بردهداری در ملل گوناگون
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بردگی از آغاز
اسلام تا
قرن اخیر در میان
ملل مختلف، جایگاه گوناگونی داشته است.
در این
دوره، بردگی همواره نهادی
زنده به شمار میرفته که در خلقّیات
جامعه ریشه دوانیده بوده است.
در میان
ترکان، ظاهراً در مرحله
چادرنشینی،
رسم بردگی چندان
رواج نداشت، اما آنان رفته رفته با
یکجانشینی، بیش از پیش
بردهدار شدند.
با
جهانگشاییهای مسلمانان،
مردان و
زنان بسیاری اسیر فاتحان شدند که بسیاری همچنان در بردگی ماندند.
مسلمانان در
دوره فتوح و پس از آن هنگام رعایت متارکه رسمی یا همپیمانیِ موقّت، اسیرانی با خود همراه میآوردند.
کشورهای
مسیحیِ کرانههای
مدیترانه با
عملیات مشابه پاسخ فوری میدادند و روی آوردن «
مور»ها یا «
ساراسن»هایی که به بردگی کشیده شدند و
معمولاً پس از درآمدن به
دین مسیحی با سیر کند و تدریجی، در
اهالی محل
مستحیل گشتند، خود فصلی جالب از تاریخ اقتصادی و اجتماعی این کشورهاست.
بردهسازی مسلمانان به دست مسلمانان نیز بهطور محدودتر وجود داشته است؛ بویژه هنگامی که پیروان
فرقه مذهبی متعصبی، دیگران را غیرمسلمان میشمردند، و ازاینرو در اسیر کردن ایشان
دغدغه خاطری به خود راه نمیدادند.
چنانکه در ۴۶۹ـ۴۷۰، در رخدادی کم نظیر، هزاران زن از یک قبیله شورشی
بربر علناً در
بازار قاهره فروخته شدند.
با
پیشرفت اسلام در
افریقای سیاه، مسئله جایز بودن فروش برده که پیآمد آن به شمار میرفت، ناگزیر میبایست در برابر فقهای بزرگ مطرح شده باشد.
دیری نگذشت که وارد کردن بردگان از طریق مسالمتآمیز نیز
اشاعه یافت.
بَقْط، خراج سالیانه
سرزمین نوبه، بردگان را نیز شامل میشد، اما
معمولاً از راه
معامله بود که موج عظیمی از بردگان به بازارهای «
دارالاسلام» روی میآورد.
کاروانهای
سوداگران برای کسب کالاهای انسانی خود، که خریداری یا ربوده میشد، تا
قلب افریقا یا
آسیا پیش میرفتند؛ در
قاره سیاه،
عملیات سوداگران با رسم بردگیِ رایج در میان خود
بومیان، آسانتر میشد.
کالای این بازرگانی بین المللی علاوه بر
زنگیان و
حبشیان و
بربران و
ترکان، بخصوص در قرون وسطای متقدّم، عناصر گوناگون
اروپایی و پیش از همه «
اسلاو»ها بودند و گروههای نژادی دیگر
اروپای مرکزی یا
شرقی که از نظر جغرافیایی
همسایه اسلاوها بودند در عربی «
صقالبه» نامیده میشدند.
این
داد و ستد از طریق
دریا و
خشکی انجام میگرفت و
بحر احمر راه انتقال
برده از افریقا به
عربستان، و مدیترانه و
دریای سیاه معبر اروپای مسیحینشین یا
کافرنشین به دنیای
مسلمان بود.
در دورههای مختلف، این کالا ظاهراً به برخی بنادر بیش از بندرهای دیگر میرسیده است:
آلمریا (
اَلمِریّه) در اسپانیای اسلامی، و بعداً
اسکندریه در
مصر.
دیری نگذشت که
دربند (
باب الابواب)، در
ساحل دریای خزر، بازار مرزی پر رونق
بردگان شد، همچنانکه در داخل سرزمینهای اسلامی
بخارا و
سمرقند همین حال را داشتند.
