بهداروند
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بِهْدارْوَنْد، یا بختیاروند، طایفهای از طوایف لُر بختیاری شاخۀ هفت لنگ است. این
طایفۀ بزرگ و مهم
بختیاری به بیداروند و بختیاریوند نیز شهرت دارد.
بختیار نام یکی از سران لر بزرگ و نیای بزرگ این
طایفه بود که اولاد او طایفۀ بختیاروند را تشکیل دادند.
مینورسکی بختیاروندها را از نسل چوپانی دانسته که پاپی نام داشته است.
برخی نظر مینورسکی را رد کرده، و بختیاروندها را از نسل حیدرنامی از طایفۀ پاپی
لرستان دانستهاند.
در تاریخ گزیده به مهاجرت گروهی از طایفهها، از جمله بختیاریها از جبلالسمّاق شام به لرستان اشاره میشود
و سردار اسعد بختیاروند (بهداروند) را از این دسته مهاجران دانسته است.
بهداروند هم به باب و هم به طایفهای از
ایل بختیاری اطلاق میشود. در تقسیمبندی این طایفه چند رده مشاهده میگردد. دربارۀ این ردهها اقوال مختلفی وجود دارد. برخی باب بهداروند را به ۱۹طایفۀ اصلی و ۳ طایفۀ فرعی به نامهای اولک، مال احمدی و سالک تقسیم میکنند.
و برخی دیگر بهداروند را به ۳طایفۀ بختیاروند، عالی جمالی، جانکی سردسیر و ۱۹تیره تقسیم کردهاند.
خسروی باب بهداروند را متشکل از ۴ طایفۀ مختاروند، بختیاروند (بهداروند)، اسدوند و کائیدوند، و طایفۀ بهداروند آن را شامل ۲۴تیره میداند.
سازمان اجتماعی بزرگ طایفۀ بهداروند به یک طایفۀ اصلی بهداروند و ۲۲ تش، و هر تش به چند اولاد تقسیم میشود. (برای آگاهی از چگونگی ردهبندی بهداروند، نک:
برای سازمان اجتماعی بهداروند، نک:
)
بهداروندها و طوایف آن در مناطق
ییلاقی چهارمحال و قسمتی از منطقۀ بازُفت و مناطق قشلاقی دهستانهای سوسن، سرخاب، اندیکا، شیمبار و لالی، و منطقۀ گُتوند و سواحل
رود کارون در استان
خوزستان پراکندهاند.
نواحی
ییلاقی و قشلاقی بهداروندها بین شهرستانهای ایذه،
شوشتر،
مسجدسلیمان، فریدون شهر، لنجان، شهر کُرد و فارسان قرار دارند.
شمار خانوار بهداروندها را از قدیمترین زمان تاکنون با اختلاف بسیار چنین آوردهاند: در ۱۲۵۱ق/۱۸۳۶م، ۶۰۰ خانوار (
که این آمار احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش همزمان دیگران اختلاف فاحش دارد)، در ۱۲۶۰ق/۱۸۴۴م، ۳هزار خانوار
و در ۱۲۹۹ق/۱۸۸۲م در وهزار خانوار
ضبط کردهاند، بنابر آمار ۱۳۶۶ش، جمعیت کوچندۀ بهداروندها شامل ۹۲۴‘۱خانوار و یا ۷۵۸‘۱۲نفر بوده است.
بهداروندها از راه پرورش دام و کشاورزی و باغداری زندگی میگذرانند. بافت قالی و قالیچه، گلیم و زیلو، جاجیم و خورجین، پلاس، چادر و چوقا از مهمترین صنایعدستی بهداروندهاست.
در منابع از بهداروندها به عنوان طایفهای قدرتمند و ثروتمند یاد میکنند که اغلب خوانین آنها مناصب ایلی مهم به دست آورده بودند. (
برای خاندان منصبدار هفتلنگ بختیاریوند، نک:
)
از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، میتوان به
جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت در میان این دو طایفه سابقۀ طولانی داشته است و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی اغلب با یکدیگر رقابت و
مبارزه میکردهاند؛ از اینرو، هر طایفه خان و رئیس خود را ایلخان میشمرد. این طایفهمداری سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در منابع موجود شده است. در جنگهای میان بهداروند و دورکی اغلب بابهای دورکی و بابادی «خینِ چوی» (= خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا زمان پاک شده خون روی چوب یار و یاور یکدیگر خواهند بود) یکدیگر، و بهداروند و چهارلنگ خینچوی هم بودند.
وقتی که اختلافات و نزاعها بین دو گروه در ایل بختیاری از راههای مسالمتآمیز و کدخدامنشانه حل نمیشد و به جنگی روی میآوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و کمزور میشتافتند تا قدرت طرفین دعوا در جنگ متوازن شود. این همیاران را که احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خینچویِ یکدیگر مینامیدند.
