• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بیلقان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَیْلَقان، یا بیلکان، بیلگان، نام شهر و استانی تاریخی در سرزمین اران (آلبانیای قفقاز) می‌باشد.



از نوشته‌های جغرافی‌نویسان سده‌های نخستین اسلامی چنین برمی‌آید که بیلقان میان دو رود ارس (رَسَ) و کُر قرار داشته است
[۲] ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۸۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
و با محل برخورد این دو رود چندان فاصله‌ای نداشته است.
[۳] بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جغرافیای تاریخی ایران، ج۱، ص۲۸۷، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
امروزه ویرانه‌های آن در جایی به نام میلربیلقان در جنوب شرقی شوشه (شوشی) قرار دارد.
[۴] مینورسکی، ولادیمیر، حواشی و تعلیقات بر حدود العالم، ج۱، ص۴۲۲، ترجمۀ میرحسین شاه (نک‌: هم‌، حدودالعالم).

بیلقان در آثار برخی از نویسندگان اسلامی گاهی از شهرهای اران به شمار آمده است.
[۷] حموی، یاقوت بن عبدالله، المشترک، ج۱، ص۱۹، به کوشش ووستنفلد، گوتینگن، ۱۸۱۶م.
و زمانی آن را متعلق به ارمنیۀ بزرگ دانسته‌اند و دولتشاه سمرقندی آن را از اعمال (نواحی) آذربایجان محسوب داشته است.
[۱۱] سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.

بیلقان با بردعه یا برذعه (شهر عمدۀ اران) ۱۴ فرسنگ فاصله داشت و در جنوب آن قرار گرفته بود.
[۱۲] Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
راهی که از بردعه به سوی جنوب شرقی می‌آمد، از بیلقان می‌گذشت و از آن‌جا به دشت مغان و شهر وَرت (وَرتان یا وَرثان) که شهر مرزی آذربایجان بود و در ۷ فرسنگی جنوب بیلقان قرار داشت، می‌رسید و سپس به اردبیل می‌رفت.
[۱۳] بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جغرافیای تاریخی ایران، ج۱، ص۲۸۷، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش.

بیلقان، پس از ویرانی بردعه (این شهر در سدۀ ۷ق/۱۳م ویران بوده است) مرکز سرزمین اران گردید.
[۱۴] Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
برخی از نوشته‌های مورخان متقدم اسلامی، گویان آن است که بیلقان روزگاری به صورت یک کوره بوده است و موسی خورنی، نویسندۀ نامدار ارمنی که در سدۀ ۵م می‌زیسته، پایداقاران (بیلقان) را در برگیرندۀ ۱۲کوره دانسته، و نام آن‌ها را که بیشترشان پارسی هستند، برشمرده است.
[۱۷] کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۴۰۷، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۱۸] Markwart, J, Ērānahr, Berlin, ۱۹۰۱، ج۱، ص۱۱۱.
از کتاب جغرافیایی موسی خورنی چنین برمی‌آید که در زمان او، شهر باکو نیز از نواحی اطراف بیلقان به شمار می‌آمده است.
[۱۹] کسروی، احمد، زبان پاک ‌آذری یا زبان باستان آذربایگان، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران، ۱۳۷۸ش.



