بدرخان پاشا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَدْرْخان، یا بدرخان پاشا، (۱۲۱۷- ۱۲۸۵ق/۱۸۰۲- ۱۸۶۸م)رئیس موروثی
طایفه بُخْتی در سده چهاردهم و عامل اتحاد امرای کرد برای
استقلال از عثمانیها بود. وی از امرای کرد بود که جنبشی بزرگ بر ضد سلطه ترکان عثمانی در مناطق کردنشین پدید آورد.
بدرخان در ۱۲۱۷ در جزیره، جزیره ابن عمر، مرکز امارتنشین بوتان در خاندانی از قبیله بُختیِ کُرد (که از سده ۸ق/۱۴م
حکومت آن ناحیه را جز در برخی فترتها در دست داشتند) زاده شد و پس از
مرگ پدرش در ۱۲۲۷ق/۱۸۱۲م یا ۱۲۳۷ به امارت نشست و امیر بوتان شد.
در سراسر سده سیزدهم /نوزدهم، ملی گرایی (
ناسیونالیسم) کرد موازی با شورش دیگر اقوام ساکن در
عثمانی، مانند ارامنه و اعراب، حرکت کرد و بدرخان اولین کسی بود که به کشمکش میان عثمانی و امیران کُرد صبغه قومی داد و خواستار
حکومت ملی شد، بدین سبب او را پدرِ ملی گرایی کُرد میدانند.
در این روزگار جنبشهای ملی اقوام مختلف قلمرو عثمانی و از جمله کرد، به موازات کوششهای استقلالطلبانه وارد مرحله نوینی شد و به ویژه سیطرهجویی سلطان عبدالحمید، انگیزه کردها را در مبارزه تشدید کرد.
بدرخان در اندیشه
سلطنت بر
کردستان بود، ازینرو در قیام میرمحمد، حاکم امارت سوران، بر ضد عثمانی شرکت نکرد.
او، پس از شکست میرمحمد، رهبری قبایل بدوی کرد به مرکزیت جزیره را به عهده گرفت. وی با نوراللّه بیگ امیر هَکاری، محمود خان موکوس،
امیر وان،
کورحسین، بیگ قارص و آجُره و امیر اردلان متحد شد،
و از این قبایل ارتشی سامان داد
همچنین با فرستادن هدایای گرانبها برای روحانیان و
کمک به تمام
مسلمانانی که توانایی خرید اسلحه نداشتند، آنان را گرد خود جمع کرد.
در نیمه اول سده ۱۳ق/۱۹م میرمحمد حاکم امارت
سودان (میان زاب بزرگ و مرزهای
ایران) به
اندیشه استقلال کردان و متحد ساختن قبایل کرد برآمد و بدرخان را نیز به شرکت در این اتحاد فراخواند؛ اما بدرخان گرچه ظاهراً مخالفتی نکرد و برادر خود را نیز نزد میرمحمد فرستاد، ولی چون خود داعیه استقلال و پیشوایی داشت، فعالیتی جدی نشان نداد
گزارشی حاکی از آن است که میرمحمد در ادامه توسعه قلمرو خود، بوتان را گرفت و بدرخانیه را به اطاعت درآورد.
به هر حال، بدرخان از آغاز حکومت، برای تحقق استقلال به تکاپوهایی دست زد و عشایر و امرای کردِ وان، هکاری، خیزان و چند منطقه دیگر را گرد خود فراهم آورد و به تأسیس برخی کارخانهها برای ساخت
سلاح و
باروت دست زد و حتی کسانی را برای فراگیری فنون نظامی به
اروپا فرستاد.
