بنی افطس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَنیْ اَفْطَس، از دولتهای ملوک الطوایف
اندلس که پس از فروپاشی خلافت اموی، بر باختر میانی اندلس فرمانروایی کرد. (۴۱۳- ۴۸۷ق/۱۰۲۲-۱۰۹۴م)
شالوده این دولت را یکی از غلامان ایرانی فائق، از موالی الحَکَم، ملقب به المستنصربالله اموی (حک ۳۵۰-۳۶۶ق/۹۶۱-۹۷۷م،) به نام شاپور (سابور الفارسی) ریخت. در اوایل سده ۵ ق که خلافت اموی روی به ضعف نهاد و آشوب و پراکندگی
اندلس را فرا گرفت، شاپور هم که در زمان هشام ثانی، ملقب به المؤید (حک ۳۶۶-۳۹۹ق/۹۷۶-۱۰۰۹م) والی ولایت غرب بود، نیمه شمالی ولایت غربی اندلس (ثَغرالجوفی) را با شهرهای معروف آن مانند بَطَلیوس، شَنتَرین و اُشبونه در اختیار گرفت.
و ۱۳ سال بر آن حکم راند. شاپور با آنکه مردی دلیر بود، کشورداری نمیدانست و وزیرش ابومحمد عبدالله ابن افطس رشته کارها را در دست داشت. شاپور در ۴۱۳ق/ ۱۰۲۲م درگذشت و دو
پسر نابالغ به نامهای عبدالملک و عبدالعزیز بر جای نهاد و
وصیت کرد که عبدالله تا رسیدن این کودکان به سن رشد کارها را اداره کند؛ اما وی بر همه امور مسلط شد و بر ما ترک شاپور چنگ انداخت و عملاً فرمانروای سرزمینی شد که حتی زمانی به اِشبیلیه هم رسید.
دولت افطسی در واقع با
مرگ شاپور و استقلال عبدالله بنیاد یافت. قلمرو این دولت که گاه به نام مرکز سیاسی آن، مملکت
بطلیوس هم نامیده شده است، در قسمت باختری اندلس قرار داشت و در جنوب تقریباً تا خاک
پرتغال را در برمیگرفت و جز شهرهای یاد شده، شهرهای دیگری چون مارِده، یا بُره، شِنتَره، قُلَمریه و بازو نیز از توابع این دولت شمرده میشدند.
دولت بنی ذوالنون طُلیطله (۴۲۷- ۴۷۸ق/۱۰۳۵- ۱۰۸۵م) همسایه خاوری، و دولت بنی عباد اشبیلیه که مهمترین دولت عصر ملوک الطوایف اندلس به شمار میرفت، همسایه جنوبی دولت افطسی بودند. رشته کوههای بزرگ الشارات الکبری دو دولت بنی افطس و بنی عباد را تقریباً از هم جدا میکرد.
بیآنکه مانع تیرگی و درگیری میان آنها شود.
نخستین حاکم افطسی مملکت بطلیوس، ابومحمد عبدالله بن محمد ابن مَسلَمه بن افطس، نیاکانش از بربرهای مِکناسه بودند که در فَحص البَلّوط قرطبه اقامت گزیده بودند.
ابن حیان از اینکه عبدالله را به تُجیب (از قبایل
یمن) نسبت داده، او را ابن مَسلَمه تُجیبی میخواندند،
اظهار شگفتی کرده است.
عبدالله پس از استقلال،
لقب المنصور گرفت، بطلیوس را مرکز
حکومت خود قرار داد و پسرش ابوبکر محمد (المظفر) را ولیعهد خود گردانید.
المنصور اگرچه هم پیمانهای نیرومندی از تُجیبیهای بنی هود در سرقسطه دور دست داشت، اما همسایگان نزدیکش چون بنی جَهْوَر در
قرطبه و بنی عبّاد در اشبیلیه و بنی بِرْزال در قَرْمونه به مقابله با او برخاستند و یکی از جنگهای خطرناک او با بنیانگذار دولت بنی عباد (قاضی ابوالقاسم محمد) بر سر استیلا بر
شهر باجه در گرفت. امیرعبادی پسرش اسماعیل را به سرکردگی جمعی از برگزیدگان سپاه خویش، همراه با نیروهای بربرِ محمد بن عبدالله برزالی به مقابله عبدالله فرستاد. شهر باجه پس از دادن کشته و
اسیر بسیار به دست نیروهای مشترک افتاد. محمد ولیعهد دولت افطس هم در میان اسیران بود که چندی در
زندان قرمونه ماند تا در ۴۲۱ق/۱۰۳۰م آزاد شد.
