تأویل کارهای خضر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاویل، بازگشت دادن هر چیزی به
هدف مورد نظر از آن
و در اصطلاح
قرآن به چهار معنا آمده است؛ عاقبت و نتیجه کار:
اسراء آیه۳۵
؛
تعبیر خواب:
یوسف آیه۶
؛ حقیقت
قیامت و
معاد:
اعراف آیه۵۳
؛ تعیین مراد و مقصود خداوند از
آیات مجمل و
متشابه قرآن :
آل عمران آیه۷.
بنا بر
آیه ۷۸
سوره کهف حضرت خضر -علیه السلام -به
حضرت موسی -علیه السلام-، درباره آگاه کردن او به
تاویل کارهایش اطمینان دادن :
فانطـلقا حتی اذا رکبا فی السفینة خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شیـا امرا «پس رهسپار گردیدند تا وقتی که
سوار کشتی شدند (وی) آن را سوراخ کرد (موسی) گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را
غرق کنی واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی.»
کلمه (
امر )- به کسر همزه - به معنای داهیه عظیم
ومصیبت بزرگ است. و جمله (
فانطلقا) تفریع بر مطلب قبلی است، ومقصود از آن - روانه شدن - موسی و خضر است. از این جمله برمی آید که از اینجا به بعد دیگر
جوان همراه موسی با آن دو روانه نشده است. لام در جمله (لتغرق اهلها) لام غایت است، زیرا هر چند که عاقبت سوراخ کردن کشتی غرق شدن است وقطعا خضر منظورش به دست آمدن این
غایت ونتیجه نبوده، ولیکن بسیار میشود که عاقبت قهری وضروری از باب ادعا و
مجازا غایت منظور نظر گرفته میشود، چون شنونده و یا خواننده خود میداند که این عاقبت منظور نظر نیست همچنان که بسیار میشود که میگویی : فلانی، آیا میخواهی با انجام این کار خودت را هلاک کنی؟.
فانطـلقا حتی اذا لقیا غلـما فقتله قال اقتلت نفسا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیـا نکرا «پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند (بنده ما) او را کشت (
موسی به او) گفت آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به
قتل رسانده باشد کشتی واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی»
قبل از این جمله مطلبی به منظور اختصار حذف شده، وتقدیر کلام این است که :
موسی و
خضر از
کشتی بیرون شده به راه افتادند.
غرض اصلی آیات بیان یک داستان و سه اعتراض است نه بیان سه
داستان !
کلمه (فقتله)در جمله (حتی اذا لقیا غلاما فقتله)با حرف فاء عطف شده بر شرط (اذا)وکلمه (قال)جزاء شرط است. این آن نکتهای است که از ظاهر کلام استفاده میشود، واز همین جا معلوم میشود که عمده مطلب ونقطه اتکاء
کلام بیان اعتراض
موسی است، نه بیان قضیه قتل، ونظیر این نکته در
آیه بعد که میفرماید: (
فانطلقا حتی اذا اتیا اهل قریة... لوشئت)نیز به چشم میخورد، بر خلاف آیه قبلی که میفرمود: (
فانطلقا حتی اذا رکبا فی السفینة خرقها قال)که جزاء (اذا)در آن، جمله (خرقها)است. وجمله (قال...)کلامی جداگانه و جدید است.
و بنا بر این، پس این آیات میخواهد یک داستان را بیان کند که موسی سه مرتبه یکی پس از دیگری به خضر اعتراض کرده است نه اینکه خواسته باشد سه داستان را بیان کرده باشد که موسی در هر یک اعتراضی نموده، پس کانه گفته شده : داستان چنین و چنان شد و
موسی بر او اعتراض کرد، دوباره اعتراض کرد، بار سوم هم اعتراض کرد. پس غرض ونقطه اتکاء کلام، بیان سه اعتراض موسی است، نه عمل
خضر واعتراض موسی تا سه داستان بشود.
