ابنخلدون ابوزید عبدالرحمان بن محمد حضرمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن محمد بن محمد بن الحسن بن محمد بن جابر الخضرمی (حَضرَمی) الاشبیلی المالکی، معروف به ابن خلدون میباشد. وی تاریخنگار، جامعهشناس، مردمشناس و سیاستمدار بود. او را از پیشگامان تاریخنگاری به شیوهٔ علمی و از پیشگامان
علم جامعهشناسی میدانند.
نام وی ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، ملقّب به ابنخلدون است. این متفکر اسلامی، پیشتاز علم تاریخ و
جامعهشناسی تاریخی است و علاوهبر آن، برخی صاحبنظران او را یکی از بنیانگذاران حقیقی دانش
اقتصاد در جهان شرق میدانند. به عبارت دیگر، ابنخلدون طلایهدار دانش اقتصاد از یکسو و پیشاهنگ جامعهشناسی از سوی دیگر است؛ زیرا هرکس
کتاب العبر وی را مطالعه کند، نظرات ارزشمندی درآن خواهد یافت و به این نتیجه میرسد، که ابنخلدون چهارصد سال قبل از
آدام اسمیت (۱۷۹۰-۱۷۲۳) (بنیانگذار علم اقتصاد) از مسائل مهم اقتصادی آگاهی داشته و آنها را مورد بحث قرار میداده است. ابنخلدون در علمالاجتماع نیز به
آگوست کنت که به بنیانگذار جامعهشناسی در جهان غرب مشهور شده، بیش از چهارصد سال تقدّم دارد.
در
رمضان ۷۲۳ هجری، مصادف با ۲۷ می۱۳۳۲ میلادی، در
تونس در خانوادهای اندلسی (اسپانیای امروز) که اصلا یمنی بودند، متولد شد و در سال ۸۰۸ ق وفات نمود. برخی
قبر او را در
قاهره میدانند؛ اما تاکنون محل قبر وی مشخص نشده است. اما آنچه که معلوم است؛ او هرگز از خاطره مردم تونس فراموش نشد. ابنخلدون منسوب به یکی از خاندانهای حاکم است، که از آغاز فتح
اندلس به بعد اغلب به
ریاست و وزارت نائل میآمدند. قبل از
تولد عبدالرحمان پدرش از
یمن به تونس رفته و یک شخص درباری میشود. او در چنین خاندانی پرورش یافت و از آغاز خردسالی مناقب نیاکان خویش را میشنید و در مجلس پدرش حضور مییافت. پرورش در چنین خانوادهای دو ویژگی را ایجاب میکرد: شیفتگی به جاه و مقام و دلبستگی به مطالعه و دانش. ابنخلدون در سنّ پنج سالگی نیای پدری خود را از دست داد و در سن هفده سالگی پدر و مادر وی بهیکباره هنگام شیوع وبای بزرگ در سراسر شرق و غرب عالم اسلام، حیات را بهدرود گفتند. او در میانسالی ازدواج کرد و دارای چندین فرزند گردید. او نیز مثل پدرش در تونس به دربار راه مییابد و بهدلیل مخالفت با دربار، چندین بار تبعید و زندانی میشود. از آن پس پیوند او با محل تولدش سست شده و او را به سفر برمیانگیزاند.
آموزشهای آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی
قرآن و
تفسیر،
فقه،
حدیث،
علم رجال، تاریخ،
فن شعر،
فلسفه و
منطق آموخت. از اندیشندان بلندپایه دنیای
اسلام است که به دلیل نگارش مقدمه به عنوان بنیانگذار جامعهشناسی علمی شناخته شده است. درباره اندیشههای وی آثار فراوانی تالیف شده که ضمن هر کدام به نوعی تازه شکلگیری افکار و اندیشههای او را مطرح کرده و دیدگاههایش را درباره تحول در
جامعه تشریح کردهاند.
زندگی علمی و فکری ابنخلدون پس از دوران تحصیل و از تاریخ دخول او به زندگی اجتماعی به سه دوره تقسیم میشود:
الف) دوران فعالیت سیاسی بهمدت ۲۲ سال در بلاد غرب (۱۳۷۴-۱۳۵۲)؛
ب) روزگار
انزوا و گوشهنشینی و تالیف وی در قلعه ابنسلامه (۱۳۷۸-۱۳۷۴)؛
ج) ایام اشتغال به تدریس و امور قضایی با مراجعه و تجدید نظر در تالیفات (۱۳۷۸-۱۴۰۶).
