قبیله بنیلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی لام، شاخهای از
قبیله طی از
تیره قحطان و نیز از
عشایر عرب در استان عماره
عراق و
خوزستان میباشد.
نسب قبیله بنی لام را برخی به لام بن عمرو بن طَریف بن عمرو بن ثُمامة بن مالک بن جَدعاء بن ذُهْل بن رُومان بن جُندَب بن خارجه بن سعد بن فُطْرة بن طی بازگرداندهاند،
اما به عقیده هنری فیلد لام و طُرف فرزندان نوار بن حاتم بودهاند.
نخستین منزلگاههای آنان از
مدینه تا دو کوه اَجا و سَلْمی امتداد داشت. با وجود این، بیشتر اوقات در
یثرب ساکن بودند و برخی آنان را تابع امیران
آل ربیعه دانستهاند.
سپس از آنجا به
یمن رفتند، اما به دنبال حادثه
سیل عده بسیاری از قبایل یمن و از آن میان بنی لام به
حجاز رفتند.
در حجاز قبایل عدنانی مانع سکونت آنان شدند، ازینرو گروهی از آنان به
شام و گروهی دیگر به
عراق مهاجرت کردند.
در مسیر مهاجرت، عدهای از بنی لام وارد
نجد شدند و زمینهای متعلق به
بنی اسد را تصرف کردند و عدهای دیگر در
بصره و
کوفه و
یمامه پراکنده شدند. به این ترتیب، بنی لام در عراق و شام و حجاز و نجد گسترش یافتند.
اینان در حجاز گاهی متعرض
حاجیان میشدند و
باج میستاندند.
شاخه مشهور این قبیله در عراق ساکن شدند و بُراک بن مُفَرَّج اولین کسی بود که از این
قبیله به عراق عزیمت کرد.
پس از درگذشت پدر براک (مفرج بن سلطان که ساکن نجد بود) عموی براک رئیس قبیله شد، اما براک وی را به
قتل رساند و در ۹۳۵ به عراق و به سوی
هویزه (
حویزه) ـ که مرکز مُشَعشَعیان (خانوادهای از فرمانروایان عرب در
خوزستان) بود ـ رفت و به خدمت مولی سجاد، رئیس
مشعشعیان، وارد شد و فرزندش، حافظ، نیز در دستگاه مولی سجاد پرورش یافت.
مولی سجاد، حافظ را در جوانی به ریاست منطقه طِیب و دُویرَج گماشت و او نیز شَطُ العقل در شرق
فکّه را مقر خود کرد.
سپس مولی سجاد، بنیلام را به تاراج نواحی شوشتر برانگیخت که به مهاجرت گسترده
اعراب به خوزستان انجامید.
در این زمان بنی لام در خوزستان به آل غَزی مشهور بودند.
پس از مرگ براک، حافظ ریاست بنی لام را بر عهده گرفت و این با ضعف مشعشعیان همزمان بود، ازینرو حافظ با قبایل دیگر متحد شد و بر
قبیله ربیعه، متحد مشعشعیان، هجوم برد و آنان را تا واسط عقب راند و خود در کویت (قلعهای قدیمی در ناحیه طیب) مستقر شد و تا هنگام
مرگ (۱۰۰۹)، اقتدار و
استقلال خود را نسبت به مشعشعیان حفظ کرد.
سپس نصیر، فرزند حافظ، رئیس بنی لام شد و ناحیه شیخ سعد و نهروادی (الجباب) را مقر خود کرد و خراجگزار مشعشعیان شد.
پس از
مرگ نصیر در ۱۰۲۰،
فرزند او، فرج، به ریاست رسید.
در زمان فرج بخشی از بنی لام به
اهواز مهاجرت کردند و هنگام بیماری فرج، عبدالخان فرزند کوچک او به ریاست این بخش تعیین شد.
پس از مرگ فرج در ۱۰۳۷، فرزند ارشد او، عبدالشاه، ریاست بنی لام را بر عهده گرفت.
عبدالشاه فرمان بردار
دولت عثمانی شد و از آن دولت،
امان نامه و
خلعت دریافت کرد.
