بیدر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیدَر، شهری قدیم در
جنوب هند و از مراکز کهن گسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی در شبه قارۀ
هند است. نام این شهر در منابع به صورتهای بدر، احمدآباد بیدر و محمدآباد بیدر نیز آمده است.
بیدر در شمال شرقی ایالت کرناتکه در °۱۷ و ´۵۴ عرض شمالی و °۷۷ و ´۳۳ طول شرقی واقع است. ارتفاع آن از سطح دریا به ۷۰۰ متر میرسد و مرکز ناحیهای به همین نام است. شهر بیدر در ۱۰۹ کیلومتری حیدرآباد واقع است. شهر باستانی کالْیانی که مرکز حکمرانان چالوکیا بوده است، در ۶۸ کیلومتری آن قرار دارد. طبق آمار ۱۳۸۳ش/۲۰۰۴م جمعیت شهر بیدر ۵۰۰‘۱۸۲ نفر بوده است. وسعت ناحیۀ بیدر ۴۸۸‘۵ کم ۲، و دارای محصولات متنوع کشاورزی از جمله
گندم و دانههای روغنی است.
بیدر دارای پیشینۀ کهن تاریخی است و پیش از حکومت
مسلمانان تحت فرمان حکمرانان هندو مذهب وَرانگَل قرار داشت. در ۷۲۳ق الغخان که سپس با نام محمد بن تغلق (۷۲۵-۷۵۲ق/۱۳۲۵-۱۳۵۱م) به سلطنت رسید، بیدر را تصرف کرد. این شهر پس از آن تحت فرمان امیران صده قرار گرفت. در ۷۴۸ق حسن کانگو، ملقب به ظفرخان که یکی از امیران صده بود، بیدرا را تصرف کرد و سپس سلسلۀ بهمنیان (ه م) دکن را بنیاد نهاد و خود لقب علاءالدین حسن (حک ۷۴۸-۷۵۹ق/۱۳۴۷-۱۳۵۸م) یافت. وی سرزمین تحت فرمان خود را به ۴ بخش تقسیم کرد که بیدر یکی از آنها بود
رشد و توسعۀ بیدر از دورۀ حکومت احمدشاه بهمنی (۸۲۵-۸۳۸ق/۱۴۲۲-۱۴۳۵م) آغاز گردید. او پایتخت خود را از گلبرگه به بیدر منتقل کرد و این شهر از آن پس به یکی از مهمترین مراکز سیاسی و فرهنگی
جنوب هند تبدیل گردید. با آنکه سنوات مختلف برای تغییر پایتخت ذکر شده است، ولی سال ۸۲۷ ق درستتر به نظر میرسد، زیرا آخرین
سکه در همین تاریخ در گلبرگه ضرب شده است. احمدشاه بیدر را به پسرش محمد منسوب کرد و آنجا را محمدآباد خواند.
بیدر تا فروپاشی سلسلۀ بهمنیان در ۹۳۳ق/۱۵۲۷م مرکز سیاسی و فرهنگی دکن بود؛ پس از آن نیز مرکز حکومت بریدشاهیان (همین مقاله) گردید و نفوذ فرهنگی آن همچون شهرهای دیگر
جنوب هند از جمله بیجاپور ادامه یافت. در ۱۰۲۹ق/۱۶۲۰م ابراهیم عادلشاه دوم (۹۸۷-۱۰۳۶ق/۱۵۷۹-۱۶۲۷م) بیدر را تصرف کرد و پس از آن، اهمیت سیاسی و فرهنگی آنجا کاهش یافت. در ۱۰۶۸ اورنگ زیب (حک ۱۰۶۸-۱۱۱۸ق/۱۶۵۷-۱۷۰۶م) بیدر را تصرف کرد و آن را ظفرآباد نامید. در ۱۱۳۷ق/۱۷۲۵م بیدر تحت فرمان نظامالملک آصف جاه قرار گرفت
تغییر پایتخت از گلبرگه به بیدر موجب شد تا عناصری جدید در فرهنگ سنتی دکن پدیدار گردد. احمدشاه بهمنی برای مقابله با
قدرت دولتمردان دکن و صوفیان
چشتیه در گلبرگه، برای عناصر سیاسی و فرهنگی غیر دکنی ارزش بیشتری قائل شد و مهاجران ایرانی،
عرب و ماوراءالنهری (که به
آفاقیان (همین مقاله) یا «غریبان»
شهرت داشتند) امور سیاسی و فرهنگی بیدر را در اختیار گرفتند. جلوههای تأثیر و نفوذ فرهنگهای بیگانه از این دوره، در فرهنگ سرزمین دکن که مرکز آن شهر بیدر بود، چشمگیر است. با توجه به محل انتساب دولتمردان، دانشمندان، ادیبان و هنرمندانی که در بیدر از قدرت و مقام برخوردار بودند، از جمله سیستانی،
