بهآفرید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِهْ
آفَرید (مق ح ۱۳۱ق/۷۴۹م)، مدعی پیامبری و بنیانگذار فرقۀ
بهآفریدیه بود.
دربارۀ
به
آفرید و عقاید و فعالیتهای او، احتمالاً دوگزارش در دست مؤلفان روزگارکهن بودهاست: یکی گزارش ابراهیم بن عباس صولی (د۲۴۳ق/۸۵۷م) که کتابی دربارۀ عباسیان داشته، و در اختیار
ابنندیم و محمد عوفی
بوده است و احتمالاً بیرونی، ابوحاتم رازی و دیگران هم
به نحوی از آن نقل کردهاند، روایت دیگر ـ که عامیانه
به نظر میرسدـ از آنِ ابوزکریایحیی بن اسماعیل حربی (د۳۹۴ق/۱۰۰۴م)، از شیوخ ادیب و اخباری
نیشابور است
و ثعالبی مرغنی روایت مربوط
به به
آفرید را از قول او نقل کرده است.
این دو روایت، جز در چند مورد خاص، از هم جدا نیستند.
در بیشتر منابع موجود، نام او
به
آفرید ونام پدرش ماهفروردین آمده است.
نام
به
آفرید در
ایرانباستان نیز سابقه داشته است.
شکلهای دیگر نام او، مانند «ماهآفرین» در برخی نسخههای جوامعالحکایات
یا «بهزاد»،
به احتمال بسیار دگرگون شدۀ همان «
به
آفرید» است. در بیشتر مآخذ از زوزنـ درجنوبغربی بخش
خواف از شهرستان
تربت حیدریه به عنوان
زادگاه به
آفرید یاد شده است.
مجدخوافی زادگاه او را زاوه یکی از
دهستان های شهرستان تربت حیدریه دانسته است و میگوید که در عهد وی آنجا را «بهافریدی گویند».
به
آفرید فعالیت خود را از
سرزمین خویش آغاز کرد و
به ویژه از خواف و زاوهـ که از توابع نیشابور شمرده میشدند ـ
به عنوان پایگاه او یاد شده است.
همچنین ابنندیم از روستای «روی» از توابع ابرشهر (نیشابور) دراین باب نامبرده است
که ممکن است صورت دیگری از «ریوند» ـ روستایی از توابع تربت حیدریه
ـ باشد،
به
آفرید مذهب زرتشتی داشت و
به نوشتۀ گردیزی، مُغ (روحانی زردشتی) بود.
این نیز که گفتهاند او
به کار «کهانت» (پیشگویی و امثال آن) میپرداخت،
با توجه
به شهرت مغان در پرداختن
به این گونه کارها، قابل توجیه است.
گفته شده است که وی
به مدت ۷
سال به چین سفر کرد.
به روایت ثعالبی مرغنی، سفر
به
آفرید برای
تجارت بوده است،
اما اگر روایت مربوط
به مغ بودن اورا صحیح بدانیم، بعید
به نظر میرسد که این سفر
به قصد تجارت بوده باشد.
به هرحال، گفته شده است که وی از چین تحفههای بسیار همراه خود آورد و از آن جمله پیراهنی سبز و بس لطیف بود که در یک مشت جای میگرفت.
به روایت ثعالبی مرغنی،
به
آفرید پس از بازگشت از
چین ، روزی
همسر خود را خواند و از نزدیکی
زمان مرگ خود خبر داد. آنگاه امر کرد تا برایش آرامگاهی نیکو بسازند و همسرش
به توصیۀ وی وانمود کرد ـ یا شاید پذیرفت ـ که شویش مرده است و بدن اورا در آن
آرامگاه نهاد. بنابراین روایت،
به
آفرید از پیش، مقداری خوراکی (مانند مغز بادام و جگر بریان شده و کوبیده) در کیسهای برای خود تهیه کرده، و
به همسرش نیز دستور داده بود تا هر هفته دست و روی خود را از جایی که
آب باران به درون آرامگاه نفوذ میکرد، بشوید. بدین ترتیب، او با آن خوردنیها و این آب توانست یک سال در آرامگاه
به سلامت درنگ کند. محتمل است که مقصود از «آرامگاه» (در متن: ناووس) در این روایت، «دخمه» باشد. این نوع آرامگاه، خاص زردشتیان بوده، و غالباً برسرکوه یا بلندی بنا میشده است.
