بلسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَلَسان، درختچهای خاردار، به نام علمی کُمّیفُرا اُپوبالسامُم، که از شیره آن، روغنی خوشبو دارای خواص درمانی میگیرند؛ که در این مقاله به پیشینه و خواص درمانی آن اشاره میشود.
بَلَسان، درختچهای خاردار، به نام علمی کُمّیفُرا اُپوبالسامُم (خانواده بورْسِرائیان)، که از صَمغِ (شیره) آن، روغنی خوشبو دارای خواص درمانی میگیرند.
واژههای بلسان و بَلْسَم (روغن/ مرهمِ بلسان) و بَشام در
عربی، bolesem یا em § sbe
عبری، blsamon
یونانی، و balsamum لاتینی با واژه اکّدیِ mu § bas و سُریانی marsaappu، همه به یک معنی، همریشهاند.
.
بلسان از روزگار باستان در
خاورمیانه و نزدیک و در حوزه
دریای مدیترانه شناخته شده بوده است.
شاید قدیمترین وصف گیاهشناختی بلسان از آنِ حکیم و طبیعیدان یونانی، تئوفراستوس (ح ۳۷۱ـ۲۸۷ ق م) باشد، که میگوید: «درختِ همیشه سبزِ آن به بلندی یک (درختچه) انارِ نسبتاً بزرگ و دارای شاخههای بسیار است؛ برگش مانند برگ سَداب ولی بسیار کم رنگتر از آن است؛ میوهاش (دانه) در اندازه و شکل و رنگ مانند میوه بُطْم (درخت سقّز) است؛ این (میوه) هم بسیار خوشبو است و بویش حتی از بوی صمغ درخت تندتر است»
همین وصف با تفصیلی بیشتر از طریق ترجمه عربی کتاب ادویه مفرده پزشک و گیاهداروشناس یونانی دیوسکوریدس (سده اول میلادی) و شاید از منابع دیگری به حکمای دوره اسلامی رسیده است.
درباره رویشگاههای باستانی بلسان گزارشهای متفاوتی در نوشتههای پیشینیان یافت میشود.
ظاهراً قدیمترین منبع اطلاع حکمای دوره اسلامی در این باب، گزارش دیوسکوریدس
بوده است، که میگوید بلسان فقط در «غَوْرِ» (درّه
رود اُردن) بلاد
یهود (
فلسطین، به معنای گسترده تر قدیم) می
روید (در ترجمه انگلیسی: «فقط در درّهای در یهودیّه و در
مصر»).
اما برخی از این حکما (از جمله
ماسرْجویه بصری و
ارّجانی و
انطاکی (متوفی ۱۰۰۸)
و به تبع اینان، برخی از متاخّران
، رویشگاه بلسان را فقط در مصر و آن هم در روستای
عین شمس (شهر عین شمسِ کنونی، نزدیک
قاهره) ذکر کردهاند.
زکریای قزوینی (قرن هفتم)، بیذکر ماخذ، خود میگوید: «رویشگاه بلسان جز در مطریّه (روستایی در مصر قدیم، دارای چاهی معروف) در هیچ جای
جهان نمیباشد و فقط در آنجاست که روغن آن را به دست میآورند»
) درباره چاه مذکور از «کتب نصاری» نقل میکند که
حضرت مریم (علیهاالسلام) «وقتی که با (فرزند خود)
مسیح گریخت، به مطریه پناه برد و در کنار این چاه اقامت کرد، و وقتی که جامههای مسیح را شست و آب آنها را چلانید، بلسان (در کنار آن چاه) رویید. نصاری این درخت را بزرگ میدارند، روغن آن را به چند برابر وزن آن به زر میخرند، آن را در
آب غسل تعمید میاندازند، و بطریقها و راهبان آن را ذخیره میکنند»، و قزوینی
میافزاید که «در مطریه مردی نصرانی هست که (شیره) بلسان را میپزد و با تصفیه آن، روغن بلسان به دست میآورد، و هیچکس را از (راز این) صناعت آگاه نمیکند». برخلاف اینها،
احمد بن محمد غافقی، گیاهداروشناس اندلسی (متوفی ۵۶۰) ادعا کرده است که بلسان در مصر نمی
روید.
اما مصریان باستان روغن بلسان را از پونْت (نام مصری قدیم برای بخشی از
شرق آفریقا، احتمالاً شامل
سومالیِ امروزی و بخشی از
حبشه) و شاید از جایهای دیگر وارد میکردند.
