• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنی‌هاشم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




بنی‌هاشم تیره‌ای مشهور از قریش منسوب به‌ هاشم بن عبدمناف بوده‌ که بعد از عبدمناف منصب سقایت و رفادت حاجیان را بر عهده گرفتند. بنی‌هاشم در انعقاد پیمان حلف المطیبین و حلف الفضول سهیم بودند؛ همچنین آنها نقش بسزایی در پشتیبانی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در برابر آسیب دشمنان داشتند. بزرگ‌ترین دشمنان آنها، بنی‌امیة بن عبدشمس بودند که ریشه این دشمنی را در حسادت عبدشمس به‌ هاشم ذکر کرده‌اند. بنی‌هاشم به سبب آنکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تیره آن‌ها بود، از جایگاهی والا میان مسلمانان برخوردار بوده‌اند که در احادیث نیز به ان اشاره شده است. از دیدگاه فقهی، خداوند صدقه را بر بنی‌هاشم به طور کلی حرام کرده است.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی
۲ - فرزندان و نوادگان
۳ - جایگاه بنی‌هاشم
       ۳.۱ - پیش از اسلام
              ۳.۱.۱ - منصب سقابت
              ۳.۱.۲ - منصب رفادت
              ۳.۱.۳ - نقش عبدالمطلب
              ۳.۱.۴ - پیمان حلف المطیبین
              ۳.۱.۵ - پیمان حلف الفضول
              ۳.۱.۶ - عبدالمطلب و ابرهه
              ۳.۱.۷ - بزرگترین دشمنان بنی‌هاشم
              ۳.۱.۸ - محل اقامت
       ۳.۲ - پس از اسلام
              ۳.۲.۱ - از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه
                     ۳.۲.۱.۱ - اسلام آوردن عباس و حمزه
                     ۳.۲.۱.۲ - دیدگاه حلبی
                     ۳.۲.۱.۳ - مهاجرت به حبشه
                     ۳.۲.۱.۴ - محاصره در شعب ابی‌طالب
                     ۳.۲.۱.۵ - اجتماع دار الندوه
              ۳.۲.۲ - از هجرت تا رحلت پیامبر
              ۳.۲.۳ - پس از رحلت پیامبر
                     ۳.۲.۳.۱ - رویداد سقیفه
                     ۳.۲.۳.۲ - تیره‌های فرعی بنی‌هاشم
                     ۳.۲.۳.۳ - دوران خلافت امام علی
                     ۳.۲.۳.۴ - قیام عاشورا
                     ۳.۲.۳.۵ - بنی‌هاشم در دوره‌های دیگر
۴ - ƒفضایل بنی‌هاشم
       ۴.۱ - حرمت صدقه بر بنی‌هاشم
              ۴.۱.۱ - شایستگی بنی‌هاشم برای جانشینی پیامبر
              ۴.۱.۲ - تفاخر میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه
              ۴.۱.۳ - تاثیر بنی‌هاشم در معماری و شهرسازی مکه
              ۴.۱.۴ - مدح بنی‌هاشم توسط شاعران و نویسندگان
۵ - فهرست منابع
۶ - پانویس
۷ - منبع


ƒسرسلسله این طایفه (نیای اول)، عمرو نام داشته و به دلیل بخشندگی، به «هاشم» ملقب بوده است. او چهارمین پسر مُغیره معروف به عبدمناف از زنی به نام عاتکه دختر مُرّة بن هلال سلمی بود. از آگاهی‌هایی که درباره‌ هاشم از منابع به دست می‌آید، می‌توان دریافت که وی در همان دوران کوتاه زندگی (۴۵۸-۴۸۳م) میان خویشاوندانش جایگاهی والا به دست آورده است. او فردی هوشمند و اثرگذار و توانا در ایراد خطابه
[۸] كلاعی حمیری، ابوالربيع، الاکتفاء، ج۱، ص۱۹.
و دارای دیدگاه نافذ میان قریش و شخصیت فعال اجتماعی میان عرب بوده است و حتی ریاست بر قریش را نیز به او نسبت داده‌اند.
ƒ

هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت که نام‌هایشان چنین بود: شیبة الحمد ملقب به عبدالمطلب، نضله، ابوصیفی، اسد، رقیه، شفاء با کنیه‌ ام زبیر، ضعیفه، حیه /حنه، و خالده وی در رثای پدرش شعر سرود. گویا نضله پسر بزرگتر‌ هاشم بوده است و به همین سبب، وی را ابونضله می‌خوانده‌اند. ‌ هاشم در یثرب با سلمی، دختر زید نجاریه بیوه احیحة بن جلاح، ازدواج کرد و از این ازدواج، شیبه زاده شد. پس از مرگ‌ هاشم، کودکی شیبه در یثرب می‌گذشت. عمویش مطلب با اصرار فراوان توانست او را به مکه ببرد. او در آن شهر به عبدالمطلب شهرت یافت.
برخی منابع، صیفی و ابوصیفی را دو تن می‌دانند. بدین ترتیب، شمار پسران‌ هاشم به پنج تن می‌رسد. صیفی و ابوصیفی از کنیزی سیاه زاده شدند که از بازار حباشه یثرب متعلق به قبیله یهود بنی‌قینقاع خریداری شده بود. او نخست در اختیار عمرو بن سلول، عموی عبدالله بن ابیّ منافق مشهور آغاز اسلام، بود. ابوصیفی دو پسر به نام ضحاک و عمرو داشته است. کنیز وی به نام ساره، پیش از فتح مکه نامه‌ای از حاطب بن ابی‌بلتعه صحابی نزد سران قریش می‌برد تا اخبار سرّی نظامی مسلمانان را افشا کند؛ ولی در میانه راه امام علی (علیه‌السّلام) و زبیر به فرمان رسول خدا او را تا روضه خاخ تعقیب کردند و ضمن دستگیری وی، نامه را از او ستاندند.
[۲۶] بکری، ابی‌عبید، معجم ما استعجم، ج۲، ص۴۸۳.
ابوصیفی همچنین دختری به نام رقیقه با کنیه‌ ام مخرمه داشته که مادر ابوالمسور مخرمة بن نوفل زهری (م،۷۴ق) بوده است. روایتی از ابوالمسور درباره آغاز اسلام در مکه از امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) گزارش شده است. رقیقه دختر عموی عباس و دیگر فرزندان عبدالمطلب بوده و خود نیز دختری به نام امیمه داشته است. نضلة بن‌ هاشم دارای پسری به نام ارقم بوده و اسد بن‌ هاشم دختری به نام فاطمه داشته است که به همسری ابوطالب عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درآمد و همه فرزندان ابوطالب یعنی علی (علیه‌السّلام)، جعفر، عقیل، طالب و‌ ام‌هانی با نام فاخته از او زاده شدند. اسد پسری به نام حنین نیز داشته و در منابع از پسری از او به نام عبدالله بن حنین یاد شده است. با این همه، ابن حزم ادعا کرده که از‌ هاشم جز از طریق عبدالمطلب، نسلی بر جای نمانده است. اما روشن است که همه فرزندان ابوطالب، جز طالب، صاحب نسل بوده‌اند و آن‌ها هم از تبار عبدالمطلب و هم از سلاله اسد به شمار می‌روند.
ƒ

