تأله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَأَلُّه، اصطلاحی در
فلسفه و
عرفان، به معنی ژرفاندیشی در
حکمتالهی است.
تأله مصدر باب تَفَعُّل از واژۀ الاه، در
لغت به معنای تعبّد وتنسّک است
و
مُتَألِّه به کسیگفته میشود که فلسفۀ خود را بر مبنای وجود الاه بگذارد و طریقۀ تفکر او ذوق و کشف و شهود باشد.
در منابع ایرانی و اسلامی، صفت
تأله به اعتبار نوعی ژرفاندیشی در
حکمت الاهی، دربارۀ
سقراط،
افلاطون و برخی از دیگر متفکران
دوران باستان به کار رفته است.
مسعودی این سخن را از افلاطون نقل میکند که هر کس حقیقت نفس خود را بشناسد،
تأله کند،
نقلی که بعدها توجه
حکیمان مسلمان را به خود جلب کرد.
ابوریحان بیرونی هم به نقل از
جالینوس میگوید: مردمانِ شایستۀ
کرامت، با
متألهان پیوند دارند. وی همچنین اسقلبیوس و دیونوسیوس را
متأله معرفی میکند و
تأله را طریق
عبادت و تنسک
ملائکه میشمارد. به گفتۀ او، جالینوس قائل به این رأی بوده است.
ناصر خسرو در
جامعالحکمتین فصلی را به «قول
متألهان فلاسفه اندر توحید» اختصاص داده، و
حکیمان پیش از سقراط تا عهد
ارسطو را
متأله دانسته است.
این تعبیر
ابوالحسن عامری نیز که نصرانیت مبتنی بر
تألـه محض است، وجهـی از معنی
تألــه را نشان میدهد.
برخی از
حکیمان و عارفان،
تأله را از صفات بزرگان
ایران پیش از اسلام دانستهاند. برای نمونه، شهرزوری امام
متأله ظاهر را همانند برخی ملوک مانند کیومرث، فریدون، کیخسرو و اسکندر دانسته است.
نیز مؤلف کتاب
تفسیر القرآن الکریم این نظریه را که اشراق عقول در سیر نزولی بیشتر میشوند، به
حکیمان متأله پارس نسبت داده است.
ابونعیم اصفهانی دیدگاه کسانی را نقل میکند که تصوف را همان
تأله دانستهاند.
ابنعربی در مقایسۀ تطبیقی سنت
تأله میان مسلمانان و غیرمسلمانان میگوید که
متألهان پیش از امت
محمدی بسیار اندک شمار و در میان مردم غریب بودهاند.
به نظر او
متألهان غیرمسلمان انس با طبیعت داشتهاند، درحالیکه
متألهان امت محمدی، آسمانیاند. به گفتۀ ابنعربی انسان به رغم کوچکی در
جسم و آفرینش، شایستۀ
تأله است، زیرا خلیفۀ
خداوند بر
زمین است وعالَم مسخّر او.
اما سابقۀ کاربرد واژهنامۀ
تأله به معنای وسیع آن به متونروایی وتاریخی باز میگردد ومیتوان گفت که از آنجا به ادبیات فلسفی و عرفانی راه یافته است.
ابنکثیر به نقل از جارود ابن معلّی میگوید: نخستین کس که پیش از
اسلام در میان عرب
متأله و موحد بود، قُسّ بن ساعدۀ ایادی است.
نیز
ابنابی الحدید یکی از نوادگان
امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، مشهور به
حسن مثلث را
متأله دانسته است.
ابنقتیبه به نقل از ابنعباس در تفسیر آیۀ «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ»
میگوید که
قلب، با تفکر در عظمت الاهی
تأله میکند.
ابونعیم اصفهانی روایت میکند که ابوبکر از
ابوذر غفاری دربارۀ پیش از مسلمانی او پرسش کرد و او نیز پاسخ داد که پیش از گرویدن به اسلام،
متأله بوده است.
تأله در
فلسفه اسلامی با مفهوم «تشبّه به الاه» پیوند یافته است. کربن واژۀ یونانیِ «ثئوسیس»، به معنای خداگونگی را معادل این اصطلاح قرار میدهد. به نظر او اصطلاح
حکمت یا «تئوزوفی» نیز به همان معنی
تأله یا فلسفۀ الاهی است و متفاوت با معنای الاهیات و فلسفه.
مبنای این معادل یابی، اعتقاد به وجود سنتی مشترک و دیرپا در
حکمت الاهی است که با ظهور
حکمت اشراقی بار دیگر بر آن تأکید شده است، اما پیش از آن نیز برخی از فیلسوفان اسلامی از فلسفهای به معنی تشبه به الاه سخن گفتهاند که فراگیری حقایق آن، مایۀ همانندی
انسان به باری تعالی میشود.
ابوحیان توحیدی (د ح۴۱۴ق) به نقل از ابوسلیمان منطقـی سجستانی گفتـه است کـه متکلمان دارای قلت
تألـهاند.
تأله از دیدگاه
ابنسینا موجب تمایز انسان از همنوع خود میشود.
