بکر بن حمّاد تاهرتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بکر بن حمّاد تاهرتی، شاعر متبحر در انواع
شعر، دارای سبکی استوار، با حُسن مطلع و ترکیبهای آسان در
قرن سوم قمری در
بغداد بود. وی از موالیان خلفای عباسی بود و در مدح
معتصم عباسی اشعاری سرده است.
ابوعبدالرحمان،
بکر بن حمّاد
بن سهل
بن اسماعیل زناتی تاهرتی، در سال ۲۰۰ق در تاهرت زاده و در همان شهر، بزرگ شد. در جوانی به
قیروان رفت و نزد
سحنون، شیخ و پیشوای آن شهر، شاگردی کرد. آنگاه به سمت مشرق حرکت کرد و راهی بغداد شد. در آنجا استعداد شعری او شکوفا شد و به مجالس بزرگان و سرآمدان
شعر مانند
ابوتمام،
دعبل خزاعی و
علی بن جهم شروع به رفت و آمد کرد. او معتصم عباسی را مدح کرد و از او صلههای بسیار گرفت.
هنگامی که دعبل خزاعی، معتصم را طی قصیدهای هجو کرد و در آن گفت:
«سلاطین
بنی عباس هفت تن بیشتر نیستند، و از هشتمین آنها به ما خبری نرسیده است. همچنان که
اصحاب کهف هنگامی که به غار پناه بردند، هفت تن بودند و هشتمین آنان سگشان بود.»
ابن حماد پاسخگویی به دعبل را بهعهده گرفت و خلیفه را برضدش برانگیخت و او را ناچار به فرار کرد. در بخشی از قصیده ابن حماد چنین آمده است:
«آیا دعبل، امیرالمؤمنین و خانوادهاش را هجو میکند و همچنان بر زمین پهناور راه میرود
[
و آزادانه حرکت میکند
]
؟! سوگند به کسی که
کوه ثَبیر (کوهی در
مکه) و مانند آن را استوار کرد! دنیا از این هجو، نزدیک بود دچار زلزله شود. اما امیرالمؤمنین با فضل خودش اگر بخواهد میبخشد و اگر بگوید، عمل میکند.»
ابوتمام، ابن حماد را نکوهش کرد و گفت: «ای
ابوبکر! با این اشعارت او را کشتی.» و ابن حماد در بخشی از قصیده خود، به اینمطلب اشاره میکند:
«دوستی مرا در اینباره سرزنش کرد و به من گفت: از زبانت باید بر حذر بود و زهرت کشنده است. اما من گرچه در شعر، منطق خود را بهکار گرفتهام، اما در گفتههایم درباره او، جانب انصاف و عدالت را نگه میدارم.»
ابن حماد، متبحر در انواع شعر، دارای سبکی استوار، با حُسن مطلع و ترکیبهای آسان بود. وی مانند بسیاری از شاعران (که شعر را وسیله کسب روزی کرده بودند) طبعی متلون و بی ثبات داشت.
عمران بن حطّان خارجی را هجو کرد، زیرا او
عبدالرحمن بن ملجم، قاتل
علی بن ابیطالب [
(علیهالسلام)
]
را مدح کرده بود. و معتصم را نیز هجو کرد و دربارهاش گفت: «فلیس له دین و لیس له لبّ؛ نه دین دارد و نه خرد.» سپس او را ستود و خلیفه را به کشتن دعبل خزاعی به خاطر هجو معتصم تشویق کرد که شرح آن گذشت.
او همچنین برضد پیشوای
اباضیه، ابوحاتم یوسف
رستمی قیام کرد و سپس از کردهاش بازگشت و پوزش خواست و طی قصیدهای گفت:
«ای ابوحاتم! آنچه پیش آمد، براثر بغض و کینه نبود؛ بلکه نتیجه تغییر و تبدل حوادث پیاپی بود.
بهترین نوع بخشایش و گذشت، آن است که انسان آن هنگام که توانایی دارد، درگذرد و ببخشاید.»
ابن حماد در
تغزل نیز اشعار زیبا و لطیفی دارد؛ از جمله قطعه ذیل:
«زنان زیبا، بلایی برای مردان آفریده شدهاند، و آنان سروران ما هستند و ما بردگان آنها. اگر ما گل در غیر موسم آن بخواهیم، گونههای آنان در هر زمانی برایمان گل به ارمغان میآورند.»
مرثیههای او نیز سوزناکاند؛ بهویژه قطعه ذیل در سوگ فرزندش عبدالرحمان:
«این مطلب که به تو خواهم پیوست و زندگانیام کوتاه خواهد بود، آتش اندوهم را فرومینشاند و رنجم را تحملپذیر میکند. آری! اینمطلب که هیچ محبوبی برای محبوب خود و هیچ دوستی برای دوست خود ماندگار نخواهد بود، مایه تسلی خاطر من است. اگر اندوه پایدارم او را زنده میکرد، همچنان بر تو اندوهناک میماندم تا به سویم باز گردی.»
شهرت تاهرتی به مغرب دور رسید و امیر احمدِ (اکبر)
بن قاسم
بن ادریس امیر
بصره (بصره مغرب) او را دعوت کرد و امکانات خوبی در اختیارش نهاد و اموال بسیاری به او بخشید. او نیز امیر را طی قصایدی مدح کرد.
آنگاه در دوران امیر
دولت رستمیان،
ابوحاتم یوسف بن محمد بن افلح امیر تاهرت، به زادگاه خود و سپس به
قیروان بازگشت و متمحض در تدریس شد، اما زندگیاش در سایه امیر قیروان،
ابراهیم بن احمد اغلبی به خوشی نگذشت، لذا عازم تاهرت، شهر خود شد و همراه پسرش عبدالرحمان به راه افتاد. در راه، راهزنان به آنان حمله کرده، اموالش را ربودند، پسرش را کشتند و او را مجروح کردند و او زخمی به تاهرت رسید و در آن جا مقیم شد، تا آنکه در سال ۲۹۶ق در صد سالگی درگذشت.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۱۶۵.