نام بیلقان را معرب بیلگان دانسته‌اند.
[۲۰] رامپوری، غیاث‌الدین محمد، بمبئی، ۱۳۹۰ق.
کان یا گان پسوندی است که در پایان نام شهرها و روستاهای ایران، بسیار آمده است.
[۲۱] کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۳۱۶، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۲۲] رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، ج۱، ص۱۳، تهران، ۱۳۶۰ش.
وجود نام شهرهایی مانند بیلقان، شروان و لیزان که اکنون لاهیچ خوانده می‌شود و با همنام خود لاهیجان پیوند دارد،
[۲۳] مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۱-۲۲، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۲۴] مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۱۴۵، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
نشانۀ مهاجرت گروه‌هایی از ایرانیان، به ویژه مردم گیلان، دیلمان و دیگر مردم کرانۀ جنوبی دریای خزر بدین نواحی است.
[۲۵] Madelung, W, The Minor Dynasties of Northern Iran, The Cambridge History of Iran, vol IV, ed, R N Frye, London, ۱۹۷۵، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷.
[۲۶] مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۱، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
ازاین‌رو، نام بیلقان (احتمالاً: بیلکان) باید با بیلمان در گیلان پیوستگی داشته باشد (به معنی خانۀ بیل‌ها؛
[۲۷] مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۲، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
).
بارتولد از گزارشی یاد کرده که بر اساس آن منطقه‌ای که محدودۀ شهر بیلقان در آن قرار داشته اشت، روزگاری کاسپین نامیده می‌شد و کاسپین را یونانیان برای اقوام ساکن در کرانه‌های دریای خزر به کار می‌بردند و زیستگاه آنان در جنوب‌ غربی این دریا بوده است.
[۲۸] بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ج۱، ص۳، ترجمۀ لیلا رُبن‌شه، تهران، ۱۳۷۵ش.
نام بیلقان در زبان ارمنی به صورت‌های فایداگاران، پایداقاران و پایتاکاران نوشته شده است.
[۲۹] Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
[۳۰] کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۳۱] Markwart, J, Ērānahr, Berlin, ۱۹۰۱، ج۱، ص۱۱۱.
بیلقان در دورۀ حکومت استالین به نام یکی از رهبران اتحاد جماهیر شوروی، ژدانف خوانده شد، ولی هم‌اکنون بار دیگر نام گذشتۀ خود را بازیافته است.
[۳۲] خواجویان، محمدکاظم، خاطرات سفر باکو، ج۱، ص۴۹، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹ش، س۷، شم‌ ۱.



بسیاری از نویسندگان دورۀ اسلامی، بنیان‌گذار بیلقان را قباد (کواد یا کواذ) یکم (د ۵۳۱م)، شاه نامدار ساسانی دانسته‌اند،
[۳۶] مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۹۱، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
[۳۷] Brunner, C, Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy, The Cambridge History of Iran, vol III (۲) , ed E Yarshater, London, ۱۹۸۳، ج۱، ص۷۶۵.
اگرچه در روایتی دیگر ساختِ این شهر را به بیلقان‌ ابن‌ ارمنی‌ بن‌ لنطی‌ بن‌ یونان نسبت داده‌اند. ظاهراً قباد بیلقان و بردعه (دو شهر عمدۀ آلبانیا (اران)) را که بر سر راه اردبیل به ایبریا قرار داشتند، پس از عقب‌نشاندن مهاجمان قوم خزر که به سرزمین‌های ایران تاخته، و از رود ارس تا شروان را تصرف نموده بودند، در اران بنیاد نهاده است. در زمان خسرو پرویز (سل‌ ۵۹۰-۶۲۸م) بیلقان از جملۀ شهرهایی بود که چندی به دست هِرقل (هراکلیوس)، امپراتور روم افتاد.


این شهر در زمان عثمان، خلیفۀ سوم (۲۳-۳۵ق/۶۴۴-۶۵۵م) به دست سلمان‌ بن‌ ربیعۀ باهلی، سردار عرب گشوده شد و مردم شهر با گردن نهادن به پرداخت جزیه و خراج، با او سازش نمودند و در برابر آن، جان و مال آن‌ها در امان ماند و باروی شهر نیز تخریب نگردید. در خلافت معاویه (۴۰-۶۰ق/۶۶۰-۶۸۰م)، بیلقان بازسازی گردید،. در زمان خلافت هشام‌ بن‌ عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ق/۷۲۳-۷۴۳م)، جراح‌ بن‌ عبدالله‌ حکمی، والی ارمنستان، پس از گذرانیدن زمستانی در بیلقان و بردعه، با خزرها (که در مغان، آذربایجان و شروان شورش نموده و ویرانی بسیار به بارآورده بودند) به جنگ پرداخت، ولی کشته شد. هشام، سعید بن‌ عمرو حرشی را به نبرد با آن‌ها گسیل کرد و او خزرها را شکست داد و به بیلقان و بردعه دست یافت
[۴۶] مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲، به کوشش ادوارد براون، لندن، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م.
و نیز در زمان هشام، مسافر قصاب، شورشی بزرگِ خوارج، ارمنستان و آذربایجان را گرفت و خوارج بیلقان، اردبیل، باجروان و ورثان به او پیوستند و مدتی با مروان‌ بن‌ محمد، والی ارمنستان جنگیدند.
در خلافت سفاح (۱۳۲-۱۳۶ق/۷۵۰-۷۵۳م)، ابوجعفر منصور والی ارمنستان گردید و توانست در نبرد با مسافر قصاب پیروز گشته، او را از پای درآورد. مردم بیلقان ناگزیر در قلعۀ کِلاب متحصن گردیدند، تا آن‌که سردارشان، قُدَد بن اصغر بیلقانی امان گرفت و آنان از تحصن دست برداشتند.
[۴۷] بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، ج۱، ص۲۴۶، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.