علم فقه را نزد قاضی الجماعه
ابن عبدالسلام و همچنین
عبدالمهمین خضرمی و
محمد بن ابراهیم اربیلی و دیگران آموخت.
۱-
التاریخ الکبیر که در ۷۰ جلد میباشد؛
۲-
مقدمه ابن خلدون؛
۳-
رحلة ابن خلدون؛
۴-
لباب المحصل فی اصول الدین.
وی پس از خداحافظی با سیاست به کارهای علمی روی آورد و از هر فرصتی برای تدریس و تالیف بهره برد. اندیشه نگارش تاریخ از این زمان در ابن خلدون ایجاد شد. وی ابتدا در صدد بود تا تاریخ معاصر شمال آفریقا را بنویسد.
اندکی پس از مطالعه در تاریخهای گذشته، به این نظریه رسید که تاریخ دو لایه دارد. لایه روئی که همان حوادث و رخدادهای تاریخی است. لایه زیرین که به نظر وی تا آن زمان مورخان پیشین به آن توجهی نکرده بودند، علل و عوامل پشت پرده رخدادهای تاریخی است. وی بحث از این عوامل را در رشته علمی خاصی که خود تاسیس کرد، مطرح نمود. وی نام این دانش علم العمران گذاشت.
وی برای آنکه با دقت تمام بتواند مسائل مختلف این دانش را مطرح کند، مصمم شد تا تاریخ عمومی جهان را مطالعه و تدوین کند. او باید تصور دانش جدید را با کار در تاریخ عالم هم تکمیل میکرد و هم
تجربه.
ابن خطیب در مورد آثار او مینویسد: «رسالهای در منطق و حساب، تلخیص بعضی از نوشتههای
ابن رشد (تلخیص کتاب
فخررازی) شرح قصیده برده.» جالب اینجاست که هیچیک از کتابهایی که ابنخطیب از او یاد کرده، اکنون در دست نیست و جالبتر آنکه ابنخلدون نیز از آنها در ترجمه احوال خود نیاورده است. تنها کتابی که از ابنخلدون باقی مانده کتاب العبر است؛ که مشتمل بر یک مقدمه و سه کتاب است.
ابنخلدون در کتاب اول خود، از عمران و عوارض ذاتی آن؛ مثل ملک و سلطنت، کسب، صنایع و علوم و علل و موجبات آنها سخن میراند. درکتاب دوم از اخبار
عرب، نسلها و دولتهایش از اول
خلقت تا روزگار خود و برخی از دولتهای مشهور مثل
نبطیان،
سریانیان،
ایرانیان،
بنیاسرائیل،
یونانیان و
ترکان سخن میراند. در کتاب سوم از اخبار بربران و موالی یا دستنشاندگان ایشان مثل زناته و سوابغ و اقوام و قبایل آنان و آنچه در دیار غرب از ممالک و دولتها بوده است، بحث میکند؛ از اینروست که بر کتاب خود نام "العبر و دیوان المبتدئة و الخبر فی ایام العرب والعجم و البر و من روی السلطان الاکبر" نهاده است.
اگرچه در این کتاب اشتباهات زیادی از نظر تاریخی دیده میشود؛ اما در مقدمه این کتاب، قانونهای اجتماعی را بیان کرده، که کتابش را براساس آنها که او را پدر اقتصاد یا جامعهشناسی مینامند.
همانگونه که اشاره شد بخش نخست کتاب تاریخ، همانند مقدمه است که ارزش و اهمیت فوقالعادهای دارد. پس از مقدمه تاریخ عمومی جهان آغاز شد و ابن خلدون در این قسمت، از همان آگاهیهای کتابهای پیشین استفاده کرد جز آن که به دلیل روش خردگرای خود کوشید تا کمتر تحت تاثیر افسانه و قصهها قرار گیرد. در اینجا بر اساس چاپ هشت جلدی نمایی از محتوای کتاب را به دست میدهیم. مسائل منطقهای ابن خلدون نه نظم سالشمارانه دارد و نه نظم دولتگونه. بیشتر به مسائل منطقهای آن هم دورههای خاص پرداخته شده و هر بار سررشته بحث قطع و به نقطه دیگری انتقال مییابد که بخشی از حوادث آن را پیش از آن خواندیم.
