بیعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیعت در
لغت به معنای پیمانبستن بر فرمانبردارى و سپردن امور است. در متون فقهى بحثى درخور توجّه از بیعت نشده است، برخى به مناسبت در باب
جهاد از آن یاد کردهاند.
بیعت در
لغت تعهد و پیمانى که بیعتکننده با بیعتشونده (
امام،
حاکم یا امیر) بر
اطاعت و فرمانبردارى از او و سپردن امور خود به وى مىبندد.
شیوهای رایج در فرهنگ اسلامی برای پیمانبستن مردم با حاکمان که بر پایۀ آن به وفاداری گردن مینهند.
بیشتر بیعتها در عصر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خلفا از طریق دستدادن با حاکم صورت میگرفته است. البته بیعت حضوری بدون دستدادن
و بیعت غیرحضوری با نمایندۀ حاکم، یا با فرستادن نامه
نیز شناخته شده بوده است. این شیوه در سدههای متمادی از تاریخ
اسلام، از جانب عموم مردم برای مشروعیتداشتن حاکم در اعمال
حاکمیت، ضروری دانسته میشد. دربارۀ شرایط و لوازم آن نیز از سوی متکلمان سدههای نخست، و پس از آن در
فقه اسلامی بحثهایی شده است.
عرب پیش از اسلام برای پذیرش حاکمیت از فردی و تعهد به فرمانبرداری از وی بیعت میکرده است.
با آمدن اسلام این شیوه همچنان رایج ماند و کسانی که
مسلمان میشدند، در پذیرش اسلام و دوری از
محرمات (و گاه در مواردی چون
بیعت رضوان) برای وفاداری و همراهی هنگام سختیهای
جهاد، با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیعت میکردند، در
قرآن کریم از بیعت مسلمانان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیش از وقوع یک
جنگ، همچون مایۀ
آرامش مؤمنان و پیروزی آنها یاد شده است.
بیعت برحسب مورد آن، گاهى عام است و گاهى خاص.
۱) بیعت عام عبارت است از تعهّد بر
اطاعت مطلق در تمامى زمینهها و همهی اوامر و نواهى. این نوع بیعت تنها با پیشواى
معصوم مشروعیت دارد.
۲) بیعت خاص، همچون بیعت با فرمانده، بر جنگیدن،
مقاومت کردن در برابر
دشمن و فرار نکردن از
جبهه.
نخستین بیعت پس از ظهور اسلام را «
بیعت عشیره» دانستهاند که در سال سوم
بعثت صورت گرفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۴۰ تن از نزدیکان خویش را
دعوت کرد و خواستار بیعت ایشان شد.
از بیعتهای مهم دیگر در صدر اسلام،
بیعت عقبه اول و
دوم مردم
یثرب در
مکه و بیعت رضوان است.
انتخاب
ابوبکر به
خلافت با به کار بستن همین روش صورت گرفت.
اما گروهی از
مهاجران و
انصار با او بیعت نکردند. گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که برای بیعت گرفتن از برخی مخالفان به زور متوسل شدهاند.
عمر به موجب مکتوبی که ابوبکر پیش از درگذشت املا کرده بود، به خلافت رسید. در دورههای بعد، بیعت همگانی با وی و پذیرش خلافتش گونهای رضامندی به پیشنهاد خلیفۀ اول دانسته شد و شیوۀ انتخاب او به
استخلاف موسوم گردید.
عمر تعیین خلیفۀ پس از خود را به شورایی ۶ نفره سپرد تا از میان خویش یکی را برگزینند.
ویژگی همۀ این بیعتها آن بود که از جانب نخبگان جامعه، یک فرد به عنوان خلیفۀ
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و حاکم اسلامی برگزیده میشد. در مرحلۀ بعد، مردم مدینه (پایتخت جهان اسلام) با او بیعت میکردند و آنگاه، مردمان مناطق دیگر نیز گردن مینهادند.
پس از
قتل عثمان در ۳۵ق/۶۵۵م، نیز مردم به سوی خانۀ
علی (علیهالسّلام) هجوم آوردند و خواستار بیعت با او شدند. علی (علیهالسّلام) در برابر اصرار مردم با تاکید بر علنی بودن و لزوم رضای مردم، در
مسجد حاضر شد و با او بیعت کردند.
از ویژگیهای انتخاب علی (علیهالسّلام) به خلافت آن بود که جز مردمان
مدینه، مردمانی از شهرهای
مصر و
عراق نیز در بیعت عمومی با وی حضور داشتند.
علی (علیهالسّلام) خود نیز در جاهای مختلف در این باره سخن گفته است و در نامهای به معاویه بیعت را حق مهاجران و انصار ذکر میکند. او توضیح داده، که بیعت با او چنان مقبول مردمان بوده است که پس از به انجام رسیدن آن، نه حاضران حق تجدید نظر دارند و نه غایبان حق رد.