مفهوم
تأله در
حکمت اشراقی شهابالدین سهروردی (۵۴۹-۵۸۷ق/ ۱۱۵۴- ۱۱۹۱م) گسترش یافت. سهروردی به گفتۀ خود رسالۀ «
اعتقاد الحکماء» را به انگیزۀ دفاع از
متألهان نوشته است.
به نظر وی هرمس و فیثاغورس و افلاطون از
حکیمان بزرگ
متألهاند.
سهروردی در مقدمۀ «
حکمة الاشراق»
حکیمان را به چند طبقه تقسیم کرده است:
۱.
حکیم الاهی ژرفاندیش در
تأله و فاقد بحث. شهرزوری در شرح این عبارت، اغلب اولیا و مشایخ صوفیه، مانند
بایزید بسطامی،
سهل بن عبدالله تُستَری و حسین بن منصور
حلاج را از مصادیق آن میداند.
۲.
حکیم بحّاث و فاقد
تأله، شهرزوری مشائیان پیرو
ارسطو همانند
فارابی و ابنسینا و پیروان آنها را مصداق این طبقه میشمارد.
۳.
حکیمالاهی ژرفاندیش در
تأله و بحث، که به نظر شهرزوری،
سهـروردی خود بـه تنهـایـی مصداق این طبقـه است.
۴.
حکیمالاهی ژرفاندیش در
تأله، اما متوسط یا ضعیف در بحث.
۵.
حکیم ژرفاندیش در بحث و متوسط یا ضعیف در
تأله.
۶. طالب
تأله و بحث.
۷. طالب
تأله.
۸. طالب بحث. به نظر سهروردی هر گاه در عصری،
حکیم ژرفاندیش در
تأله و بحث ظهور کند، ریاست از آن اوست و او خلیفۀ
خداوند است و در غیر این صورت، ریاست از آنِ ژرفانـدیش در
تأله و متوسط در بحث است و در صورت نبودن او، ریاست به
حکیم ژرفاندیش در
تأله و فاقد بحث اختصاص دارد و او جانشین خداوند است. به نظر او زمین هیچگاه از ژرفانـدیش در
تأله خالـی نیست و ریاست هیچگاه به باحثـی که تنها در بحث و نه در
تأله، ژرفاندیشی کند، نمیرسد، زیرا هیچگاه
جهان هستی از ژرفاندیشی
متأله خالی نیست.
سهروردی دربارۀ شیوۀ ریاست
متأله میگوید: ریاست
متأله چیرگی نیست، او گاه مستولی و ظاهر و مکشوف، و گاه پنهان است.
متأله «قطب» است، اگر چه در نهایت گمنامی به سربرد. هر گاه
سیاست به دست او باشد، آن عهد، نورانی است. سهروردی بر این اساس طالبان علم را نیز چنین طبقهبندی کرده است: بهترین طالب علم، جویندۀ
تأله و بحث و سپس جویندۀ
تأله و پس از او جویندۀ بحث است. او خود میگوید که «
حکمةالاشراق» را برای طالب
تأله و بحث نوشته است و کسانی که تنها طالب بحثاند و
متأله یا جویای
تأله نیستند، بهرهای از آن نمیبرند.
او مقام
متألهان را برتر از
فرشتگان میداند.
به نظر او
حکیم متأله کسی است که امور متعالی را شهود کرده است و به آنها ذوق دارد. چنین کسی قادر است که گاه
نفس خود را از
بدن خارج کند.
سهروردی دربارۀ عابدان
متأله میگویدکه آنها با توسل به یک
نور در نور دیگر سیر میکنند تا از ظلمت هجرت کنند و با اینکه برخی از افعال آنها شبیه مجنونان است، اما نورچشم عاقلاناند.
جلالالدین دوانی در ذیل این عبارت سهروردی، عابدان
متأله را ارباب تجرید دانسته است.
سهروردی
متألهان را معتقد به عالم مثال میداند.
شهرزوری در شرح سخنان سهروردی میگوید:
متأله در عالم عناصر ریاست میکند و او نزدیکترین مخلوق به خداست
همچنین میگوید که حصول یقین از
راه تأله نزدیکتر از طلب آن به واسطۀ
بحث است.
حکمای پس از سهروردی به ابعاد دیگری از
تأله، به ویژه در وجه نظری آن پرداختهاند. به نظر نظامالدین
احمد هروی (د ۱۰۰۳ق) که
تأله را به تفکر در ذات و صفات الاهی تعریف میکند،
دانش ژرفاندیشان در
تأله نامتناهی است.
میرداماد (د۱۰۴۱ق/ ۱۶۳۱م) نظریۀ یکسان بودن
زمان و
حرکت را در تصور، به
متألهان نسبت داده است.
در
حکمت صدرالدین شیرازی (د ۱۰۵۰ق/ ۱۶۴۰م) مفهوم
تأله در بیان مشرب خاص او در
حکمت متعالیه به کار گرفته شده است. از دید اوعلم
متألهان مسبوق به فیض علم یقینی حق است.