اشاره شد که مجلد نخست همان مقدمه است. مجلد دوم از اخبار عرب آغاز میشود، سپس به تاریخ اسلام میرسد و بحث تا آغاز
خلافت معاویه پیش میرود. مجلد سوم شامل درباره
دولت اموی،
دولت عباسی است. در میانه به پیدایش دولت علویان
طبرستان و
طولونیان مصر، شورش
صاحبالزنج،
صفاریان و
سامانیان،
قرامطه،
حمدانیان،
بویهیان،
فاطمیان و
سلجوقیان میپردازد و تاریخ اسلام را تا انتهای خلافت عباسی دنبال میکند. بحث از این دولتها به این معنا نیست که در همان مجلد کار آن خاتمه مییابد. در مجلد چهارم بار دیگر به مسائل مختلف دنیای اسلام در طول قرون سوم تا ششم و درگیریهای میان دولتهای مستقل به ویژه در شرق عراق میپردازد.
مجلد پنجم بحث از تاریخ مناطق غربی دنیای اسلام در نواحی
شامات و
موصل است و در نهایت از لشکرکشیهای
مغولان به نواحی شرق سخن میگوید. در مجلد ششم و هفتم به شمال آفریقا و اندلس میپردازد و تاریخ دولتهای محلی آن نواحی را بازگو میکند. مجلد هشتم فهارس کتاب است. گفتنی است که تاریخ ابن خلدون توسط
دکتر عبدالمحمد آیتی به فارسی درآمده است. پیش از آن هم مقدمه ابن خلدون توسط
پروین گنابادی در دو مجلد ترجمه شده بود.
افزون بر شخصیت علمی، بخشهای از
عمر خویش را در کارهای حکومتی هم گذراند. وی در سال ۷۵۵ فاس
مراکش شغل کتابت فرامین دولتی را برعهده داشته است. از سال ۷۵۸ قریب دو سال در
زندان ماند. آنگاه بار دیگر ریاست دیوان انشاء و سپس دیوان مظالم را عهده دارد شد. وی پس از پشت از پشت سرگذاشتن شکستهای سیاسی چندی در سال ۷۶۴ عازم غرطانه در اسپانیا شد.
نخستین تجربه سیاسی او نمایندگی سلطان غرطانه برای بستن پیمانی با سلطان مسیحی اسپانیا با نام پدرو اول بود که در اشبیلیه دیدار کرد و کارش را با موفقیت انجام داد. اندکی بعد مجبور شد تا غرطانه را هم ترک کند. وی در سال ۷۶۵ بار دیگر به بجایه در شمال افریقا رفت و نزد ابوعبدالله سلطان بنی حفص احترام کاملی یافت و کار اداره شهر به او سپرده شد. یکسال بعد ابوعبدالله سقوط کرد و ابن خلدون اینبار برای همیشه با
سیاست خداحافظی کرد.
نظرات ابنخلدون با این که قرنها پیش از آدام اسمیت زندگی کرده، بیشتر شبیه نظرات اقتصاددانان معاصر
کینز است. اهم نظرات او عبارتند از:
ابنخلدون برخلاف کلاسیکها، طرفدار دخالت دولت در امور اقتصادی بوده و نابسامانیهای اقتصادی را در رابطه با سیاست عدممداخله دولت میداند. از نظر او، برخی از فعالیتها چنان پرهزینهاند؛ که بخش خصوصی قادر به پرداخت مخارج آن نمیباشد. از این لحاظ، ابنخلدون معتقد است که دولت باید در اینگونه موارد مستقیما وارد عمل شود.
سرمایهگذاری و تاثیر آن برمحصول ملّی؛ ابنخلدون قرنها قبل از کینز از نظریه ضریب فزاینده، در سرمایهگذاری آگاهی داشته و این قضیه را مورد برسی قرار داده است.