اردستانی،
اسفراینی،
گیلانی،
شیرازی،
قزوینی،
مازندرانی و... میتوان از نقش و نفوذ مهاجران، به ویژه ایرانیان در بیدر آگاه گردید
از ویژگیهای دیگر شهر بیدر در دورۀ بهمنیان، نفوذ سلسلههای صوفیهای است که مرکزشان در
ایران و
عراق بود. احمدشاه بهمنی برای مقابله با قدرت صوفیان چشتیه (که از حمایت دولتمردان دکنی برخوردار بودند) به تقویت نفوذ سلسلههای دیگر
صوفیه در بیدر همت گماشت. او از شاه نعمتالله ولی
سرسلسلۀ نعمت اللهیان برای اقامت در بیدر دعوت کرد و او نوه و سپس پسرش را به دربار بهمنیان فرستاد و نوهاش با دختر احمدشاه
ازدواج کرد و خانقاهی در این شهر بنیاد نهاد و نفوذ نعمتاللهیان در دکن افزایش یافت. همچنین بیدر از سدۀ ۹تا۱۱ق/۱۵تا۱۷م از مراکز مهم صوفیان
قادریه در
هند بود که خانقاههایی در این شهر تأسیس کردند. از صوفیان این سلسله که به دعوت احمدشاه از
بغداد به بیدر
مهاجرت کردند، میتوان از شاهزینالدین گنجنشین، شاه اسماعیل قادری و شیخ محمد ملتانی نام برد. از دورۀ احمدشاه رشد تفکرات
شیعی در دستگاه حکومت
بهمنیان بیدر افزایش یافت؛ از اینرو، برخی از تاریخنگاران احمدشاه را پیرو
مذهب تشیع دانستهاند
محمود گاوان وزیر ایرانیتبار و فرهنگپرور محمودشاه دوم (حک ۸۳۹-۸۶۲ق/۱۴۳۵-۱۴۵۸م) در توسعه و زیبایی شهر بیدر کوشش بسیار کرد. این شهر در زمان او به اوج شکوفایی فرهنگی رسید. وی مدرسۀ بزرگی در بیدر تأسیس کرد و دانشمندان کشورهای اسلامی را برای تدریس به آنجا فراخواند.
از جمله امتیازات بیدر نسبت به شهرهای دیگر
جنوب هند که آن را همسنگ شهرهای بزرگی از جمله دهلی و لاهور قرار میدهد، وجود بناهای زیبا و باشکوه از سدههای میانه در این شهر است که بیشتر آنها در دورۀ بهمنیان و بریدشاهیان ساخته شده است. از ویژگیهای معماری بیدر تغییر اساسی در سبک معماری سنتی دکن است که عناصری از سبکهای ایرانی و عراقی در آن پدیدار گردید و ساختار بنا دچار دگرگونیهای اساسی شد؛ از جمله ساختن تالارهای ستوندار، قوسدار، سردرها، و نیز استفاده از کاشی در تزیین، و قابسازی را میتوان نام برد. ارگ بیدر از جمله بناهای کهن شهر است که توسط معماران ایرانی بنا گردید. در داخل ارگ، کاخها و بناهای زیبایی وجود دارد که تخت محل از جملۀ آنهاست. این کاخ از بناهای زیبای دورۀ بهمنیان به شمار میرود و تأثیر معماری و هنر ایرانی در آنها مشهود است. مسجد سولاخامبا نیز از بناهای کهن بیدر بهشمار میرود. بنای
مسجد جامع بیدر هم در اواخر دورۀ بهمنیان آغاز گردید و در دورۀ بریدشاهیان به پایان رسید. مقابر پادشاهان بهمنی در نزدیک بیدر و نیز مقابر بریدشاهیان از جمله آثار زیبا و باشکوه بیدر است که برخی از آنها دارای کتیبههایی به زبانهای عربی و فارسی است
همچنین مدرسۀ محمودگاوان که در ۸۷۷ق/۱۴۷۲م بنا گردید، شامل
مسجد، حجراتی برای زندگی استادان و دانشجویان، تالار تدریس و کتابخانه و دو منارۀ بزرگ بود و سبک معماری آن از بناهای ایرانی تأثیر پذیرفته بود. این مدرسه در دورۀ اورنگ زیب انبار اسلحه گردید و به سبب انفجاری که در آن رخ داد، بخش بزرگی از آن ویران شد.