از اواسط
قرن هشتم،
ونیزیان کار تأمین برده ـ گاهی
بردگان مسیحی ـ را برای
کشورهای مسلمان آغاز کردند که خشم فراوان دستگاه
پاپ را برانگیخت.
در قرنهای نهم و دهم، سوداگران
یهودی در اجرای
عملیاتی روی بردگان (از جمله دایر کردن «
کارگاه» مشهوری برای
خواجهسازی در
وِردَن) و پخش آنها در خطه اسلام سهم مهمی داشتند.
انتقال بردگان از نژادهای مختلف در
جهان اسلام، از طریق خراجهای والیان برای
خلفا یا از راه داد و ستد
بازرگانی چشمگیر بوده است.
از
سازمان این داد و ستد خبری در دست نیست؛ لیکن از جنبههایی از آن آگاهیم.
بازار برده که در برخی کشورها آن را «
مَعرَض» (نمایشگاه) میخواندند، در همه شهرهای بزرگ وجود داشت.
بازار برده
سامرا در قرن سوم، چهار ضلعیِ وسیعی بود با کوچههایی در درون آن و خانههای یک اشکوبه شامل
اتاقها و
دکّهها.
بردهفروش، که «
جَلاّب» (واردکننده) یا «
نخّاس» (
دلاّل) نامیده میشد، به علّت حرفهاش
تحقیر میشد، اما به دلیل ثروتش مورد
غبطه بود: وی منافع هنگفتی به چنگ میآورد که غالباً با
تقلّب ماهرانه در
فروش کالا افزایش مییافت.
ابن بطلان،
پزشک مسیحی، در اواسط قرن پنجم و
سَقَطی مالاگایی شرحهای جالبی در این باره نوشتهاند.
بهای بردگان بر حسب آنکه از کجا آورده شده باشند، همچنین بر حسب
جنسیت و
سن و
وضع جسمانی و تواناییهای آنان، تفاوت داشت؛ بهای بردههای ممتازِ بویژه
زن ظاهراً کلان بوده و عموماً،
بردگان سفید از
بردگان سیاه پربهاتر بودهاند.
در
اندلس (
سده پنجم) در میان بردگان سفید این سلسله مراتب وجود داشته است:
بربرها،
کاتالونیاییان، و
گالیسپاییان.
در
اسکندریه (سده نهم)،
تاتارها اولویت داشتند، و سپس به ترتیب
چرکسها،
یونانیان،
صربها و
آلبانیاییان.
نوعی
روانشناسی و
اندامشناسی تطبیقی و
سنّتی و
ابتدایی،
محاسن و
معایب بردگان و
نژاد آنان را تعیین میکرده و به همین روش معین میشده است که هر نوع برده بیشتر به چه کار میآید.
مثلاً، ارزش زنان بربر به
کار خانگی،
آمیزش جنسی و
زاد و ولد بوده است؛ زنان زنگی به
فرمانبرداری و
نیرومندی و
شایستگی برای
دایگیشهره بودهاند؛
یونانیان برای نگهداری از اشیای گرانبها مناسب بودهاند؛ و
ارمنیان و
هندیان بسختی با
بردگی سازگار میشدهاند و
بدقلق بودهاند.
تقریباً همه زنان برده به کارهای خانگی یا
ارضای شهوات صاحب خود اختصاص مییافتند.
عدّهای از آنان، بر اثر توجّه
بردهفروش یا صاحب برده
توانگر، تعلیم
موسیقی (
قَینه :
کنیز خواننده یا
نوازنده) و حتی
شعر و
ادب میگرفتند و با هنر خود اوقات فراغت اشراف را جاذبه میبخشیدند.
گاهی نیز زنان، به رغم منع
قرآن، به خودفروشی واداشته میشدند.
