد آقا جمال خوانسارى سابق الذكر است.
وحيد بهبهانى در دوره بعد از صفويه قرار دارد. حوزه اصفهان بعد از انقراض صفويه از مركزيت افتاد، برخى از علماء و فقها - از آن جمله سيد صدر الدين رضوى قمى استاد وحيد بهبهانى - در اثر فتنه افغان به عتبات مهاجرت كردند.
وحيد بهبهانى كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسيار مبرز تربيت كرد. از آن جمله ست‏سيد مهدى بحر العلوم، شيخ جعفر كاشف الغطاء، ميرزا ابو القاسم قمى صاحب كتاب «قوانين‏»، حاج ملا مهدى نراقى، سيد على صاحب «رياض‏»، ميرزا مهدى شهرستانى، سيد محمد باقر شفتى اصفهانى معروف به حجة الاسلام، ميرزا مهدى شهيد مشهدى، سيد جواد صاحب «مفتاح الكرامة‏»، سيد محسن اعرجى.
علاوه بر اين او مبارزه پى گيرى كرد در دفاع از اجتهاد و مبارزه با اخباريگرى كه در آن قت‏سخت رواج يافته بود. شكست دادن اخباريان و تربيت گروهى مجتهد مبرز سبب شد كه او را استادالكل خواندند. او تقوا را در حد كمال داشت. شاگردانش براى او احترام بسيار عميقى قائل بودند. وحيد بهبهانى نسب به مجلسى اول مى‏برد يعنى از نواده‏ها دخترى مجلسى اول (البته به چند واسطه) است. دختر مجلسى اول كه جده وحيد بهبهانى است به نام «آمنه بيگم‏» است. آمنه بيگم همسر ملا صالح مازندرانى بوده و زنى فاضله و فقيهه بوده است. با آنكه همسرش ملا صالح مردى بسيار عالم و فاضل بوده است گاهى آمنه بيگم مشكلات علمى شوهر فاضل خود را حل مى‏كرده است.
۳۰. سيد مهدى بحر العلوم. شاگرد بزرگ و بزرگوار وحيد بهبهانى است و از فقهاى بزرگ است. منظومه‏اى در فقه دارد كه معروف است. آراء و نظريات او مورد اعتنا و توجه فقها است. بحر العلوم به علت مقامات معنوى وسير و سلوكى كه طى كرده فوق العاده مورد احترام علماة شيعه است و تالى معصوم به شمار مى‏رود. كرامات زياد از او نقل شده است. كاشف الغطاء آتى الذكر با تحت الحنك عمامه خود غبار نعلين او را پاك مى‏كرد. بحر العلوم در سال ۱۱۵۴ يا ۱۱۵۵ متولد شده و در سال ۱۲۱۲ در گذشته است.
۳۱. شيخ جعفر كاشف الغطاء. شاگرد وحيد بهبهانى و شاگرد او سيد مهدى بحر العلوم بوده است. او عرب است و فقيه فوق العاده ماهرى است. كتاب معروف او در فقه به نام «كشف الغطاء» است. در نجف مى‏زيسته و شاگردان زيادى تربيت كرده است. سيد جواد صاحب «مفتاح الكرامه‏» و شيخ محمد حسن صاحب «جواهر الكلام‏» از جمله شاگردان اويند. چهار پسر داشته كه هر چهار از فقهاء بوده‏اند. كاشف الغطاء معاصر فتحعلى شاه است. در مقدمه «كشف الغطاء» او را مدح كرده و در سال ۱۲۲۸ در گذشته است. كاشف الغطاء در فقه نظريات دقيق و عميق داشته و از او به عظمت‏ياد مى‏شود.
۳۲. شيخ محمد حسن صاحب كتاب «جواهر الكلام‏» كه شرح شرايع محقق است و مى‏توان آن را دائرة المعارف فقه شيعه خواند. اكنون هيچ فقيهى خود را از جواهر بى‏نياز نمى‏داند. اين كتاب مكرر چاپ سنگى شده است و اخيرا با چاپ حروفى در قطع وزيرى مشغول چاپش هستند و در حدود پنجاه جلد ۴۰۰ صفحه‏اى يعنى در حدود بيست هزار صفحه خواهد شد. كتاب «جواهر» عظيمترين كتاب فقهى مسلمين است و با توجه به اينكه هر سطر اين كتاب مطلب علمى است و مطالعه يك صفحه آن وقت و دقت زياد مى‏خواهد مى‏توان حدس زد كه تاليف اين كتاب بيست هزار صفحه‏اى چقدر نيرو برده است. سى سال تمام يكسره كار كرد تا چنين اثر عظيمى به وجود آورد. اين كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ايمان يك انسان به كار خويشتن است. صاحب «جواهر» شاگرد كاشف الغطاء شاگرد شاگرد او سيد جواد صاحب «مفتاح الكرامة‏» است و خود در نجف حوزه عظيمى داشته و شاگردان زيادى تربيت كرده است. صاحب جواهر عرب است. در زمان خود مرجعيت عامه يافت و در سال ۱۲۶۶ كه اوايل جلوس ناصر الدين شاه در ايران بود درگذشت.