در بیدر کتیبههای فراوانی به زبانهای
فارسی و
عربی به خطوط
کوفی،
نسخ،
نستعلیق و طغرا وجود دارد که برخی از آنها از آثار خوشنویسان برجسته از جمله مغیثالدین شیرازی، شکرالله قزوینی و ملاشرفالدین مازندرانی است که از شاهکارهای خوشنویسی در
هند به شمار میروند. این کتیبه در مقابر پادشاهان بهمنی، مقبرۀ شاهخلیلالله، ارگ بیدر، و مقبرۀ بریدشاهیان قرار دارند.
بیدر از مراکز جلب ادیبان و دانشمندان و هنرمندانی بود که اکثر آنها از ایران به آنجا مهاجرت میکردند و تحت حمایت حکمرانان و دولتمردان قرار میگرفتند؛ از جمله میتوان به
آذری طوسی شاعر و نویسندۀ ایرانی و نگارندۀ کتاب بهمننامه؛ محمود گاوان دولتمرد و ادیب ایرانی که آثار ارزشمندی از جمله ریاض الانشاء و مناظر الانشاء را تألیف کرد؛ شاه خلیلالله فرزند نعمتالله ولی؛ ملاداوود بیدری نویسندۀ تاریخ تحفة المرام؛ و نظیری طوسی شاعر
شیعه مذهب اشاره کرد
(۱) احمد عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در
هند، ترجمۀ تقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۲) بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمدعلی، کلکته، ۱۸۶۸م.
(۳) برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروز شاهی، ترجمۀ معینالحق، لاهور، ۱۹۹۱م.
(۴) سیهرندی، یحییٰ، تاریخ مبارکشاهی، به کوشش محمدهدایت حسین، کلکته، ۱۹۳۱م.
(۵) طباطبا، علی، برهان مآثر، دهلی، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۶) فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، ۱۲۹۰ق/۱۸۷۴م.
(۷) کرمی، مجتبیٰ، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۸) کنبو، محمدصالح، عمل صالح (شاه جهاننامه)، به کوشش غلام یزدانی و وحید قریشی، لاهور، ۱۹۷۲م.
(۹) ندوی، معینالدین، معجمالامکنة، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۳ق.
(۱۰) Ahmad, Khwaja Muhammad, Calligraph, History of Medieval Deccan, ed H K Sherwani؛ Hyderabad, ۱۹۷۴, vol II؛
(۱۱) An Atlas of India, Oxford, ۱۹۹۰.
(۱۲) Britanicca, ۲۰۰۳.
(۱۳) Britanicca Atlas, Chicago, ۱۹۹۲.
(۱۴) Brown, P, India Architecture (Islamic Period) , Bombay, ۱۹۸۱.
(۱۵) Desai, Z A, Architecture-The Bahmanis, History of Medieval Deccan, ed H K Sherwani, Hyderabad, ۱۹۷۴, vol II.
(۱۶) Eaton, R M, Sufis of Bijapur, New Jersey, ۱۹۷۸.
(۱۷) Fergusson, J, History of Indian and Eastern Aechitecture, London, ۱۹۱۰.
(۱۸) Goelz, H, India, Five Thousand Years of India Art, London، ۱۹۶۹.
(۱۹) Haig, W, The Religion of Ahmad Shah Bahmani, JRAS, London, ۱۹۲۴.
(۲۰) id, Ulugh Khān’s Rebellion, The Cambridge History of India, vol III, ed W Haig, New Delhi, ۱۹۸۷.
(۲۱) The Imperial Gazetteer of India, New Delhi, ۱۹۰۸.
(۲۲) Majumdar, R C, An Advanced History of India, London, ۱۹۵۸.
(۲۳) Marshal, Bidar and Parenda, The Cambridge History of India, Vol III, ed W Haig, New Delhi, ۱۹۸۷.
(۲۴) Rizvi, A A, A History of Sufism in India, New Delhi, ۱۹۸۳.
(۲۵) id, A Socio-Intellectual History of the Isnā’Ashari Shı’ıs in India, Canberra, ۱۹۸۶.
(۲۶) Sherwani, H K The Bahmanis, History of the Deccan, Hyderabad, ۱۹۷۴, vol I.
(۲۷) id, The Bahmanis of the Deccan, New Delhi, ۱۹۵۸.
(۲۸) id, Mahmūd Gāwān’s Early Life and his Relation with Gilān, Islamic Culture, London, ۱۹۳۹, vol XIII.
(۲۹) id, Some Aspects of Bahmani Culture, ibid, ۱۹۴۳, vol XVII.
(۳۰) Smith, A, The Oxford History of India, Oxford, ۱۹۵۸.
(۳۱) Yazdani, G, The Inscriptions of Bidar, Epigraphia Indica, New Delhi, ۱۹۸۷.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بیدر»، شماره۵۳۵۱.