• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بابک خرمدّین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بابک خرّم‌دین، پیشوای خرّم‌دینان در آذربایجان بود که در آغاز قرن سوم بر ضدّ خلافت عبّاسی شورش کرد. "خرم‌دینان" یا خردیه نام فرقه‌ای است که بعد از قتل ابومسلم بنای مخالفت را با خلفای عباسی در بلاد غربی و شمال غربی ایران مخصوصاً در آذربایجان گذاشتند.
[۱] بیات، عزیزالله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۰، ص۲۳۴.




خرم‌دینان مانند مزدکیان پیرو ثنویت بودند، یعنی به دو مبدا جهانی که عبارت از "روشنایی" و "تاریکی" است معتقد بودند، این آئین در بین طبقات فرودست رایج و مقبول بود
[۲] زرین کوب، ‌ عبدالحسین، روزگاران تاریخ ایران، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۳۳۹.
چون معتقد بودند سازمان اجتماعی که بنیان آن بر عدم تساوی مالی و ظلم و اجحاف نهاده شده، آفریده مبدا تاریکی است و خرمیان پیروان آئین‌های دیگر را ناحق نمی‌دانستند و از ریختن خون پرهیز داشتند و اهل کشت و کشتار و یغماگری نبودند.


روایات مربوط به آئین و نسب دوران کودکی بابک متناقض می‌باشد، او روستازاده‌ بود و در میان گروهی زندگی می‌کرد که با اعراب و آداب و رسوم و عقاید آنان دشمن بودند.
[۴] یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۷، ج۲، ص۵۴۰.
بابک‌ اندکی پس از رسیدن به جانشینی جاویدان و رهبری خرمیان در سال ۲۰۰ بر خلافت عباسی شورید و بر بخش مهمی از آذربایجان شمالی و شرقی چیره شد.


درباره اصل و نسب او روایت قابل اعتمادی در دست نیست. یک روایت در الفهرست و روایت دیگری در تاریخ طبری،
[۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
که هر دو ساخته دشمنان بابک و خرّم‌دینان است، در نسبِ او طعن کرده و او را ثمره ازدواجی غیر شرعی دانسته‌اند.
روایت دیگری که در «الاخبار الطوال» آمده است و آن نیز اصلی ندارد او را از فرزندان «مطّهر بن فاطمه» دختر «ابو‌مسلم خراسانی» می‌داند.
این روایت ساخته خودِ «خرّمیان» است که منتظر بودند تا کسی از نسل ابو مسلم، ملک را از دست بنی عبّاس بگیرد.

۳.۱ - معتبرترین قول

روایتی که در الفهرست درباره نسبِ بابک و جوانی او آمده مأخوذ است از کتابی به نام «اخبار بابک» تألیف «واقد بن عمرو التّمیمی» که در دست نیست.
ظاهراً مطالب کتاب «البدء و التاریخ» درباره بابک نیز مأخوذ از همین کتاب است.
به موجب این روایت، «جاویدان بن سُهْرَک»
[۱۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
رئیس «جاویدانیّه» (از خرّمیان) هنگام بازگشت از زنجان در دهِ بلال آباد از «گِزیر» (مأمور پذیرایی از تازه واردان به ده) تقاضای منزل می‌کند و گِریز، برای توهین، او را در منزل مادر بابک جای می‌دهد. این رفتار نشان می‌دهد که مردم ده و رئیس آن مسلمان بوده‌اند و نمی‌خواسته‌اند که از یک نفر «خرّمی» در جای آبرومندانه‌ای پذیرایی کنند. جاویدان از کاردانی بابک خوشش می‌آید و با اجازه مادرش او را همراه می‌برد تا سرپرست اموال و املاک خود سازد.
پس از زمانی که بابک نزد جاویدان به سر می‌برد جاویدان بر اثر زخمی در می‌گذرد و زنِ جاویدان که عاشق بابک شده بود به یاران جاویدان می‌گوید که روح او در بابک حلول کرده است و او جانشین جاویدان است. زن جاویدان طیّ تشریفاتی بابک را جانشین جاویدان و پیشوای خرّمیان می‌سازد و خود نیز به ازدواج او در می‌آید.
این قسمت از منقولات کتاب «اخبار بابک» درست به نظر می‌آید زیرا چنان‌که از منابع دیگر نیز برمی آید خرّمیان به تناسخ معتقد و قائل به «تغییر اسم و تبدیل جسم» بودند. نیز تشریفاتی که زن جاویدان بنابراین روایت برای ارتقای بابک به مقام رهبری خرّمیان ترتیب داده بود اصیل می‌نماید.