وی معتقد است که کالاهای ضروری مثل:
گندم، باقالا، پیاز و غیره. دچار
تورم نمیشوند؛ زیرا قیمت این کالاها کمتر تابع
تقاضا و بیشتر تابع عرضه میباشد و از آنجایی که مقدار عرضه این کالاها، بیش از مقدار تقاضای آنهاست، لذا قیمت کالاها تنزل مییابد. ولی کالاهای لوکس دچار تورّم میشوند.
ابنخلدون پیشاهنگ طرح تئوری ارزش کار است؛ زیرا در مورد اهمیّت ارزش کار در تعیین ارزش اقتصادی تآکید کرده و ارزش کالا را معادل با کار متبلور در آن دانسته است.
او بر
قومیّت و
عصبیت (پیوند خونی) تاکید دارد و ماهیّت دولت را از این دو جهت میداند. بهنظر او، با افزایش مالیاتها و فشار بر مردم، گروهی از مردم که اغلب بادیهنشین و قبایل هستند، شورش میکنند. برخی دیگر با جمعآوری طرفداران بسیاری،
حکومت را ساقط میکنند. دوره حکومت این قبایل شروع میشود؛ که حکومت آنها دارای دورههایی است. دردوره اول چون این عدّه بسیار سادهزیست هستند و هزینه زیادی ندارند؛ بنابراین آنها نرخ مالیاتی را کاهش میدهند و فشار بر مردم کاهش یافته و انگیزه برای فعالیّت افزایش مییابد (رونق). افزایش درآمد مردم باعث میشود درآمد دولت نیز افزایش یابد. این درآمدها باز در مسیر اقتصاد خرج میشود و رونق، گسترش مییابد. از آنجایی که این حکومت، بر مبنای عصبیّت شکل گرفته، بنابراین این گروه، اعتقاد ویژهای به رهبر خود دارند و پیوند خونی بین آنها از خودگذشتگی را پدید آورده و مسائل مادی در بین آنها کمرنگ میشود.
در دوره دوم، بهمرور، این افراد با زندگی اشرافی خو میگیرند و نسل دوم در
رفاه رشد میکنند؛ به همین جهت، مسائل مادی به مرور، پررنگ شده و اختلافات رشد میکند. در نتیجه از خودگذشتگی نیز کمرنگ میشود. با خو گرفتن به رفاه و اشرافیّت، هزینههای دولت افزایش مییابد، افزایش
مالیات، بر مردم فشار آورده و انگیزه فعالیّت و درآمد مالیاتی را کاهش میدهد. تحت این شرایط دو راه وجود دارد:
۱. دولت، هزینههای خود را کاهش دهد؛
۲. نرخ مالیاتی را افزایش دهد.
ابنخلدون بیان میکند که دوباره نرخهای مالیاتی افزایش مییابد؛ زیرا این افراد به اشرافیت خو گرفته و هزینهها را نمیتوانند کاهش دهند؛ بنابراین، دولت نرخ مالیاتی را افزایش داده و در نهایت باعث مهاجرت و شورش میشود؛ تا یک گروه و قبیله دیگر به حکومت برسد. ملاحظه میشود که دیدگاه یاد شده با مدرنترین نظریههای اقتصاد دولت در متون نوشتهشده در قرن ۲۰ و حتی ۲۱ مطابقت دارد.
مردم
ثروت خود را از راه فعالیّتهای شبانهروزی و بهکارانداختن فکر و ثروت بهدست میآورند و چون توانایی مردم محدوداست؛ بنابراین ثروتی که مردم بهدست میآورند، بسیار محدود است؛ اما دولتمردان با استفاده از اهرم قدرت و رانت سیاسی، میتوانند ثروتهای بسیاری بهدست آورند. در حالیکه این ثروت هیچ تناسبی با فعالیت اقتصادی آنان ندارد. در نتیجه یک نابرابری اقتصادی در جامعه شکل میگیرد.
او دولت را تاجر خوبی نمیداند؛ زیرا دولتها انگیزه ندارند، برای مصالح ملّی خود فعالیّت کنند. پس چرا دولتها
تجارت میکنند؟ او در فصل دوم از باب پنجم کتاب اول، در مورد راههای تامین معاش و شیوههای آن در مورد تجارت، سخن میگوید. از نظر او تجارت هرچند از لحاظ کسب معاش امری طبیعی است؛ ولی بیشتر شیوها و راههای آن، در داد و ستدهایی بهکار میروند، که آنرا برای دستیابی بر نرخی میان
خرید و فروش اعمال میکنند؛ تا از این تفاوت
قیمت سود ببرند. بههمین سبب، او چانهزدن در امور بازرگانی جایز دانسته است.