درباره دیگر رویشگاههای قدیم بلسان این گزارشها را مییابیم: روغن بلسان در
بابل بسیار شایع بود و مانند سَگْبینَج در پزشکی به کار میرفت.
«بلسان در بادیه سوریا می
رود و میگویند فقط دو باغ (در آنجا) هست که بلسان در آنها کاشته میشود...و بلسان در هیچ کجا خودرو نیست...صمغ ناب (حاصل از این دو کشتزار) به دو برابر وزن خود به سیم فروخته میشود»
در روزگار
عبرانیان، بلسان در باغهایی نزدیک بحرالمیّت کاشته میشد.
فاتحان رومیِ فلسطین این باغها را
تصرف کردند و، از آن پس، باغهای بلسانِ اریحا و عین جَدی منبع درآمد مهمی برای رومیان گردید
به نقل
ابوریحان بیرونی : «بلسان در
شام در نزدیکی
بحرالزَّفت (بحرالمیّتِ مذکور) میباشد»).
به روایت جیمز هاکس
، «بلسان...در بلاد حَبَش (ظاهراً منظور همان پونت است) می
روید و در قدیم، بَلْسَمِ جِلْعاد (ناحیهای کوهستانی در فلسطین در مشرق رودخانه
اُردن) به خوبی و خوشبویی معروف بود و بازرگانان آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آن را برای تدهین اموات به کار میبردند...پس از چندی کمیاب شد...به طوری که به دو برابر
وزن با
نقره فروخته میشد.»
بلسان گونههای بسیاری دارد، که برخی از آنها در سومالی و
یَمَن یافت میشود و به حال خودرو در بادیه
مکّه نیز می
روید و در آنجا به آن، بِشِم میگویند
واژه بشم صورت امروزین بَشام است که
وصف مدلول آن در آثار برخی از پیشینیان یافت میشود.
قدیمترین وصف آن شاید نوشته کوتاه
ابوحنیفه دینوری (قرن سوم)
باشد، که گیاهان
عربستان را خوب میشناخت، ولی او متعرّض قرابت بشام و بلسان نشده است. وصف گیاهشناس نامدار اندلسی،
ابوالعباس نباتی معروف به
ابن الرومیّه (۵۶۱ـ۶۳۷)، صریحتر است
: «...بشام در کوههای مکّه بسیار است. شاخهها و برگهای آن مانند آنِ بلسان...ولی خود درختش بسی بزرگتر از بلسان است...تازیان بادیه نشین میوههای آن را که مانند میوه مَحْلَب (گونهای آلبالوی وحشی) است، میخورند... (گذشته از شیره سفید لزج خوشبوی آن)، همه درخت خوشبو و برگهای آن شیرین است...حَبّ البلسان را به مکه میبرند و میفروشند و از آنجا به کشورهای دیگر برده میشود» (وصف انطاکی از بشام که از جمله میگوید: «گیاهی در اصل حجازی که اکنون در
بیت المقدس و
عراق و مصر کاشته میشود و به جای بلسان به کار می
رود»
). این همان دانهای است که دیوسکوریدس درباره اش گفته است
: «دانههایی از بلادِ موسوم به بِتْراء (در متن عربی، ناخوانا؛ شهری باستانی در شمال غربی عربستان، در قسمت «صَخْریّه» (سنگی) آن؛ اکنون در جنوب غربی
اُردن) آورده میشود، مانند دانههای هوفاریقون که دانههای بلسان را با آنها غِش میکنند...» .«بَلسمِ مکّه» که هنوز هم مانند «بلسم جلعاد» شهرتی دارد ظاهراً از این گونه حجازی بلسان به دست میآید.
تئوفراستوس در عهد باستان درباره شیوه استحصال صمغ بلسان
روایت کرده است که مؤلفان سپسین کمابیش نقل کردهاند: «گویند در وقت (ظهورِ/طلوعِ ستاره) کَلْب (شِعرای یَمانی) که آفتابْ سوزان است، شکافهایی با ابزار آهنیِ سَرْکج در تنه و در قسمتهای بالای درخت میدهند. گردآوری صمغ در سراسر
تابستان ادامه دارد، اما مقداری که جاری میشود زیاد نیست؛ در یک روز یک نفر میتواند به قدر یک صدف گرد آورد»
: «صمغ آن چندان اندک میچکد که سالی بیش از شش یا هفت رَطل یا اَوقیه نمیتوانند به دست آورند»)
ابونصرحسن خطیبی میگوید: «در اواخر تابستان درخت را شکاف میدهند و قارورههایی (شیشههایی) در محل شکافها میآویزند که آنچه جاری میشود در آنها گرد آید.»