در دوران
امویان و
عباسیان، بیعت گرفتن از مردم حتی با
تهدید و تطمیع هم رواج داشته است.
گاه مسجدی را با سربازان در
محاصره میگرفته، و مردمان را مجبور به بیعت میکردهاند.
گویا نخستین بار
حجاج بن یوسف دست دادن را برای برقرار شدن بیعت کافی ندانسته، و
سوگند خوردن به شیوهای خاص را نیز از بیعتکنندگان مطالبه کرده است.
طبیعی است که در این میان، به ویژه افراد صاحب نفوذ برای بیعت با حاکم تحت فشار قرار میگرفتهاند. در برابر، گاه نیز برخی بزرگان بیعت خود را به بیعت عموم مردم با حاکم جدید موکول میکردهاند.
از آنسو، گاه نیز کسی که در طلب قدرت بوده، با دادن وعدههایی به مردم از آنها بیعت میخواسته است.
میتوان گفت که در آن زمان از نگاه عموم، نقض بیعت چنان
قبیح بوده است که حتی اگر با
اکراه بدان گردن مینهادند، اطمینان لازم برای حاکمان در
اطاعت
پذیری ایشان حاصل میشده است. نیز به نظر میرسد که در نگاه ایشان، هرگاه حاکمی میتوانست از بیعت عمومی برخوردار باشد، حمایت از او مشروع میشده است.
در دوران امویان و عباسیان، گاه برخی حاکمان در
حیات خویش برای جانشین خود نیز بیعت میگرفتهاند
و از مردمان شهرهای مختلف نیز توسط والیان بیعت گرفته میشد.
کهنترین گزارشها که از اهتمام
مسلمانان به بحث نظری دربارۀ بیعت حکایت میکند، نشان از آن دارد که در سدۀ ۲ق، بیعت همچون راهی برای دستیابی حکومتها به
مشروعیت، موضوعی جدی در محافل کلامی، و سرمنشاء اختلاف در میان مسلمانان بوده است.
همانند برخی مباحث کلامی دیگر، شاید نخستین بار که بحث دربارۀ شروط و شیوههای بیعت میان متفکران مسلمان مطرح شد، زمانی بود که با بالا گرفتن
ستم امویان، مسلمانان در التزام به عهد خویش با حاکمان دچار تردید شدند و از دیگر سو، دربارۀ بیعت با کسانی که پرچم مبارزه با امویان را برافراشته بودند، میاندیشیدند. در برخی از آثار کلامی، دستاورد این بحثها بازتاب یافته است.
در دورههای بعد، بحث از بیعت به آثار فقهی
اهل سنت نیز راه یافت و به ویژه در ابواب
قضا،
جهاد و مانند آن
و گاه به صورت بابی مستقل،
توجه فقیهان را برانگیخت. در کتابهایی که در سدۀ ۵ق با عنوان «احکام السلطانیه» نوشته شد، همواره نخستین بحث، مسئلۀ بیعت با حاکم، شروط صحت آن، و تعهداتی بود که در پی داشت.
به عنوان نمونهای از شروط، میتوان از دیدگاه
ابویعلی یاد کرد. وی امور دهگانهای را وظایف دینی و سیاسی حاکم برشمرده و گفته است که هرگاه بدانها قیام کند،
امت مکلفاند که از یاریاش فروگذار نکنند.
گفتنی است که افزون بر بحثهای مفصل اهل سنت دربارۀ بیعت در جای جای ابواب فقهی، کلامی و جز آن، از دیرباز نگارش کتابهایی مستقل در این موضوع رایج بوده است.
برای نمونههایی از معاصران.
شیعیان که انتخاب حاکم را از جانب
خدا میدانستند، به شیوۀ بیعت گردن نهادند و آن را مشروع نشمردند.
در این میان، دیدگاه
ابن بابویه را باید استثنا کرد که در مقام تعلیل گفته است که
امام زمان (علیهالسّلام) از آن رو در
غیبت به سر میبرد که بیعت حاکمان ظالم را بر گردن نداشته باشد و با
قیام خویش نقض بیعت نکند.
گویی در نگاه وی وفاداری در بیعت با حاکمان در هر حال
واجب بوده است.
گذشته از آن، هیچگاه شیعیان در سدههای نخست اسلامی به حکومت دست نیافتند، بدینسان، جز با اشارههایی کوتاه و گذرا در مقام مجادلۀ کلامی با اهل سنت،
یا در خلال برخی بحثهای فقهی،
به بحث دربارۀ بیعت و احکام آن نپرداختهاند. در دوران اخیر، برخی از متفکران اهل سنت، بیعت را همچون تنها راه مشروعیت حکومت در قالب نظریۀ قرارداد اجتماعی که از سوی متفکران غربی ارائه شده است، تفسیر میکنند.