این را بدان جهت گفتیم که وجه فرق میان این سه آیه روشن شود که چرا در اولی (خرقها)جواب (اذا)قرار گرفته ولی جمله (قتله) و (وجدا) و جمله (اقامه)در آیه دوم وسوم جواب قرار نگرفته بلکه جزء شرط و معطوف بر آن شده است؟
کلمه (زکیة)در جمله (اقتلت نفسا زکیة) به معنای طاهره است، و مراد،
طهارت و پاکی او از
گناه است، چون آن کسی که به دست
خضر کشته شد کودکی بوده که به طوری که از کلمه (غلاما)استفاده میشود به سن
بلوغ نرسیده بوده، واین پرسش موسی پرسش انکاری بوده است.
وجمله (بغیر نفس)معنایش این است که (بدون اینکه او کسی را کشته باشد تا مجوز کشته شدنش به
قصاص باشد) چون این بچه غیر بالغ کسی را نکشته بود. و چه بسا از جمله (بغیر نفس)استفاده شود که مقصود از نفس اولی هم جوانی بالغ است یعنی آنکه به دست خضر کشته شده نیز بالغ بوده، وکلمه (غلام) هم
مطلق است، یعنی هم جوان نابالغ را شامل میشود وهم بالغ را، وبنابراین احتمال، معنا چنین میشود آیا بدون قصاص نفس بری از گناه مستوجب قتل را کشتی؟.
(لقد جئت شیئا نکرا)- یعنی کاری بس
منکر و زشت کردی، که طبع آن را ناشناس میداند، وجامعه بشری آن را نمیشناسد. واگر سوراخ کردن کشتی را (امر)یعنی کاری خطرناک خواند که مستعقب مصائبی است و کشتن جوانی بی گناه را کاری منکر خواند بدین جهت است که
آدمکشی در نظر مردم کاری زشتتر وخطرناکتر از سوراخ کردن کشتی است. گواینکه سوراخ کردن کشتی مستلزم غرق شدن عده زیادی است، ولیکن در عین حال چون به
مباشرت نیست، و آدمکشی به مباشرت است، لذا آدمکشی را (نکر)خواند.
فانطـلقا حتی اذا اتیآ اهل قریة استطعمآ اهلها فابوا ان یضیفوهما فوجدا فیها جدارا یرید ان ینقض فاقامه قال لو شئت لتخذت علیه اجرا «(موسی) گفت اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم دیگر با من همراهی مکن (و) از جانب من قطعا معذور خواهی بود»
جمله (استطعما اهلها)صفت آن قریه است، و اگر فرمود: (تا آمدند به آن دهی که (این صفت داشت که) از اهلش
غذا خواستند)و نفرمود (بدهی که از ایشان غذا خواستند)برای این است که تعبیر دهی که از ایشان غذا خواستند تعبیر بدی است، به خلاف اینکه اول گفته شود آمدند نزد دهی و اهل در تقدیر گرفته شود، چون
قریه هم نصیبی از آمدن به سویش دارد، لذا جائز است مجازا همان قریه را در جای اهل بگذاریم، به خلاف
غذا خواستن از قریه که مخصوص اهل قریه است، و بنا بر این کلمه (اهلها)از باب به کار بردن اسم ظاهر در جای ضمیر نیست.
واگر نفرمود: (حتی اذا اتیا قریة استطعما اهلها)بدین جهت بود، هر چند که اگر اینطور فرموده بود کلمه (قریة)در معنای حقیقیش استعمال شده بود، ولیکن از آنجائی که غرض عمده از این کلام مربوط به جزاء یعنی جمله (قال لوشئت لتخذت علیه اجرا) بوده، و گرفتن مزد از قریه معنا نداشته، لذا فرموده : (حتی اذا اتیا اهل قریة)
وهمین خود دلیل بر این است که اقامه جدار در حضور اهل ده بوده، وبه همین جهت احتیاجی نبوده که بفرماید (لوشئت لتخذت علیه منهم اجرا)ویا (من اهلها اجرا)یعنی چه می شد که از ایشان (و یا از اهل این ده) در برابر این عمل مزدی میگرفتی، و کلمه : (از ایشان) و یا (از اهل ده)را انداخته است - دقت فرمائید.
و مراد از (استطعام طلب)
طعام است به عنوان میهمانی و لذا دنبالش فرمود: (فابوا - پس از اینکه میهمانشان کنند مضایقه نمودند) معنای (انقضاض)در جمله (فوجدا فیها جدارا یرید ان ینقض) سقوط و فروریختن است، و اینکه فرموده : میخواست سقوط کند معنایش این است که در شرف سقوط بود.