به هنگام خلافت هارون الرشید (۱۷۰-۱۹۳ق/۷۸۶-۸۰۹م) ناآرامی‌هایی در بیلقان و ارمنستان پدید آمد و خوارج این سرزمین، بار دیگر به رهبری ابومسلم خارجی به پاخاستند، توانستند بر چند والی خلیفه پیروز گردند. هارون، عباس بن جریر بجلی را به حکومت ارمنستان گماشت، اما هنگامی که او به بردعه رسید، مردم بیلقان بر وی هجوم آوردند و او ناچار در پشت باروی آن شهر متحصن گردید و ابومسلم به بیلقان رفت و شورش وی در ارمنستان بالا گرفت. هارون، یحیی حرشی را با ۱۲ هزار، و یزید بن مزید شیبانی را با ۱۰ هزار سپاهی به نبرد با شورشیان آذربایجان و ارمنستان گسیل کرد. حرشی آذربایجان را آرام نمود و برای نبرد با ابومسلم به سوی ارمنستان رفت. ولی پیش از رسیدن وی، ابومسلم مُرد و رهبری شورش را سَکَن‌ بن موسی بیلقانی در دست گرفت. حرشی بیلقان را تصرف نمود و به مردم شهر امان داد، ولی قلعۀ آن را ویران ساخت.
در سال‌های آغازین سدۀ ۳ق/۹م هنگامی که جنبش خرم‌دینان به رهبری بابک در ناحیۀ بذّ آغاز شد، مردم بیلقان، آذربایجان و اران به او پیوستند.
[۴۹] مسعودی، علی، مروج ‌الذهب، ج۳، ص۴۴۲، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
[۵۰] مسعودی، علی، مروج ‌الذهب، ج۳، ص۴۶۷، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
طبری از عیسی‌ بن‌ یوسف، معروف به ابن‌اخت اصطفانوس نام برده است که به هنگام قیام بابک، پادشاه بیلقان بود و او همان کسی است که عبدالله برادر بابک، پس از شکست خرم‌دینان از عرب‌ها در دژِ وی، در ۱۰ فرسنگی بیلقان پناه گرفت.
مردم بیلقان یک‌بار دیگر نیز در خلافت مأمون (۱۹۸-۲۱۸ق/۸۱۴-۸۳۳م) شوریدند، اما سلیمان‌ بن‌ احمد بن‌ سلیمان‌ هاشمی، والی خلیفه شورشیان را سرکوب کرد. از این همه شورش‌های پی‌درپی که در بیلقان روی داده است، چنین برمی‌آید که بیلقانیان اساساً مردمی گردنکش و پرخاشگر بوده‌اند.
[۵۵] مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۴۵، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۵۶] نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.
مینورسکی از نوشته‌های مسعود بن ‌نامدار نویسندۀ کُرد به تاریخ ۵۰۵ق/۱۱۱۱م یاد کرده که در آن داستان این گردنکشی‌ها منعکس گردیده است.
[۵۷] نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.



در ۳۸۳ق/۹۹۳م فضل بن‌ محمد شداد (فضلون) (از دودمان کُرد شدادیان آذربایجان و ارمنستان) بیلقان و بردعه را تصرف نمود. او در ۴۲۱ق، ص۱۰۳۰م، پسر خود، موسی را به بیلقان فرستاد تا با برادرش، اَسکویه که به کمک مردم بیلقان در برابر پدر شورش کرده بود، بجنگد، موسی به یاری روس‌ها بیلقان را گرفت و برادر شورشی خود را دستگیر کرد و کشت.
[۵۸] نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۵۹] نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱۱۶-۱۷، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۶۰] Madelung, W, The Minor Dynasties of Northern Iran, The Cambridge History of Iran, vol IV, ed, R N Frye, London, ۱۹۷۵، ج۱، ص۲۴۰.

