بصیرت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بصیرت به معنای شناخت حقیقت و قدرت درک صحیح امور است. در کشاکش بحرانها و مشکلات فردی و اجتماعی، جوهره، ظرفیت و باورهای افراد ظهور مییابد؛ هر انسانی ممکن است پیش از مواجهه با مشکلات، ادعاهای فراوانی مبنی بر فضایل و داشتههای فکری، اعتقادی، معنوی و مانند آن داشته باشد؛ ولی این ادعا زمانی رنگ واقعیت را به خود خواهد دید که در هنگام بروز بحرانهای فکری، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی نیز همچنان پابرجا و استوار بماند؛ زیرا در این حالات است که توانایی تشخیص
حق از
باطل و درست از نادرست مشخص شده، ریزشها و رویشهای بسیاری صورت میگیرد و باورهای فکری و ناگفتهها و واقعیات درون، به صورت گفتار و رفتار بروز مینماید.
بنابراین باید دنبال راهکاری برای ثبات قدم و یافتن قوه درک حق و باطل، و سره و ناسره بود که بیتردید داشتن بصیرت، رمز و رازی غیر قابل انکار در ثبات فکری و استواری در
حوادث گوناگون خواهد بود که با رعایت یکسری شرایط و بسترها حاصل خواهد شد.
بصیرت در
لغت، به معنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده است.
بصیرت در اصطلاح، عبارت است از قوهای در قلب شخص، که به نور قدسی منوّر بوده، به وسیله آن حقایق اشیا و امور را درک میکند؛ همانگونه که شخص به وسیله چشم، صُوَر و ظواهر اشیا را میبیند.
ماده بصیرت در ضمن
آیات قرآن، در سه معنی بکار برده شده است.
۱- به معنی بینائی دل: چنانکه در آیه مبارکه میفرماید: «وَ ما یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصِیرُ؛
هرگز کوردل و روشن ضمیر یکسان نیستند.»
۲- به معنی بینائی چشم: چنانکه در آیه مبارکه میفرماید: «فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً؛
(بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم!»
۳- به معنی بینائی با
برهان و دلیل: چنانکه در آیه مبارکه میفرماید: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی اَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً؛
انسان غافل در
روز قیامت میگوید خدایا چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آنکه من در دنیا بینا و آگاه بودم؟»
اهمیت و جایگاه بصیرت، روشنبینی و درک درست از شرایط و فضاها به گونهای است که
قرآن کریم یکی از ویژگیهای فرستاده خدا و پیروانش را داشتن بینش صحیح از رفتارها و کردارها میداند و میفرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛
بگو این راه من است. من و پیروانم با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی
خدا دعوت میکنیم.»
کسی که بصیرت لازم را به همراه یکسری دیگر از شرایط ـ که اشاره خواهیم کرد ـ داشته باشد، در روزهای فتنه و فضاهای غبارآلود، مسیر را اشتباه نخواهد پیمود و از توانمندی و جسارت برخورد با دیگران و اظهار حق و حقیقت برخوردار میشود.
در اهمیت و جایگاه بصیرت همین بس که در آموزههای دینی ما، انسان بیبصیرت همانند فردی کور و کسی که قدرت تشخیص راه از چاه را ندارد، دانسته شده و کوری چشم ظاهر به مراتب آسانتر از کوری چشم باطن و عدم بصیرت شمرده شده است.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «لَیْسَ الْاَعْمَی مَنْ یَعْمَی بَصَرُهُ اِنَّمَا الْاَعْمَی مَنْ تَعْمَی بَصِیرَتُهُ؛
کور آن نیست که چشم او کور است، کور آن است که بصیرت کور است.»
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «فَقْدُ الْبَصَرِ اَهْوَنُ مِنْ فِقْدَانِ الْبَصِیرَةِ؛
از دست دادن بینایی آسانتر است تا از دست دادن بینش.»
ایشان در بیان دیگری در مورد اهمیت بصیرت میفرماید: «با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد آنگاه راه روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند.»
همچنین ایشان میفرماید: «فِی تَقَلُّبِ الْاَحْوَالِ عُلِمَ جَوَاهِرُ الرِّجَالِ؛
در دگرگونی حالتها(ی روزگار)، گوهر مردان معلوم شود.» طبق این سخن در مواجهه با مشکلات توانایی تشخیص حق از باطل و درست از نادرست و در واقع بصیرت فرد مشخص میشود. برخی گفتهاند: شناخت روشن و یقینی از
دین،
تکلیف،
پیشوا،
حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، «بصیرت» نام دارد.
چنانچه حضرت امیر (علیهالسلام) از رزمندگان راستین با این صفت یاد میکند که: «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی اسْیافِهِمْ؛
بصیرتهای خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند. یعنی اگر در میدان نبرد، تیغ میزدند از روی بصیرت بود.»