بابک، اندک زمانی پس از وصول به جانشینی جاویدان و ریاست خرّمیان، بر ضدّ خلافت عبّاسی شورید و بر قسمت مهمّی از آذربایجان شمالی و آذربایجان شرقی چیره شد. به گفته ابن ندیم، خرّمیان اهل قتل و جنگ و غصب اموال نبوده‌اند. مقدسی می‌نویسد که خرّمیان ادیان دیگر را مُصیب می‌دانستند و از ریختن خون پرهیز داشتند مگر به هنگامی که عَلَم خلاف برافرازند.


برای شورش بابک می‌توان علل سیاسی و روحی و دینی و اقتصادی ذکر کرد.

۵.۱ - علل دینی

مرگ «هارون‌الرشید» در ۱۹۳ منجر به جنگ «أمین» و «مأمون» و کشته شدن امین و وقوع فتنه و آشوب در بغداد و عراق شد.
طبری آغاز «حرکت» بابک را در ۲۰۱ ذکر کرده است و این سال اوج فتنه در بغداد و عراق بود. بغدادیان، یعنی در حقیقت خاندان بنی عبّاس و اتباع ایشان، از تسلّط «حسن بن سهل» و ایرانیان بر بغداد ناراضی بودند. مأمون، در اثنای این بحران، امام علی بن موسی الرّضا (علیه‌السلام) را ولیعهد خود کرد و خبر آن را به اطراف و اکناف نوشت. بغدادیان پس از اطلاع از این کار مخالفت خود را ظاهر ساختند و مأمون را از خلافت خلع کردند و «ابراهیم بن مهدی» را به جای او نشاندند. در این سال قحطی و گرسنگی در خراسان و ری و اصفهان بروز کرد و مرگ و میر در میان مردم افتاد.
بنا به گفته یعقوبی،
[۱۵] یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۴۰، لیدن ۱۸۸۳.
در ۱۹۸ بیش‌تر ولایات عراق و شام و یمن و آذربایجان و ارمنستان از مرکز خلافت اطاعت نمی‌کردند و در این ولایات بعضی از سرداران عرب سر به شورش برداشته بودند.

۵.۲ - علل سیاسی

بنابه گفته مقدسی، خرّم‌دینان پس از کشته شدن ابومسلم به دست «منصور» خلیفه عبّاسی سخت به خشم آمده بودند و این امر ظاهراً برای آن بود که ابو مسلم را همچون کسی می‌دیدند که در برابر عرب قیام کرده بود و به همین دلیل پس از قتل او در پی تحقّق آرزوهایش بودند و می‌خواستند ملک و سلطنت را به ایرانیان بازگردانند.
[۱۶] مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۳۴، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
پس نهضت خرّم‌دینی نه تنها دینی که سیاسی و ملّی نیز بود.
در سال ۱۹۸ هـ. ق بیشتر سرزمین‌های عراق و شام و یمن و آذربایجان و ارمنستان از پایتخت خلافت فرمان نمی‌بردند، در این سرزمین‌ها برخی از سرداران تازی سر به شورش برداشته بودند، مامون در یکی از سالهای پر آشوب، "حاتم بن هرثمه بن اعین" را به فرمانروایی ارمنستان فرستاد ولی چند روز پس از این گماشتگی به حاتم خبر رسید که پدرش هرثمه در زندان مامون مرده است، بدینسان او با مامون سر ناسازگاری گذاشت و با سران و زمین‌داران بزرگ ارمنستان و نیز با خرم‌دینان به نامه‌نگاری پرداخت و کار مسلمانان را در نگاه آنها خرد و ناچیز جلوه داد تا آنکه بابک و خرمیان سر برآوردند و بابک بر آذربایجان چیره شد.
[۱۷] یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۷، ج۲، ص۵۴۰.


