بَنیأَسَد (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَنیأَسَد یکی از
مفردات نهج البلاغه، نام قبیله معروفی از قبایل عرب عدنانی است.
در بیان
حضرت امیر (علیهالسلام)، نسبت به پاسخ یکی از اصحاب در جریان غصب
خلافت بهکار رفته است.
بَنیأَسَد، نام قبیلۀ معروفی است.
برخی از مواردی که در «نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
مردی از اصحاب امام علی (علیهالسلام) که از بنی اسد بود، از وی پرسید: چطور شد شما را از
ولایت و
حکومت که سزاوارتر بودید کنار زدند؟! امام (علیهالسلام) در جواب فرمود:
«يا أَخا بَني أَسَد، إنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضينِ، تُرْسِلُ في غَيْرِ سَدَد، وَ لَكَ بَعْدُ ذِمامَةُ الصِّهْرِ، وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ، وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ: أمّا الاسْتِبْدادُ عَلَيْنا بِهذا الْمَقامِ وَ نَحْنُ الاَْعْلَوْنَ نَسَباً، وَ الاشَدّونَ بِالرَّسولِ نَوْطاً، فَإنَّها كانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْها نُفوسُ قَوْم، وَ سَخَتْ عَنْها نُفوسُ آخَرينَ، وَ الْحَكَمُ اللهُ.» «ای برادر بنی اسد تو سؤال بیجایی میکنی! و بیتوجه سخن میگویی با این همه،
حق قرابت سببی با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسّلم)،
حق سؤال داری! حالا که پرسیدی بدان: اما
استبداد بر ما در
مقام خلافت (و گرفتن حق ما) با آنکه دارای
نسب عالیتریم و از همه بیشتر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسّلم) تعلق داریم، آن اشغال مقامی بود بدون استحقاق، که گروهی بر آن
بخل ورزیده و از آن خود کردند، و گروه دیگری سخاوتمندانه دست کشیدند، داوری با خداست.»
اینک مفردات کلام:
وضین: طناب
جهاز شتر که از زیر شکم آن میبندند.
قلق:
اضطراب و
حرکت طناب جهاز
شتر اگر محکم نشود و حرکت کند شتر را از رفتن باز میدارد.
«قلق الوضین» به کسی اطلاق میشود که در کلامش ثبات ندارد.
تُرْسِلُ: رها میکنی از «ارسال» به معنی فرستادن سدد: استقامت «ترسل فی غیر سدد»: یعنی زبانت را بیملاحظه به کار میاندازی.
ذمامة:
حرمت و احترام.
صهر: دامادی. منظور از «ذمامة الصّهر» آن است که:
زینب بنت جحش همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسّلم)، از جانب
پدر از قبیلۀ بنی اسد بود، یعنی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داماد شما بود.
نوط: تعلقاثرة:
استبداد، مخصوص شدن به چیزی بدون استحقاق.
از جمله در نامهای به
معاویه مینویسد:
«وَ إِنْ تَزُرْني فَكَما قالَ أَخو بَني أَسَد:
مُسْتَقْبِلينَ رِياحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ •••• بِحاصِب بَيْنَ أَغْوار وَ جُلْمودِ
وَ عِنْديَ السَّيْفُ الَّذي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خالِكَ وَ أَخيكَ في مَقام واحِد.» یعنی «اگر به جنگ من بیایی مانند آن است که برادر بنی اسد گوید: آنها روبرو شدند با طوفانهای تابستانی که سنگریزهها را با غبارها و سنگها بر آنها میکوفت. در نزد من است همان شمشیری که در یک محلّ در «
بدر» جدّت
عتبة بن ربیعه، دائیت
ولید بن عتبه و برادرت
حنظله را طعمۀ آن کردم.»
لفظ «اسد» مجموعا شش بار در «نهج البلاغه» به کار رفته است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «بنیاسد»، ص۴۸-۴۷.