آگاهی‌های مربوط به فرزندان‌ هاشم، به دو دوره‌ی پیش از اسلام و پس از اسلام قابل تقسیم است، که در این مقاله به برسی هر دو دوران می‌پردازیم:

۳.۱ - پیش از اسلام

پس از مرگ زود هنگام‌ هاشم، گزارشی از فرزندان و جانشینان او در منابع نمی‌یابیم؛ بدین دلیل که آن‌ها در سن طفولیت به سر می‌برده‌اند و حتی معروف‌ترین آن‌ها عبدالمطلب هنوز به دنیا نیامده بود. از آن پس تا هنگامی که فرزندان او به حد رشد رسیدند، آن‌ها به عنوان شاخه‌ای از بنی‌عبدمناف شمرده می‌شدند؛ از میان منصب‌هایی که طوایف قریش پس از ظهور قصی بن کلاب برای خویش برگزیدند، دو منصب به عبدمناف و سپس‌ هاشم و فرزندانش رسید که هر دو در تعیین جایگاه آن‌ها و حتی کشمکش میان بنی‌امیه و هم‌پیمانانش با بنی‌هاشم و هم‌پیمانانش نقش داشته‌اند. این دو منصب عبارت بودند از سقایت یا آبدهی و رفادت به معنای مهمانی حاجیان با خوراک.

۳.۱.۱ - منصب سقابت

کوشش بنی‌هاشم برای دستیابی به آب‌های زیرزمینی و کندن چاه برای برآوردن آب از اعماق زمین، نتیجه پشتکار آن‌ها در انجام وظایف خود بوده است. بنی‌هاشم با بهره‌گیری از چاه‌های کر آدم، خم، عجون، ردم اعلی، بذر، سجله و سرانجام زمزم، در برطرف کردن کمبود آب در مکه به ویژه در موسم حج می‌کوشیدند. چاه بذر را‌ هاشم در سرزمین بطحاء در دامنه کوه خندمه و دهانه شعب ابی‌طالب حفر نمود. این چاه سرانجام به مقوم بن عبدالمطلب رسید. یکی از فرزندان‌ هاشم در شعر خود نامی از آن چاه برده است. به گمان بنی‌هاشم، چاه سَجْله را نیز که روزگاری‌ هاشم در مکه کنده بود، اسد بن‌ هاشم به عدی بن نوفل بخشید. خالده دختر‌ هاشم در این زمینه سروده‌ای دارد. از آن پس که عبدالمطلب چاه زمزم را به سبب خوابی که دیده بود، حفر کرد، به تدریج چاه‌های دیگر اهمیت خود را از دست دادند. عبدالمطلب آب را از زمزم به عرفه می‌برد و حاجیان را آب می‌داد. او در موسم حج شتران فراوانش را گرد می‌آورد و شیر آن‌ها را با عسل و شیره انگور می‌آمیخت تا از شوری آن کاسته شود.
[۴۷] بغدادی، محمد بن حبيب، المنمق، ص۴۲.
با مرگ عبدالمطلب، پسرش عباس عهده‌دار سقایت شد. شاعری در فخرورزی به سقایت حاجیان با آب زمزم، درباره فرزندان عباس شعری سروده است. عباس در طایف تاکستانی داشت که انگور آن را به مکه می‌آوردند و آب آن را با آب زمزم می‌آمیختند و در ایام موسم به حاجیان می‌دادند.

۳.۱.۲ - منصب رفادت

منصبی دیگر که از‌ هاشم به فرزندانش رسید، رفادت بود. بغدادی گزارشی آورده که نشان می‌دهد‌ هاشم نه تنها در موسم حج بلکه در غیر آن و حتی در سفرهای تجاری نیز به ذبح گوسفند، پختن آبگوشت و ریختن نان ثرید در آن و دعوت از همراهان برای خوردن شهرت داشته است. ‌ هاشم در سالی که قحطی سختی در مکه رخ داد، به شام رفت و آردی فراوان خرید و با آن نان پخت. در ایام موسم با خشکه‌های نان و گوشت شتر، آبگوشت و ثرید آماده کرد و به مردم داد. ملقب شدن او به‌ هاشم نیز در منصب رفادت وی ریشه داشته است. گویا مرسوم کردن سفرهای زمستانی و تابستانی و گرفتن پیمان مشهور به ایلاف از قبایل شمالی جزیرة العرب نیز افزون بر شخصیت و توانایی‌ هاشم، در منصب رفادت او ریشه داشته است. پیمان ایلاف از آن پس انجام شد که‌ هاشم از قیصر روم روادید ورود و تجارت در شام را برای اعراب گرفت. قبایل ساکن در سرزمین‌های میان مکه تا شام، سرمایه خود را فراهم آوردند و آن سرمایه هنگفت را برای فروش به شامات بردند. اما خود‌ هاشم در این سفر در غزه درگذشت.

۳.۱.۳ - نقش عبدالمطلب

شهرت خاندان‌ هاشمی به عملکرد سرسلسله آن محدود نمی‌شود. کوچک‌ترین فرزند‌ هاشم، عبدالمطلب، بعدها به بزرگ‌ترین و اثرگذارترین فرد قریش تبدیل شد. شخصیت عبدالمطلب در درجه نخست قریش را به خود جذب می‌کرد. او برخی سنت‌ها همچون تحنث (خلوت‌گزینی) در غار حراء، خضاب، و منع نکاح محارم را میان همه یا بخشی از قریش رواج داده بود.
پس از مرگ‌ هاشم، منصب سقایت و رفادت را برادرش مطلب بر عهده گرفت و از آنجا که عبدالمطلب در خانه مطلب رشد کرد، همین کار را همراه عموزادگان خود عهده‌دار بود. اما سال‌ها بعد با مرگ مطلب، آن‌گونه که در روایت طبری آمده است، نوفل دیگر عموی عبدالمطلب بر این منصب چنگ افکند. عبدالمطلب به خویشاوندان خود از بنی‌نجار یثرب متوسل شد و به کمک آن‌ها توانست موقعیت خویش را بازیابد. از آن پس نوفل و فرزندانش با فرزندان عبدشمس در برابر بنی‌هاشم و بنی‌مطلب متحد گشتند و بنی‌هاشم نیز با خُزاعه بر ضد بنی‌نوفل و بنی‌عبدشمس هم‌پیمان شدند. این گزارش با خبر ترتیب مرگ پسران عبدمناف که در برخی منابع روایت شده، ناسازگار است. بر پایه آن خبر، از چهار پسر عبدمناف،‌ هاشم زودتر از همه درگذشته است. پس از او عبدشمس در مکه وفات یافته و قبر او در اجیاد است. سپس نوفل در سلمان در راه عراق درگذشته و سرانجام مطلب در ردمان یمن با دنیا وداع گفته است. در این صورت، هنگام مرگ مطلب، نوفل نمی‌توانسته زنده باشد. بنابراین، باید گفت اختلاف پدید آمده در حقیقت میان فرزندان نوفل با فرزندان‌ هاشم بوده است.