در ۶۱۸ق/۱۲۲۱م مغولان به بیلقان رسیدند و آن را محاصره کردند. مردم شهر از آن‌ها خواستند تا نماینده‌ای برای قرارداد صلح بفرستند. مغولان پذیرفتند و یکی از بزرگان خویش را فرستادند، ولی این نماینده به دست مردم شهر کشته شد. مغولان شهر را به تصرف درآوردند، خرد و کلان را کشتند، هرچه را یافتند به یغما بردند و شهر را به آتش کشیدند.
[۶۲] رشیدالدین فضل‌الله، جامع ‌التواریخ، ج۱، ص۵۳۳، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
پس از رفتن مغول‌ها، آن گروه از مردم بیلقان که گریختند و زنده مانده بودند، به شهر بازگشتند و تا آن‌جا که می‌توانستند باروی شهر را بازسازی کردند.
در ۶۱۹ق گرجیان که به اران حمله کرده بودند، بر بیلقان دست یافتند و مردم این شهر یک‌بار دیگر و بیش از پیش دچار قتل و غارت گردیدند. در ۶۲۴ق/۱۲۲۷م این شهر آن‌چنان ویران بود که قابل بازسازی به نظر نمی‌رسید. جلال‌الدین خوارزمشاه آن را به شرف‌الملکِ وزیر داد و او بیلقان را دوباره آباد ساخت.
[۶۶] نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۱۶۰، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش مجتبیٰ مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.

هنگامی که هولاکوخان (حک‌ ۶۴۹-۶۶۳ق/۱۲۵۱-۱۲۶۵م) قلعۀ بیلقان را محاصره کرد، گشودن آن مدت‌ها به درازا کشید، زیرا در نواحی بیلقان سنگ برای به کار انداختن منجیق نمی‌یافتند. به پیشنهاد خواجه نصیرالدین طوسی، درخت‌های بزرگ را انداختند و از چوب آن‌ها به شکل سنگ منجیق تراشیدند و در میانشان قلع ریختند و با آن برج و باروی قلعه را ویران ساختند و بدین ترتیب شهر را گشودند.
[۶۷] سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
پس از این رویداد، بیلقان تا زمانی دراز، آباد نگشت.
[۶۸] رازی، امین احمد، هفت ‌اقلیم، ج۳، ص۳۰۵، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش.



در ۸۰۶ق/۱۴۰۳م امیر تیمور گورکانی فرمان داد در زمین‌های بیلقان طرح شهری را پی افکندند که شامل خندق، برج و بارو، خانه‌های بسیار، باغ و بوستان، ۴ بازار و دو دروازه بود. او ساختِ بخش‌های گوناگون شهر را به عهدۀ شاهزادگان و بزرگان گذاشت. همۀ ساختمان‌ها، با خشت پخته در مدت یک ماه ساخته شد.
[۶۹] شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، ج۱، ص۲۸۸-۲۸۹، به کوشش محمدپناهی‌سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۰] یزدی،شرف‌الدین علی، ظفرنامه، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶، به کوشش محمدعباسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
[۷۱] میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
امیرتیمور همچنین فرمان داد تا برای آبیاری زمین‌های بیلقان از رود ارس، آبراهه‌ای کندند. این ابراهه نیز یک ماهه ساخته شد.
[۷۲] شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، ج۱، ص۲۹۱، به کوشش محمدپناهی‌سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
کلاویخو که در ۸۰۸ق از آن شهر دیدن کرده، شمار ساکنانش را ۲۰ هزار نفر نوشته‌اند.
[۷۳] Clavijo, J, Embassy to Tamerlane, tr G Le Strange, London, ۱۹۲۸، ج۱، ص۳۱۲.