همانطور که از
احادیث فوق استفاده میشود بینش و آگاهی، در مورد کارهایی که انسان انجام میدهد، بخصوص اعمال فردی و اجتماعی، حائز اهمیت فوقالعاده بوده و در صورت نبود بینش کافی، مخصوصاً در برهههای حساس زندگی، آدمی را تا مرحله افتادن در پرتگاهها و خروج از
صراط مستقیم الهی پیش میبرد.
بصیرت نیز مانند سایر
مباحث اخلاقی، دارای آثار بخصوصی است که در زیر به آن میپردازیم:
از جمله آثار بصیرت، ره یافتن به
توحید و
قدرت خدا است. در این مورد در آیه شریفه چنین وارد شده است: «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ قُلِ اللَّهُ …. قُلْ هَلْ یسْتَوِی الْاَعْمَی وَالْبَصِیرُ اَمْ …؛
بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ بگو: الله! (سپس) بگو: آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیدهاید که (حتی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!) بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!»
از دیگر آثار بصیرت و روشنبینی، درخواست مجرمان در قیامت، برای رجوع به دنیا است، چنانچه قرآن میفرماید: «وَلَوْ تَرَی اِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا اَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا اِنَّا مُوقِنُونَ؛
واگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، میگویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایستهای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم! »
عبرتآموزی نیز یکی دیگر از آثار بصیرت میباشد.
۱) خداوند متعال میفرماید: «قَدْ کَانَ لَکُمْ آیةٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا... یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَاْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِاُولِی الْاَبْصَارِ؛
در دو گروهی که (در میدان
جنگ بدر) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتی) برای شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد میکرد و جمع دیگری که کافر بود (در راه
شیطان و
بت) در حالی که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، میدیدند. (و این خود عاملی برای وحشت و شکست آنها شد) و خداوند هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) با یاری خود تأیید میکند. در این، عبرتی است برای بینایان!»
۲) در آیهای دیگر میفرماید: «مَثَلُ الْفَرِیقَینِ کَالْاَعْمَی وَالْاَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا اَفَلَا تَذَکَّرُونَ؛
حال این دو گروه (مؤمنان و منکران، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است؛ آیا این دو، همانند یکدیگرند؟! آیا پند نمیگیرند؟!»
(برای مطالعه بیشتر میتوانید به آیه ۴۴
سوره نور آیه ۵۸
سوره غافرو آیه ۲
سوره حشر مراجعه کنید.)
حصول
منفعت برای خود فرد، یکی دیگر از نتایج بصیرت و ژرفنگری است
چنانچه میفرماید: «قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ
فَلِنَفْسِهِ...؛
دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ کسی که (به وسیله آن، حق را) ببیند، به سود خود اوست؛ ...»
برای شناخت و درک صحیح از حقایق، مسلّما ابزارهایی مورد نیاز است که در زیر به آنها پرداخته شده است.
۱) چشم: از جمله ابزار شناخت و درک صحیح حقایق، چشم است چنانچه میخوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَاْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ... وَلَهُمْ اَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا...؛
به یقین، گروه بسیاری از
جن و انس را برای
دوزخ آفریدیم؛ ... آنها چشمانی دارند که با آن نمیبینند؛ ...»
خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا اِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَاَبْصَارًا وَاَفْئِدَةً...؛
ما به آنها (
قوم عاد) قدرتی دادیم که به شما ندادیم و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم؛ (اما به هنگام نزول
عذاب) نه گوشها و چشمها و نه عقلهایشان برای آنان هیچ سودی نداشت؛ چرا که آیات خدا را انکار میکردند؛ ...»
۲) قلب: قلب نیز یکی دیگر از ابزار بصیرت و درک حقایق میباشد در همین زمینه میخوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَاْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا...؛
به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها (عقلها) یی دارند که با آن (اندیشه نمیکنند و) نمیفهمند؛ ...»
۳) گوش: گوش نیز از جمله ابزارهای شناخت و درک صحیح حقایق میباشد. میخوانیم: «وَلَقَدْ ذَرَاْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْاِنْسِ... وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا...؛
به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ ... آنها گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند؛ ...»
کسانی که اهل بصیرت میباشند چنین معرفی شدهاند:
۱)
حضرت ابراهیم (علیهالسلام)حضرت ابراهیم (علیهالسلام) از جمله کسانی بود که از بصیرت برخوردار بوده چنانچه قرآن میفرماید: «وَکَذَلِکَ نُرِی اِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛
و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد.»
۲)
انابهکنندگانبنده انابهکننده (کسانی که به درگاه خداوند انابه کردند) از انسانهای روشنضمیر و اهل بصیرت میباشد: «تَبْصِرَةً وَذِکْرَی لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ؛
تا وسیله بینایی و یادآوری برای هر بنده توبه کاری باشد!»