المنصور انتقام این شکست بزرگ را ۴
سال بعد گرفت، آنگاه که به نیروی عبادی اجازه داد از سرزمین او برای جنگ با مملکت مسیحی لیون بگذرد، اما در بازگشت بر آن شبیخون زد و بسیاری را کشت و اسماعیل عبادی به سختی جان به در برد و به اشبونه گریخت. بدینسان، ریشههای
کینه میان بنی افطس و بنی عباد قویتر شد.
المنصور یک بار نیز گرفتار شورشی در دورترین مرزهای قلمرو خود در اشبونه شد و سبب آن، قیام عبدالملک
پسر شاپور بود که به زودی سرکوب شد و عبدالملک به قرطبه گریخت و تا آخر
عمر در آنجا ماند.
المنصور در
جمادیالاخر ۴۳۷/دسامبر ۱۰۴۵ درگذشت.
که تاریخ فوت المنصور را به اشتباه ۴۶۱ق آورده است.
پس از المنصور، پسرش ابوبکر محمد، ملقب به المظفر بر تخت نشست. چند سال نخستین فرمانروایی المظفر به درگیری با همسایگان ذیالنونی و عبادی خود گذشت. وی زمانی برای یاری رساندن به ابن یحیی امیر لَبله با المعتضد عبادی جنگید و در ۴۳۹ق/۱۰۴۷م شکست سختی بر لشکریان اشبیلیه وارد آورد؛ اما در ۴۴۲ق/۱۰۵۰م بر اثر
دشمنی با ابن یحیی و حمله به لبله، از المعتضد شکست فاحشی خورد و در چند درگیری دیگر هم با ناکامی روبهرو شد و احوال مملکت بطلیوس روی به پریشانی نهاد. تنها وسیلهای که او را نجات داد، مداخله وزیر ابوالولید ابن جهور بود که برای تأمین اهداف خود میان المعتضد و المظفر پا در میانی کرد و در ۴۴۳ق/۱۰۵۱م پیمان آشتی میان آن دو بسته شد.
در اثنای این کشاکشها، تهدید دیگری از سوی نیروهای مسیحی شمال هم بر نگرانی و گرفتاری ابن افطس میافزود. فرناندوی اول پسر سانچو، پادشاه قشتاله ولیونِ متحد شده، با استفاده از تفرقه امرای
مسلمان، چشم
طمع به شهرهای شمالی دور افتاده و بیدفاع سرزمین بطلیوس دوخت و در ۴۴۹ق/۱۰۵۷م بر آنها تاخت. شهرهای لَمیقه (لامیگو) و بازو (در شمال پرتغال) را گرفت و
مسلمانان را اسیر و برده کرد و
مسیحیان را به جای آنان نشاند، ولی نتوانست امیر افطسی را به تأدیه
خراج وادارد. با اینهمه، چند سال بعد که شهر شنترین هدف تعرض نیروهای فرناندو قرار گرفت، المظفر به ناچار پذیرفت که سالانه ۵ هزار
دینار به امیر مسیحی بپردازد. در ۴۵۶ق/۱۰۶۴م شهر قلمریه در شمال پرتغال - که در دست یکی از غلامان ابن افطس بود - به علت
خیانت حاکمش به دست مسیحیان افتاد.
المظفر در ۴۶۰ق/۱۰۶۸م درگذشت.
المظفر را به دلیری و
فضل و
دانش ستودهاند.
در واقع آنچه بیشتر مایه نامآوری و ماندگاری یاد او شده است، اثر بزرگ تاریخی و ادبی او با عنوان المظفری یا التذکره و کتاب المظفر
التذکر المظفری است که گویا شخصاً فراهمش آورد و جز کاتبش ابوعثمان سعید بن خیره از کسی دیگر در تدوین آن یاری نگرفت. این کتاب که جز اندکی از آن در دست نیست، در حدود ۵۰ مجلد ۱۰۰ مجلد
و بهسان دائره المعارفی شامل مغازی، سیر، مثل، آداب نیکو، نوادر و لغات غریب بوده است. به علت بزرگی کتاب، هر کسی را توان به دست آوردن آن نبود و تنها در گنجینه شاهان میتوانست باشد.