۳۳. شيخ مرتضى انصارى. نسبش به جابر بن عبد الله انصارى از صحابه بزرگوار رسول خدا مى‏رسد. در دزفول متولد شده و تا بيست‏سالگى نزد پدر خود تحصيل كرده و آنگاه همراه پدر به عتبات رفته است. علماء وقت كه نبوغ خارق العاده او را مشاهده كردند از پدر خواستند كه او را نبرد. او در عراق چهار سال توقف كرد و از محضر اساتيد بزرگ استفاده كرد. آنگاه در اثر يك سلسله حوادث ناگوار به وطن خويش بازگشت. بعد از دو سال بار ديگر به عراق رفت و دو سال تحصيل كرد و به ايران مراجعت نمود. تصميم گرفت از محضر علماء بلاد ايران استفاده كند. عازم زيارت مشهد شد و در كاشان با حاج ملا احمد نراقى صاحب كتاب «مستند الشيعه‏» و صاحب كتاب معروف «جامع السعادات‏» فرزند حاج ملا مهدى نراقى سابق الذكر ملاقات كرد. ديدار نراقى عزم رحيل او را مبدل به اقامت كرد و سه سال در كاشان از محضر او استفاده كرد، و آنگاه به مشهد رفت و پنج ماه توقف نمود. شيخ انصارى سفرى به اصفهان و سفرى به بروجرد رفته و در همه سفرها هدفش ملاقات اساتيد و استفاده از محضر آنها بوده است. در حدود سالهاى ۱۲۵۲ و ۱۲۵۳ براى آخرين بار به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت. بعد از صاحب «جواهر» مرجعيت عامه يافت.
شيخ انصارى را خاتم الفقهاء و المجتهدين لقب داده‏اند. او از كسانى است كه در دقت و عمق نظر بسيار كم نظير است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جديدى كرد. او در فقه و اصول ابتكاراتى دارد كه بى سابقه است. دو كتاب معروف او «رسائل‏» و «مكاسب‏» كتابى درسى طلاب شده است. علماء بعد از او شاگرد و پيرو مكتب اويند. حواشى متعدد از طرف علماء بعد از او بر كتابهاى او زده شده. بعد از محقق حلى و علامه حلى و شهيد اول، شيخ انصارى تنها كسى است كه كتابهايش از طرف علماء بعد از خودش مرتب حاشيه خورده و شرح شده است.
زهد و تقواى او نيز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته مى‏شود. شيخ انصارى در سال ۱۲۸۱ در نجف در گذشته و همانجا دفن شده است.
۳۴. حاج ميرزا محمد حسن شيرازى، معروف به ميرزاى شيرازى بزرگ. ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب «جواهر» شركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ شد. بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت. در حدود ۲۳ سال مرجع على الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو، قرار داد معروف استعمارى رژى را لغو كرد. شاگردان زيادى در حوزه درس او ربيت‏شدند از قبيل آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى، حاج آقا رضا همدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى، سيد محمد فشاركى اصفهانى، ميرزا محمد تقى شيرازى، و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است ولى احيانا برخى آرائش مورد توجه است. در سال ۱۳۱۲ در گذشت.
۳۵. آخوند ملا محمد كاظم خراسانى. در سال ۱۲۵۵ در مشهد در يك خانواده غير معروف متولد شد و در ۲۲ سالگى به تهران مهاجرت كرد و مدت كوتاهى تحصيل فلسفه كرد و سپس به نجف رفت. دو سال درس شيخ انصارى را درك كرده است اما بيشتر تحصيلاتش نزد ميرزاى شيرازى بوده است. ميرزاى شيرازى در سال ۱۲۹۱ سامرا را محل اقامت‏خود قرار داد ولى آخوند خراسانى از نجف دور نشد و خودش مستقلا حوزه درس تشكيل داد. او از مدرسين بسيار موفق است. در حدود هزار و دويست‏شاگرد از محضرش استفاده مى‏كرده‏اند و در حدود دويست نفر آنها خود مجتهد بوده‏اند.
