بختک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَختَک (یا بَختو)، موجودی
مادینه موهوم و مهیب که شبها بر برخی خفتگان سنگینی میکند.
بَختَک (یا بَختو)، موجودی
مادینه موهوم و مهیب که شبها بر برخی خفتگان سنگینی میکند.
عوام بختک را که
تجسم کابوس است،
عفریته یا ماده
دیوی ناپیدا یا
جنی سهمناک میپندارند که پیکرش از
قیر و بینیاش از
گل است.
این موجود
نامرئی، در تاریکی
شب همچون «سیاهی»
بر خفتگان، بویژه جوانان، نمایان میشود و آنان را چندان میفشارد که نفسشان میگیرد و از حرکت باز میمانند و
زبانشان بند میآید.
بنابر
افسانهها، بختک کنیز اسکندر و همسفر او در جستجوی
آب حیات بود.
اسکندر پس از دست یافتن به آب حیات، مشکی از آن برداشت و از شاخه درختی آویخت، اما
کلاغی با منقارش مشک را سوراخ کرد و
آب بر
زمین ریخت.
بختک بیدرنگ مشتی از آب حیات را پنهان از
چشم اسکندر نوشید.
وقتی اسکندر آگاه شد، بربختک خشم گرفت و فرمان داد تا بینی او را ببرند و دماغی گلین از خاک آغشته به آب زندگانی، به جای آن بگذارند.
از آن پس کلاغ (عمر طولانی) و بختک زندگی
جاودانه یافت.
داستان بختک و اسکندر ـ به شرحی که گذشت ـ در هیچیک از آثار معتبر چون
شاهنامه فردوسی،
اسکندرنامه نظامی و
خردنامه اسکندری جامی و کتابهای
قصص انبیا نیامده است.
بختک
مترادف کابوس نیز به کار رفته است.
مطابق
طب قدیم، کابوس نوعی
بیماری است که بر خفتگان عارض میشود.
خفته کابوس زده بدنش به ناتوانی و
سستی میگراید و دچار
خفگی میشود و زبانش بند میآید و پس از بیداری نیز تا مدتی نمیتواند حرکت کند و
سخن بگوید.
اطبای قدیم، علت کابوس زدگی را
بخار مواد غلیظِ خونی یا
بلغمی یا سودایی دانستهاند که به هنگام
خواب و سکون اندام، ناگهان به سوی
دماغ یا
مغز بالا میرود و شخص خفته را فرو میگیرد.
همچنین کابوس زدگی را مقدمه
صرع،
سکته و
مانیا دانستهاند.
برخی نیز میگویند کودکان و نوجوانانی که بر اثر جست وخیز بسیار، جسم و روحشان سخت تحریک میشود، به هنگام خواب دچار کابوس میشوند.
کابوس را به
عربی خانق و جاثوم
و ضاغوطه و بندلان
نیز نامیدهاند.
در
فارسی آن را بَخت یا بختک، و در فارسی بخاری سُکاچَه و در سغدی فَدْرَنْجک یا فَرَنجک
گفتهاند.
در فرهنگهای فارسی قدیم نامهای دیگری برای بختک آوردهاند که همه صورت گویشی دارد؛ از جمله بَرْخَفْج، خَفْج یا خَفْجا، خُفْتَک، دَرْفَنْجَک، اِسْتَنْبَه یا دیوسِتَنْبَه، کَرَنْجو، و بُوشاسب یا گوشاسب.
چون بختک یا
کابوس در
شب و تاریکی پدید میآید، در بعضی از گویشهای
فارسی آن را به شب و سیاهی یا
شبح نسبت دادهاند.
مردم
لرستان آن را شوئی، مردم
ایلام شَوَه،
اراکیها شِوْلی و خمینیها شَوَه مینامند.
از سوی دیگر چون در
خواب به سراغ آدمیزادگان میآید و خفتگان را میزند و
بیمار میکند، در بعضی از گویشهای دیگر فارسی آن را به خفت و خواب نسبت دادهاند؛ مثلاً مردم
سروستان فارس و
راور کرمان آن را خُفْتو و خُفْتوک
و تفرشیها، خُسُنَک مینامند.
بختک را به نامهای دیگری چون عبدالجنّه،
علی خُونِگی (در جنوب
خراسان) و تَپْتَپُو (در
رامهرمز) نیز خواندهاند. مردم رامهرمز میگویند تپ تپو گلوبندی دارد که آن را از
میخ یا درختی میآویزد.
اعتقاد به
ماده دیو بختک و نقش و عملکرد آن در
جهان آدمیزادگان، به دوران ابتدایی جامعههای انسانی و به آغاز شکل گیری پندارهای ذهنی باز میگردد.
در آن جامعهها، مردم به دو گروه موجودات وهمی، سود رسان و
زیانکار، معتقد بودند و نیروی آنها را بر زیستگاه و زندگی خود مسلّط میدانستند.
بختک نیز یکی از آن عفریتههای خبیث
زیانکار شبرو به شمار میآمد.
بابلیان اَلُو را روحی شبیه بختک میانگاشتند که شب هنگام به سراغ خفتگان میرفت و آنان را خفه میکرد و نیروی جنبیدن را از ایشان باز میستاند.
به باور بابلیان، الو دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که با پرواز بر سر بستر آدمیزاد بیخوابی و مرگ میآورد و شبیه اشباح مصریان آنچنان مهیب مینمود که کودکان از
ترس دیدار او و مکیده شدن نیروی حیاتشان میمردند.