به سبب کمیابی و گرانی روغن بلسان، در قدیم آن را به روشهای مختلف غِش میکردند، مثلاً با درآمیختن آن به
عسل،
شمع، تربانتین یا روغنهایی مانند روغن مَصْطَکی و سوسن.
شیوههایی که دانشمندان دوره اسلامی برای آزمودن نابی روغن بلسان ذکر کردهاند، عمدتاً همان گفتههای دیوسکوریدس است: اگر تکّهای پشم را به روغن ناب بلسان بیالایند و سپس با آب بشویند، اثری از روغن نمیماند، اما در مورد روغن مغشوش، روغن به پشم میچسبد. دیگر اینکه روغن ناب به آسانی در آب یا شیر حل میشود و آبْ شیرْ مانند میگردد، اما صمغ مغشوش بر روی آب میماند...یا بر سطح آب پراکنده میشود. ماسَرجویه
میافزاید: «اگر آن را بر شیر بچکانند، شیر را دَلَمه میکند.» بیرونی نیز پدیده شگفتانگیزی را از محمدِ زکریای رازی نقل کرده
که اگر روغن ناب بلسان «بر کُرّاث (گندِنا، تَره) و آهن (نهند) شعلهور میشود» (
شهمردان رازی در شرح این نکته میگوید: «جوالدوز بِدو (به روغن ناب بلسان) فرا زنند و به چراغ یا
آتش دارند، بیفروزد و اگر بر گندنا نهند، همچنین بسوزد»).
در روزگار قدیم، روغن بلسان بهترین و گرانبهاترین «اَطْیاب» (موادّ خوشبوی) گیاهی به شمار میآمد، اما امروزه دیگر چنین مصرفی ندارد
شاخههای نازک خوشبوی بشام را تازیان بادیهنشین به عنوان مسواک و برگهایش را برای سیاه کردن موی سر به کار میبردند.
مصارف درمانی بسیاری برای اجزای گوناگون بلسان (میوه/ دانه، چوب، برگ و، بویژه، صمغ آن) ذکر کردهاند. حسب المعمول، تجویزات حکمای دوره اسلامی در این خصوص هم عمدتاً برگرفته از نوشتههای جالینوس و دیوسکوریدس (یا پیروان او) است (با تغییراتی در عبارات).
به تشخیص جالینوس
، بلسان، بویژه روغن آن، در درجه دوم «مُجفِّف» (خشکاننده) و «مُسخِّن» (گرم کننده) و با وجود این، «لطیف» است.
دیوسکوریدس
بیش از بیست مورد درمانی برای اجزای بلسان ذکر کرده است:
روغن بلسان «چیزهایی را که باعث تیرگی مردمک چشم میشود، میزداید» (در هروی
: «چشم را روشنی بیفزاید» و «بَصَر را تیز کند») سَردی زِهدان را درمان میکند؛
جنین و مَشیمه را بیرون میراند.
(در هروی
: «کودک را بیرون میآورد»)؛
ریم کورَکها را میزداید.
(در هروی،
: «ریشهای گَسْت (زشت و چرکین) را پاک گرداند»)؛
مُدرِّ پیشاب و برای عُسرالبَول سودمند است؛ «پادزهر اقونیطُن (خانِق النِّمِر) و زهر افعی است»
(در هروی
: «کسی را که خانق النمر خورده باشد یا افیون یا فُطر (قارچ سمّی) سود کند»)؛ از اخلاط بعض روغنها و مرهمها و معجونهاست؛
دانه بلسان برای درمان «شَوْصَه» (ذات الجنب؟)، آماس گرم در شُش، سرفه، عِرق النَّسا (سیاتیک)، صرع، سرگیجه، نفسْتنگی، عسرالبول، گزش افعی، مَغْص (درد و پیچش
روده)، درد زهدان، و غیره سودمند است؛
چوب بلسان برای سوءهاضمه، گزش افعی، تشنج عصب، زخمهای سَر، و ادرار پیشاب سودمند است؛
برای غلیظ کردنِ روغنها و مرهمها به آنها آمیخته میشود.