وی مفهوم
تأله را با نظریۀ همانند شدن
انسان به خدا پیوند میدهد.
صدرالدین شیرازی میگوید که به تأسی از
متألهان، شیوۀ اندیشۀ خود را آمیختهای از طریق تفکر
حکیمان متأله و عارفان قرار داده، و حتی برخی از برهانهای خود را بر اساس تعقل آنها وضع کرده است.
از اینرو، وی در میان
حکیمان مسلمان بیش از همه به نظرگاههای
متألهان پرداخته است. به گفتۀ او،
متألهان به تبع افلاطون و
حکیمان بزرگ برآناند که موجودات
عالم مثال در
مکان و جهت نیستند و این عالم واسطۀ میان عالم عقل و حس است.
او در بحث جعل ماهیت، رأی
متألهان را از
حکیمان مشاء و
اشراق متمایز دانسته، و ضمن رد سخنان آنها همان نظر
متألهان را پذیرفته است.
وی در مبحث
حرکت جوهری نیز یکی از مبانی نظریۀ خود را به
متألهان نسبت داده است.
ملاهادی سبزواری (د ۱۲۸۹ق/ ۱۸۷۲م)
تأله و اشراق را غایت طالب علم رسمی دانسته است که میتواند پس از طی مدارج علوم عقلی و نقلی به آن نائل گردد و چون به این مقام دست یافت، خواهد که در مقام حق الیقین تمکن یابد.
(۱) عبدالحمید ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق.
(۲) ابن سینا، النجاة، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳) محییالدین ابنعربی، الفتوحات المکیة، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م.
(۴) احمد ابنفارس، معجممقاییس اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، ۱۴۰۴ق.
(۵) عبدالله ابن قتیبه، غریب الحدیث، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۶) ابنکثیر، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م.
(۷) ابوالحسن عامری، الاعلام بمناقب الاسلام، به کوشش احمد عبدالحمید غراب، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م.
(۸) ابوحیان توحیدی، المقابسات، به کوشش محمد توفیق حسین، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۹) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۱۰) محمد ازهری، تهذیباللغة، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی و محمود فرج عقده، قاهره، ۱۳۸۴ق.
(۱۱) ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، حیدرآباددکن، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۸م.
(۱۲) تفسیر القرآن الکریم، منسوب به ابنعربی، به کوشش مصطفی غالب، قم، انتشارات ناصر خسرو.
(۱۳) محسن جهانگیری، «سقراط
حکیم از دید
حکمای ایرانی»، مجموعۀ مقالات سمینار سقراط فیلسوف گفت و گو، به کوشش موسی دیباج، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۱۴) خلیل بن احمد فراهیدی، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، ۱۴۰۵ق.
(۱۵) محمد خوانساری، «تعریف فلسفه به تشبه به الله»، خردجاودان، به کوشش علی اصغر محمدخانی و حسن سید عرب، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۱۶) محمد دوانی، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، به کوشش محمدعبدالحق، مدرس، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۳م.
(۱۷) رسائل اخوان الصفا، قم، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) ملاهادی سبزواری، شرح دعاء الصباح، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۱۹) جعفر سجادی، فرهنگ علوم عقلی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۰) یحیی سهروردی، «اعتقاد
الحکماء»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲۱) یحیی سهروردی، «
حکمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲۲) یحیی سهروردی، «المشارع و المطارحات»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۲۳) یحیی سهروردی، هیاکل النور، به کوشش محمدعلی ابوریان، قاهره، ۱۳۷۷ق/ ۱۹۵۷م.
(۲۴) اسماعیل شنب غازانی، شرح فصوص
الحکمۀ فارابی، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۲۵) شهرزوری، محمد، شرح
حکمة الاشراق، به کوشش حسین ضیایی تربتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۲۶) محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، بیروت، ۱۹۸۱م.
(۲۷) محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش مصطفی محقق داماد، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۲۸) محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش محمد ذبیحی و جعفر شاه نظری، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۲۹) محمد صدرالدین شیرازی، المظاهر الالٰهیة، به کوشش محمد خامنهای، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۰) محمد غلاب، «المشکلة الفلسفیة العظمی»، الازهر، قاهره، ۱۹۴۵م، ج۱۷، شم ۱.
(۳۱) فارابی، المنطقیات، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، قم، ۱۴۰۸ق.
(۳۲) قرآن کریم.
(۳۳) محمود قطبالدین شیرازی، شرح
حکمةالاشراق، به کوشش عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۳۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۳۵) محمد عبدالرئوف مناوی، الکواکب الدریة، به کوشش محمد ادیب جادر، بیروت، ۱۹۹۹م.
(۳۶) میرداماد، محمدباقر، الصراط المستقیم، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۷) ناصر خسرو، جامع
الحکمتین، به کوشش هانری کربن و محمد معین، تهران، ۱۳۳۲ش.
(۳۸) احمد هروی، انواریه، به کوشش حسین ضیایی، تهران، ۱۳۵۸ش.
حسین سید عرب، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تأله».