۳.۱.۴ - پیمان حلف المطیبین

رخداد دیگر، پیمانی بود که بنی‌هاشم در بسته شدن آن نقش ایفا کردند و این همان است که تاریخ‌نگاران از آن به عنوان «حلف المطیبین» یاد کرده‌اند. در این رویداد، میان بنی‌عبدمناف بن قُصَی شامل بنی‌عبدشمس، بنی‌هاشم، بنی‌مطلب و بنی‌نوفل از یک سو و بنی‌عبدالدار بن قصی از سوی دیگر مشاجره‌ای درگرفت. گویا سال‌ها پیش از آن، قصی منصب حجابت (پرده‌داری کعبهلواء (پرچم‌داری)، سقایت (آب‌رسانی به حاجیان) و رفادت (مهمان‌داری) را به پسرش عبدالدار سپرده بود؛ اما بنی‌عبدمناف خود را برای انجام این امور شایسته‌تر می‌دانستند. در این گیرودار، قریش به سه گروه تقسیم شدند: گروهی شامل بنی‌اسد بن عبدالعزی، بنی‌زهرة بن کلاب، بنی‌تیم بن مُرّه و بنی‌حارث بن فهر با بنی‌عبدمناف هم‌باور بودند و گروهی دیگر شامل بنی‌مخزوم بن یقظه، بنی‌سهم بن عمرو، بنی‌جُمَح بن عمرو و بنیعُدَی بن کعب جانب بنی‌عبدالدار را گرفتند. گروه سوم یعنی بنی‌عامر بن لؤی و بنی‌مُحارب بن فهر بی‌طرفی اختیار کردند.
هرگروه از هم‌پیمانان خود به سختی سوگند گرفت که در این رویارویی استوار بماند. بنی‌عبدمناف خمره‌ای پر از مواد خوشبو کنار کعبه قرار دادند و دستان خود را به آن معطر کردند و به دیوار کعبه مالیدند و سوگند خوردند که بر پیمان خود استوار بمانند. از این رو، به این پیمان «حِلف المطیبین» گفتند. بنی‌عبدالدار نیز با یکدیگر سوگند خوردند. این رخداد به سال‌های پس از مرگ‌ هاشم بازمی‌گردد؛ زیرا بزرگ بنی‌عبدمناف در این رویداد عبدشمس بوده که از دیگران سالمندتر بوده است. این در حالی است که‌ هاشم و عبدشمس همزاد بوده‌اند. نیز‌ هاشم از جایگاهی والاتر نسبت به عبدشمس برخوردار بوده است. همچنین حلف المطیبین هنگامی رخ داده که نه تنها فرزندان‌ هاشم و عبدشمس و نوفل و مطلب، بلکه نوادگان آن‌ها به‌ اندازه‌ای بزرگ شده‌ بودند که بتوانند تا آستانه یک نبرد پیش روند. به روایت بغدادی، بنی‌عبدمناف چون شرافت و فراوانی شمار خود را دیدند، خواستند که تولیت خانه کعبه را از بنی‌عبدالدار بستانند. کسی را نزد ابوطلحه فرستادند و گفتند: کلید کعبه را به ما بده! و این سرآغاز درگیری شد. فاکهی گوید: کسی که ماده خوشبو را به جمع هم‌پیمانان آورد، عاتکه دختر عبدالمطلب بود. به روایت سهیلی، ‌ام حکیم بیضاء دختر دیگر عبدالمطلب و خواهر تنی عبدالله پدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این کار را انجام داد. طبری از عبدالرحمن بن عوف از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گزارش کرده که فرمود: نوجوان بودم که با عموهایم حلف المطیبین را مشاهده کردم.
پذیرش گزارش حلف المطیبین، ما را در پذیرش این خبر که‌ هاشم عهده‌دار منصب سقایت و رفادت و انجام دهنده کارهای قریش پس از عبدمناف بوده
[۷۶] فاكهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۴، ص۱۰۸.
و پس از وی منصب سقایت و رفادت به مطلب و سپس عبدالمطلب رسیده است،
[۷۸] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۶.
با مشکل روبه رو می‌کند، مگر آن که تصور کنیم بنی‌عبدالدار و هم‌پیمانانشان درصدد بوده‌اند که به پشتوانه وصیت جدشان قُصَی بن کِلاب، افزون بر منصب حجابت و لواء، منصب سقایت و رفادت را نیز از آن خود کنند که با ایستادگی بنی‌عبدمناف روبه‌رو شدند.

۳.۱.۵ - پیمان حلف الفضول

در پیمانی دیگر مشهور به «حلف الفضول»، بنی‌هاشم، بنی‌مطلب، بنی‌زهره، بنی‌اسد و بنی‌تَیم تعهد سپردند که نگذارند در مکه به کسی ستم شود. برخی افراد خاندان‌ هاشمی در دوران پیش از اسلام با یکدیگر پیمانی کوچک منعقد کردند. در این پیمان، عبدالمطلب با هفت تن از پسران خود و نیز ارقم پسر نضلة بن‌ هاشم و ضحاک و عمر پسران ابوصیفی بن‌ هاشم تعهد سپردند که یکدیگر را یاری کنند. آن‌ها این عهدنامه را در کعبه آویختند.

۳.۱.۶ - عبدالمطلب و ابرهه

برخی اخبار نشان می‌دهند که عبدالمطلب تا هنگامی که حمیریان بر یمن فرمان می‌رانده‌اند، در آنجا با بزرگان این خاندان همچون سیف بن ذی یزن، واپسین فرمانروای حمیری، دیدار می‌کرده است. پس از اشغال یمن به دست حبشیان و در یورش سپاهیان ابرهه اشرم فرمانروای حبشی یمن به مکه، عبدالمطلب حاضر به ترک شهر نشد و در دیدار با ابرهه او را تحت تاثیر قرار داد.

۳.۱.۷ - بزرگترین دشمنان بنی‌هاشم

بزرگ‌ترین دشمنان بنی‌هاشم درون قبیله قریش، تیره دیگر بنی‌عبدمناف یعنی بنی‌امیة بن عبدشمس بودند. ریشه این دشمنی را در حسادت عبدشمس به‌ هاشم جسته‌اند؛ اما نخستین دشمنی آشکار بنی‌امیه و بنی‌هاشم هنگامی رخ داد که امیه به نشانه قهر مکه را رها کرد و ده سال در شام اقامت گزید. این تنافر میان عبدالمطلب و حرب بن امیه نیز وجود داشت؛ به گونه‌ای که حتی نجاشی، حاکم حبشه، میانجیگری میان آن دو را نپذیرفت.