بردگان مرد وظایف گستردهای داشتند، از محافظت جان اشخاص مهم گرفته تا تشکیل سپاهی که بزودی در کنار
جنگاوران عرب و
بربر و
ایرانی جای گرفتند یا
جانشین آنان شدند.
اساساً به سبب همین
سپاهیگری بود که
خلفای بغداد و
سامانیان بخارا،
ترکان را به
خدمت گماردند.
اما، ممتازترین نظام دولتی از این جهت، چه از حیث وسعت دامنه جریان و چه از لحاظ تنوع فراوان نژادیِ سپاهیان برده سفیدپوست که در آن دخیل بودهاند، دولت ممالیک است.
بعضی بردگان مرد، خدمات خانگی میکردهاند.
در میان آنان، عمدتاً به شیوه مرسوم در
روم شرقی،
بردگان اختهای وجود داشتهاند که آنان
رابن درت، به نام ویژهشان، «
خصیّ» (اخته) میخواندهاند و بیشتر «
خادم» یا با عنوانی بس شریف چون «
استاذ» به معنای
مدیر مکتب خطاب میکردند، که بر وظیفه برخی از آنان نیز دلالت دارد.
بردگان اختهای که
اسپانیای مسلمان در
قرونِ وسطایِ متقدّم وارد و سپس صادر میکرد چندان زیاد بود که «
صِقْلابی» (یا «
سقلابی») در آن سرزمین، غالباً معنای «
اخته» پیدا کرده است.
در
قرن سوم،
جاحظ، به این نتیجه رسیده بود که بیشتر اختگان سفیدپوست
عراق، «اسلاو»ها هستند.
بسیاری از بردگان، بیرون از
خانه،
دستیار صاحب خود در کار
بازرگانی بودند و یا در
مزارع مالک خود کشت میکردند، اما باید تأکید کنیم که
مسلمانان با
بهرهبرداری وسیع
کشاورزی بر پایه کار گروهی بردگان بینام و نشان ظاهراً چندان آشنا نبودهاند.
تلاش بسیار
عباسیان برای
احیای اراضی عراق، در قرن سوم به
شورش بردگان زنج، انجامید که از ساحل شرقی
افریقا برای آباد کردن برکههای
بینالنهرین سفلی وارد شده بودند.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد برخی از بناهای تاریخی را
کارگران برده ساخته بودهاند.
اکثریت عظیم بردگان از نظام کارهای اجباری جمعی و زندگی سخت دور ماندند، اما این بدان معنی نیست که همه بردگان از سرنوشت خود راضی بودهاند.
تعداد بردگان فراری در برخی دورهها خلاف این را گواه است.
صرف نظر از
رنج و
شکنجههایی که به بردگان میدادند (بویژه در
اختهسازی)، و با توجه به
خشونتی که در آن روزگار جنبه عامّ داشت، وضع بیشتر بردگان در خانه صاحبان مسلمانشان تحملپذیر بود.
بردگان، به رغم فرودستی مسلّم جایگاه اجتماعیشان، گاهی به موقعیّت
خوش و رشکانگیزی از نظر
رفاه مادی و
نفوذ، بویژه در خانوادههای توانگر و والامقام و به طریق اولی در ملازمت
فرمانروایان، دست مییافتند و، علاوه بر آن، چشمانداز آزادی در برابرشان بود.
این آزادی چه بسا از مذاکرات میان قدرتهای ذینفع ـ
مبادله اسیران یا بازپسگیری آنان از طریق
فدیه و
سربَها ـ حاصل میشد.
بسیاری از
بازخریدها با جمع آوری اعانه صورت میگرفت؛
یهودیان غالباً در این حالت، میانجیگران مفیدی به شمار میآمدند که نمونه آن را در
اسپانیا میتوان یافت.
فرقههای بزرگ
کاتولیک نیز به بازخرید
همکیشان اسیر خود در
کشورهای مسلمان،
همت میگماشتند.