فقهاء عصر اخير نظير مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى، مرحوم حاج آقا حسين قمى و مرحوم آقا ضياء الدين عراقى همه از شاگردان او بوده‏اند. شهرت بيشتر آخوند خراسانى در علم اصول است. كتاب «كفاية الاصول‏» او يك كتاب درسى مهم است و حواشى زيادى بر آن نوشته شده است. آراء اصولى آخوند خراسانى همواره در حوزه‏هاى علميه نقل مى‏شود و مورد توجه است. آخوند خراسانى همان كسى است كه فتوا به ضرورت مشروطيت داد و مشروطيت ايران رهين او است. او در سال ۱۳۲۹ هجرى قمرى در گذشت.
۳۶. حاج ميرزا حسين نائينى. از اكابر فقهاء و اصوليون قرن چهاردهم هجرى است. نزد ميرزاى شيرازى سابق الذكر و سيد محمد فشاركى اصفهانى سابق الذكر تحصيل كرده است و خود مدرسى عاليمقام شد. شهرت بيشتر او در علم اصول است. به معارضه علمى با مرحوم آخوند خراسانى برخاست و از خود نظريات جديدى در علم اصول آورد. بسيارى از فقهاء زمان ما از شاگردان اويند. او كتابى نفيس به فارسى دارد به نام «تنزيه الامة‏» يا «حكومت در اسلام‏» كه در دفاع از مشروطيت و مبانى اسلامى آن نوشته است. او در سال ۱۳۵۵ هجرى قمرى در نجف وفات يافت.



ما مجموعا سى و شش چهره از چهره‏هاى مشخص فقهاء را از زمان غيبت صغرا يعنى از قرن سوم هجرى تا كنون كه به پايان قرن چهاردهم هجرى قمرى نزديك مى‏شويم معرفى كرديم. ما چهره‏هايى را نام برديم كه در دنياى فقه و اصول شهرت زيادى دارند، يعنى همواره از زمان خودشان تا عصر حاضر نامشان در درسها و در كتابها برده مى‏شود. البته ضمنا نام شخصيتهاى ديگر غير اين سى و شش چهره نيز برده شد. از مجموع آنچه گفتيم چند نكته معلوم مى‏گردد:
الف. از قرن سوم تاكون فقه يك حيات مستمر داشته و هرگز قطع نشده است. حوزه‏هاى فقهى بدون وقفه در اين يازده قرن و نيم دائر بوده است. رابطه استاد و شاگردى در همه اين مدت هرگز قطع نشده است. اگر فى المثل از استاد بزرگوار خود مرحوم آية الله بروجردى شروع كنيم مى‏توانيم سلسله اساتيد فقهى ايشان را تا عصر ائمه اطهار به طور مسلسل بيان نمائيم. چنين حيات متسلسل و متداوم يازده قرن و نيمى ظاهرا در هيچ تمدن و فرهنگ ديگر غير از تمدن و فرهنگ اسلامى وجود ندارد. استمرار فرهنگى به معنى واقعى، كه يك روح و يك حيات، بدون هيچ وقفه و انقطاع، طبقات منظم و مرتب و متوالى را در قرونى اين چنين دراز مدت به يكديگر پيوند دهد و يك روح بر همه حاكم باشد، جز در تمدن و فرهنگ اسلامى نتوان يافت. در تمدن و فرهنگهاى ديگر، ما به سوابق طولانى ترى احيانا بر مى‏خوريم ولى با وقفه‏ها و بريدگيها و انقطاعها.
همچنان كه قبلا نيز يادآورى كرديم، اينكه قرن سوم را كه مقارن با غيبت صغرا است مبدا قرار داديم نه بدان جهت است كه حيات فقه شيعه از قرن سوم آغاز مى‏شود، بلكه بدان جهت است كه قبل از آن عصر، عصر حضور ائمه اطهار است و فقهاء شيعه تحت الشعاع ائمه‏اند و استقلالى ندارند، و الا آغاز اجتهاد و فقاهت در ميان شيعه و آغاز تاليف كتاب فقهى به عهد صحابه مى‏رسد. چنانكه گفتيم اولين كتاب را على بن ابى رافع (برادر عبيد الله بن ابى رافع كاتب و خزانه‏دار امير المؤمنين على(ع) در زمان خلافت آن حضرت) نوشته است.