چنین پیداست که امیرتیمور در زمان خود بیلقان را جزئی از قلمرو خلیل سلطان، نوادۀ خود قرار داد.
[۷۴] بارتولد، واسیلی ولادیمیر، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ج۱، ص۱۵۸، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
در ۸۲۴ق/۱۴۲۱م شاهرخ، فرزند و جانشین امیرتیمور به بیلقان آمد و مدتی در آن‌جا اقامت گزید.
[۷۵] سومر، فاروق، قراقوینلوها، ج۱، ص۱۳۲، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۹ش.
او می‌خواست بیلقان را آباد نماید، ولی بزرگان دربار به بهانۀ امکان از میان رفتن علفزارهای منطقه و نیز وقوع زلزله‌های پیاپی و ویرانگر با آبادانی بیلقان مخالفت نمودند؛ اما شاهرخ فرمان داد آبراهه‌ای برای شهر کندند که تا سال‌های پایانی سدۀ ۹ق/۱۵م برقرار بوده است.
[۷۶] سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۲، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
به نوشتۀ رازی، در آغاز سدۀ ۱۱ق/۱۷م بیلقان به اندازۀ دهی، آبادانی داشته است.
[۷۷] رازی، امین احمد، هفت ‌اقلیم، ج۳، ص۳۰۶، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش.
زین‌العابدین شیروانی (د ۱۲۵۳ق/۱۸۳۷م) تصریح کرده که بیلقان از مدت‌ها پیش ویران بوده است.
[۷۸] شیروانی، زین‌العابدین، حدائق ‌السیاحة، ج۱، ص۱۵۴، تهران، ۱۳۴۸ش.



برخی از نویسندگان اسلامی آن را شهری کوچک، با مردمی خوب که شیرینی ناطف (نوعی حلوا) آن معروف است، وصف کرده‌اند همچنین بیلقان شهرکی پرنعمت خوانده شده است که از آنجا، بُرد (نوعی پارچه)، جُل (پوشش ستور)، برقع (روبند) و ناطِف خیزد، و نیز آن را شهری پاکیزه، پر آب و دارای باغ‌ها و درختان و آسیاب‌های بزرگ نوشته‌اند. به نوشتۀ حمدالله مستوفی بیش‌تر ساختمان‌های بیلقان از آجر، هوایش گرم و فرآورده‌های آن غله، شلتوک، پنبه و حبوبات است.
[۸۲] مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۹۱، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.

از زمرۀ بزرگانی که از این شهر برخاسته‌اند، می‌توان ابوالمکارم مجیرالدین بیلقانی (د۵۸۶ق/۱۱۹۰م) شاعر را نام برد که شاگرد خاقانی شروانی و نیز از نزدیکان محمدایلدگز (از اتابکان آذربایجان) بوده است.
[۸۳] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۷۲۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۸۴] آذربیگدلی، لطفعلی، آتشکده، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶، به کوشش حسن سادات ناصری، تهران، ۱۳۳۶ش.



(۱) آذربیگدلی، لطفعلی، آتشکده، به کوشش حسن سادات ناصری، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۲) ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ.
(۳) ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، ۱۹۷۹م.
(۴) ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۵) ابن‌خلدون، عبدالرحمن، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۶) ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
(۷) بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمۀ لیلا رُبن‌شه، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۸) بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۹) بارتولد، واسیلی ولادیمیر، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۰) بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.
(۱۱) حدود ‌العالم، با حواشی و تعلیقات مینورسکی، به کوشش مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۲) مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م.
(۱۳) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
(۱۴) خواجویان، محمدکاظم، خاطرات سفر باکو، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹ش، س۷، شم‌ ۱.
(۱۵) سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
(۱۶) رازی، امین احمد، هفت ‌اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۱۷) رشیدالدین فضل‌الله، جامع ‌التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۸) رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۱۹) شیروانی، زین‌العابدین، حدائق ‌السیاحة، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۲۰) سومر، فاروق، قراقوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۱) شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، به کوشش محمدپناهی‌سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۲) یزدی،شرف‌الدین علی، ظفرنامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۲۳) صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۲۴) طبری، محمد بن جریر، تاریخ.
(۲۵) رامپوری، غیاث‌الدین محمد، بمبئی، ۱۳۹۰ق.
(۲۶) قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۲۷) کسروی، احمد، زبان پاک ‌آذری یا زبان باستان آذربایگان، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۸) کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۲۹) مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۳۰) مسعودی، علی، مروج ‌الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۳۱) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۳۲) میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۳) مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) مینورسکی، ولادیمیر، حواشی و تعلیقات بر حدود العالم، ترجمۀ میرحسین شاه (نک‌: هم‌، حدودالعالم).
(۳۵) نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش مجتبیٰ مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۳۶) نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۳۷) حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان.
(۳۸) حموی، یاقوت بن عبدالله، المشترک، به کوشش ووستنفلد، گوتینگن، ۱۸۱۶م.
(۳۹) یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۴۰) یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۴۱) Brunner, C, Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy, The Cambridge History of Iran, vol III (۲) , ed E Yarshater, London, ۱۹۸۳.
(۴۲) Clavijo, J, Embassy to Tamerlane, tr G Le Strange, London, ۱۹۲۸.
(۴۳) Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶.
(۴۴) Madelung, W, The Minor Dynasties of Northern Iran, The Cambridge History of Iran, vol IV, ed, R N Frye, London, ۱۹۷۵.
(۴۵) Markwart, J, Ērānahr, Berlin, ۱۹۰۱.
(۴۶) Minorsky, V, Studies in Caucasian History, London, ۱۹۵۳.