۵.۲.۱ - ارتباط ابومسلم با خرّم‌دینان

به دلیلِ فقدان مدارک نمی‌توان ابو مسلم را از خرّم‌دینان دانست و حتی انگیزه مجاهدات او را در راه تحکیم خلافت بنی‌عباس و بر انداختن بنی‌امیّه نمی‌توان به مخالفت او با عرب یا به طریق اولی با اسلام منسوب کرد، ولی ارباب مذاهب و ادیان غیر اسلامی ایران و مخصوصاً خرّم‌دینان او را قهرمانی ملّی و ضدّ عرب می‌شمردند.خرّم‌دینان پس از قتل ابو‌مسلم به دنبال فرصتی بودند تا سر برآورند، و مرگ هارون‌الرّشید و وقایع سال‌های ۱۹۳ تا ۲۰۱ فرصتی در اختیارشان گذاشت که بابک از آن استفاده کرد.

۵.۳ - تحقیر خرّم‌دینان توسط مسلمانان

عامل روانی دیگری نیز در کار بود و آن این‌که خرّم‌دینان را ظاهراً مسلمانان، اعمّ از عرب و ایرانی، تحقیر می‌کردند. داستان رفتار توهین‌آمیز گزیرِده بلال‌آباد با جاویدان حاکی از این معنی است. مقدسی می‌نویسد که اصحاب بابک در فقر و ذلّت به سر می‌بردند.(در آن‌جا باید به جای «کانَ»، «کانوا» خواند)
ظاهراً مردم خرّمی‌مذهب آن روستاها و نواحی، که از ذلّت و خواری رنج می‌برده و بنا به عقاید دینی خود منتظر قیام بوده‌اند، به دستور بابک شوریده و عمّال و مأموران خلیفه را به شرحی که در البدء والتاریخ آمده به قتل رسانده‌اند. این برخورد خونین، مسلمانانِ شهرهای دیگر را تهییج کرد و به جنگ با خرّمیان که آن را جهاد می‌دانستند برانگیخت. چنانکه در منابع آمده است، در سپاه «افشین» عدّه زیادی از «مطوّعه» یا داوطلبان جهاد بوده‌اند.

۵.۴ - علل اقتصادی

گذشته از علل سیاسی و روانی، عامل اقتصادی را نیز نباید از نظر دور داشت.
بنا به گزارش مقدسی، اصحاب بابک و خرّم‌دینان در تنگدستی می‌زیستند. این تنگدستی‌ به‌طور کلّی ناشی از تحکم عمّال دولتی و جنگ‌های امرای محلی با یکدیگر بوده است. زورگویی عمّال امری عادی بوده است، ولی شورش بر ضدّ خلافت موجب تجمّع ستمدیدگان شده است.
بنا به نقل ابن ندیم از کتاب «اخبار بابک»، زن جاویدان به بابک گفته بود که از قول جاویدان به خرّمیان خواهد گفت که بابک «جبّاران» را خواهد کشت و «دین مزدکی» را احیا خواهد کرد و آن‌ها را که خوار و پست بوده‌اند عزیز و والا خواهد کرد. پس یکی از بهانه‌های این قیام مبارزه با جبّاران و رفع ذلّت و پستی از مردم و احیای «آیین مزدک» یعنی به عقیده ایشان ایجاد مساوات در اموال بوده است. یاران بابک و خرم‌دینان در تنگدستی می‌زیستند، این تنگدستی به طور کلی برخاسته از زورگویی عاملان حکومتی و جنگهای امرای محلی با یکدیگر بوده است.
[۲۲] مقدسی، مطهر بن طاهر، البدا و تاریخ، بیروت، دار صادر، ج۴، ص۱۳۴.