فقیهان معاصر
شیعه نیز بیعت را همچون راهی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت حاکمان در زمان غیبت
امام معصوم (علیهالسّلام) دانستهاند. (برگرفته از دائرةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی)
۱) پس از تحقّق بیعت، وفاى به آن از نظر
شرع به صریح
آیات قرآن،
واجب و نقض آن
حرام است.
۲)
مستحب است امام پیش از آنکه سپاهیان را براى
جهاد اعزام کند از آنان بر پایبندى به جهاد و ثبات قدم در برابر
دشمن بیعت بگیرد.
۳) همچنین مستحب است حاکم یا امیر براى لشکر اعزامى به سوى دشمن چند فرمانده تعیین کند که به ترتیب، فرماندهى را بر عهده گیرند تا مشکلى براى سپاهیان پدید نیاید و از هریک از آنان بر این امر بیعت بگیرد.
۴) اگر
باغی در حال
جنگ با نیروهاى
اسلام اسیر گردد، بیعت با
امام (علیهالسّلام) بر او عرضه مىشود. در صورت پذیرش، آزاد مىگردد وگرنه در بازداشت مىماند تا سرنوشت جنگ معلوم شود. پس از خاتمهی جنگ اگر باغیان
توبه کنند یا
سلاح خود بر زمین نهند یا فرار نمایند در صورتى که هستهی مرکزى (که بدان بپیوندند) نداشته باشند، باغى به اسارت گرفته شده آزاد مىشود ولى در صورت فرار باغیان و داشتن هستهی مرکزى، در زندان مىماند بلکه کشتن او
جایز است.
(۱) ابنبابویه، محمد، کمالالدین، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۵ق.
(۲) ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۳) ابنعبدالبر، یوسف، التمهید، به کوشش مصطفیٰبناحمدعلوی و محمدعبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
(۴) ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۵) ابنمفلح، ابراهیم، المبدع، بیروت، ۱۴۰۰ق.
(۶) ابنمنده، محمد، الایمان، به کوشش علی محمدناصرفقیهی، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۷) ابنندیم، محمد، الفهرست.
(۸) ابوعمرو دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، ریاض، ۱۴۱۶ق.
(۹) ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۰) ابویعلی، محمد، الاحکام السلطانیة، به کوشش محمدحامد فقی، قاهره، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
(۱۱) ابن قتیبه، عبدالله، الامامة و السیاسة، منسوب به ابن قتیبه، به کوشش علی شیری، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۱۲) بجنوردی، حسن، القواعد الفقهیة، قم، ۱۴۱۰ق.
(۱۳) بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، قم، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، ۱۹۷۷م.
(۱۵) بهوتی، منصور، کشف القناع، به کوشش هلال مصیلحی، بیروت، ۱۴۰۲ق.
(۱۶) البیعة و الخلافة فی الاسلام، رباط، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م.
(۱۷) حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون.
(۱۸) خالدی، محمود، البیعة فی الفکر السیاسی الاسلامی، عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۹) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۲۰) زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۲۱) سیدمرتضی، علی، رسائل، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۰۵ق.
(۲۲) شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد سید کیلانی، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۲۳) شهید اول، محمد، الدروس، قم، ۱۴۱۴ق.
(۲۴) صدیقحسنخان، محمدصدیق، ابجد العلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۲۵) طبری، محمد بن جریر، تاریخ، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۲۶) طوسی، محمد، الاقتصاد، به کوشش حسن سعید، تهران، ۱۴۰۰ق.
(۲۷) عبدالمجید، احمد، البیعة عند مفکری اهل السنة، قاهره، ۱۹۹۸م.
(۲۸) عضدالدین ایجی، عبدالرحمان، المواقف، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، ۱۹۹۷م.
(۲۹) علامه حلی، حسن، تذکرة الفقهاء، قم، مکتبۀ مرتضویه.
(۳۰) غزالی، محمد، قواعد المقائد، به کوشش موسی بننصر، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۳۱) قرآن کریم.
(۳۲) کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علیاکبرغفاری، تهران، ۱۳۷۷ق.
(۳۳) ماوردی، علی، احکام السلطانیة، به کوشش محمدجاسم حدیثی، بغداد، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۱م.
(۳۴) منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه، قم، ۱۴۰۹ق.
(۳۵) نووی، یحیی، روضة الطالبین، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳۶) نهجالبلاغه.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیعت»، شماره۵۳۹۰. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام،ج۲، ص۱۷۴-۱۷۵. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بیعت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۰.