المظفر در میان شاهان عصر خود ادیبی بیرقیب و معاشر اهل علم بود.
شعر بیشتر شاعران زمانش را نمیپسندید و میگفت «هر کسی نمیتواند مانند متنبی و معری شعر بسراید، بهتر است که خاموش باشد»
با اینهمه،
ابن شرف قیروانی از
طلیطله قصیدهای در
مدح المظفر فرستاد و یک هزار مثقال سکه
پاداش یافت.
ابن عبدالبر قرطبی مؤلف
الاستیعاب، منصب قضای اشبونه و شنترین را در عصر المظفر برعهده داشت.
از المظفر دو پسر ماند: یحیی که با لقب المنصور در بطلیوس به فرمانروایی نشست، و دیگری عمر که با لقب المتوکل (علیالله)، یابُره و متعلقات آن در منطقه مرزی باختری را - که در زمان مرگ
پدر حاکم آن بود - در اختیار گرفت.
میان دو
برادر کشاکش درازی بر سر حکمرانی سرزمین بطلیوس پیش آمد.
در این درگیریها، عمر از مأمون ذوالنونی حاکم طلیطله، و یحیی از معتضد عبادی در اشبیلیه یاری خواست. آلفونسوی ششم هم که در کمین دولتهای مسلمان اندلس بود، به این آتش دامن زد.
در ۴۷۰ق/۱۰۷۷م زمانی که آلفونسو بر طلیطله هجوم برد، تنها امیر اندلس که برای نجات شهر حرکت کرد، المنصور یحیی بود؛ اما میان آن دو تلاقی روی نداد. آلفونسو پس از تخریب قلعهها و نابود کردن محصول بازگشت.
و یحیی هم به قرارگاه خود باز آمد و چندی بعد در ۴۷۳ق/۱۰۸۰م درگذشت. عنان
این تاریخ را برای مرگ یحیی نمیپذیرد و به استناد
ابن خلدون آن را در ۴۶۴ق/۱۰۷۲م میداند. زامباور
تاریخ ۴۷۳ق را تأیید میکند.
پس از مرگ یحیی، عمر المتوکل فرزندانش عباس را به حکمرانی یابره، و فضل را به والیگری مارده گمارد و خود در بطلیوس مستقر شد.
از نگرانیهای بزرگ او تهدید طلیطله از سوی آلفونسو بود. المتوکل قصد نجات شهر و یا طمع تصرف آن را داشت.
اما خطر از دست رفتن اشبیلیه نمیگذاشت که او از همه امکاناتش در این راه بهره گیرد؛ زیرا نیروهایی را که او به سرداری فضل فرستاده بود، شکست خوردند ۴۷۸ق و در فرجام کار، طلیطله تسلیم آلفونسو شد و پس از ۳۲۷ سال فرمانروایی مسلمانان، به قلمرو
مسیحیت بازگشت و پایتخت جدید
اسپانیا شناخته شد.
که تاریخ تسلیم طلیطله را ۴۷۵ق نوشته است.
پیشروی آلفونسو در ولایات مسلماننشین و تهدید مراکز بزرگ دیگر مانند مارده، بطلیوس و قرطبه، نه فقط المعتمد عبادی را از هم - پیمانی با این امیر مسیحی پشیمان کرد، بلکه سبب شد تا فرمانروایان مسلمان اندلس به مددخواهی از
یوسف بن تاشفین، امیر مرابطی
مغرب برخیزند.
قضات بطلیوس و
غرناطه و نیز قاضی قرطبه و وزیر المعتمد به عنوان سفرای اندلس نزد ابن تاشفین رفتند. امیر لمتونی با نیروهایش به اندلس درآمد و تا نزدیکی بطلیوس پیش رفت. در آنجا، المتوکل به استقبال و مهمانداری پیش آمد. نیروهای آلفونسو هم در غرب اندلس پیشروی میکردند. درگیری دو طرف در شمال بطلیوس در محل زَلاّقه (۱۲ رجب ۴۷۹ق/۲۳ اکتبر ۱۰۸۶م) به شکست سنگین آلفونسو انجامید.