این نکته، با آن گفته که
به
آفرید در آغاز دعوی خود، از کوهی در آن ناحیه فرود آمد، توافق دارد.
از این رو، با آنکه توقف یک سالۀ
به
آفرید و موضوعات دیگری در این روایت، مبالغهآمیز و عامیانه مینماید،
میتوان حدس زد که
به
آفرید قصد داشته است مرگش را دستکم نزد همکیشان خود مسلم جلوه دهد.
در روایتهای دیگر، بدون اشاره
به ماجرای
به
آفرید و همسرش آمدهاست که وی یک
شب در آرامگاه یا
کوه درنگ کرد و بامداد روز بعد در حالی که جامۀ سبز تحفۀ چین را در برداشت، ظاهر شد و ادعای خویش را آغاز کرد.
به روایت ثعالبی مرغنی، او در آرامگاه چندان توقف کرد که وقت
زراعت فرا رسید، آنگاه، خویشتن را برمردم عرضه کرد.
در روایتهای دیگر نیز اشاره شده است نخستین کسی که
به
آفرید را در هیئت تازه دیدار کرد، مردی
کشاورز بود.
در منابع موجود، تاریخ دقیقی برای آغاز دعاوی
به
آفرید نیامده است، اما گفتهاند که در آغاز دعوت عباسی در
خراسان و فعالیتهای
ابومسلم خراسانی (ه م)،
به
آفرید دعوی خود آشکار کرد و از آنجا که اظهار علنی دعوت در
عید فطر ۱۲۹ق/۱۵ژوئن ۷۴۷م روی داد،
میتوان
حدس زد که آغاز کار
به
آفرید نیز در همین حدود اتفاق افتاده باشد.
دعاوی
به
آفرید توجه بسیاری از اهالی آن منطقۀ خراسان،
به ویژه خواف، بُست و زاوه را جلب کرد و کسانی براو گرد آمدند.
در این زمان، خراسان دستخوش تحولات عمده بود و ابومسلم قصد داشت گروههای گوناگون را با هدف برافکندن
بنیامیه زیر یک پرچم گردآورد. احتمالاً
به
آفرید با استفاده از
هرجومرج موجود و
به ویژه با توجه
به اینکه حوادث مزبور بیشتر در ناحیۀ مروـ تختگاه خراسان ـ جریان داشت، توانست عدهای را
به سوی خود فرا خواند. درست در هنگامی که قحطبة بن شبیب طایی برای سرکوب بقایای
حکومت اموی در مناطقی از ایران مشغول
جنگ و گریز بود و ابومسلم توانسته بود با زیرکی تمام رقبا و دشمنان را جذب یا حذف کند، واپسین مقاومت امویان در لشکرکشی عامر بن ضُباره جلوهگر شد که ابومسلم از بیم حملۀ او و برای حفظ مواضع
به دست آمده، خود را در
صفر ۱۳۱
به نیشابور رسانید.
در همین ایام، موبدان و روحانیون زردشتی که از
به
آفرید و ادعاهای او خشمگین شده بودند ودر خود قدرتی برای سرکوب او و یارانش نمیدیدند،
به ابومسلم خراسانی گفتند که
به
آفرید دین ما و شما را تباه کرده است.
البته از نظر موبدان ـ که حتی در سدۀ ۴ق/۱۰م نیز کسی را که از دیانت زردشتی رویگردان میشد، محکوم
به اعدام میدانستند
چنین واکنشی چندان شگفتآور نبود.