ب. بر خلاف تصور بعضى‏ها، معارف شيعه و از آن جمله فقه شيعه تنها به وسيله فقهاء ايرانى تدوين و تنظيم نشده است. ايرانى و غير ايرانى در آن سهيم بوده‏اند. تا قبل از قرن دهم هجرى و ظهور صفويه، غلبه با عناصر غير ايرانى است و تنها از اواسط دوره صفويه است كه غلبه با ايرانيان مى‏گردد.
ج. مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن، حله كه شهر كوچكى است در عراق، مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاء بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران، تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، وسيله فقهائى نظير على بن بابويه و محمد بن قولويه به صورت يكى از مراكز فقهى در آمد همچنان كه در دوره قاجار وسيله ميرزا ابو القاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال ۱۳۴۰ هجرى قمرى يعنى در حدود ۵۶ سال پيش وسيله مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
عليهذا، گاهى بغداد، زمانى نجف، دوره‏اى جبل عامل (لبنان)، برهه‏اى حلب (سوريه)، مدتى حله (عراق)، عهدى اصفهان و دورانهائى قم مركز نشاط فقهى و فقهاء بزرگ بوده است. در طول تاريخ مخصوصا بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين، و تون (فردوس فعلى) حوزه‏هاى علميه عظيم و معتبرى بوده است ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهاء طراز اول نبوده و عالى‏ترين و يا در رديف عالى‏ترين حوزه‏هاى فقهى به شمار نمى‏رفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها وجود مدارس بسيار عالى و تاريخى است كه در همه شهرستانهاى نامبرده موجود است و يادگار جوش و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
د. فقهاء جبل عامل نقش مهمى در خط مشى ايران صفويه داشته‏اند. چنانكه مى‏دانيم، صفويه درويش بودند. راهى كه ابتدا آنها بر اساس سنت‏خاص درويشى خود طى مى‏كردند اگر با روش فقهى عميق فقهاء جبل عامل تعديل نمى‏شد و اگر وسيله آن فقهاء حوزه فقهى عميقى در ايران پايه گذارى نمى‏شد، به چيزى منتهى مى‏شد نظير آنچه در علويهاى تركيه و يا شام هست. اين جهت تاثير زيادى داشت در اينكه اولا روش عمومى دولت و ملت ايرانى از آن گونه انحرافات مصوم بماند و ثانيا عرفان و تصوف شيعى نيز راه معتدل‏ترى طى كند. از اين رو فقهاء جبل عامل از قبيل محقق كركى و شيخ بهائى و ديگران با تاسيس حوزه فقهى اصفهان حق بزرگى به گردن مردم اين مرز و بوم دارند.
ه. همان طور كه شكيب ارسلان گفته است: «تشيع در جبل عامل زمانا مقدم است بر تشيع در ايران‏». و اين يكى از دلايل قطعى بر رد نظريه كسانى است كه تشيع را ساخته ايرانيان مى‏دانند. بعضى معتقدند نفوذ تشيع در لبنان وسيله ابوذر غفارى صحابى مجاهد بزرگ صورت گرفت.
[۱۰] نشريه دانشكده الهيات مشهد، آقاى واعظ زاده، تحت عنوان «بازديد از چند كشور اسلامى عربى‏» نقل از كتاب «جبل عامل فى تاريخ‏».




۱. الكنى و الالقاب.
۲. جلد ۳/ص ۴۹۸.
۳. جلد ۴/ص ۱۲۶ - ۱۲۷.
۴. قسمتهاى مربوط به شيخ ابو الحسن فرزند شيخ ابو على، از ياد داشتى است كه دوست عاليقدر، دانشمند محترم آقاى نصر الله شبسترى تبريزى مرقوم فرموده‏اند، و ايشان آن را از علامه سيد محمد صادق آل بحر العلوم در مقدمه‏اى كه بر رجال شيخ طوسى نوشته‏اند نقل كرده‏اند.
۵. جلد ۳/ص ۵۰۶.
۶. گويند براى امير على بن مؤيد، امير سربداران خراسان.
۷. الكنى و الالقاب.
۸. اين داستان هر چند در مآخذ معتبر نقل شده ولى با توجه به سال فوت محقق اردبيلى و جلوس شاه عباس قابل خدشه و نيازمند به تحقيق است.
۹. زندگى جلال الدين دوانى - تاليف فاضل محترم آقاى على دوانى.
۱۰. نشريه دانشكده الهيات مشهد، آقاى واعظ زاده، تحت عنوان «بازديد از چند كشور اسلامى عربى‏» نقل از كتاب «جبل عامل فى تاريخ‏».



رده‌های این صفحه : تاریخچه علم فقه | فقه




جعبه ابزار