موارد
آزادی قهری زنان برده فرزنددار، به شرایطی که در شرع پیش بینی شده بوده، یا آزادسازی اختیاری مردان و زنان برده، بویژه
مسلمان، به دست صاحبان مسلمانشان، از نظر تعداد و اثراتی که در جامعه مسلمان داشت، بمراتب چشمگیرتر بود.
روی آوردن
بردگان مسیحی به
اسلام نیز یکی از اسباب
آزادی به شمار میرفت.
بعلاوه،
آزاد کردن برده کاری
مستحب و شایع و در بسیاری موارد پیآمد
نذر یا
سوگند (
سوگند مشروط،
کفاره سوگندشکنی) بود.
بردهای که بدین طریق آزاد میشد، بیقید و
شرط در زمره مردان یا زنان آزاد درمیآمد؛ پیوند میان برده و صاحب پیشین او، که از لحاظ حقوقی همچنان پابرجا بود، بیش از آنکه
استخفاف شمرده شود،
مزیتی پرارج بود.
از روزگار
عباسیان، بردگان آزاد شده، در سلسله مراتب نظامی و سیاسی، بارها به درجات بلند رسیدند.
نامهای زمان بردگی که سابقه بردگی آنان را برای عامّه مردم فاش میساخت، حتی
اختگی درمانناپذیر آنان، مانع این
ارتقا نبود.
رجالی چون مونس در
بغداد، و
کافور سیاهپوست در
مصر (قرن چهارم) شاهد بارز این نظاماند.
چه بسیارند
سلسلههای اسلامی در
اسپانیا و مصر و در قلب
آسیا که از تبار بردگاناند و خود بدان
اقرار داشتهاند؛ از جمله
سلاطین ترک دهلی.
از نظر تبار مادری نیز،
فرمانروایان تقریباً همه کشورهای مسلمان، از جمله
خلفای عباسی، عموماً فرزند کنیزانی از سرزمینهای بس گوناگون بودهاند.
اختلاط و درآمیختگی اهالی، که نهادهای اسلامی نیز نسبت به آن مساعد بوده، آسان است.
اختلاط با
سیاهپوستان چه بسا پیآمدهایی از نظر تحوّل مختصات نژادی داشت.
بردهفروشی در
حیات اقتصادی مهمترین نقش را ایفا میکرده است؛
عوارض و
مالیات بردهفروشی به سود قدرتهای مستقر بود.
اگر فعالیت
بردگان کارگر بیشتر از نوع کارهای خانگی و خانوادگی بود، در عوض اشتغال عده زیادی از مردان برده به
سپاهیگری، یکی از ویژگیهای برجسته
تمدن اسلامی است که در سیاست داخلی و خارجی بسیاری از دولتهای
قرون وسطی بازتاب یافته است.
مسیحیت اروپایی اندک اندک، پس از
رنسانس تا
دوره معاصر، به
لغو بردگی در
جهان روی آورد اما تا مدتها برای مهاجرنشینهای خود در
امریکا از سیاهان افریقایی، که به سختی و
خشونت به
بردگی گرفته میشدند،
سود میجست، و ظاهراً در
برزیل، در میان این تیرهروزان،
مسلمانان از همه بیشتر بودند که در سالهای ۱۲۲۲ـ۱۲۵۱/ ۱۸۰۷ـ ۱۸۳۵،
شورشهای بزرگ بردگان را به راه انداختند.
در ۱۱۶۳/ ۱۷۴۹، در
جزیره مالت، بیش از ده هزار
برده مسلمان در صدد
شورش برآمدند.
بناپارت دو هزار برده بربر را که در ۱۲۱۳/ ۱۷۹۸ در آن
جزیره بودند،
آزاد کرد.
اسناد و مدارک اروپایی درباره سرنوشت اسیران یا بردگان مسیحی، که از اواسط
قرن دهم/ شانزدهم به بعد در دست
بربران گرفتار بودند، فراوان اما بسیار غث و سمین دارد.