بدرخان در ۱۲۴۴ق/۱۸۲۸م، که بر قدرتش افزوده شده بود، دیگر به حکومت عثمانی سوار و تفنگچی نداد
وی در همین هنگام اعلام استقلال کرد. زیرا در ۱۲۵۲ق/۱۸۳۶م ترکان عثمانی «جزیره» پایتخت او را محاصره کردند. متحدان بدرخان که نیروهای مختلطی از کردها و ارمنی ها و آسوریهای
مسیحی بودند، برای رهایی او به یاریش شتافتند. بدرخان در خلال سالهای ۱۲۵۲ـ۱۲۵۴، حمله سپاه عثمانی را دفع کرد و بدرخان سرانجام بر عثمانیان پیروز شد و سلطان عثمانی ناگزیر در ۱۲۵۵ق با او
صلح کرد
اما پس از چند هفته که عثمانیها در نصیبین
یا
نیزیب، شهرکی در استان گازی آنتپ (غازی عینتاب) از ابراهیم پاشای
مصر، شکست خوردند، کردها که اوضاع را مناسب دیدند، به رهبری بدرخان سر به شورش نهادند.
از ۱۲۶۰- ۱۲۶۲ق/۱۸۴۴-۱۸۴۶م بدرخان چنان قدرت یافته بود که منطقه نفوذ خود را در سرتاسر کردستان عثمانی گسترش داد، حتی با بیگهای قارص در شمالیترین منطقه کردستان متحد شد.
و منطقه نفوذ او تا وان،
موصل، ساوجبلاغ (
مهاباد)،
ارومیه و دیار بکر گسترش یافت،
و (در ۱۲۶۱) به نام او
سکه زدند و
خطبه خواندند.
در ۱۲۶۱، نسطوریانِ ساکن بوتان بر بدرخان شوریدند و از پرداخت عوارض و
مالیات خودداری کردند.
بدرخان، با یاری نورالله بیگ، به اشغال و غارت مناطق مسیحی نشین پرداخت و گروهی را اسیر کرد.
به گزارش بروئینسن حدود ده هزار مرد از آنان را کشتند و زنان و کودکانشان را به
اسارت گرفتند و سربازان امیر، تعدادی از راهبان نسطوریِ سرزمین های بوتان را، که تابع بدرخان بودند، به
قتل رساندند.
بدینسان، نسطوریان مطیع بدرخان شدند. اما این یورش برای او سرانجام خوشی نداشت. اروپاییان برای پشتیبانی از مسیحیان کردستان به دولت عثمانی تذکر دادند.
در آن هنگام بدرخان که در جزیره آذوقه و مهمات ذخیره کرده بود،
برای باب عالی مشکل بزرگی شده بود، ازینرو در ۱۲۶۱ سلطان عثمانی، به حافظ پاشا مأموریت داد که به جزیره برود تا بدرخان را به
استانبول بیاورد، اما او موفق نشد. لشکر انبوهی برای سرکوبی او فرستاد که شکست خورد.
دو سال بعد، عثمان پاشا با لشکری به
جنگ بدرخان رفت و آنان در اطراف اورمیه با یکدیگر روبرو شدند و سردار عثمانی، امیر عزالدین شیر
یا یزدان شیر،
برادرزاده بدرخان، را به خیانت به وی واداشت، و یزدان شیر در خلال نبرد (در ۱۲۶۴)، با بخشی از سپاه، به نیروی عثمانی پیوست
. بدرخان مدت هشت ماه در دژ ئیروح آروخ در محاصره بود و سرانجام پس از کاسته شدن ساز و برگ سپاهیانش از
دژ به در آمد و پس از نبردی به همراه دو پسرش
اسیر شد. دولت عثمانی به یادگار این فتح، (اهدای) نشان افتخاری را به نام «نشان جنگ کردستان» مرسوم ساخت.
بدرخان، پس از این شکست، نخست به وارنای بلغارستان و پس از آن به کاندیا (کانه) در جزیره کرت و سرانجام به
دمشق تبعید شد و در ۱۲۶۷ در همان جا درگذشت.
جنبش بدرخان چندان طول نکشید، اما منطقه اقتدارش در کردستان تا پیرامون
دجله گسترش یافت. در قلمرو حکومت بدرخان،
عدل و
قانون و امنیت برقرار بود، زیرا او با ارتشا، راهزنی و بی نظمی بشدت مبارزه می کرد. در ۱۲۶۱، مأمور کنسولی فرانسه
امنیت مناطق زیرنفوذ او را ستوده و از رفاه روستاییان در زمان او یاد کرده است.