واینکه فرموده: (فاقامه)معنایش این است که
خضر آن را درست کرد ولی دیگر نفرمود: چگونه درستش کرد، آیا به طور
معجزه و
خرق عادت بوده یا از طریق معمولی خرابش کرده و از نوبنیانش نهاده، و یا با بکار بردن ستون از سقوطش جلوگیری نموده است. چیزی که هست از اینکه موسی به وی گفت : چرا مزد از ایشان نگرفتی شاید استفاده شود که از راه ساختمان آن را اصلاح کردهاند، نه از راه معجزه، چون معهود از مزد گرفتن در صورت عمل کردن معمولی است.
قال هـذا فراق بینی و بینک سانبئک بتاویل ما لم تستطع علیه صبرا. «گفت این (بار دیگر وقت) جدایی میان من و توست به زودی تو را از تاویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»
کلمه (هذا)اشاره است به گفته موسی، یعنی این حرف تو سبب
فراق میان من و تو شد. و یا به قول بعضی اشاره به وقت است، یعنی حالا دیگر وقت فراق میان من و تو رسید. و ممکن است اشاره به خود فراق باشد، یعنی این فراق میان من و تواست که فرا رسید. کانه فراق، امری غایب بوده حال ایعنی به محض گفتن موسی (که خوب است مزدی بگیری)فرا رسیده است.
و اگر گفت : (فراق بین من و بین تو) و نفرمود: (فراق بین ما) به خاطر
تاکید بوده. واگر
خضر این حرف را بعد از سؤال سوم موسی گفت وجلوتر نگفت برای این بوده که در آن دو نوبت موسی (علیه السلام) یا عذرخواهی میکرده همچنان که در نوبت اول چنین کرده ویا از او مهلت میخواسته همچنان که در نوبت دوم چنین کرد. خود موسی خضر را برای نوبت سوم معذور داشت و گفت بعد از سؤال دوم اگر بار سوم از چیزی پرسیدم دیگر با من
مصاحبت مکن.
آگاه شدن
موسی -علیهالسّلام- به تاویل کارهای شگفت انگیز خضر- علیه السلام- :
اما السفینة فکانت لمسـکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها وکان وراءهم ملک یاخذ کل سفینة غصبا «اما کشتی از آن بینوایانی بود که در
دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی (درستی) را به زور میگرفت.»
از این جمله شروع کرده به تفصیل آن وعدهای که اجمالا داده و گفته بود به زودی تو را خبر میدهم.
جمله (ان اعیبها)یعنی آن را معیوب کنم. وهمین خود قرینه است بر اینکه مقصود از (کل سفینة)هر سفینه سالم وغیر معیوب بوده است.
(وکان وراءهم ملک)- کلمه (وراء)به معنای پشت سر است، و ظرفی است در مقابل ظرفی دیگر که همان روبروی آدمی است که به آن (قدام) و (امام) می گویند، ولیکن گاهی کلمه (وراء)بر جوی که در آن جو دشمنی خود را پنهان کرده وآدمی از آن غافل باشد
اطلاق میشود، هر چند که پشت سر نباشد، بلکه روبرو باشد. و نیز بر جهتی که در آن چیزی باشد که آدمی از آن روگردان است و یا در آن چیزی باشد که آدمی را از غیر خودش به خودش مشغول میکند، هر چند که پشت سر نباشد. کانه آدمی روی خود را از آن چیز به طرف خلاف آن برمی گرداند، همچنانکه خدای تعالی هر سه معنا را استعمال کرده وفرموده : (فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون)ونیز فرموده : (وما کان لبشر ان یکلمه الله الاوحیا اومن وراء حجاب)ونیز فرموده : (والله من ورائهم)
وخلاصه معنای آیه این است که : کشتی مزبور مال عدهای از
مستمندان بوده که با آن در
دریا کار میکردند، ولقمه نانی به دست میآوردند، ودر آنجا پادشاهی بود که کشتیهای دریا را
غصب میکرد، من خواستم آن را معیوب کنم تا آن پادشاه
جبار بدان
طمع نبندد، و از آن صرفنظر کند.