۱. ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، ج۱، ص۱۷۵، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.    
۲. ابن‌رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، ج۱، ص۸۹، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۱م.
۳. بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جغرافیای تاریخی ایران، ج۱، ص۲۸۷، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
۴. مینورسکی، ولادیمیر، حواشی و تعلیقات بر حدود العالم، ج۱، ص۴۲۲، ترجمۀ میرحسین شاه (نک‌: هم‌، حدودالعالم).
۵. ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، ج۲، ص۳۴۲، بیروت، ۱۹۷۹م.    
۶. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۱۴.    
۷. حموی، یاقوت بن عبدالله، المشترک، ج۱، ص۱۹، به کوشش ووستنفلد، گوتینگن، ۱۸۱۶م.
۸. قزوینی، زکریا، آثار البلاد، ص۴۹۳، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.    
۹. ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.    
۱۰. یعقوبی، احمد، البلدان، ج۱، ص۷۹، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.    
۱۱. سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
۱۲. Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
۱۳. بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جغرافیای تاریخی ایران، ج۱، ص۲۸۷، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
۱۴. Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج۹، ص۱۹۳.    
۱۶. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۶۸.    
۱۷. کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۴۰۷، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
۱۸. Markwart, J, Ērānahr, Berlin, ۱۹۰۱، ج۱، ص۱۱۱.
۱۹. کسروی، احمد، زبان پاک ‌آذری یا زبان باستان آذربایگان، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عزیزالله علیزاده، تهران، ۱۳۷۸ش.
۲۰. رامپوری، غیاث‌الدین محمد، بمبئی، ۱۳۹۰ق.
۲۱. کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۳۱۶، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
۲۲. رضا، عنایت‌الله، آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، ج۱، ص۱۳، تهران، ۱۳۶۰ش.
۲۳. مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۱-۲۲، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۴. مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۱۴۵، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۵. Madelung, W, The Minor Dynasties of Northern Iran, The Cambridge History of Iran, vol IV, ed, R N Frye, London, ۱۹۷۵، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷.
۲۶. مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۱، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۷. مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۲۲، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۸. بارتولد، واسیلی ولادیمیر، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ج۱، ص۳، ترجمۀ لیلا رُبن‌شه، تهران، ۱۳۷۵ش.
۲۹. Le Strange, G, The Landsof the Eastern Caliphate, London, ۱۹۶۶، ج۱، ص۱۷۸.
۳۰. کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش یحییٰ ذکاء، تهران، ۱۳۵۶ش.
۳۱. Markwart, J, Ērānahr, Berlin, ۱۹۰۱، ج۱، ص۱۱۱.
۳۲. خواجویان، محمدکاظم، خاطرات سفر باکو، ج۱، ص۴۹، کیهان فرهنگی، تهران، ۱۳۶۹ش، س۷، شم‌ ۱.
۳۳. ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.    
۳۴. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۳.    
۳۵. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۱۴.    
۳۶. مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۹۱، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
۳۷. Brunner, C, Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy, The Cambridge History of Iran, vol III (۲) , ed E Yarshater, London, ۱۹۸۳، ج۱، ص۷۶۵.
۳۸. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۳.    
۳۹. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۱۴.    
۴۰. مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.    
۴۱. بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، ج۱، ص۲۴۰، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.    
۴۲. یعقوبی، احمد، تاریخ، ج۲، ص۱۶۸، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.    
۴۳. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۸۵.    
۴۴. بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، ج۱، ص۲۴۲، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.    