بدرخان مردی متدین بود و
فرایض دینی را بدقت انجام می داد
و احتمالاً، همانند خانوادهاش پیرو
خالدیّه (
فرقه نقشبندیه کردستان) بود ، اما در امور مذهبی سیاست سازگارانهای داشت و خود را رئیس روحانی مناطق آزاد شده از زیر سلطه ترکان می دانست.
سفْراستیان ارمنی، دادگری بدرخان را ستوده و از
عدالت او نسبت به ارمنیان و آشوریان وکلدانیان سخن رانده است.
بدرخان مردی متدین و وفادار به
عهد و
پیمان بود
و با اتباع غیر مسلمان قلمرو خود به دادگری رفتار میکرد و طرفدار سیاست مسامحه مذهبی بود
و
جنگ او با نسطوریان صرفاً جنبه عشیرهای داشت، نه دینی
گرچه شورش بدرخان به ناکامی انجامید، ولی آن را نخستین قیام ناسیونالیستی کرد برای رهایی از سلطه عثمانیان دانستهاند.
بدرخان نیز خود به مثابه پیشوای
ناسیونالیسم کرد تلقی میشد.
جنبشی که بدرخان پدید آورد، پس از وی خاموش نشد و برخی از فرزندان او به مقابله با عثمانیان ادامه دادند و برخی نیز در دستگاه آنان صاحب مناصب عالی شدند. در ۱۲۹۴ق/۱۸۷۷م دولت عثمانی برای جنگ با
روسیه از عثمان و کنعان، فرزندان بدر یاری خواست. این دو قوایی گردآوردند و با استفاده از فرصت امیرنشین جزیره را مستقل خواندند و قلمروی نسبتاً بزرگ شامل زاخو، نصیبین، ماردین و عمادیه پدید آوردند و قوای عثمانی را چند بار در هم شکستند. سلطان عثمانی که بیمناک شده بود، امتیازاتی به بدرخانیان داد و آنها را به صلح خواند. عثمان و کنعان پذیرفتند و به
استانبول رفتند، ولی دستگیر شدند
در ۱۲۹۸ق/۱۸۸۰م بدری فرزند دیگر بدرخان به بازی سیاسی دوسویهای میان دربار استانبول و شیخ عبیدالله نهری از سران انقلابی کرد دست زد. در ۱۳۰۷ق/۱۸۹۰م، امین علی و مدحت از دیگر پسران بدرخان به قصد متحد ساختن قبایل کرد به کار پرداختند، ولی پیش از آنکه قوایی جمع کنند، دستگیر شدند. مدحت بعداً به انتشار روزنامه کردستان دست زد که تأثیر فرهنگی بسیار در میان کردان و دیگران برجای نهاد. این روزنامه به زبانهای ترکی و کرمانجی (زبان کردی شمالی
)، در نقاط مختلف مانند
قاهره، لندن و ژنو منتشر میشد و با تبعیدیهای سیاسی عثمانی در اروپا مرتبط بود. عبدالرحمان برادر مدحت که در کمیته «اتحاد و ترقی» فعالیت میکرد، در هیأت تحریریه آن نشریه جای گرفت و با حکمت بابان از سرکردگان کردهای عثمانی، در ۱۳۲۰ق/۱۹۰۲م در کنگره ترکان جوان در پاریس شرکت جست.
ظاهراً این نشریه در نخستین مرحله از ۱۸۹۲ تا ۱۹۰۲م منتشر میشد
و در دوران پیروزی انقلاب ترکان جوان به قسطنطنیه منتقل گردید و از ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م باز به قاهره منتقل شد
در خلال جنگ جهانی اول، کردها و طرفداران مصطفی کمال پاشا که در سرنگونی دولت عثمانی هدف واحدی داشتند، ارتباط نزدیکی یافتند و بخش مهمی از نیروهای کمالیها را در جنگ با یونانیان و مبارزه با
متفقین، کردها تشکیل میدادند؛ ولی کمالیها پس از پیروزی، به سرکوب کردها، خاصه خاندان بدرخان که طرفدار استقلال کامل کردستان بودند، برخاستند. بدرخانیان پس از جنگ اول، در تأسیس جمعیتها و سازمانهای کرد در
ترکیه و دیگر نقاط بسیار فعال بودند. گفتهاند: «جمعیت استقلال کرد» (که آن را ثریا بدرخان در قاهره تأسیس کرد) و «جمعیت تعالی کردستان» (که توسط شیخ عبدالقادر و امین عالی بدرخانی تشکیل شد) در بیان و اعلان مطالبات کردها نقش مهمی داشتند.