و اما الغلـم فکان ابواه مؤمنین فخشینآ ان یرهقهما طغیـنا و کفرا «و اما نوجوان پدر و مادرش (هر دو) مؤمن بودند پس ترسیدیم (مبادا) آن دو را به
طغیان و
کفر بکشد.»
فاردنآ ان یبدلهما ربهما خیرا منه زکوة واقرب رحما «پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد.»
از نظر سیاق و از نظر جمله (و ما فعلته عن امری) که خواهد آمد بطور روشن چنین به نظر میرسد که مراد از (
خشیت ) به طور
مجاز پرهیز از روی رأفت و
رحمت باشد، نه معنای حقیقیش که همان تاثر قلبی خاص است.
چون خدای تعالی در آیه (و لایخشون احدا الا الله)معنای حقیقی
خشیت را از انبیای عظامش
نفی کرده است.
ونیز بطور روشن چنین به نظر میرسد که منظور از جمله (ان یرهقهما طغیانا وکفرا)این باشد که
پدر و
مادر خود را
اغواء نموده و از راه تاثیر روحی وادار بر
طغیان و
کفر کند، چون پدر و مادر
محبت شدید نسبت به فرزند خود دارند. لیکن جمله (و اقرب رحما)که در
آیه بعدی است تا حدی تایید میکند که دو کلمه (طغیانا) و (کفرا)دو تمیز باشند برای (ارهاق) یعنی در حقیقت دو وصف باشند برای غلام نه برای پدر و مادرش.
مقصود از اینکه فرمود (ما خواستیم
خدا به جای این فرزند فرزندی دیگر به آن دو بدهد که از جهت
زکات (
طهارت ) بهتر از او باشد)این است که از جهت صلاح و
ایمان بهتر از او باشد، چون در مقابل
طغیان و
کفر که در آیه قبلی بود همان صلاح و ایمان است، اصل کلمه (زکات)به طوری که گفته شده طهارت و پاکی است.
و مراد از اینکه فرمود (نزدیک تر از او از نظر
رحم باشد) این است که از او بیشتر
صله رحم کند، و بیشتر فامیل دوست باشد، و به همین جهت
پدر و
مادر را وادار به طغیان و کفر نکند. و اما اگر بگوییم (یعنی مهربانتر به پدر و مادر باشد)با جمله (اقرب منه)مناسب نیست، چون معمولا نمی گویند در مهر و
محبت نزدیکتر باشد، ومعنای قبلی مناسبتر است.
واین معنا همانطور که از نظر خواننده گذشت تایید میکند که منظور از جمله (لایرهقهما طغیانا وکفرا)که در آیه قبلی بود این باشد که فرزند نامبرده پدر و مادر را با طغیان و کفر خود
ارهاق کند، یعنی
طاغی و
کافر کند، نه اینکه به آنها
تکلیف کند که طاغی و کافر شوند.
واین آیه به هر حال اشاره به این دارد که ایمان پدر و مادرش نزد
خدا ارزش داشته، آن قدر که اقتضای داشتن فرزندی مؤ من وصالح را داشتهاند که با آن دوصله رحم کند، وآنچه در فرزند اقتضاء داشته خلاف این بوده، وخدا امر فرموده تا اورا بکشد، تا فرزندی دیگر بهتر از او وصالحتر ورحم دوستتر از اوبه آن دوبدهد.
واما الجدار فکان لغلـمین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صــلحا فاراد ربک ان یبلغآ اشدهما ویستخرجا کنزهما رحمة من ربک وما فعلته عن امری ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا. «و اما دیوار از آن دو
پسر (بچه)
یتیم در آن شهر بود و زیر آن
گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردی) نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (یتیم) به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این (کارها) را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.»
بعید نیست که از سیاق استظهار شود که
مدینه (شهر) مذکور در این آیه غیر از آن قریهای بوده که در آن دیواری مشرف به خرابی دیده وبنایش کردند، زیرا اگر مدینه همان قریه بوده دیگر زیاد احتیاج نبوده که بفرماید: دو غلام
یتیم در آن بودند، پس گویا عنایت بر این بوده که اشاره کند بر اینکه دو یتیم و سرپرست آن دو در قریه حاضر نبودهاند.