۳) بندگان خاصّ خدا
برخورد آگاهانه بندگان شایسته خداوند، به هنگام ذکر آیات پروردگارشان، موجب قرار گرفتنشان در شمار اهل بصیرت میشود: «بندگان (خاص خداوند) رحمان، ... کسانی هستند که هرگاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روی آن نمیافتند.»
۴) حضرت محمّد (صلواتاللهعلیه)
پیامبر گرامی
اسلام حضرت محمد (صلواتاللهعلیه) نیز از ضمیری روشن و آگاه برخوردار بودند. قرآن درباره ایشان میفرماید: «بگو: این راه من است من، با بصیرت به سوی خدا دعوت میکنم! ...»
۵)
متقینپرهیزکاران، از انسانهای بیدار دل در مصاف با وسوسههای شیطانی هستند: «پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد (خدا و
پاداش و
کیفر او) میافتند و (در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و) ناگهان بینا میگردند.»
چیزهائی که موجب پیدای بصیرت در انسان میشوند عبارتند از:
آخرتاندیشی، سبب پیدایش بصیرت در انسان میشود، قرآن میفرماید: «و به خاطر بیاور بندگان ما... را، صاحبان دستها (ی نیرومند) و چشمها (ی بینا)! ما آنها را با خلوص ویژهای خالص کردیم و آن یادآوری سرای آخرت بود!»
آیات الهی در زمین و انسان (
آفاقی و
انفسی، از عوامل بصیرت میباشد: «و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است و در وجود خود شما (نیز آیاتی است)؛ آیا نمیبینید؟!»
امدادهای الهی مثل پیروزی مسلمانان در
غزوه بدر، از عوامل عبرت و بصیرت میباشد: «در دو گروهی که (در میدان جنگ بدر) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتی) برای شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد میکرد؛ و جمع دیگری که کافر بود... در این، عبرتی است برای بینایان (اهل بصیرت)!»
تقوا و پرهیزکاری، از عوامل روشنایی ضمیر و بیداردلی است: «پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) میافتند؛ و (در پرتو یاد او، راه حق را میبینند و) ناگهان بینا میگردند.»
محتوای
کتابهای آسمانی مانند قرآن و
تورات، مایه درک عمیق و بصیرت مردم است: «... بگو: من تنها از چیزی پیروی میکنم که بر من
وحی میشود؛ این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان است...»
«و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم؛ کتابی که برای مردم بصیرتآفرین بود...»
غفلت انسان در دنیا، مانع بصیرت نسبت به حقایق آخرتی است: «(به او خطاب میشود) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!»
برخی از علل بیبصیرتی عبارتند از:
دنیاخواهی، نداشتن تفکر،
هوا و هوس،
غفلت و
لجاجت و آرزوهای بی پایان.
یکی از عوامل اصلی کمبود بینش، حب دنیا و تعلقات بیش ازاندازه به امور دنیوی است که باعث میشود برخی افراد دانسته یا نادانسته، به خاطر حفظ مقام و مسئولیت دنیایی، ثروت و دارایی و... دنیا را بر آخرت مقدم دارند و کور و کر واقعی گردند و چشم خود را بر حقایق ببندند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «مَنْ رَغِبَ فِی الدُّنْیَا فَطَالَ فِیهَا اَمَلُهُ اَعْمَی اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَی قَدْرِ رَغْبَتِهِ فِیهَا؛
هر که به دنیا گراید و آرزوهای دنیوی اش دور و دراز گردد، خداوند بهاندازه گرایش او به دنیا، دلش را کور میگرداند.»
و
حضرت علی (علیهالسّلام) چنین فرمودند: «لِحُبِّ الدُّنیَا صَمَتَ الْاَسْمَاعُ عَنْ سَمَاعِ الْحِکْمَةِ وَعَمِیَتِ الْقُلُوبُ عَنْ نُورِ الْبَصِیرَةِ؛
با دوستی دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شوند و دیدهها از دیدار نور بینش کور گردند.» و فرمود: «اِنَّ مَنْ غَرَّتهُ الدُّنیَا بِمَحَالِ الْآمَالِ وَ خَدَعَتْهُ بِزُورِ الْاَمَانِیِّ اَوْرَثَتهُ کَمَّهَا، وَاَلْبَسَتْهُ عَمَی، وَ قَطَعَتْهُ عَنِ الْاُخْرَی، وَ اَوْرَدَتْهُ مَوَارِدَ الرَدَی؛
کسی که دنیا او را با آرزوهای دست نیافتنی و دروغین فریب داده است، میراث بیبینشی برایش بر جا گذاشته و جامه کوری بر او پوشانده است، و از آخرت محرومش ساخته و به جایگاههای پَست فرود میآورد.»