اگر
اسارت سروانتس در
شهر الجزیره امری مسلّم است، گرفتاری
سن ونسان دو پل در
شهر تونس چندان باور کردنی نیست.
باید بویژه میان بردگان
گروگان، که از توانگران بودند و با آنان خوشرفتاری میشد، و بردگان کارگر با
کار شاق و
زندگی فلاکتبار فرق نهاد.
در این اوان، در
بربرستان (
افریقای شمالی)، شمار
سردابها و
زندانهای محکومان به
اعمال شاقه، که بردگان را در آنها نگه میداشتند، رو به فزونی نهاد.
حتی
اقیانوس اطلس آماج
راهزنی دریایی کشتیهای مسلّح
راهزنان مراکشی بود که
رَباط و
سَلا پایگاه آنان بود.
در آغاز
قرن سیزدهم/ نوزدهم، شمار
اسیران مسیحی، به رقم ناچیزی کاهش یافته بود چنانکه در الجزیره، در ۱۲۴۶/ ۱۸۳۰، در مقابلِ چند هزار تن در دویست سال پیش از آن، بیش از ۱۲۲
اسیر وجود نداشت.
از سوی دیگر، افریقای شمالی، تا زمان
اشغال آن به دست
فرانسویان، همچنان بازار
صادرات بردگان سیاه بود؛ و
مراکش در این
داد و ستد جایگاهی مهم داشت.
تا نیمه اول سده چهاردهم/ میانه سده بیستم،
بردگان سیاهپوست،
مرد یا
زن، دست کم به صورت
واردات مخفیانه همچنان به مراکش آورده میشدند، زیرا تجارت آشکار بردگانی که از
تُمبوکتو آورده میشدند و فروش
علنی آنان
در
فاس و رباط؛ و در
بازار مخصوص
تونس به نام برکه دیگر امکان نداشت.
حضور بردگان سیاهپوست زندگی خانوادگی و اجتماعی را در شهرها
جلا و
جلوه میبخشید.
سازمان محلی داد و ستد، با فروشهای علنی و اسناد کتبی به
امضاهای طرفین، در تونس و
مصر، تقریباً یکسان بود، با این فرق که به مصر با کاروانهای بزرگ،
برده میرسید اما به تونس، علاوه بر یگانه کاروان بزرگی که هر سال از
فِزّان یا فراتر از آن میآمد، چند وارده منفرد دیگر میرسید: در مجموع، سالیانه حدود سه هزار برده به مصر و هزار برده به تونس وارد میشد.
در تونس، بردگان مرد سیاهپوست زیر نظر «
آغا» یا نخستین برده
اخته بیک (بای)، و زنان در اداره و حمایت «زنِ ارشد»ی بودند.
مرگ و میر این سیاهان در مصر زیاد بود.
در ۱۲۵۱/۱۸۳۵، در زمان
محمدعلی پاشا،
ارتش مصر نفرات خود را با راهزنیهای دریایی سالیانه، که از پایگاههای
دارفور و
گُردُمان در
سودان نیروهای آن
گسیل میشد، تکمیل میکرد؛ این ارتش زورمندترین اسیران را به خدمت میگرفت و مابقی را به اهالی این شهرستانها و بازرگانان، که عدهای از آنان خود از سیاهان مسلمان شده بودند، واگذار میکرد.
در قرن سیزدهم، موقعیّت معنوی و اجتماعی بردگان در محیط شهری و در شهرهای بزرگ مانند تونس و
قاهره و
مکه یکسان بود.
بردگان سفیدپوست از آغاز قرن چهاردهم
کمیاب شدند.
بهای برده نیز
گران بود و جز
بلندپایگان یا
توانگرانِ تُرک کمتر کسی جویای آن بود.
بردگان سفیدپوست بیشتر
قفقازی بودند که به
زیبایی شهرت داشتند.
در
عربستان جامعه بردگان،
سیاهپوست بودند و عده کمی
اندونزیایی در میان آنها دیده میشد.