این شکست با همه سنگینی مسیر تحولات اندلس را دگرگون نکرد. برتری نیروی نظامی و اراده فرماندهی اسپانیای مسیحی از یک طرف،
تفرقه و دو دلیهای امرای مسلمانِ غرقه در خوشگذرانی - که برضد همدیگر حتی با امرای مسیحی همپیمان میشدند - اندلس و مردم مسلمان آن را به آیندهای خطرناک تهدید میکرد. ابن تاشفین هم به خوبی دریافته بود که نگهداری اندلس در برابر آلفونسو با این امرای راحتطلب و مردد ممکن نیست و برای مقابله با تهدید مسیحیان، لازم است پراکندگی سیاسی اندلس به یگانگی نیرومندی تبدیل شود. از اینرو، دو سال بعد که آلفونسو اشبیلیه را تهدید کرد و معتمد عبادی به ابن تاشفین متوسل شد، امیر لمتونی درصدد اجرای نقشه یکپارچهسازی اندلس مسلمان برآمد. نیروهای مرابطی ولایات اندلس را یکی پس از دیگری به تصرف درآوردند.
و پس از چند پیکار، سرانجام بطلیوس را گرفتند؛ المتوکل و پسرانش کشته شدند و دولت بنی افطس در
صفر ۴۸۷/مارس ۱۰۹۴ سقوط کرد. المنصور پسر دیگر المتوکل به مسیحیان پیوست و به انتقام خون پدر همراه آنان در بلاد مسلمانان به تکاپو پرداخت. از پسر دیگر المتوکل با لقب نعیمالدوله یا نجمالدوله سعد یاد کردهاند که گویا اسیر و گرفتار بندی دراز مدت شد.
ابومحمد ابن عبدون قصیده رائیهای در سوگ المتوکل سروده است.
المتوکل با همه گرفتاریهای آشفته بازار سیاست آن روز اندلس، از زندگی پر تنعم شاهانه حظ کامل مییافت؛ در ادب و شعر هم دست داشت و از همنشینی با اهل فضل بهرهمند میشد. حکایتهای بسیاری از قدرت بیان، بدیههگویی و
ذوق و ظرافت او در منابع نقل شده است.
مقری در مقایسه المتوکل و المعتمد، المتوکل را نویسندهتر، و معتمد را سرایندهتر ارزیابی کرده است.
ابوالولید ابن حضرمی، ابوعبدالله محمد بن ایمن، ابوزید عبدالرحمان بن مولود و ابومحمد ابن عبدون (ه م) از وزیران المتوکل بودند.
(۱) آشباخ، یوزف، تاریخ الاندلس فی عهد المرابطین و الموحدین، ترجمة محمد عبدالله عنان،
قاهره، ۳۷۷ق.
(۲) ابن ابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس،
قاهره، ۹۸۵م.
(۳) ابن اثیر، الکامل.
(۴) ابن بسام شنترینی، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۹۷۵م.
(۵) ابن خطیب، محمد، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، ۹۵۶م.
(۶) ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۴۰۱ق/۹۸۱م.
(۷) ابن خلکان، وفیات.
(۸) ابن سعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف،
قاهره، ۹۵۳- ۹۵۵م.
(۹) ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، صفة جزیرة الاندلس، به کوشش لوی پرووانسال،
قاهره، ۹۳۷م.
(۱۰) ابن
عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، ۹۳۰م.
(۱۱) الحلل الموشیة فی ذکر الاخبار المراکشیه، به کوشش سهیل زکار و عبدالقادر زمامه، دارالبیضاء، ۹۷۹م.
(۱۲) زامباور، نسبنامة خلفا و شهریاران، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران، ۳۵۶ش.
(۱۳) سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، ۹۵۴م.
(۱۴) عبدالحلیم، رجب محمد، العلاقات بین الاندلس الاسلامیة و اسبانیا النصرانیة فی عصر بنی امیة و ملوک الطوائف،
قاهره، دارالکتب الاسلامیه.
(۱۵) عبدالله زیری، مذکّرات، به کوشش لوی پرووانسال،
قاهره، ۹۵۵م.
(۱۶) محمدعبدالله عنان، دول الطوائف،
قاهره، ۳۸۰ق/۹۶۰م.
(۱۷) فتح بن خاقان، قلائد العقیان، بولاق، ۲۸۹ق.
(۱۸) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، ۴۰۶ق/۹۸۶م.
(۱۸) IA.
(۱۸) Watt، WM، A History of Islamic Spain، Edinburgh، ۱۹۶۵.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بنیافطس»، شماره۵۱۳۲.