۳.۱.۸ - محل اقامت

پیش از اسلام، بنی‌هاشم و بنی‌امیه و دیگر سادات قریش در بخش‌های مرکزی شهر مکه و پیرامون کعبه که به بطحاء معروف بود، سکونت داشتند، شاید از آن روی که هم به کعبه نزدیک‌تر بود و هم به دلیل قرار داشتن در مسیر سیلاب، دستیابی به آب‌های زیر زمینی آسان‌تر بوده است. بطحاء محل جاری شدن سیل و پر از سنگریزه است. بطحاء مکه در میانه راه مکه به منا قرار دارد. دیگر طوایف قریش در ظواهر و بیرون شعب مقیم بوده‌اند. همچنین بنی‌هاشم در مکه آبادی‌ای میان یک دره داشتند که از‌ هاشم به عبدالمطلب رسیده بود. عبدالمطلب در آنجا خانه‌ای داشت. وی در اواخر عمر خویش، پس از کم‌سو شدن دیدگانش، همه آن املاک را میان فرزندانش تقسیم کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز سهم پدرش را دریافت کرد. این بخش از مکه به شعب ابی‌طالب معروف شد.
‚

۳.۲ - پس از اسلام

اکنون به جایگاه و نقش بنی‌هاشم پس از اسلام در دوران‌های مختلف می‌پردازیم:

۳.۲.۱ - از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه

در فاصله از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه (۱ق-۱۳ق/ ۶۱۰-۶۲۳م.)، حمایت بنی‌هاشم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیشترین نقش را در عدم توفیق دیگر تیره‌های قریش در آسیب رساندن به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشت. از آن پس که پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماموریت یافت تا خویشاوندان نزدیک خود شامل بنی‌هاشم و بنی‌مطلب را به اسلام فراخواند، به تدریج گروهی از آن‌ها این دعوت را پذیرفتند. برخی از آن‌ها نیز در برابر این فراخوان از خود ایستادگی نشان دادند.

۳.۲.۱.۱ - اسلام آوردن عباس و حمزه

بدین ترتیب، میان فرزندان عبدالمطلب بر سر ایمان به پیامبر و پشتیبانی از او اختلاف پدید آمد. بغدادی مدعی است تنها کسانی از بنی‌عبدالمطلب که اسلام آوردند، حمزه و عباس بودند. اما روشن است که وی کتاب خود را در روزگار عباسیان و با محوریت عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش نوشته است. طبیعی است که وی ابوطالب نیای بزرگ علویان را در شمار مسلمان شدگان به شمار نیاورد تا بخشی از فضیلت‌های علویان را انکار کند. به گواهی انبوه روایت‌های تاریخی و نیز اشعاری که از ابوطالب بر جای مانده است، وی از نخستین ایمان آورندگان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است. در این دوره، حمزه به اسلام گروید و در زمره حامیان جدی پیامبر درآمد. عباس نیز اگر چه مسلمان نشده بود، از یاری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دریغ نداشت. از جمله دشمنان مشهور دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ابولَهَب عبدالعُزی بن عبدالمطلب عموی او بود. به نظر می‌رسد یکی از علل این دشمنی، تحریکات همسرش‌ ام جمیل دختر حرب بن امیه، خواهر ابوسفیان بوده که در قرآن نیز به این موضوع اشاره شده است.

۳.۲.۱.۲ - دیدگاه حلبی

حلبی اسلام نیاوردن گروهی از بنی‌هاشم یا تاخر آن‌ها را در پذیرش اسلام، از جمله حکمت‌های الهی می‌داند؛ زیرا اگر آن‌ها بی‌درنگ اسلام می‌آوردند، ممکن بود این گمان پیش آید که گروهی برای فخر‌فروشی دینی را ابداع کردند و به آن تعصب قبیله‌ای یافتند. چون بیگانگان این آیین را پذیرفتند، دانسته شد که این تعالیم از روی بینشی صادقانه پدید آمده است.
[۹۶] حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۶.

حتی در آن وضعیت که بخشی از بنی‌هاشم اسلام نیاورده بودند، بیشتر طوایف قریش از بیم خون‌خواهی بنی‌هاشم و بنی‌زهره، به علت انتساب مادر رسول خدا به آنان، از آسیب رساندن به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هراس داشتند. آنگاه که عمر بن خطاب به قصد کشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرکت کرد، فردی از او پرسید: آیا از انتقام بنی‌هاشم و بنی‌زهره نمی‌ترسی؟

۳.۲.۱.۳ - مهاجرت به حبشه

از آن پس که گروهی از مسلمانان به انگیزه رهایی از آزار مشرکان مکه به حبشه کوچ کردند، سختگیری بر مسلمانان مکه افزایش یافت. آن‌ها حتی تصمیم گرفتند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را آشکارا به قتل برسانند.
[۱۰۲] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۸.


۳.۲.۱.۴ - محاصره در شعب ابی‌طالب

در محرم سال هفتم بعثت، تیره‌های گوناگون قریش عهدنامه‌ای درباره قطع کامل ارتباط با بنی‌هاشم منعقد کردند. قریش تعهد سپردند که هرگز با بنی‌هاشم و بنی‌مطلب داد و ستد نکنند، با آن‌ها عقد نبندند و به خانه‌های ایشان وارد نشوند، مگر این که آن‌ها محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به قریشیان بسپارند تا او را بکشند. آنان پیمان خود را در صحیفه‌ای نوشتند و در کعبه نهادند. مراسم نگارش این پیمان در مکانی به نام خیف بنی‌کنانه در اَبطَح مشهور به «عَصَب» در بالاترین نقطه مکه انجام پذیرفت. از آن پس مؤمن و کافر بنی‌هاشم جز ابولهب بطحاء را وانهادند و تا سه سال در شعب ابی‌طالب محاصره شدند و دشواری‌های فراوان را به جان خریدند؛ به گونه‌ای که گاهی صدای شیون کودکان گرسنه آن‌ها از درون دره به گوش می‌رسید. سرانجام به سال دهم بعثت مردانی از بنی‌عبدمناف و بنی‌قصی که زنانی از بنی‌هاشم آن‌ها را به دنیا آورده بودند، تصمیم به ابطال عهدنامه گرفتند.

۳.۲.۱.۵ - اجتماع دار الندوه

در سال سیزدهم بعثت، سران قریش در اجتماع دار الندوه بر آن شدند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به گونه‌ای به قتل برسانند که همه تیره‌های این قبیله در آن مشارکت داشته باشند و بنی‌هاشم نتوانند خون‌خواهی کنند. این نقشه با هجرت مسلمانان و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه نقش بر آب شد.