ذکر یتیمی دو پسر، و وجود گنجی متعلق به آن دو در زیر دیوار، و این معنا که اگر
دیوار بریزد
گنج فاش گشته از بین میرود، واینکه
پدر آن دو یتیم مردی صالح بوده، همه زمینه چینی برای این بوده که بفرماید: (فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما)، و جمله رحمة من ربک تعلیل این اراده است.
پس رحمت خدای تعالی سبب
اراده او است به اینکه یتیمها به گنج خود برسند، وچون محفوظ ماندن گنج منوط به اقامه دیوار روی آن بوده، لاجرم
خضر آن را به پا داشت، و سبب برانگیخته شدن رحمت خدا همان
صلاح پدر آن دو بوده که مرگش رسیده و دو
یتیم و یک گنج از خود به جای گذاشته است.
در موافقت دادن میان صلاح پدر ایتام و دفینه کردنش گنج را برای فرزندان بحثهایی طولانی کردهاند با اینکه خدای تعالی دفینه کردن
پول را مذمت نموده و فرموده : (والذین یکنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم)
لکن آیه مورد بحث متعرض بیش از این نیست که در زیر دیوار گنجی از برای آن دو یتیم بوده، و دیگر دلالت ندارد بر اینکه پدرشان آن را
دفن کرده باشد. علاوه بر اینکه به فرضی هم که پدر آنان دفن کرده باشد توصیف پدر آنان به اینکه مردی صالح بوده خود دلیل بر این است که گنج مزبور هر چه بوده مذموم نبوده. از این هم که بگذریم ممکن است پدر صالح آن دو گنجی را به ملاک جایزی برای فرزندانش دفن کرده باشد. این کار بالاتر از سوراخ کردن کشتی نیست، چطور آن دوکار با تاویل امر الهی جائز باشد اینهم لابد تاویلی داشته است، البته در این میان روایتی موجود است.
این آیه دلالت دارد بر اینکه صلاح
انسان گاهی در
وارث انسان اثر نیک میگذارد، و
سعادت و
خیر را در ایشان سبب میگردد، همچنانکه آیه شریفه (ولیخش الذین لوترکوا من خلقهم ذریة ضعافا خافوا علیهم...)نیز دلالت دارد بر اینکه صلاح پدر و مادر در سرنوشت فرزند مؤثر است. و اینکه فرمود (وما فعلته عن)امری کنایه است از اینکه حضرت خضر هر کاری که کرده به امر دیگری یعنی به امر خدای سبحان بوده نه به امری که نفسش کرده باشد.
حفظ اموال یتیمان، تاویل تعمیر دیوار به دست خضر علیهالسّلام -بود که در
آیه ۸۲
سوره کهف به آن اشاره شده است:
و اما الجدار فکان لغلـمین یتیمین فی المدینة و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صــلحا فاراد ربک ان یبلغآ اشدهما و یستخرجا کنزهما رحمة من ربک و ما فعلته عن امری ذلک تاویل ما لم تسطع علیه صبرا. «و اما دیوار از آن دو پسر (بچه)
یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردی) نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو (یتیم) به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این (کارها) را من خود سرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.»
تاویل کشتن نوجوان به
دست خضر -علیه السلام- مصون ماندن
پدر و
مادر با
ایمان از
کفر و
طغیان بود :
فانطلقا حتی اذا لقیا غلـما فقتله... «پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند (
بنده ما) او را کشت (
موسی به او) گفت آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به
قتل رسانده باشد کشتی واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی.»
واما الغلـم فکان ابواه مؤمنین فخشینآ ان یرهقهما طغیـنا وکفرا «و اما نوجوان پدر و مادرش (هر دو)
مؤمن بودند پس ترسیدیم (مبادا) آن دو را به طغیان و کفر بکشد.»
نجات کشتی از
غارت و مصادره سلطان غاصب، تاویل معیوب کردن آن به
دست خضر -علیه السلام - بود که در
آیه ۷۹
سوره کهف بیان شده است :
اما السفینة فکانت لمسـکین یعملون فی البحر فاردت ان اعیبها وکان وراءهم ملک یاخذ کل سفینة غصبا «اما کشتی از آن
بینوایانی بود که در
دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی (درستی) را به زور میگرفت.»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۱۵، برگرفته از مقاله «تأویل کارهای خضر».