چون خبر شورش بابک به گوش مأمون رسید، «یحیی بن مُعاذ بن مسلم» از موالی «بنی ذُهْل» (از شاخه‌های قبیله بنی شیبان) را مأمور ارمنستان و آذربایجان و سرکوب بابک کرد. بنابه گفته یعقوبی، یحیی بن معاذ با بابک چندین جنگ کرد که در آن‌ها هیچ‌یک از دو طرف به پیروزی دست نیافتند. پس از آن مأمون «عیسی بن محمد بن ابی خالد» را مأمور جنگ با بابک کرد و او با سپاهیان معروف به «حَرْبیّه» عازم جنگ شد، امّا شکست خورد و ناگزیر به ارمنستان بازگشت.
شکست عیسی از بابک به قول طبری در ۲۰۶ بوده است. چون کار بابک بالا گرفت مأمون «زُرَیْق بن علیّ بن صدقة الاْزدی» را به جنگ او فرستاد، ولی او نیز کاری از پیش نبرد و مأمون «محمد بن حُمَیْد طوسی» را مأمور دفع عائله کرد. محمد بن حمید سردار بزرگ و مشهوری بود و شعرای نامدار مانند «بُحْتری» و «ابو تمام طائی» او را مدح کرده‌اند. محمد در آغاز به پیروزی‌هایی دست یافت، ولی در راهی سخت و باریک به او حمله شد و به قتل رسید. به گفته طبری این واقعه روز شنبه ۲۵ ربیع‌الاول ۲۱۴ در «هشتاد سر» اتفاق افتاد.
مأمون پس از آن «عبد‌اللّه بن طاهر» را مأمور جبال و آذربایجان و ارمنستان کرد. عبد‌اللّه بن طاهر تا دینور رفت و از آن‌جا به فرماندهانی که با «محمد بن حمید» بودند دستور داد تا در مواضع خود بمانند.
در این میان «طلحة بن طاهر» که حاکم خراسان بود درگذشت و مأمون «عبد‌اللّه بن طاهر» را به جای او مأمور خراسان کرد و عبد‌اللّه به خراسان رفت. به گفته طبری،
[۲۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۱۰۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیّر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید. آنگاه مأمون «علی بن هشام» را مأمور آذربایجان و جنگ با بابک کرد.
رفتار علیّ بن هشام مقبول امرای آذربایجان نیفتاد و مأمون او را احضار کرد و به قتلش فرمان داد. به گفته طبری،
[۲۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۱۰۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
علی بن هشام قصد داشته است که نزد بابک برود.

۶.۱ - گشترش خرّمیان

گرفتاری‌های مأمون در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمت‌های دیگر ایران یعنی در «اصفهان» و «ری» و «ماسبذان» و «مهرجان کذک» (لرستان) سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بوده است.


شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردار معتصم به نام «اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب» درگرفت به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد.

۷.۱ - جدیت مضاعف

شورش خرّمیان در اصفهان و همدان و لرستان، و قدرت روز‌افزون بابک در آذربایجان، موجب شد که معتصم، برخلاف مأمون، خطر بابک را بسیار جدّی تلقی کند. به همین دلیل معتصم همه همّ و نیروهای خود را صرف برانداختن بابک کرد.
برای این‌کار یکی از سرداران بزرگ خود به نام «خیذر بن کاووس» معروف به «افشین» را که از بزرگ‌زادگان «فرغانه» بود برگزید و سردار بزرگ دیگری به نام «ابو سعید محمد بن یوسف طائی ثَغْری» را همراه او ساخت.
معتصم دستور داد تا افشین باروها و دژهایی را که بابک میان زنجان و اردبیل خراب کرده بود مرمت کند و در مواضع مناسب لشگرگاه‌هایی برای حفظ راه‌ها و تأمین وصول قوای کمکی و ارسال خواربار و تجهیزات از بغداد به اردبیل مستقر سازد.

۷.۲ - ترفندهای جنگی

ظاهراً هدف بابک از ویران کردن قلاع و استحکامات سر راه این بود که راه‌های مواصلاتی میان زنجان و اردبیل را مختل کند و بدین‌وسیله بقایای لشکریان خلیفه را در شهرها و قصبات منزوی سازد و دست ایشان را از مرکز خلافت کوتاه کند و بعد بر ایشان بتازد و کارشان را یکسره کند. از نقشه‌های جنگی او یکی هم آن بود که در مواضع مناسب کمین می‌کرد و به کاروان‌های حاملِ خواربار و تجهیزات حمله می‌برد. در اجرای این نقشه توفیق‌هایی نیز به دست آورده بود.