۳.۲.۲ - از هجرت تا رحلت پیامبر

در این دوره، بخشی از بنی‌هاشم همچون علی (علیه‌السّلام) و حمزه همراه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه مهاجرت کردند و بخشی دیگر که ابولهب، عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حارث از مشهورترین ایشان بودند، همچنان در مکه و در صف مشرکان ماندند. تیره‌های قریش معمولاً به‌ هاشمیان ساکن مکه با بدگمانی می‌نگریستند. مشرکان قریش دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نوعی تفاخر قبیله‌ای ارزیابی می‌کردند. پیش از نبرد بدر، عاتکه دختر عبدالمطلب خوابی هراس‌آور دید؛ اما ابوجهل آن را به سخره گرفت و به عباس گفت: شما بنی‌هاشم به ادعای نبوت مردانتان راضی نشده‌اید که اکنون زنانتان هم ادعای نبوت می‌کنند؟ در همین نبرد، طعنه‌های قریش کار را به آنجا رساند که طالب بن ابی‌طالب با گروهی از بنی‌هاشم صحنه را ترک کردند. در این جنگ، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از یاران خود خواست که آن گروه از بنی‌هاشم را که از روی ناچاری به نبرد آمده‌اند، نکشند. در این نبرد، سه تن از بنی‌هاشم شامل عباس بن عبدالمطلب، عقیل بن ابی‌طالب، و نوفل بن حارث بن عبدالمطلب به اسارت مسلمانان درآمدند.
اندکی پیش از فتح مکه، عباس بن عبدالمطلب مسلمان شد. پس از فتح مکه، وی از رسول خدا خواست تا پرده‌داری کعبه و آب دادن به حاجیان را به او واگذار کند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کنار کعبه ایستاد و فرمود: هر خون، مال و عملی که در روزگار جاهلیت بوده، زیر پای ما است، مگر آب‌رسانی به حاجیان و سدانت کعبه که این دو را به اهلش وامی‌گذارم. بدین ترتیب، عباس این منصب را بار دیگر به دست آورد و پس از او عبدالله بن عباس و فرزندانش عهده‌دار این منصب بودند.
گفته‌اند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حق خود را از خانه و شعب ابی‌طالب به عقیل واگذار کرده بود. روایت‌های دیگر حکایت از آن دارند که در فاصله هجرت مسلمانان به مدینه تا فتح مکه، عقیل منزل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و منازل برادران خود و بنی‌هاشم را که به مدینه هجرت کرده بودند، فروخت. آنگاه که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مکه را فتح کرد، از او پرسیدند: آیا به خانه‌های خود وارد نمی‌شوید؟ فرمود: آیا عقیل برای ما خانه‌ای باقی نهاده است؟
در این سال‌ها، گرایش مشرکان بنی‌هاشم به اسلام به موازات گسترش این آیین افزایش یافت و حمایت بیشتر افراد این طایفه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همچون گذشته ادامه داشت. هنگامی که در آغاز نبرد حنین، جنگجویان مسلمان از معرکه گریختند، تنها چهار تن همراه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باقی ماندند که سه تن آن‌ها از بنی‌هاشم بودند.

۳.۲.۳ - پس از رحلت پیامبر

سید بنی‌هاشم در این دوره علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) بود. البته عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز در نظام قبیله‌ای عرب منزلت داشت.

۳.۲.۳.۱ - رویداد سقیفه

برخی مهاجران و انصار در اجتماع سقیفه بنی‌ساعده، ابوبکر عتیق بن عثمان از بنیعدی را به حکمرانی برگزیدند. این در حالی بود که طایفه بنیعدی و بنی‌تیم که عمر بن خطاب از آن‌ها بود، پیش از اسلام با بنی‌هاشم کینه‌ورزی داشتند. بنی‌هاشم پس از رویداد سقیفه در زمره کسانی بودند که حدود شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. سپس ابوبکر به رغم میل عمر، به میان جمع بنی‌هاشم شتافت و گویا همین را نشانه بیعت بنی‌هاشم با خلیفه شمردند.

۳.۲.۳.۲ - تیره‌های فرعی بنی‌هاشم

تقسیم بنی‌هاشم به تیره‌های فرعی بیشتر در این دوره نمود یافته است. این تیره‌ها عبارتند از: آل ابی‌طالب، آل عباس، آل حارث بن عبدالمطلب، و آل ابی‌لهب. فرزندان عباس عبارت بودند از: فضل، عبدالله، عبیدالله، قثم، معبد، عبدالرحمن، تمام و حارث دختر فضل به عقد ابوموسی اشعری درآمد و از او پسری به نام موسی زاد.

۳.۲.۳.۳ - دوران خلافت امام علی

در روزگار خلافت علی (علیه‌السّلام) سه تن از فرزندان عباس صاحب منصب شدند. عبدالله از یاران نزدیک امام علی (علیه‌السّلام) بود. عبیدالله حکمران یمن، قثم حاکم مدینه، و معبد زمامدار مکه شدند. عبیدالله در رویارویی امام حسن (علیه‌السّلام) با معاویه، خیانتکارانه به اردوگاه معاویه پیوست.

۳.۲.۳.۴ - قیام عاشورا

در قیام سال ۶۱ق امام حسین (علیه‌السّلام) معروف به رخداد طف، برخی فرزندان غیر فاطمی علی (علیه‌السّلام) شامل ابوبکر، محمد، جعفر، عثمان، عبدالله و ابوالفضل عباس (علیه‌السّلام) معروف به سقا
[۱۴۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۳.
و شماری از فرزندان حسن بن علی (علیه‌السّلام) شامل عبدالله، قاسم و ابوبکر همراه عمویشان حسین (علیه‌السّلام) در کربلا به شهادت رسیدند.
[۱۴۴] مسعودی، ابی‌حسن بن علی، مروج الذهب، ج۳، ص۶۱-۶۲.


۳.۲.۳.۵ - بنی‌هاشم در دوره‌های دیگر

در دوره بنی‌امیه مروانی (حک: ۶۵ق-۱۳۲ق) برخی علویان همچون زید بن علی در روزگار هشام بن عبدالملک (حک: ۱۰۵ق-۱۲۵ق) دست به قیام زدند. تیره بنی‌عباس نیز از آغاز سده دوم ق با شعار الرضا من آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) توانستند اعتماد بسیاری از مسلمانان را به خود جلب کنند و به قدرت دست یابند.
[۱۴۵] نک: مجهول، اخبار الدولة العباسیه.

از میان تیره‌های بنی‌هاشم، آل ابی‌لهب گویا به سبب انتسابشان به او همواره مورد طعن بوده‌اند. فضل بن عباس بن عتبة بن ابی‌لهب در پاسخ به طعنه همسرش به سبب جدش ابولهب، به او گفت: جد ما‌ هاشم است. اگر خشمگین هستی، چهره‌ات را خراش ده! او در شعری قومش بنی‌هاشم را ستوده است.