برخی افراد بهخاطر نداشتن تفکر و تعمق در مسائل، درک و بینش درستی از
حوادث و اتفاقات نداشته و پیوسته با ارائه نظرات نادرست و تحلیلهای اشتباه، افکار منفی و غلط را به افراد جامعه منتقل میکنند و همواره با ادعای فهم و درک فوقالعادهای که کسی دیگر بدان دست نیافته و نخواهد یافت، باعث ایجاد موج منفی در جامعه میشوند.
حضرت امیر (علیهالسّلام) با اشاره به همین نکته میفرمایند: «لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ؛
بینش ندارد، آنکهاندیشه ندارد.»
انسانها معمولاً در سایه تعقل و تفکر و با پیدا کردن حالت تعادلی کمتر با مشکلات مواجه میشوند. مشکل آنجایی نمایان میگردد که هواهای
نفسانی و وسوسههای شیطانی این تعادل را از انسان بگیرد و با تابلو قرار دادن منافع و خواستههای
نفسانی، فردی، جناحی و مانند آن در پیش چشم انسان، قدرت انتخاب را متزلزل نموده و انسان را در دوراهی حق و باطل قرار دهد. در چنین میدانی کسانی که بر
نفس خود مدیریت نداشته باشند، به راحتی در دام خواهشهای
نفسانی خود افتاده و بصیرت و بینش لازم را برای خروج از این فضاها نخواهند یافت.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «الْهَوَی شَرِیکُ الْعَمَی؛
هوا و هوس، شریک کوردلی است.» و فرمود: «مَنْ رَکِبَ الْهَوَی اَدْرَکَ الْعَمَی؛
هر کس بر مرکب هوس بنشیند، به کوری و بیبصیرتی میرسد.»
غفلت و لجاجت، دو عامل آفت زای پرخطر در مسیر زندگی است که همواره انسان را با تهدید مواجه ساخته، چه بسا باعث میشود ثمره یک عمر زحمت و تلاش و خدمت انسان بر باد رفته، پوچ و نابود گردد. نمونههای تاریخی فراوانی همانند «
بلعم بن باعورا» و... هستند که با غفلت زدگی و خیره سری، زحمات و تلاشهایشان را به هیچ تبدیل کردند.
قرآن و
روایات نیز به انسان هشدار میدهند که همه باید مراقب باشند تا اعمال نیکشان را با اعمال ناروا حبط و نابود نکنند. (
حبط اعمال؛ از بین رفتن پاداش عمل نیک، به دنبال گناهی که در پی آن عمل انجام گرفته است. در قرآن نیز به همین معنی اشاره شده است: «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛
اگر
شرکورزی، حتماً اعمالت باطل و تباه خواهد شد و مسلماً از زیانکاران خواهی بود.») پس در صورت غافل شدن، درک و بینش صحیح نیز از انسان گرفته میشود. همانگونه که امیر بیان علی (علیهالسّلام) میفرماید: «دَوَامُ الْغَفْلَةِ یُعْمِی الْبَصِیرَةَ؛
ادامه یافتن غفلت، دیده بصیرت را کور میسازد.»
اگر بخواهیم چراغ بصیرت در وجودمان روشن گردد، باید سدی محکم جلوی طوفان
هوس کشیده شود، و تقوا همان سد نیرومندی است که میتواند طغیان هوس را در انسان مهار کند.
یکی از پیامدهای غفلت زدگی این است که چنین افرادی به این گمان که تشخیص آنان برترین تشخیص و درک و فهمشان بالاترین درک و فهم است، دچار خودبینی میگردند و بر باورها و اعتقادات نادرست خود پافشاری و لجاجت میورزند. در چنین فضایی است که بستر
فتنه و آشوب مهیا میگردد.
«
طول امل» یا همان «آرزوهای دور و دراز» یکی از مهمترین
رذایل اخلاقی است. یکی از خطرناکترین پیامدهای آرزوهای دراز و گاه بیپایان انحراف بینش انسان است و موجب میشود شخص توان درک حقایق را از دست بدهد.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «اَلْاَمَانِیُّ تُعْمِی عُیُونَ الْبَصَائِرَ؛
آرزوها، دیدههای بینش را کور میکند»؛ یعنی کسی میتواند چهره زیبای حقیقت را آن گونه که هست ببیند و به سرچشمه زلال معرفت و بصیرت برسد که دیده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در میان ابرهای تیره و تار طول امل قرار نگیرد.
برخی عوامل بصیرتافزایی عبارتند از: پرهیزگاری و
یاد خدا، تفکر و خردورزی، نفی وابستگیهای مادی، عبرتآموزی از
حوادث و همفکری با صاحبنظران.