افشین با آمادگی کامل و تجهیزات مفصّل به راه افتاد. ارتباط کامل بغداد را با اردبیل تأمین کرد و در محلی به نام «بَرْزَنْد» در چهار فرسنگی اردبیل فرود آمد و آن‌جا راکه تا «قلعه بَذّ»، پایگاه اصلی بابک، هفت فرسنگ فاصله داشت لشکرگاه خود قرار داد و در فاصله میان دو قلعه‌ خندق‌هایی کند. شبکه جاسوسی و خبرگیری منظمی هم برقرار کرد. سپاهیانش که مرکّب از عرب و ترک و فرغانه‌ای و داوطلبان جهاد (مطوّعه) بودند به همه‌گونه تجهیزات رزمی مجهّز بودند.


چون امرای محلّی آذربایجان دریافتند که معتصم با تمام قوا تصمیم به برانداختن بابک گرفته است، از بابک روی برتافتند یا از کمک به او خودداری کردند.
«محمّد بن البعیث» که از امرای محلّی آذربایجان بود و از مرند تا کنار دریاچه اورمیه و تبریز در تصرف او بود و در ایّام شوکتِ بابک ناچار از او اطاعت اطاعت می‌کرد چون از لشکرکشی بی‌سابقه افشین آگاهی یافت روی از بابک برتافت و «عصمت کردی» یکی از فرستادگان و «اسپهبذان» بابک را به غدر گرفت و نزد معتصم فرستاد. معتصم از عصمت درباره متصرّفات بابک و راه‌ها و گذرگاه‌های بلاد او و روش جنگی او اطلاعات بسیاری به دست آورد که البته در پیروزی‌های افشین مؤثر افتاد.


در جنگی که در ۲۲۰ میان بابک و افشین در محلّی به نام «اَرْشَق» روی داد بابک شکست خورد و ناچار شد که از متصرّفات خود در اطراف اردبیل و برزند دست بکشد و به «صحرای مُغان» برود و از آن‌جا به «قلعه بذ»، که دژ اصلی او بود، پناه برد. در ۲۲۱ در ناحیه «هشتاد سر»، میان یکی از سرداران افشین به نام «بُغای بزرگ» و بابک جنگی درگرفت که به شکست «بُغا» انجامید امّا در جنگ‌های بعدی شکست در جانب بابک بود.
در ۲۲۲ معتصم یکی دیگر از سرداران خود به نام «جعفر بن دینار الخیّاط» را به یاری افشین فرستاد و پس از آن غلام خود «ایتاخ» را با سی‌میلیون درهم برای مخارج جنگی و مواجب سپاهیان گسیل کرد. ظاهراً پس از شنیدن این خبر بود که بابک به «تئوفیل» (توفیل) امپراتور روم شرقی متوسل شد و او را به جنگ با معتصم برانگیخت تا شاید بتواند از شدّت فشار سپاه افشین بر خود بکاهد.


بنا به گفته طبری،
[۲۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
چون بابک بر ضعف خود یقین کرد و خود را به هلاکت نزدیک دید، نامه‌ای به پادشاه روم نوشت به این مضمون که پادشاه عرب همه سپاهیان و جنگیان و حتّی خیّاط (یعنی جعفر بن دینار) و طبّاخ خود (یعنی ایتاخ) را به جنگ من فرستاده و کسی در دربار خلیفه نمانده است، اگر می‌خواهی به او حمله کنی بدان‌که کسی در آن‌جا نیست که رو در روی تو بایستد.


از گزارش‌های طبری بر‌می‌آید که خودِ معتصم نیز دستورهای جنگی صادر می‌کرد و درباره اداره امور جنگ به افشین پیام‌هایی می‌فرستاد، تا آن‌جا که بسیاری از داوطلبان یا مطوّعه این کُندی را از خود افشین دانستند و او را به اهمال و تعلّل در کار بابک متهم ساختند.
بعدها، هنگامی که افشین را به دستور خلیفه به محاکمه کشاندند و «مازیار» را با او روبرو ساختند، مازیار مدعی شد که افشین به او پیغام فرستاده بود که بابک خود را از روی حماقت به کشتن داد و هر چه من (یعنی افشین) کوشیدم تا مرگ را از او بازگردانم ممکن نشد.
[۲۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۳۱۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
شاید این سخنِ افشین اشاره به قول امانی بوده است که در روز پنجشنبه نهم رمضان ۲۲۲ هنگام حمله به «قلعه بذ» برای بابک فرستاده بود.