ابنخلدون همچنین در فصل نهم از باب پنجم در مورد بازرگانی چنین میگوید: بازرگانی کوشش در راه کسب و سودآوری به وسیله بارور ساختن ثروت از طریق خرید کالای ارزان و فروختن آن به بهای گران است.
او در جای دیگر در مورد دخالت دولت در امور بازرگانی ادعا میکند که این امر، باعث دلسردی مردم و در نهایت، کاهش مالیات پرداختی آنها به دولت خواهد شد؛ زیرا بازرگانان دیگر درآمدی نخواهند داشت تا خراجی هم بپردازند.
وقتی حکومتها با پیوند خونی حاکم میشوند و مقامهای زیادی برای ادارهکردن و بهدست گرفتن وجود دارد، تحت این شرایط، افرادی که ندارند، افرادی که تخصص دارند (در مقابل تعهّد خونی) باید مسئول شوند. از نظر او عدم تعهّد مسئول را باید از طریق نظارتهای قوی تحت نظر داشته باشیم؛ تا او احساس نکند، که آزاد و رها است.
ابنخلدون عقیده دارد، دولتمردان و افراد بخش خصوصی، هم میتوانند خود را به رفاه بیش از حدّ و هزینه کردن افراطی
عادت دهند و هم میتوانند با مقدار کمی هزینه،
زندگی خود را تنظیم نمایند. به عقیده وی، نفس انسانی شایستگی قانعشدن در امور مادّی و در عین حال صلاحیّت سرکش شدن و رفتن به مسیر
افراط را دارد. وی با استفاده از شعری معروف این مطلب را تاکید میکند: و النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الی قلیل تقنع.
از نظر او، بین
عدالت و رفاه یک رابطه معنیداری وجود دارد. در دوره اول بهدلیل
سادهزیستی، هزینهها کاهش مییابد؛ بنابراین حکومتها به فکر
ظلم و
اجحاف در حق مردم نیستند و حکومت به عدالت نزدیکتر است. عدالت موجب رونق میشود. اما در دوره دوم، بیعدالتیهای دولت، موجب از بین رفتن رونق میشود. بنابراین اجرای عدالت در جامعه، باعث افزایش انگیزه فعالیتها شده و رونق را پدید میآورد.
از نظر او،
انسان یک حیوان مادی است؛ که هدفش مصرف بیشتر است؛ پس دو طرف وجود دارد. جانب مصرف و جانب
تولید. او "انسان" را عامل اول تولید میداند و سایر منابع طبیعی را عوامل ثانویه میداند. انسان میخواهد نیازهای خود را تامین کند. برای این کار نیروهای خود را سازماندهی میکند؛ بنابراین مجبور است تقسیم کار به وجود آورد. تقسیم کار باعث توانایی بالاتر در انجام وظایف خود شده و تولید کل افزایش مییابد.
از نظر ابنخلدون، پول علاوهبر دو وظیفهی "وسیله مبادله" و "وسیله سنجش ارزش بودن"، جریان دیگری نیز دارد؛ ذخیره ارزش شدن
پول، منجر به منحرف شدن اقتصاد، از مسیر خود شده و نابرابری اقتصادی را بهوجود میآورد. از طرف دیگر، اگر دولتها ناشر پول باشند نیز مشکل بهوجود میآید؛ زیرا دولتها بهدنبال درآمد هستند، یکی از راههای تامین درآمد، نشر پول است.
ابنخلدون، کشاورزی را بر همه انواع معاش مقدّم میداند؛ زیرا کشاورزی، امور
بسیط، ساده، طبیعی و فطری است که در آن نیازی بهاندیشه و دانشی نیست.
علمای قرن هشتم؛
رحلة ابن خلدون (کتاب)
نرم افزار جغرافیای جهان اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
سایت علما و عرفا، برگرفته از مقاله «ابوزید عبدالرحمن حضرمی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۱۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابن خلدون»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۸/۲۱.