پس از چندی، با حمله بنی لام به روستاهای اطراف، حسن پاشا، حاکم
بغداد، در ۱۱۱۶ عازم سرکوب آنان شد
و به رغم اتحاد بنی لام با امیران هویزه، در این کار موفق شد.
بنی لام بار دیگر در ۱۱۲۳ در استان دیاله، امتداد نهر خَریسان، دست به
غارت زدند و از سوی حسن پاشا تعقیب شدند و به مولی عبدالله، امیر هویزه، پناه بردند.
پس از مرگ عبدالشاه در ۱۰۴۴، ابتدا عبدالخان (متوفی ۱۰۶۰) و سپس جادر (متوفی ۱۰۸۶) رئیس قبیله شدند.
پس از مرگ جادر، ریاست بنی لام به
آل بَلاسِم رسید، ابتدا سید بن بلاسم، و سپس مذکور و پس از او مشعل (متوفی ۱۱۵۰) به ریاست رسیدند.
سپس عبدالقادر (متوفی ۱۱۵۰)، از نوادگان عبدالخان، ریاست را بر عهده گرفت.
آل بلاسم به
نادر شاه (حک: ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) شکایت بردند و نادر شاه به قصد
تنبیه عبدالقادر، سپاهی روانه کرد، اما وی گریخت.
عبدالعالی (یا عبدالباقی، متوفی ۱۱۷۸)، از آل بلاسم، با نادرشاه در
لشکرکشی به بغداد متحد شد
و به
دولت ایران خدمت کرد و آل بلاسم در جهت راست شط، جزو ملک ایران، در برابر بنی لام عثمانی مستقر شدند.
احمد پاشا، حاکم بغداد، عبدالقادر را تعقیب کرد و بنی لام به ناحیهای بین بصره و بغداد، پناه بردند.
سپس با وساطت مُوَح، فرزند ارشد عبدالقادر، احمد پاشا او را بخشید
و منطقه سماوه را به او واگذار کرد.
در پی
شورش دوباره آل بلاسم، عبدالقادر و فرزندش در
قلعهای در بغداد زندانی شدند.
عبدالعالی به استقبال نادر رفت و از سوی او ریاست بنی لام را بر عهده گرفت و تا هنگام مرگش در این سمت باقی بود.
در ۱۱۶۶ و ۱۱۶۷، بنی لام در
جنگ علی مردانخان بختیاری با
کریم خان زند، متحدِ خان بختیاری شدند.
پس از عبدالعالی، ریاست بنی لام بترتیب به جَندیل بن مشعل (متوفی ۱۲۱۵)، محمد بن جندیل (متوفی ۱۲۵۷)، مذکور بن محمد (متوفی ۱۲۸۸)، و مزبان بن مذکور (متوفی ۱۲۹۷)، بنیان بن مزبان (متوفی ۱۳۱۵)، شیخ غضبان بن بنیان (متوفی ۱۳۳۶) و عبدالکریم (متوفی ۱۳۳۸) رسید.
بنی لام در
دوره قاجار در هویزه سکونت داشتند و اجارهدار املاک خفاجیه (منطقهای در هویزه) بودند.
اما بنی لامِ مستقر در قلمرو عثمانی، تا فاریاب کرخه میآمدند و
مالیات نمیدادند و به زمینهای آن ناحیه دستبرد میزدند
به طوری که در آستانه مرگ محمد شاه (۱۲۶۴) اینان به هویزه آمدند، املاک آن ناحیه را ضبط کردند و یکصد هزار تومان به دزفول و توابع آن
خسارت زدند.
پس از بنیان بن مزبان، شیخ غضبان بن بنیان به ریاست قبیله بنی لام رسید و در عماره نفوذ زیادی داشت.
رشید پاشا حاکم عماره با متحد ساختن قبایل بر ضد او، وی را به ترک عماره واداشت.
غضبان در هویزه مقیم شد، لیکن به غارتگری در عماره پرداخت.
در ۱۳۲۹ پس از انتقال رشید پاشا، به عماره بازگشت،
لیکن پس از اتحاد قبایل بر ضد او، بار دیگر به هویزه بازگشت.