در ۱۲۴۵ق/۱۸۲۹م بهداروندها به خینچوی خود وفادار نماندند و در جنگی میان دورکیها و بابادیها با چهارلنگها، خینچوی دروکیها و بابادیها شدند که به شکست چهارلنگها انجامید.
در ۱۲۵۳ق/۱۸۳۷م اتحاد چند گروه بختیاری دیگر که زمانی خینچوی بهداروندها بودند، بر ضد این طایفه و جنگ و ستیز با آنها موجب ضعف و
تفرقۀ بهداروندها شد. چنین رخدادهایی نشان میدهد که خینچو یک اتحاد پایدار و یک اصل قطعی و ثابت نبوده است. (
برای جنگ و ستیزهای بهداروند و دورکی، نک:
)
از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها جنگهای اسدخانی (معروف به شیرکُش)، ایلخان بختیاری میان سالهای ۱۲۲۵-۱۲۵۶ق/۱۸۱۰-۱۸۴۰م
با حبیباللهخان دورکی رئیس شاخۀ هفتلنگ است. در این جنگها هفت لنگها به دو گروه هوادار حبیبالله خان و اسدخان بختیاروند تقسیم، و با همدرگیر شده بودند.
اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری بود که در زمان
فتحعلیشاه قاجار (سل ۱۲۱۲-۱۲۵۰ق) به سبب
شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با قوای حکومتی، همراه حبیباللهخان دورکی دستگیر، و در
تهران زندانی شدند. پس از
عفو و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانۀ قشون را از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار سرباز زد. از اینرو، سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در ۱۲۲۷ق برای سرکوب او فرستاده شد. در جنگ میان آنها، سپاه محمدعلیمیرزا، اسدخان و طایفهاش را در منطقۀ کُلَن چین (کلنگ چین، این جنگ نیز به همین نام معروف شده است) محاصره کردند. سرانجام، اسدخان حصر خود را شکست و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا دژ ملکان، محل استقرار قبلی خود که بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و سالها در پای دژ با بهاروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد.
پس از اسدخان، جعفرقلی خان ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمتالدوله حاکم لرستان و
بروجرد در ۱۲۸۵ق به
قتل رسید. برخی منابع جعفرقلی خان بهاروند را با جعفرقلیخان دورکی که میان سالهای ۱۲۵۶-۱۲۶۵ق/۱۸۴۰-۱۸۴۹م ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفتهاند.
(۱) سکندر اماناللهی بهاروند و لیلی بختیاری، تعلیقات بر دو سفرنامه دربارۀ لرستان، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲) بهرام امیراحمدیان، ایل بختیاری، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳) بهرام امیراحمدیان، «کوچنشینی در خوزستان»، ذخایر انقلاب، تهران، ۱۳۶۸ش، شم ۸ و ۹.
(۴) مهراب امیری، تعلیقات برسیری در قلمرو (نک: هم، لایارد).
(۵) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۶) عبدالعلی خسروی، فرهنگ بختیاری، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۷) ژان پیر دیگار، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، ۱۳۶۶ش.
(۸) هنری راولینسن، سفرنامه، ترجمۀ سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۹) داراب رئیسی بختیاری، «اسدخان بهداروند بختیاری معروف به شیرکش»، ذخایر انقلاب، تهران، ۱۳۶۹ش، شم ۱۳.
(۱۰) سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۱) سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (۱۳۶۶ش)، نتایج تفصیلی (ایل بختیاری)، مرکز آمار ایران، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۲) اسکندر عکاشه، تاریخ ایل بختیاری، به کوشش فرید مرادی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۱۳) اصغر کریمی، سفر به دیار بختیاری، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۴) مسعود کیهان، جغرافیای مفصل ایران، تهران، ۱۳۱۱ش.
(۱۵) ج ر گارثویت، تاریخ سیاسی، اجتماعی بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۶) ا ه لایارد و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۷) ا مکبن روز، بامن به سرزمین بختیاری بیایید، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۸) و مینورسکی، «لرستان و لرها»، دوسفرنامه دربارۀ لرستان، ترجمۀ سکندر اماناللهی بهاروند و لیلی بختیاری، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۹) عبدالغفار نجمالملک، سفرنامۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۰) کریم نیکزاد امیرحسینی، شناخت سرزمین بختیاری، اصفهان، ۱۳۵۴ش.
(۲۱) Curzon، G N، Persia and the Persian Question، London، ۱۸۹۲.
(۲۲) Ehmann، D، Bahtiyāren-Persische Bergnomaden im Wandel der ZeitWiesbaden، ۱۹۷۵.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهداروند»، شماره۵۲۴۸.