در
مشرق، میان
حبشیان، که رنگشان بازتر و قیمتشان بیشتر بود، و سیاهپوستان به معنای اخصّ فرق گذاشته میشد.
بردگان به آسانی
دین اسلام را میپذیرفتند، (عدّهای از آنان
خدا را
سپاس میگفتند که بر اثر
اسارت، آنان را به دین راست درآورده است)
و دین تازه ایشان را از اجرای
ترانهها و
رقصهای سنتی، یا حتی مراسم افریقایی نیایش برای
دفع شیاطین (
زار) باز نمیداشت.
این سیاهان
خانهزاد بودند و
دختران به عنوان
کنیز با خانواده
پیوند خونی مییافتند.
آزادسازی بردگان امری عادی بود؛ لیکن گاهی پیش میآمد که
کنیز بچهدار از صاحب خود خواستار میشد
پدری خود را انکار کند، زیرا برای او بهتر بود
برده بماند تا اینکه به ازدواج درآید و در خطر طلاق باشد.
هانری دونان،
بنیانگذار صلیب سرخ، که با جامعه تونسی آشنایی داشت، قویّاً بر رفتار ملایمی که نسبت به بردگان در میان
مسلمانان وجود داشت، در
مقایسه با رفتار متداول با بردگان در
امریکا، تأکید کرده، چنانکه در پایان
سده دوازدهم/ هجدهم
اُسون نیز به مدارای مسلمانان با بردگان اشاره نموده است.
در
امپراتوری عثمانی، بردگی، با دوام بخشیدن به سنتهای قرون وسطایی مسلمانان قرین بود.
بردهفروشان (
اَسیرجی لَر /
اسیرچیان)، با نظارت فردی با عنوان «
کَحْیا» (
کدخدا) در
پایتخت، بنایی عمومی در اختیار داشتند؛ هر بردهای
شناسنامهای به عنوان
سند مالکیت داشت که در میان مالکان پیاپیِ او دست به دست میشد.
اعیان کشور به مقیاسی محدودتر از
دربار، هر یک دارای
حرمسرایی نزدیک به یکصد
زن، با سلسله مراتبی خدشهناپذیر، بودند و تنها دو طبقه بالایی (
قادین :
خانم ؛ و پس از آن
گَدیکْلی : صاحب امتیاز) با شخص
سلطان بستگی داشتند.
بردگان زنی که از سلطان صاحب فرزند ذکور بودند، در دربار نفوذ فراوان داشتند.
عدهای از بردگان مرد
اخته نیز در «
سرای»
زندگی میکردند که به رعایت احترام «
آغا /
آقا» نامیده میشدند (در
زبان ترکی، واژه عربی
خادم نیز به همین معنا وجود دارد)؛ سیاهان تحت
ریاست «
آغای دختران» «
قیزلر آقاسی) برای کسب تقدم و
اِعمال قدرت، با
سفیدپوستان، به سرپرستی «
آقای دربار» (
قاپی آقاسی)،
رقابت میکردند و سرانجام در پاسداری از
حرمسرا، بر سفیدپوستان فایق آمدند.
«
بردگان دربار» (
قاپی قولْلَری) که غالباً خود به خود به
دین اسلام درمیآمدند،
آزاد میشدند و به مشاغلی میرسیدند که هرچه بیشتر خواهان داشت.
میانه سده نهم، یعنی از زمانی که شمار بردگان سفیدپوست کاهش یافت، تا حدود اواسط سده یازدهم، نظام
دِوْشیرْمه، یا
استخدام اجباریجوانان مسیحی امپراتوری، عمدتاً از کشورهای
بالکان، به عنوان
بردگان دولتی، به اجرا درآمد.
مستعدترین آنان وارد
کاخ سلطنتی یا مشاغل عالی دیوانی میشدند؛ دیگران به
نیروی دریایی یا به واحدهای
نیروی زمینی میپیوستند و از میان این واحدها
ینی چریها شهرت درخشان خود را مدیون همین جوانان مسیحیاند.