بنابر گزارشی، بدرخانیان بعداً از «جمعیت استقلال کرد» انشعاب کردند و «جمعیت تشکیلات اجتماعی کردستان» را پدید آوردند.
در ۱۳۰۶ش/۱۹۲۷م احزاب و جمعیتهای کرد که بر اثر سرکوب و فشار دولت جدید ترکیه در
تبعید بودند، در
لبنان کنگرهای تشکیل دادند و سازمانهای متعدد کرد را منحل کردند و سازمان خویبون را تشکیل دادند. در کمیته اجرایی این سازمان، تنی چند از بدرخانیان مانند جلادت بدرخان و کامران بدرخان عضویت داشتند
(درباره فعالیت دیگر اعضای بدرخانیه رجوع کنید به اینجا
)
از میان بدرخانیانی که در دربار عثمانی صاحب مناصبی شدند، میتوان از اینان یاد کرد: محمد نجیب پاشا، پسر بدرخان که منصب «میرمیران» و مشاغل بزرگ دیگر داشت (د ۱۳۱۵ق/۱۸۹۷م)؛ پسر او عبدالرزاق بیک که نخست صاحب منصب بود و سپس طغیان کرد و در ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م کشته شد؛ و مصطفی پاشا پسر بدرخان که در مناطق مختلف بیگلربیگی بود و مردی دانشمند به شمار میرفت.
(۱) محمود دُرّه، القضیّة الکردیّة، بیروت ۱۹۶۶.
(۲) کندال، عصمت شریف وانلی، و مصطفی نازدار، کردها، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۳) کریس کوچرا، جنبش ملی کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۴) درک کینان، کردها و کردستان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۵) بابامردوخ روحانی، تاریخ مشاهیر کرد، ج ۳: امرا و خاندانها، چاپ ماجد مردوخ روحانی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۶) واسیلی نیکیتین، کرد و کردستان، ترجمه محمد قاضی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) ویلیام ویگرام، مهدالبشریة: الحیاة فی شرق کوردستان، ترجمه جرجیس فتح الله، بغداد ۱۹۷۱.
(۸) بیات کاوه، شورش کردهای ترکیه و تأثیر آن بر روابط خارجی ایران، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۹) جلاییپور حمیدرضا، کردستان، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۰) زکی محمدامین، کورد و کوردستان،
مهاباد، ۱۳۵۰ق/ ۱۹۳۱م.
(۱۱) قاسملو عبدالرحمان، کردستان والاکراد، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۱۲) مردوخ کردستانی محمد، تاریخ، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۳) C J Kurds, Turks and Arabs, London, ۱۹۵۷.
(۱۴) Entessar N Kurdish Ethnonationalism, London, ۱۹۹۲.
(۱۵) Iranica.
(۱۶) Kendal I Sh X The Kurds under the Ottoman Empire n , People.
(۱۷) Without a Country the Kurds and Kurdistan, tr M Pallis, ed G؛ Chaliand, London, ۱۹۸۰؛
(۱۸) Kinnane D The Kurds and Kurdistan, London/ New York, ۱۹۷۰.
(۱۹) McDowall D A Modern History of the Kurds, London/ New York ۱۹۹۶.
(۲۰) Nikitine B Les Kurdes, Paris, ۱۹۵۶.
(۲۱) Martin van Bruinessen, Agha, shaikh and state: the social and political structures of Kurdistan, London ۱۹۹۲;.
(۲۲) John Bulloch, Harvey Morris, No friends but the mountains: the tragic history of the Kurds, New York ۱۹۹۲;.
(۲۳) Nader Entessar, Kurdish Ethnonationalism, London ۱۹۹۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بدرخان»، شماره۴۶۱۳. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بدرخان پاشا»، شماره۷۵۴.