از مهمترین عوامل ایجاد بینش صحیح، تقوا میباشد. تقوا یعنی خودنگهداری و مدیریت
نفْس؛ یعنی این که انسان برای اعمال و رفتارهای خود، معیار و ضابطهای در اختیار داشته باشد و با تحت کنترل قرار دادن هواهای
نفسانی خود، حدود الهی را پایمال خواستههای
نفسانی خود ننماید. وقتی انسان به چنین مقامی دست یافت، خداوند هم به او فرقان و بینشی عطا میکند که حق و باطل را از هم تمییز دهد و به اشتباه نیفتد. خداوند میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از (مخالفت با) خدا بپرهیزید، برای شما وسیلهای (روشنبینی و بینش) قرار میدهد که بتوانید حق و باطل را جدا سازید.» و فرمود: «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از
خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو بهره و سهم از رحمتش را به شما عطا کند و برایتان نوری قرار دهد که با آن راه بروید (و گمراه نشوید).»
و امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «مَنْ ذَکَرَ اللهَ اِسْتَبْصَرَ؛
هر کس خدا را یاد کند، بصیرت مییابد.»
وقتی انسان به خدای متعال متصل شد و اعضا و جوارح او تحت
فرمان الهی بود و دل و جان خود را با یاد خدا روشن ساخت، به طور طبیعی خداوند نیز او را در مشکلات و پیشامدها تنها نخواهد گذاشت و بینش و بصیرت حقیقی را بدو عطا خواهد کرد و چشم بصیرت بین او، فریب رنگ و لعابهای ساختگی را نخواهد خورد.
علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا اَنَّه مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ؛
بدانید هر آن که تقوای الهی پیشه کند، خداوند از بن بست فتنهها، گریزگاهی و از ظلمتها، روشنی (ویژهای) به وی عطا میکند.» و فرمود: «ذِکْرُ اللهِ یُنِیرُ الْبَصَائِرَ؛
یاد خدا روشن کننده بینشهاست.»
بنابراین اگر بخواهیم چراغ بصیرت در وجودمان روشن گردد، باید سدی محکم جلوی طوفان هوس کشیده شود، و تقوا همان سد نیرومندی است که میتواند طغیان هوس را در انسان مهار کند.
هیچ کس نمیتواند منکر نقش بینشها و نگرشها در زندگی انسان و تغییرات مثبت و منفی درونی و بیرونی او شود. این بینشها و نگرشها هستند که به آدمی شخصیت میبخشند و رفتار و کردار او را مدیریت میکنند.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میفرماید: «رَاسُ الْاِسْتِبْصَارِ الْفِکْرَةُ؛
سرآمد بصیرت، اندیشیدن است.» کسی که اهل فکر واندیشه باشد، به راحتی هر سخنی را باور نمیکند و بدون مطالعه و تحقیق واکنش نشان نمیدهد.
یکی دیگر از عوامل افزایش بصیرت این است که انسان وابستگیهای مادی اعم از پست و مقام،
ثروت و
شهرت،
حزب و
جناح و
باند و... را از خود دور کند؛ چرا که این امور باعث میشوند انسان در دنیا زمین گیر شده و همواره به توجیه و مصلحتاندیشی پرداخته، در مواقع حساس نتواند تصمیم گیری کند.
حضرت امیر (علیهالسّلام) میفرماید: «وَ اِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَی بَصَرِ الْاَعْمَی لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ اَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْاَعْمَی اِلَیْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْاَعْمَی لَهَا مُتَزَوِّدٌ؛
همانا دنیا نهایت دیدگاه کوردل است که آن سوی دنیا را نمینگرد؛ اما انسان آگاه نگاهش از دنیا عبور کرده، از پسِ آن، سرای جاویدان
آخرت را میبیند، پس انسان آگاه به دنیا دل نمیبندد و انسان کوردل تمام توجهش دنیاست. بینا از دنیا زاد و توشه میگیرد و نابینا برای دنیا توشه فراهم میکند.»
پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «مَنْ زَهَدَ فِی الدُّنْیَا عَلَّمَهُ اللهُ بِلَا تَعَلُّمٍ وَجَعَلَهُ بَصِیراً؛
هر که نسبت به دنیا زهد ورزد، خدا به او بدون تعلّم علم میآموزد و به او بینش و بصیرت میدهد.»
مطالعه جریانات تاریخی باید به منظور بهره گیری از نکات حساس آن باشد. حضرت علی (علیهالسّلام) مردم را به دقت و تفکر در تاریخ وا میدارد که از این طریق بتوانند بصیرت و بینش خود را بالا برده، با نگرشی صحیح به زندگی بپردازند.
حضرت امیر (علیهالسّلام) در
وصیت خود به
امام حسن (علیهالسّلام) میفرمایند: «وَ اعْرِضْ عَلَیْهِ اَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا اَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ اَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَاِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْاَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَاَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَاَحَدِهِمْ فَاَصْلِحْ مَثْوَاکَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ؛
سرگذشت پیشینیان را بر آن (قلبت) عرضه کن، و آنچه بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در (شهر و) دیار و آثار (ویران) آنان گردش کن و بیندیش که آنها چه کردند؟ از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند؟ تو آنها را مییابی که از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمیگذرد که تو هم یکی از آنان خواهی بود؟ پس جایگاه (آینده) خود را آباد کن و آخرتت را به دنیا مفروش!»