(۱) ابن منظور، لسان العرب، بیروت ۱۹۵۵ـ۱۹۵۶.
(۲) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره ۱۳۲۳.
(۳) علی بن محمد جرجانی، التعریفات، بیروت ۱۹۶۹.
(۴) محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، قاهره ۱۳۴۶.
(۵) عبدالله بن احمد، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۶) ابن قدامه مقدسی، الشرح الکبیر، در ابن قدامه، المغنی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابراهیم بن علی ابواسحاق شیرازی، المهذّب فی فقه الامام الشافعی، بیروت ۱۳۷۹/۱۹۵۹.
(۸) سلیمان بن خلف باجی، المنتقی شرح موطأ الامام مالک، مصر ۱۳۳۱ـ۱۳۳۲، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۹) عبدالرحمان جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۰) محمد بن حسن حر
عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم ۱۴۰۹ـ.
(۱۱) وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۲) محمد بن احمد شمس الائمه سرخسی، کتاب المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۳) زین الدین بن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۴) اسعد شیخ الاسلامی، احوال شخصیه، ج ۱، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۵) محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۱۶) عبدالقادر عوده، التسریع الجنائی الاسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، بیروت (بی تا).
(۱۷) جعفر بن حسن محقق حلی، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ عبدالحسین محمدعلی، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
(۱۸) موسوعة جمال عبدالناصر فی فقه الاسلامی، ج ۸، قاهره ۱۳۹۱.
(۱۹) محمد حسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۲۰) عمرو بن بحر جاحظ، الحیوان، قاهره ۱۹۳۸.
(۲۱) محمد رشیدرضا، تفسیرالمنار، ج ۱۱، مصر ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
(۲۲) محمدطاهر سنوسی، مجموعة القوانین التونسیة.
(۲۳) حسن بن علی نظام الملک، سیاست نامه، چاپ شارل شفر، پاریس ۱۸۹۱ـ۱۸۹۳.
(۲۴) احمد بن اسحاق یعقوبی، البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۹۲.
(۲۵) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ۱۹۳۹.
(۲۶) ابن قتیبه، المعارف، چاپ عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۲۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۸) عمرو بن بحر جاحظ، رسالة فی مناقب الترک و عامة جند الخلافة، چاپ فان فلوتن در Tria opuscula auctore al-Djahiz, Leiden ۱۹۰۳.
(۲۹) محمد بن جریر طبری، کتاب تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
(۳۰) کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۱) احمد بن محمد مسکویه، کتاب تجارب الامم، ج ۱، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۲/۱۹۱۴، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۳۲) محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۷.
(۳۳) محمد بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، چاپ محمد تقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۱۹ ش.
(۳۴) حسین بن علی نظام الملک، سیاستنامه، با یادداشتهای محمد قزوینی، چاپ مرتضی مدرس چهاردهی، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۳۵) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ، چاپ هوتسما، لیدن ۱۸۸۳.
(۳۶) بهرام بیضایی، نمایش در ایران، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۳۷) تاج السلطنه، خاطرات تاج السلطنه، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۸) محمود حسینی منشی، تاریخ احمدشاهی، چاپ از نسخة عکسی، چاپ دوستمراد سیدمرادوف، مسکو ۱۹۷۴.
(۳۹) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، چاپ براون، لیدن ۱۹۰۱.
(۴۰) رشیدالدین فضل الله، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۴۱) پیرامده امیلین پروب ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمة محمود مصاحب، تبریز ۱۳۴۷ ش.
(۴۲) غلامحسین ساعدی، اهل هوا، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۴۳) محمد بن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۴۴) ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، چاپ ین فن لون، لاهه ۱۳۷۳/۱۹۵۴.
(۴۵) عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۴۶) دوستعلی معیرالممالک، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۴۷) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۴۸) حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاست نامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۳ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بردهداری»، شماره۹۳۴.