در درگیری جُحَیف در ۱۳۳۱ که میان او و شیخ خزعل واقع شد، شیخ خزعل پیروز گردید.
غضبان در ۱۳۳۲، به دعوت دولت عثمانی، برای اتحاد و رهبری اعراب جهت اخراج انگلیسیها از منطقه به عماره رفت.
در
جنگ المنجور، عثمانیها و شیخ غضبان و متحدانش از انگلیسیها شکست خوردند
لیکن در نبرد سلمان پاک، شیخ عرب (احتمالاً شیخ غضبان) سبب پیروزی شد
و انگلیسیها با او وارد مذاکره شدند.
لیکن چون به
غارت آنان دست یازید
انگلیسیها وی را به
خرمشهر نزد شیخ خزعل
تبعید کردند و عبدالکریم پسر ارشد وی ریاست قبیله را به دست گرفت.
در ۱۳۳۸ پس از آنکه دولت انگلیس به طرح توطئه او و فرزندش عبدالکریم پی برد، او را به جزیره هنگام در
خلیج فارس تبعید کرد.
با روی کار آمدن دولت
عراق در ۱۳۳۹، بنا به درخواست عبدالرحمان نقیب از سِر پِرسی کاکْس، شیخ غضبان به عراق بازگشت و عضو مجلس مؤسسان شد و دولت زمینهای منطقه کمیت را به او بخشید.
قبیله بنی لام تیرههای متعددی دارد.
چون رفت و آمد قبیله بنی لام از عراق به خاک ایران سبب ناامنی شد، دولت در ۱۳۳۱ ش ورودشان را ممنوع کرد.
امروزه این
قبیله یکجانشین شدهاند و به
پیشه معمول
روستاییان میپردازند.
(۱) ابن حزم، جمهرة انساب العـرب، بیـروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
(۳) ابن عنبه، الفصول الفخریة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴) قاسم بن سلاّ م ابوعبید، کتاب النّسب، چاپ مریم محمد خیرالدرع، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹.
(۵) محمدمهدی بن محمد نصیر استرآبادی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۶) محمدعلی امام شوشتری، تاریخ جغرافیائی خوزستان، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۷) ویپرت فون بلوشر، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۸) عبدالله بن نورالدین جزایری، کتاب تذکره شوشتر، اهواز (بی تا).
(۹) حسین خلف خزعل، تاریخ الکویت السیاسی، بیروت ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۵.
(۱۰) محمدامین سویدی، سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، بیروت (بی تا).
(۱۱) موسی سیادت، تاریخ جغرافیائی عرب خوزستان، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۲) عباس عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد ۱۳۵۳ـ۱۳۷۶/۱۹۳۵ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۶۹ ش.
(۱۳) عباس عزاوی، عشائر العراق، بغداد ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۱۴) هنری فیلد، مردم شناسی ایران، ترجمه عبدالله فریار، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۱۵) احمد بن علی قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۱۶) عمررضا کحاله، معجم قبائل العرب، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
(۱۷) رسول کرکوکلی، دوحة الوزراء فی تاریخ وقائع بغداد الزوراء، نقله عن ترکیه موسی کاظم نورس، قم ۱۳۷۲ ش.
(۱۸) احمد کسروی، تاریخ پانصدساله خوزستان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۹) ابوالحسن بن محمدامین گلستانه، مجمل التواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۰) استیون هنسلی لونگریک، اربعة قرون من تاریخ العراق الحدیث، نقله الی العربیة جعفر خیاط، بغداد (تاریخ مقدمه ۱۳۸۸/۱۹۶۸)، چاپ افست قم (بی تا).
(۲۱) جابر جلیل مانع، مسیرة الی قبائل الاهواز، قم ۱۳۷۲ ش.
(۲۲) جعفر بن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی، رساله تحقیقات سرحدیه، چاپ محمد مشیری، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۲۳) عبدالغفار بن علی محمد نجم الدوله، سفرنامه خوزستان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۱ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله « قبیله بنی لام»، شماره۱۹۸۸.