در فرهنگ اقوام لاتین و یونان قدیم نیز
اهریمن خون آشامی به نام لَمیا، با ویژگیهای کابوس یا بختک، وجود داشت.
واژه لمیا برای آنان به مفهوم بختک (ماده دیوی
زیانکار) و به معنای زنی
جادوگر یا
ساحره بود.
در فرهنگ دیوشناسی عامه، میان این دیوان
زیانکار و خصایل و اعمال آنها در آمیختگیها وهمانندیهایی پدید آمده است.
در بعضی از جامعههای سنتی ایران، «آل»،
عفریته دشمن زنان تازه زا، با «امّ الصّبیان»، ماده
دیو شبرو و رباینده نوزادان و کودکان، یا با بختک یکی انگاشته شده است.
اما هریک از عفریتگان هویّتی مستقل دارند و عرصه عملکردشان در جهان آدمیزادگان مشخص و معین است.
آیلرس از دیوی به نام «ایسیچی» در فرهنگ عامّه برخی از شهرهای تابع
اصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان) نام برده و نوشته است که به اعتقاد و روایت مردم این نواحی، ایسیچی مانند بختک بینی گِلی دارد و روی اشخاص خوابیده میافتد و وقتی بینیش را بگیرند آنها را رها میکند.
این مردم آل و ایسیچی را یکی میدانند و میگویند که ایسیچی بچهها را میدزدد و میبرد و به جای آنها بچههای بد میآورد.
مردم سرزمینهای مختلف همواره برای
دفع و
رفع خطر فراگیر بختک چارههایی میاندیشیدهاند.
گاه برای رماندن بختک از
خانه و دور نگه داشتن اشخاص از گزند آن از نَفِرات یا رمانندههای دافع
جن و
دیو و
شیاطین استفاده میکردند. بعضی از این نفرات همانهایی بودند که در دفع آل و امّالصّبیان به کار میبردند.
از جمله رمانندههای بختک،
آهن و اشیای آهنی بود.
مردم سرزمینهای اسلامی برای آهن خاصیت
جادویی و جن زدایی قائل بودند و اشیا و ابزار آهنی، همچون
حرز و
تعویذ، را برای دفع سحریّات و دورساختن جن و ارواح شریر و
زیانکار به کار میبردند.
عودالصلیب یا فاوانیای نر را، به سبب داشتن خط و شیارهایی به شکل
صلیب، با صلیب
حضرت مسیح علیه السّلام وابسته میدانستند و آن را نیز برای رماندن هر نوع دیو و جنّ و شیطان از فضای خانه به کار میبردند.
همچنین عودالصلیب را سوراخ میکردند و به رشته میکشیدند، یا چوبها و شاخههای آن را در چیزی میگذاشتند و میپیچیدند و همراه کودکان میکردند تا در خواب نترسند.
از دیگر رمانندگان، گیاهان خوشبوی گَندزُدا بود.
مقداری
کُنْدُر و گوزبویا و قُسْط (گیاهی از تیره زنجبیلیهای سرزمین
هند) را میکوبیدند و با اندکی پوستهای مَحْلَب (گیاهی مانند اُشْنان) و حَرْمَل سفید (
اسفند) میآمیختند و معجونی میساختند و هرشب مقداری از آن را در
آتش میسوزاندند تا
دود آن،
دیو و
جن و ارواح شریر را از عرصه خانه و جان و تن خانواده دور کند.
برای رماندن بختک و رهاشدن از چنگ آن در
خواب، میبایستی بینیش را گرفت یا او را به گرفتن و کندن بینی گلیش
تهدید کرد.
ذکر نام یکی از
قدیسان نیز بختک را میگریزاند.
قرآن، گفتن
بسم الله، یاد نام
مریم مقدس و بعضی از دعاها و اوراد مخصوص نیز از رمانندههای
جن و
پری وآل و بختک به شمار میرفتهاند
عامّه مردم بختک را صاحب گنجی پنهان میدانند.
برخی جای این
گنجینه را در پای
رنگین کمان پنداشتهاند.
به باور آنان اگر خفته بختک زده بتواند در
خواب بینی بختک را بگیرد ـ که البته کاری ناشدنی است ـ و جای پنهانی
گنج را از او بپرسد، بختک از بیم کنده شدن بینی و نیز برای رهایی خود، جای گنج را نشان خواهد داد.
(۱) ابن سینا، القانون فی الطب، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۲) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۳) علی بن احمد اسدی، لغت فرس، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۴) محمد اسدیان خرم آبادی، محمد حسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۵) داودبن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۲.
(۶) محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه، تهران ۱۳۷۸.
(۸) محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۴ ش.
(۹) دایرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ ش، ذیل «آل» (نوشته علی بلوکباشی).
(۱۰) دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۱) محمدبن یوسف طبیب هروی، بحرالجواهر، تهران ۱۲۸۸.
(۱۲) یوسف بن عمر غسانی ترکمانی، المعتمد فی الادویة المفرده، چاپ مصطفی سقا، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۱۳) محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۷-۱۳۳۸ ش.
(۱۴) الله داد فیضی سرهندی، مدارالافاضل، چاپ محمد باقر، ج ۳، لاهور ۱۳۴۸ ش.
(۱۵) عبدالله بن علی کاشانی، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۶) علی کرباسی راوری، فرهنگ مردم راور، ج ۱، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۷) محسن میهن دوست، «پدیده های وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، هنر و مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
(۱۸) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۳۴ ش.
(۱۹) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بَختَک»، شماره۶۴۳.