در حالی که بعض حکیمان دوره اسلامی
عمدتاً همین مطالب را تکرار کردهاند، موارد استعمال جدیدی هم در نوشتههای برخی دیگر یافت میشود، مثلاً
سنگ کلیه و مثانه را خُرد میکند؛ به بارداری کمک مینماید (محمد زکریای رازی)؛ برای کژدم گزیدگی سودمند است؛ چکاندن آن در گوش، گوشْ درد را آرام میکند (
علی بن سهل طبری)؛ مالیدن آن بر «بَیاض» (بَهَق) آن را میزداید؛ (عصاره برگ آن) زالوی به گلو چسبیده را بَر میکَنَد، و طِلای پوست سوخته چوب آن، آمیخته به
سرکه، زگیل را رفع میکند (
اسحاق بن سلیمان اسرائیلی)؛ روغن بلسان یکی از اجزای اصلی «تِریاق فاروق» است؛ برای درمان سکته مغزی، ابتدا «نزول آب» (آب مروارید)، «اختلاج» (تشنج)، رَعشه، لَقوه، ضعیفی نبض، کُندی و سنگینی حرکت، و جز آنها، سودمند است (
ابن ابیالاشْعَث).
در روزگار ما، بسیاری از مصارف درمانی بلسان در شرق متروک شده است. روغن بلسان را بیشتر به عنوان مرهمی برای زخمها و به عنوان پادزهر مار و عقربگزیدگی
و در
ایران، برای درمان همه گونه زخم و ضربدیدگی
به کار میبردند. به گزارش د.هوپر
، در ایران و عراق «دانههای بلسان را به عنوان بادشکن، مقوّی معده، خلط آور و محرّک به کار میبرند و، در
اصفهان، چند دانه آن را برای جلوگیری از سرماخوردگی و لَرزه، دُرُسته میبلعند».
(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویه والاغذیه، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن سینا، القانون فی الطب، چاپ ادوار القش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۳) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنه فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۴) علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی: قسمت مفردات، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۵) داوود بن عمر انطاکی، تذکره اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۶) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمدمعین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، تهران (۱۳۶۰ ش؟).
(۸) احمد بن داوود دینوری، کتاب النبات، ج۱، چاپ برنهارد لوین، اوپسالا ۱۹۵۳.
(۹) شهمردان رازی، نزهت نامه علائی، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۰) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری، منتهی الارب فی لغه العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ ۱۲۹۸، چاپ افست تهران ۱۳۷۷.
(۱۱) احمد بن محمد غافقی، منتخب کتاب جامع المفردات، انتخبه ابوالفرج غریغوریوس المعروف بابن العبری،
نشره مع ترجمه الانجلیزیه و شروحات ماکس مایرهوف و جورجی صبحی، قاهره ۱۹۳۲ـ ۱۹۳۸.
(۱۲) زکریا بن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۴۸ـ۱۸۴۹، چاپ افست ویسبادن ۱۹۶۷.
(۱۳) جیمزهاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ ش.
(۱۴) موفق بن علی هروی، الابنیه عن حقایق الادویه، بتصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی
اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۱۵) Pedanius Dioscorides، The Greek herbal of Dioscorides، tr.John Goodyer، ۱۶۵۵، ed.R.T.Gunther، Oxford ۱۹۳۴.
(۱۶) Encyclopaedia Judaica، Jerusalem ۱۹۷۸-۱۹۸۲، s.v."Balsam" (by Jehuda Feliks): David Hooper، Useful plants and drugs of Iran and Iraq، with notes by Henri Field، ed.B.E.Dahlgren، Chicago ۱۹۳۷.
(۱۷) Ya`qub b.Ishaq Kindâ، The medical formulary or Aqrabadh in of al-Kind i، ed، & tr.Martin Levey، Madison ۱۹۶۶.
(۱۸) Mohammad Said، "Medicinal and aromatic plants in history"، in The History of medicinal and aromatic plants، ed.Abdallah Adly، Karachi ۱۹۸۲، ۱۳-۳۱.
(۱۹) J.L.Schlimmer، Terminologie mdico- pharmaceutique et anthropologique fraµaise- persane، Tehran ۱۸۷۴ (litho)، repr.Tehran ۱۹۷۰.
(۲۰) Theophrastus، Peri phyton istorias = Enquiry into plants، ed، and tr.Arthur Hort، London ۱۹۱۶، repr.۱۹۴۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۷۰۶، برگرفته از مقاله «بلسان».