بنا بر روایات، ابومسلم یکی از سرداران خود
به نام عبدالله بن شعبه،
از داعیان دعوت عباسی
را
به سوی
به
آفرید گسیل کرد. چندی بعد،
به
آفرید در کوههای بادغیس دستگیر شد و سپس او و شماری از هوادرانش
به قتل رسیدند.
به روایت صولی، ابومسلم شبیب بن واج
و عبدالله بن شعبه را برای دستگیری او گسیل کرد. چون
به
آفرید را نزد ابومسلم آوردند و
اسلام بر او عرضه کردند. پذیرفت و حتی
به نشانۀ همراهی با دعوت، جامۀ سیاه در برکرد، اما ظاهراً همچنان بر عقاید خود استوار بود.
درروایت
ابوحاتم رازی آمده است که
به
آفرید و ابومسلم هر یک قصد فریب دیگری داشت،
از اینرو، چون ابومسلم فرصت یافت، دستور داد تا قحطبه که در آن هنگام در نواحی مرکزی
ایران مشغول نبرد بود،
به
آفرید را بکشد و کشتن او را سلمة بن محمد طایی
برعهده گرفت.
البته بعید نیست با توجه
به فزونی هواداران
به
آفرید، ابومسلم در گام نخست، با
به
آفرید مدارا کرده باشد، اما ابومسلم تا آن زمان با کوشش بسیار توانسته بود تصویر تقریباً تثبیت شدهای از وضع اعتقادی جنبش (دعوت عباسی) ترسیم کند و سرکوب
به
آفرید در جهت همین هدف صورت گرفت. از اینرو، میتوان گفت که او شاید میکوشید با جذب
به
آفرید، هواداران وی را نیز از گرد او بپراکند، یا
به جنبش فراخواند، سپس در فرصت مناسب او را ازمیان بردارد.
همراهی اعتقادی ابومسلم با
به
آفرید، چنان که در روایت آمده ـ حتی اگر قصد فریبی هم در کار بوده است ـ با دیگر بخشهای
روایت ، و اساساً اوضاع آن روزگار تناقض دارد و احتمالاً برای
طعن بر ابومسلم ساخته شده است.
به هرحال، با سرکوب
به
آفرید و
تعقیب و کشتار هوادارنش، جنبش و عقیدۀ او ازمیان نرفت و
به روایت ابوحاتم رازی،
به
آفرید استادسیس (ه م) را
به جانشینی خویش برگزید.
به روایت بیرونی، هوادران
به
آفرید معتقد بودندکه وی
به آسمان رفته است و روزی برای
انتقام از دشمنانش باز خواهد گشت.
بنابر گزارشهای دیگر، دستکم تا
سده های ۴-۵ ق نیز در نواحی
خراسان هنوز پیروان
به
آفرید که
به آنها «
به
آفریدی» گفته میشد، وجود داشتند.
این گروه، یکی از فرقههای زردشتی محسوب میشدند و بغدادی (د۴۲۹ق/۱۰۳۸م) آنها را خارج از
اهل کتاب خوانده، و استفاده از ذبایح ایشان و
ازدواج با زنانشان را
حرام دانسته است.
آنچه منابع از عقاید
به
آفرید به دست میدهند، گونهای اصلاحات خاص در دیانت زردشتی، تحتتأثیر پارهای از احکام اسلامی است. با ورود
اسلام به ایران ، بزرگان زردشتی، با آنکه ظاهراً در اندیشۀ برخی اصلاحات ضروری بودند،
اما مقاومت در برابر
به
آفرید را چنان بر خود لازم دیدند که دست
به دامان ابومسلم خراسانی شدند. با آنکه بنابر برخی مآخذ،
به
آفرید زردشت را میپذیرفت،
اما خود ادعای پیامبری داشت و دست
به تغییراتی در
شریعت زردشتی زد. او میگفت از زمانی که در
غیبت بوده، در آسمان
به سر برده، و
بهشت و
دوزخ بروی عرضه شده است؛
خداوند جامۀ سبز بر او پوشانیده، و او را
به زمین گسیل داشته است و ادعا میکرد که خداوند بر او
وحی میکند. بیشتر آنچه
به
آفرید برای پیروان خود وضع کرد، دستکم آن چنانکه مآخذ موجود نشان میدهند، نه در زمینۀ جهانبینی، بلکه در امور تشریعی است و گفته شده که او این اصول را در کتابی
به زبان فارسی برای پیروانش شرح داده بوده است.