آن حضرت در
حدیثی دیگر، در تعریف انسان با بصیرت میفرماید: «فَاِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی وَ الضَّلَالَ فِی الْمَغَاوِی؛
پس انسان بینا کسی است که به درستی شنید و اندیشه کرد، و به درستی نگریست و آگاه شد و از عبرتها سود جست، آن گاه راههای روشنی را پیمود و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دوری میکند.»
انسان اهل بصیرت، با کسب روشنایی از انوار الهی، از هر رخداد و
حادثهای عبرت و پندی به دست میآورد و این امکان را برای خود فراهم میآورد تا از آن چیز بهترین استفاده را داشته باشد. از اینرو در قرآن، بصائر ـ مایههای روشنگری ـ آمده است؛ بدین معنا که هر رخدادی برای افراد بصیر، نشانهای روشنگر است که حال و آینده را برای انسان مینمایاند و تصمیم گیری و انتخاب را برای انسان آسان میسازد.
امام علی (علیهالسّلام) همگان را چنین سفارش میکنند: «وَ اعْتَبِرْ بِمَا مَضَی مِنَ الدُّنْیَا مَا بَقِیَ مِنْهَا فَاِنَّ بَعْضَهَا یُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرُهَا لَاحِقٌ بِاَوَّلِهَا وَ کُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ؛
از
حوادث گذشته دنیا، برای آینده عبرت گیر؛ زیرا بعضی از آنها شبیه بعضی دیگر بوده، پایانش به نخست آن ملحق میگردد؛ اما تمام آنها گذرا و ناپایدار است.»
نگاهی به تاریخ
انبیا و
امامان معصوم (علیهمالسّلام) ـ به ویژه زندگانی حضرت علی (علیهالسّلام) ـ و نیز تاریخ حاکمان و پادشاهان و... انسان را با چنان فضایی مواجه میسازد که گویا اکنون نیز در همان فضاها با کمی تفاوت قرار گرفته است. پس باید به احوال شخصیتها و مدعیان حق و باطل نیک نگریست و عبرت گرفت و برای امروز و فردای خود به کار بست و از گمراهی و حیرت رهایی یافت.
در این راستا مراجعه به آیات قرآن کریم و مطالعه سرگذشت اقوام پیشین ـ که خداوند بر عبرت بودن آنان تاکید دارد ـ و مقایسه گفتارها و کردارهای مدعیان امروزی با اقوام گذشته میتواند در افزایش بصیرت و رهیابی به سوی جاده کمال و حقیقت روشنی بخش باشد.
یکی از کارهای مورد تاکید اسلام، مشورتخواهی و بهرهگیری از دانش و تجربه دیگران است. بیتردید آگاهی، تسلط و تخصص در تمام زمینهها برای یک نفر امکانپذیر نخواهد بود، از اینرو برای استفاده از علوم و تجربیات دیگران باید با آنان به مشورت نشست و با رایزنی با افراد صاحب نظر، از آفات و خطرات احتمالی پیشگیری کرد.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید: «جَاوِرِ الْعُلَمَاءَ تَسْتَبْصِر؛
با دانایان بنشین تا آگاهی یابی.»
مشورت، به انسان کمک میکند تا با استفاده از آرا، اندیشهها و دیدگاههای مختلف، راه درست را بیابد. در یک جمله، مشورت یعنی گلچین کردن اندیشه دیگران برای پیشبرد بهتر کارها و مصون ماندن از آفات و خطرات افکار خودمحور.
مشورت ادراک و هشیاری دهد/عقلها را عقلها یاری دهد
مشورت در کارها واجب بود/تا پشیمانی در آخر کم بود
در قرآن
و روایات نیز به این اصل مهم توجه شده و حتی به شخص پیامبر دستور داده شده است که در کارها از دیگران مشورت و نظرخواهی نماید. «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ»؛ «و با آنان مشورت کن.»
«وَامْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ»؛ «و کارشان مشورت است میان خود.»
کسی که با دیگران به مشورت و نظرخواهی مینشیند، در واقع بر بینش و آگاهی خود میافزاید و با وسعت دید و افق بلندتری حق انتخاب را برای خود محفوظ میدارد. امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «بِالْهُدَی یَکْثُرُ الْاِسْتِبْصَارِ؛
با راهنمایی، بینش زیاد میشود.» و فرمود: «مَنْ غَنَی عَنِ التَّجَارِبِ عَمِیَ عَنِ الْعَوَاقَبِ؛
هر که خود را از تجربهها بی نیاز ببیند، فرجامها را نمیبیند.»
حماسه آفرینان
عاشورا، بیهدف و کورکورانه به
کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند؛ هم نسبت به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان، هم به اینکه وظیفهشان
جهاد و یاری
امام است.