بنی‌هاشم دست‌کم پس از فراگیر شدن دین اسلام به سبب آنکه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آن‌ها بود، از جایگاهی والا میان مسلمانان برخوردار بوده‌اند. بر پایه روایتی منسوب به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) طایفه بنی‌هاشم به سبب رسالت او برگزیده از میان قریش است. در احادیثی در باب فضیلت بنی‌هاشم، استحباب عیادت بیماران خاندان‌ هاشم و اینکه آن‌ها سادات اهل بهشت هستند، روایت شده‌اند.

۴.۱ - حرمت صدقه بر بنی‌هاشم

از دیدگاه فقهی، خداوند صدقه را بر بنی‌هاشم به طور کلی حرام کرده است. آن‌ها شامل آل علی (علیه‌السّلام)، آل جعفر، آل عقیل و آل عباس هستند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سهم ذوی‌القربی را به بنی‌هاشم و بنی‌مطلب می‌داد و به بنی‌عبدشمس و بنی‌نوفل پرداخت نمی‌کرد و می‌فرمود: بنی‌هاشم و بنی‌مطلب یک طایفه هستند و در روزگار جاهلیت و نیز اسلام از یکدیگر جدا نشده‌اند.

۴.۱.۱ - شایستگی بنی‌هاشم برای جانشینی پیامبر

ابن عباس، بنی‌هاشم را بهترین تیره بنی‌عبدمناف و بنی‌عبدالمطلب را بهترین تیره از بنی‌هاشم دانسته است. البته شمار بنی‌هاشم از غیر طریق عبدالمطلب چندان قابل توجه نیست. اعتقاد به برتری بنی‌هاشم حتی در روزگاری که از مناصب کلیدی سیاسی محروم مانده بودند، نیز به گونه‌ای نمود یافته است. پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گروهی از مسلمانان، بنی‌هاشم را شایسته جانشینی وی می‌دانستند. از این رو، خالد بن سعید چند روزی از بیعت با ابوبکر سرباز زد. ابان بن سعید بن عاص اموی نیز از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنی‌هاشم چه خواهند کرد. عمر پس از تاسیس دیوان، اهل بدر و سپس بنی‌هاشم و هم‌پیمانان سنتی آن‌ها، بنی‌مطلب، را مقدم داشت.
[۱۶۰] كتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۲۵.


۴.۱.۲ - تفاخر میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه

پس از روی کارآمدن امویان، تفاخر میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه به آنجا رسید که موالی آل‌ هاشم نیز بر بنی‌امیه فخر می‌فروختند و کارشان به ستیز انجامید. حتی به لحاظ جمعیت نیز بنی‌هاشم را پرشمارتر از بنی‌امیه دانسته‌اند.
این‌ اندیشه که بنی‌هاشم به دلیل قرابت نَسَبی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شایستگی ذاتی برای مقام خلافت را دارند، در آغاز سده دوم ق میان بسیاری از مسلمانان رسوخ داشته است. از دیدگاه برخی، تفاوتی میان تیره‌ها و شاخه‌های بنی‌هاشم وجود نداشت. خطبه سدیف بن میمون، شاعر بنی‌هاشم،
[۱۶۳] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۶۱۵.
در مکه در روزی که داود بن علی‌ هاشمی این شهر را از دست بنی‌امیه بیرون کرد، در بر دارنده فرازهایی مهم است.
در درون خاندان نیز گاهی افرادی تنها به دلیل داشتن جایگاهی در سلسله نسب، اعتبار اجتماعی می‌یافتند. عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب را به دلیل آن که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر علوی بود، عبدالله محض می‌خواندند. همچنین عبدالصمد بن علی بن عبدالله بن عباس‌ هاشمی را «قُعدُد بنی‌هاشم» می‌خواندند؛ زیرا با کمترین واسطه به جدّ بزرگ‌تر می‌رسید.

۴.۱.۳ - تاثیر بنی‌هاشم در معماری و شهرسازی مکه

توجه به بنی‌هاشم به ویژه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا‌ اندازه‌ای بود که در خرید و فروش خانه‌های آن‌ها از سوی حاکمان و والیان و حتی در معماری و شهرسازی مکه تاثیر داشته است. در روزگار امویان، حجاج بن یوسف برادرش ابویوسف محمد را مامور کرد که خانه عبدالمطلب را به یکصد هزار درهم از بنی‌عبدالمطلب بخرد و آن را بازسازی کند. از آن پس مردم مکه آن را خانه ابی‌یوسف نامیدند. یکی از درهای مسجدالحرام «باب بنی‌هاشم» نام داشت و پرچمی سبز بر آن افراشته بودند. این دروازه در برابر بطحاء و وادی بکّه قرار داشته است. به سال ۱۶۷ق مهدی خلیفه عباسی (حک: ۱۵۸ق-۱۶۹ق) کار نوسازی و افزایش فضای مسجدالحرام را انجام داد. او فرمان داد که معماران ساختمان مسجد را به گونه‌ای طراحی کنند که خانه کعبه در وسط قرار گیرد. در نتیجه این کار، بر وسعت باب بنی‌هاشم افزوده شد. این در را «باب عباس بن عبدالمطلب» نیز می‌گفتند؛ زیرا از یک سوی در برابر خانه عباس بن عبدالمطلب قرار داشته است. نماز بر جنازه‌ها در آن مکان برپا می‌شده است.

۴.۱.۴ - مدح بنی‌هاشم توسط شاعران و نویسندگان

بسیاری از شاعران و نویسندگان مسلمان نیز در ستایش بنی‌هاشم از یکدیگر سبقت می‌جستند. ابوعبدالله بن ابی‌خصال قصیده‌ای به نام «معراج المناقب و منهاج الحسب الثاقب» سروده و آن را به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)‌ هاشمی ابطحی که خاتم رسولان است، پیشکش کرده است. ابوالبرکات سعدی تونسی در سروده‌اش یقین می‌ورزد که اگر پس از مردنش در بقیع در مدینه طیبه به خاک سپرده شود، در حمایت صاحب آرامگاه یعنی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برانگیخته شده از خاندان‌ هاشم قرار خواهد داشت. ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین نام و شرح حال حدود ۳۰۰ تن از مردان خاندان ابوطالب را که تا سال ۳۱۳ق به قتل رسیده‌اند و کسانی را که به قتل آنان همت گماشته‌اند، آورده است. او اذعان کرده که شاید شماری فراوان از نام‌های خاندان ابوطالب در اثرش نیامده باشد و این بدان سبب است که گزارش آن‌ها به او نرسیده است؛ زیرا این خاندان در مشرق و مغرب پراکنده‌اند. همچنین ابن شهرآشوب مازندرانی (م،۵۸۸ق) کتابی به نام مناقب آل ابی‌طالب نگاشته است. در سده نهم ق ابن عنبه (م. ۸۲۸ق) کتابی با نام عمدة الطالب فی انساب آل ابی‌طالب نگاشت.