۴۵. بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، ج۱، ص۲۴۳، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.    
۴۶. مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲، به کوشش ادوارد براون، لندن، ۱۳۲۸ق/۱۹۱۰م.
۴۷. بلاذری، احمد، فتوح ‌البلدان، ج۱، ص۲۴۶، بهکوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.
۴۸. یعقوبی، احمد، تاریخ، ج۲، ص۴۲۶-۴۲۷، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.    
۴۹. مسعودی، علی، مروج ‌الذهب، ج۳، ص۴۴۲، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
۵۰. مسعودی، علی، مروج ‌الذهب، ج۳، ص۴۶۷، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج۹، ص۵۴.    
۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج۹، ص۱۹۳.    
۵۳. ابن‌خلدون، عبدالرحمن، العبر، ج۳۲، ص۳۲۶، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.    
۵۴. یعقوبی، احمد، تاریخ، ج۲، ص۴۶۲، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.    
۵۵. مینورسکی، ولادیمیر، تاریخ شروان و دربند، ج۱، ص۴۵، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش.
۵۶. نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.
۵۷. نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.
۵۸. نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱، تهران، ۱۳۳۳ش.
۵۹. نفیسی، سعید، بابک خرم‌دین، ج۱، ص۱۸۱۱۶-۱۷، تهران، ۱۳۳۳ش.
۶۰. Madelung, W, The Minor Dynasties of Northern Iran, The Cambridge History of Iran, vol IV, ed, R N Frye, London, ۱۹۷۵، ج۱، ص۲۴۰.
۶۱. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۳۸۲-۳۸۳.    
۶۲. رشیدالدین فضل‌الله، جامع ‌التواریخ، ج۱، ص۵۳۳، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
۶۳. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۳.    
۶۴. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۴۱۰.    
۶۵. ابن‌اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۴۱۰.    
۶۶. نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ج۱، ص۱۶۰، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش مجتبیٰ مینوی، تهران، ۱۳۴۴ش.
۶۷. سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۱، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
۶۸. رازی، امین احمد، هفت ‌اقلیم، ج۳، ص۳۰۵، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش.
۶۹. شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، ج۱، ص۲۸۸-۲۸۹، به کوشش محمدپناهی‌سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷۰. یزدی،شرف‌الدین علی، ظفرنامه، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶، به کوشش محمدعباسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
۷۱. میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
۷۲. شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، ج۱، ص۲۹۱، به کوشش محمدپناهی‌سمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
۷۳. Clavijo, J, Embassy to Tamerlane, tr G Le Strange, London, ۱۹۲۸، ج۱، ص۳۱۲.
۷۴. بارتولد، واسیلی ولادیمیر، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ج۱، ص۱۵۸، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۸ش.
۷۵. سومر، فاروق، قراقوینلوها، ج۱، ص۱۳۲، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، ۱۳۶۹ش.
۷۶. سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، ج۱، ص۹۲، به کوشش محمدرمضانی، تهران،، ۱۳۳۸ش.
۷۷. رازی، امین احمد، هفت ‌اقلیم، ج۳، ص۳۰۶، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش.
۷۸. شیروانی، زین‌العابدین، حدائق ‌السیاحة، ج۱، ص۱۵۴، تهران، ۱۳۴۸ش.
۷۹. مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، ص۳۷۶، به کوشش محمدمخزوم، بیروت، ۱۹۸۷م.    
۸۰. حدود ‌العالم، با حواشی و تعلیقات مینورسکی، ص۱۶۷، به کوشش مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، ۱۳۷۲ش.    
۸۱. ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، ج۲، ص۳۴۹، بیروت، ۱۹۷۹م.    
۸۲. مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۹۱، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م.
۸۳. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۷۲۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
۸۴. آذربیگدلی، لطفعلی، آتشکده، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶، به کوشش حسن سادات ناصری، تهران، ۱۳۳۶ش.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیلقان»، شماره۵۴۰۱.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی




جعبه ابزار