در نگرش به زندگانی
حضرت عباس (علیهالسلام)، آنچه بیشتر مد نظر بوده و بر زبانها رایج و جاری است، ادب، معرفت،
باب الحوائج بودن و فداکاریها و حماسهآفرینیهای آن حضرت در
حادثه کربلاست و غالباً دیگر بخشهای زندگی آن حضرت مورد کممهری و غفلت قرار گرفته و کمتر کسی از آن جنبهها آگاهی یافته است. این همه در حالی است که با نگاهی به زندگی آن حضرت متوجه یک نکته اساسی میشویم که باعث گردید هماره نامش بر تارخ عالَم ثبت شود و آن دینداری همراه با بصیرت ایشان است.
بهترین دلیل بر ایمان استوار و بصیرت بالای حضرت عباس (علیهالسلام) سخنی از زبان مبارک امام
معصوم (علیهالسلام) است که مُهر تاییدی بر
ایمان و بصیرت ایشان میزند.
امام صادق (علیهالسلام) در آغاز
زیارتنامه حضرت عباس (علیهالسلام)، او را با صفت ایمان و خداباوری خواندهاند ودر پایان، بر ایمان محض و بصیرت والای ایشان گواهی داده و میفرماید: «اَشهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِن وَ لَمْ تَنْکُلْ وَ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ؛
گواهی میدهم که تو لحظهای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی؛ بلکه مَشی تو بر بصیرت در دین رقم خورده بود.»
همچنین فرمود: «کَانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ نَافِذَ الْبَصِیرَةِ صُلْبَ الْاِیمَانِ، جَاهَدَ مَعَ اَبِیعَبْدِاللهِ (علیهالسلام) وَاُبْلِی بِلَاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً؛
عموی ما، حضرت عباس بن علی (علیهالسلام)، دارای بینشی ژرف و ایمانی استوار بود. در رکاب برادرش،
ابا عبدالله جهاد فرمود و از
آزمون الهی پیروز درآمد و با
شهادت رحل زندگی برچید.»
با نگاهی به زندگی این اسوه ولایت مداری و صاحب بینش نافذ، به روشنی در مییابیم که ایشان در تمام ابعاد و
حوادث مختلف زندگانی پربرکتشان، همواره با بصیرت نافذ در راه حق و حقیقت استوار ماندند.
تاریخ گویای آن است که حضرت عباس (علیهالسلام) همواره در یاری حق و دفاع از حقیقت پیشگام بوده و در همان دوران نوجوانی و در هنگامه
جنگ صفین در صف مبارزان حضور داشته است.
همچنین در دوران
خلافت کوتاه امام مجتبی (علیهالسّلام) (امام مجتبی (علیهالسلام) شش ماه و چهار روز در
کوفه خلافت کرد که این دوره کوتاه نیز در نابسامانی و کشمکش سودجویان و قدرتطلبان سپری شد.) و دوران
صلح و پس از بازگشت حضرت به
مدینه و شروع دوران غربت و انزوا و اوج گیری تبلیغات دشمنان بر ضد
اهلبیت (علیهمالسلام)، (بهگونهای که برخی از افراد نادان و کجفهم، امام حسن (علیهالسّلام) را با لقب «مذل المؤمنین»؛ یعنی خوار کننده مؤمنان، خطاب میکردند.)
حضرت عباس (علیهالسّلام) هر چند صلح با روحیه جنگآوری و رشادت او سازگاری نداشت دست از
ولایت برنداشت و به عملی خودسرانه اقدام ننمود؛ بلکه با تبعیت از امام خود تنها به انجام وظیفه پرداخت.
زمان گذشت تا هنگامی که
امام حسین (علیهالسلام)، عهدهدار امر ولایت گردید. در این اوضاع آشفته از تبلیغات سهمگین
معاویه و بسترسازیهای منافقان و خائنان که خاندان اهلبیت (علیهمالسّلام) و شخص امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را آماج بدترین و ناجوانمردانهترین تهمتها و ناسزاها قرار داده بودند، حضرت عباس (علیهالسّلام) با شناخت حقیقت، در طرفداری از حق پافشاری میکرد که نمونههای تاریخی گواهی روشن بر این مدّعا است.
پس از مرگ معاویه و به مسند نشستن
یزید، امام حسین (علیهالسّلام) مخالفت علنی خود را اعلام کرد. یزید نیز به فرماندار مدینه دستور داد که هر چه سریعتر از امام حسین (علیهالسّلام) بیعت بگیرد.
ولید، فرماندار مدینه نیز امام را به فرمانداری دعوت کرد. در این هنگام بود که نقش حضرت عباس (علیهالسّلام) برجسته شد و وی که برای سلامتی امام (علیهالسّلام) احساس خطر میکرد، با سی تن از
بنیهاشم برای پاسداری از ایشان همراه شدند.