(۱) اخبار الدولة العباسیه، ناشناخته (م. قرن۳ق)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، ۱۳۹۱ق.
(۲) اخبار مکه، الازرقی (م،۲۴۸ق)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اخبار مکه، الفاکهی (م،۲۷۹ق)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق.
(۴) اسد الغابه، ابن اثیر (م،۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۵) الاصابه، ابن حجر العسقلانی (م،۸۵۲ق)، به کوشش عادل‌احمد عبدالموجود، على‌محمد معوض، بیروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ق.
(۶) اعلام النبوه، الماوردی (م،۴۵۰ق)، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۰۹ق.
(۷) الاغانی، ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
(۸) الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله، سلیمان بن موسی الحمیری (م،۶۳۴ق)، به کوشش محمد عزالدین، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۷ق.
(۹) انساب الاشراف، البلاذری (م،۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۱۰) الآحاد و المثانی، ابن ابی‌عاصم (م،۲۸۷ق)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، ۱۴۱۱ق.
(۱۱) البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی (م،۷۵۴ق)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
(۱۲) البدایة و النهایه، ابن کثیر (م،۷۷۴ق)، بیروت، دار الفکر.
(۱۳) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م،۳۱۰ق)، دار التراث.
(۱۴) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر (م،۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۱۵) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م،۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) التحفة اللطیفه، شمس الدین السخاوی (م،۹۰۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۱۷) التراتیب الاداریه، محمد عبدالحی الکتانی (م،۱۳۸۲ق)، بیروت، دار الکتاب العربی.
(۱۸) التنبیه و الاشراف، المسعودی (م،۳۴۵ق)، بیروت، دار صعب.
(۱۹) جامع البیان، الطبری (م،۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۰) جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م،۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
(۲۱) الدرر فی اختصار المغازی والسیر، ابن عبدالبر (م،۴۶۳ق.).
(۲۲) ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله الطبری (م،۶۹۴ق)، قاهره، دار الکتاب المصریه، ۱۳۵۶ق.
(۲۳) الروض الانف، السهیلی (م،۵۸۱ق)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) الریاض النضره، احمد بن عبدالله الطبری (م،۶۹۴ق)، به کوشش حمیری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۶م.
(۲۵) زاد المعاد، ابن قیم الجوزیه (م،۷۵۱ق)، بیروت، الرساله.
(۲۶) سبل الهدی، محمد بن یوسف الصالحی (م،۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
(۲۷) السرائر، ابن ادریس (م،۵۹۸ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق.
(۲۸) السیرة الحلبیه، الحلبی (م،۱۰۴۴ق)، بیروت، دار الكتب العلميه.
(۲۹) السیرة النبویه، ابن هشام (م،۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش محمد محيی‌الدين عبدالحميد ، مصر، مكتبه محمدعلی صبيح و اولاده.
(۳۰) سیره ابن اسحق (السیر و المغازی)، ابن اسحق (م،۱۵۱ق)، به کوشش زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸ش.
(۳۱) الطبقات الکبری، ابن سعد (م،۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
(۳۲) الطبقات، خلیفة بن خیاط (م،۲۴۰ق)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۳) عمدة الطالب، ابن عنبه (م،۸۲۸ق)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المطبعة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۳۴) الفائق فی غریب الحدیث، الزمخشری (م،۵۳۸ق)، به کوشش البجاوی و ابوالفضل ابراهیم، لبنان، دار المعرفه.
(۳۵) فتوح البلدان، البلاذری (م،۲۷۹ق)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
(۳۶) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م،۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
(۳۷) لسان العرب، ابن منظور (م،۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
(۳۸) مراصد الاطلاع، صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م،۷۳۹ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
(۳۹) مروج الذهب، المسعودی (م،۳۴۶ق)، به کوشش مفید محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه.
(۴۰) مسالک الابصار، احمد بن یحیی (م،۷۴۹ق)، ابوظبی، المجمع الثقافی، ۱۴۲۳ق.
(۴۱) المعالم الاثیره، محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
(۴۲) معجم البلدان، یاقوت الحموی (م،۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
(۴۳) معجم قبائل العرب، عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
(۴۴) معجم ما استعجم، عبدالله البکری (م،۴۸۷ق)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق.
(۴۵) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی (م،۳۵۶ق)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه.
(۴۶) مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب (م،۵۸۸ق)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
(۴۷) المنمق، ابن حبیب (م،۲۴۵ق)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
(۴۸) وسیلة الاسلام بالنبی، احمد بن الخطیب ابن قنفذ (م،۸۱۰ق)، به کوشش المحامی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۰۴ق.