ظاهراً بیشترین تلاش
به
آفرید در جهت کاستن از آداب و مناسک زردشتیان بود که
به ویژه در دورۀ ساسانیان برشمار آن افزوده شده بود.
وی پیروان خود را ازمیان آداب زردشتی
به ترک زمزمه (خواندن دعای زیر لب هنگام غذا خوردن) و شرب
خمر سفارش کرده بود، همچنین ترک
نکاح با محارم که این نوع
ازدواج دستکم تا سدۀ ۴ق نیز از دیدگاه یکی از موبدان
ثواب شمرده میشده،
از اصول آیین
به
آفرید بوده است.
وی برای پیروان خود
نماز هفتگانهای
وضع کرده بود که باید رو
به خورشیدـ هرسو که باشدـ گزارده میشد.
او همچنین
به پیروان خود دستور داده بود تا چهارپایان را جز آنها که
به پیری و ناتوانی رسیدهاند، ذبح نکنند و گوشت مردار نخورند، موهای سر و بدن را فرو گذارند و بیش از ۴۰۰ درم
کابین زنان نکنند و هفت یک از دارایی خود را
به تعمیر و اصلاح راهها و پلها اختصاص دهند.
(۱) ابنندیم، الفهرست.
(۲) ابوحاتم رازی، الاصلاح،
به کوشش حسن مینوچهر و مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۳) اخبارالدولة العباسیه،
به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۴) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق،
به کوشش محمدمحییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۱۱ق.
(۵) احمد بلاذری، انساب الاشراف،
به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت ۱۹۷۸م.
(۶) مری بویس، چکیدۀ تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۷) ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه،
به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
(۸) شارل پلا، حاشیه بر مروج الذهب.
(۹) حسین ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم.
(۱۰) محمد خوارزمی، مفاتیح العلوم،
به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.
(۱۱) ژاک دوشن گیمن، دین ایران باستان، ترجمۀ رویا منجم، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۱۲) محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء،
به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۱۳) روایت امید اشوهیشتان، ترجمۀ نزهتصفای اصفهانی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۴) محمد شهرستانی، المللوالنحل،
به کوشش محمد بن فتحالله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق.
(۱۵) غلامحسین صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۶) ابراهیم صریفینی، تاریخ نیشابور،
به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
(۱۷) طبری، تاریخ.
(۱۸) محمد عوفی، جوامعالحکایات،
به کوشش بانومصفا (کریمی)، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۹) آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۲۰) اوتاکر کلیما، تاریخچۀ مکتب مزدک، ترجمۀ جهانگیر فکری ارشاد، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۱) عبدالحی گردیزی، زینالاخبار،
به کوشش عبدالحیحبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۲) مجدخوافی، روضۀ خلد،
به کوشش محمود فرخ، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۲۳) طاهر مروزی، طبایعالحیوان، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز.
(۲۴) علی مسعودی، مروجالذهب،
به کوشش شارلپلا، بیروت، ۱۹۶۵-۱۹۷۳م.
(۲۵) لطفالله مفخم پایان، فرهنگ آبادیهای ایران، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۲۶) معاونت سیاسی و اجتماعی وزارت کشور، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۲۷) غلامحسین سوسفی، یادداشتهایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، ۱۳۷۱ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهآفرید»، ج۱۳، ص۳۴.