وقتی ولید، نامه یزید را برای حضرت خواند، امام با قاطعیت فرمود: «من هرگز با یزید بیعت نمیکنم.» مروان به سوی امام یورش برد؛ ولی حضرت عباس (علیهالسّلام) و همراهانش که بیرون ساختمان منتظر دستور حضرت بودند، برای دفاع از ایشان به داخل ریختند و حضرت را بدون خونریزی بیرون آوردند.
از آن پس همواره حضرت عباس (علیهالسّلام) برای محافظت از جان ایشان همراه آن حضرت بود.
بصیرت و بینش حضرت عباس (علیهالسّلام) زمانی بیشتر رخ مینماید که در وقتی که بسیاری از نزدیکان امام حسین (علیهالسلام)، او را تنها گذاشته و بعضی نیز به نصیحت وی میپرداختند و خواستار آن بودند که یا با یزید بیعت کند و یا برای مقابله عجله ننماید، در این میان، حضرت عباس (علیهالسّلام) به جای نصیحت کردن رهبر خویش، اطاعت و فرمانبرداری را شایستهتر دید و بدون ذرهای مصلحتاندیشی، آیندهنگری و خیرخواهی را به پیشوای خویش واگذار کرد و به دستورهای او گردن نهاد.
نمونه دیگر ولایت پذیری و بصیرت بالای حضرت اباالفضل (علیهالسّلام) را میتوان در شب عاشورا جستجو کرد. آن هنگام که امام حسین (علیهالسّلام) بیعت خود را از همه همراهان برداشت و فرمود: «هر کس که میخواهد برود، میتواند.» حضرت عباس (علیهالسّلام) به نمایندگی از عاشوراییان برخاست و عرض کرد: «کجا برویم؟ آیا تو را در میان دشمنان دین تنها بگذاریم و به فکر خود باشیم؟ آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز نخواهد که شاهد چنین چیزی باشیم.»
حضرت زینب (علیهاالسّلام) میفرماید: «نیمههای شب عاشورا از خیمهام بیرون آمدم. چون تنهایی و غربت برادرم حسین (علیهالسّلام) بر دلم نیشتر میزد، به خیمه عباس (علیهالسّلام) رفتم تا او را برای یاری حسین برانگیزم. کنار خیمه او که رسیدم، صدای همهمهای شنیدم. پشت در خیمه ایستادم و درون را نگریستم. دیدم عباس در جمع برادران و پسرعموها و برادرزادگانش دو زانو نشسته است و چون شیری برای آنان سخن میراند و آنان را برای یاری امام خویش برمی شوراند. آنان نیز سخن وی را تأیید میکردند.»
بدون شک یکی از علل مؤثر در مواقع حساس که باعث میشود پردهای ضخیم در جلوی چشمان افراد قرار گیرد و آنان را در شناخت حقیقت ناکام سازد و یا پس از شناخت آن، دچار تردید و دودلی نماید، علقههای خانوادگی و روابطی است که انسان در قبال قوم و خویش خود احساس مینماید و چه بسا او را از دیدن حقایق کور نماید. در عاشورا نیز دشمن با استفاده از این حربه قصد داشت تا در تصمیم و اراده حضرت اباالفضل العباس (علیهالسلام)، خلل وارد سازد؛ ولی بصیرت آمیخته با تقوا و معرفت والای او آنان را ناکام و مغلوب ساخت.
در عصر
تاسوعا، «
شمر بن ذیالجوشن» که نسبت خانوادگی دوری با حضرت «
امالبنین (علیهاالسّلام)» داشت، به خیمه عباس (علیهالسّلام) نزدیک شد و فریاد زد: «خواهر زادههای ما کجایند؟» (شمر از
قبیله بنیکلاب بود و در
عرب رسم بود که دختران قبیله را خواهر میگفتند.)
شمر پا را فراتر نهاد و برای رسیدن به مقصود خود به آن حضرت، امان نامه داد.
در این هنگام حضرت عباس (علیهالسّلام) بدون کوچکترین توجه به مناسبت قبیلهای و قوم گراییها، فریاد برآورد: «دستهایت بریده باد! خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا حسین (علیهالسّلام) امان ندارد؟ به ما امر میکنی که به اطاعت این نفرینشدگان الهی و فرزندان ملعون و پلید آنان درآییم؟»
و بدین ترتیب بود که عباس (علیهالسّلام) از بسیاری از همراهان و یاران امام حسین (علیهالسّلام) ممتاز شد و به عنوان الگویی جاودان در عرصه
ولایتمداری در فضای غبارآلود و فتنه گون معرفی گردید تا شاید مدعیان پیرویش در
حوادث زمانه از او الگو گیرند و هماره پشتیبان ولایت باشند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بصیرت insight»، تاریخ بازیابی ۹۹/۸/۱۳. •
اخوی، رضا، ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، آذر و دی ۱۳۸۹، شماره ۱۳۵، صص۱۰۹-۱۲۵.