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۱.    
۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵-۷۶.    
۳. ضحاک شیبانی، ابن ابی‌عاصم، الآحاد و المثانی، ج۱، ص۱۳۵.    
۴. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰.    
۵. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۵.    
۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۲.    
۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۴.    
۸. كلاعی حمیری، ابوالربيع، الاکتفاء، ج۱، ص۱۹.
۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵-۷۶.    
۱۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۸.    
۱۱. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین،الاغانی، ج۲۲، ص۳۱۲.    
۱۲. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰.    
۱۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰.    
۱۴. نک:ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰.    
۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۴.    
۱۶. ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوه، ص۱۹۳.    
۱۷. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۸۱.    
۱۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.    
۱۹. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۱۰۰.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۷.    
۲۱. حسن شراب، محمد محمد، المعالم الاثیره، ص۹۶.    
۲۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۵.    
۲۳. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.    
۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۹، ص۴۳۷.    
۲۵. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.    
۲۶. بکری، ابی‌عبید، معجم ما استعجم، ج۲، ص۴۸۳.
۲۷. عصفری، خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۴۶.    
۲۸. شیبانی، ابن ابی‌عاصم، الآحاد و المثانی، ج۱، ص۴۴۴.    
۲۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۳۲.    
۳۰. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۱۳۷.    
۳۱. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۸۷.    
۳۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۵.    
۳۳. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.    
۳۴. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۳۰.    
۳۵. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۴.    
۳۶. ازرقی، ابوالولید، اخبار مکه، ج۱، ص۱۰۹.    
۳۷. ازرقی، ابوالولید، اخبار مکه، ص۱۰۹-۱۱۱.    
۳۸. ازرقی، ابوالولید، اخبار مکه، ص۱۰۹.    
۳۹. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۶.    
۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۵۷.    
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۵۷.    
۴۲. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۱۹۳.    
۴۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۳۳۳.    
۴۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۳۰۱.    
۴۵. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۳۳۳.    
۴۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۳.    
۴۷. بغدادی، محمد بن حبيب، المنمق، ص۴۲.
۴۸. نک:عمری، احمد بن یحیی، مسالک الابصار، ج۴، ص۲۹۵.    
۴۹. ازرقی، ابوالولید، اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۰۹.    
۵۰. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۴۲.    
۵۱. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۴۲.    
۵۲. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، ج۲، ص۶۵.    
۵۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۴۳-۴۴.    
۵۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۶-۸۷.    
۵۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰.    
۵۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۲، ص۱۵.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۲.    
۵۸. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۳.    
۵۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۴.    
۶۰. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.    
۶۱. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۹.    
۶۲. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۵۹.    
۶۳. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۵، ص۱۵۹.    
۶۴. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۹.    
۶۵. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۵۹.    
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۲.    
۶۷. ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوه، ص۱۹۲.    
۶۸. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، زاد المعاد، ج۵، ص۷۴.    
۶۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۵-۷۶.    
۷۰. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۵۰.    
۷۱. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۵، ص۱۵۹.    
۷۲. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، ج۲، ص۶۷.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۸، ص۲۸۶.    
۷۴. زمخشری، محمود بن عمرو، الفائق، ج۲، ص۳۷۲.    
۷۵. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.    
۷۶. فاكهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۴، ص۱۰۸.
۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۴.    
۷۸. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۶.
۷۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۱.    
۸۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸.    
۸۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ص۸۵.    
۸۲. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۴۲۷.    
۸۳. کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۴۹.    
۸۴. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۷۵.    
۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۳.    
۸۶. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۴.    
۸۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۴۱۲-۴۱۳، «بطح.»    
۸۸. کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۴۸.    
۸۹. قطیعی بغدادی، عبدالمؤمن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع، ج۱، ص۲۰۳.    
۹۰. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۳۴۷.    
۹۱. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، ج۲، ص۳۸۲.    
۹۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۱۴.    
۹۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۳۶.    
۹۴. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۲۱۱.    
۹۵. تبت/سوره۱۱۱، آیه۴.    
۹۶. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۴۶.
۹۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۹.    
۹۸. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۶۴۶.    
۹۹. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۳.    
۱۰۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۷.    
۱۰۱. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۶.    
۱۰۲. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۸۸.
۱۰۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۰.    
۱۰۴. ابن اسحاق، محمد، سیره ابن اسحاق، ص۱۵۶.    
۱۰۵. ابن اسحاق، محمد، سیره ابن اسحاق، ص۱۵۶.    
۱۰۶. سخاوی، شمس‌الدین، التحفة اللطیفه، ج۱، ص۱۱.    
۱۰۷. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۷۶.    
۱۰۸. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۳، ص۲۳۱.    
۱۰۹. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، زاد المعاد، ج۳، ص۲۷.    
۱۱۰. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۵.    
۱۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳۶.    
۱۱۲. ابن اسحاق، محمد، سیره ابن اسحاق، ص۱۵۹.    
۱۱۳. سخاوی، شمس‌الدین، التحفة اللطیفه، ج۱، ص۱۱.    
۱۱۴. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۴-۸۵.    
۱۱۵. ماوردی، علی بن محمد، اعلام النبوه، ص۹۵.    
۱۱۶. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۴.    
۱۱۷. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۸.    
۱۱۸. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۳۳۰.    
۱۱۹. ابن عبدالبر، ابی‌عمر، الدرر، ص۱۱۱.    
۱۲۰. ازرقی، ابوالولید، اخبار مکه، ج۱، ص۱۰۹.    
۱۲۱. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۳، ص۲۴۷.    
۱۲۲. ابن شهرآشوب، رشیدالدین، المناقب، ج۱، ص۲۳۲.    
۱۲۳. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۵۶.    
۱۲۴. طبری، محب‌الدین، الریاض النضره، ج۳، ص۱۰۷.    
۱۲۵. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۶۶.    
۱۲۶. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۵.    
۱۲۷. ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۶۰-۶۱.    
۱۲۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۷.    
۱۲۹. ابن کثیر، ابوالفداء، البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۴۵-۲۴۸.    
۱۳۰. ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج۵، ص۴۴۵.    
۱۳۱. طبری، محب‌الدین، الریاض النضره، ج۱، ص۲۲۹.    
۱۳۲. طبری، محب‌الدین، الریاض النضره، ج۲، ص۲۴۱.    
۱۳۳. طبری، محب‌الدین، الریاض النضره، ج۱، ص۲۴۳.    
۱۳۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۴.    
۱۳۵. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۸.    
۱۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۵.    
۱۳۷. اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۰.    
۱۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۵.    
۱۳۹. ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۴۰. ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۱۸.    
۱۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۴، ص۵۸.    
۱۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۳.
۱۴۳. ابن عنبة، جمال‌الدین، عمدة الطالب، ص۳۵۶.    
۱۴۴. مسعودی، ابی‌حسن بن علی، مروج الذهب، ج۳، ص۶۱-۶۲.
۱۴۵. نک: مجهول، اخبار الدولة العباسیه.
۱۴۶. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۴۸، ص۳۴۱.    
۱۴۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۶، ص۲۹۹.    
۱۴۸. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۳، ص۲۴۵.    
۱۴۹. ابن قنفذ، احمد بن حسین، وسیلة الاسلام، ص۳۵.    
۱۵۰. طبری، محب‌الدین، ذخائر العقبی، ص۱۴.    
۱۵۱. طبری، محب‌الدین، ذخائر العقبی، ص۱۵.    
۱۵۲. طبری، محب‌الدین، ذخائر العقبی، ص۱۵.    
۱۵۳. ابن ایس حلی، محمد بن منصور، السرائر، ج۱، ص۴۵۷.    
۱۵۴. طبری، محب‌الدین، ذخائر العقبی، ص۱۶.    
۱۵۵. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، زادالمعاد، ج۳، ص۹۴.    
۱۵۶. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، زادالمعاد، ج۵، ص۷۴.    
۱۵۷. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۴.    
۱۵۸. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۲، ص۱۷۰.    
۱۵۹. سخاوی، شمس‌الدین، التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۹-۶۰.    
۱۶۰. كتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۲۵.
۱۶۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۳۷، ص۴۸۷.    
۱۶۲. ماوردی، احمد بن علی، اعلام النبوه، ص۱۹۳.    
۱۶۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۶۱۵.
۱۶۴. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۳، ص۱۱۸-۱۱۹.    
۱۶۵. نک:اصبهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۱۷۸.    
۱۶۶. ابن عنبه، جمال‌الدین، عمدة الطالب، ص۱۰۱.    
۱۶۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۳۶۲، «قعد.»    
۱۶۸. حلبی شافعی، ابوالفرج، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۹۱.    
۱۶۹. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۱۵۴.    
۱۷۰. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۱۵۴.    
۱۷۱. فاکهی، ابوعبدالله، اخبار مکه، ج۲، ص۱۷۴.    
۱۷۲. کلاعی حمیری، ابوالربیع، الاکتفاء، ج۱، ص۲۵.    
۱۷۳. سخاوی، شمس‌الدین، التحفة اللطیفه، ج۱، ص۲۰۶.    
۱۷۴. اصبهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۲۴-۲۵.    



رضا کردی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله "بنی‌هاشم"، تاریخ بازیابی۱۴۰۱/۰۴/۰۴.    






جعبه ابزار