پس از جنگ‌های سخت که به کُندی پیش می‌رفت، سرانجام سپاه افشین به «کوه بَذ» رسید. بابک بر سر راه دشمن چاه‌ها و حفره‌ها کنده بود و پای اسب‌های سپاه افشین در آن‌ها فرو می‌رفت. در اینجا دسته «گِلْغَریّه» به کمک رسیدند و دیوارهای خانه‌های سر راه را خراب کردند و چاه‌ها را پرکردند.
بابک گردونه‌ای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بود و چون سپاهیان افشین خواستند از کوه بالا بروند آن گردونه را بر سر ایشان غلتاند، ولی این تدبیر نیز مفید نیفتاد و سرانجام سپاهیان و داوطلبان به درون قلعه بذ راه یافتند. اصحابِ بابک سخت دفاع کردند و افشین دستور داد تا خانه‌ها و کاخ‌های ایشان را آتش زدند. بابک از درِ دیگر قلعه وارد شد و پس از آن مقداری مال و توشه با خود برداشت و بیرون رفت و از رود ارس گذشت و خود را در پناه تپه‌ها و بیشه‌ها به ارمنستان رساند.


افشین دستور داده بود که سر راه‌ها و گردنه‌ها و راه‌های خروج از بیشه‌ها را بگیرند. در این میان امان‌نامه‌ای از معتصم رسید و افشین از یاران بابک که اسیر شده بودند خواست تا امان‌نامه را نزد بابک ببرند، اما کسی از ترس بابک جرأت این کار را نداشت. سرانجام دو تن از جان‌گذشته حاضر شدند که امان‌نامه را به بابک نشان دهند به شرط آن‌که افشین در صورت کشته شدن ایشان حافظ عیال و اولادشان بشود. پسر بابک نیز نامه‌ای به همراه ایشان برای پدرش فرستاد. اما بابک بی‌آن‌که نامه را بخواند به آورنده آن دشنام داد و او را کشت و نامه را بی‌آن‌که مُهْر از آن بردارد به گردن مقتول آویخت و آنگاه رو به دیگری کرد و دشنام‌های سختی به پسرش داد و او را بنده پستِ بی‌مقدار خواند و از پدری او اظهار بیرازی کرد.


بابک، با یکی دو تن از همراهانِ خود، خسته و گرسنه به ارمنستان رسید. در آنجا، به تفصیلی که در طبری آمده است، «سَهْل بن سُنْباطِ ارمنی»، از مالکان و امرای آن سامان، او را به بهانه پذیرایی به قصر خود دعوت کرد و بعد او را گرفت و تسلیم افشین کرد. افشین در برابر این خدمت صد هزار درهم به پسر او و یک‌میلیون درهم برای خود او از معتصم گرفت و کمربندی گوهرنشان و تاجی که علامت «بطریقان» بود به او داد و سهل بدین ترتیب به مقام بطریقی ارتقاء یافت.
[۳۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
برادر بابک به نام عبداللّه نیز که هنگام فرار بابک همراه او بود به یکی از بزرگان ارمنی به نام «عیسی بن یوسف» خواهرزاده «اصطفانوس» (استپان) پادشاه «بَیْلَقان» پناه برد و او هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.


دوتن از سرداران افشین به نام‌های «یوزباره» (یا: «یوباره») و «دیوداد» روز دهم شوّال ۲۲۲ بابک را به «برزند» نزد افشین بردند و افشین او را به سامرّا برد. در شب پنجشنبه سوم صفر ۲۲۳ وارد این شهر شدند. در آن‌جا به دستور معتصم لباسی از دیبا و کلاهی از سمور بر بابک پوشاندند و سوار فیلش کردند و از «مَطیره» تا «باب‌العامه» برای تماشای عامه گرداندند. سپس به طرز فجیعی که در تاریخ آمده او را کشتند و تنش را به دار آویختند (محّلِ داری که بابک را به آن آویخته بودند تا مدتی در سامرّا معروف بود). برادرش عبداللّه را نیز در بغداد نخست به همان شکل فجیع کشتند و تنش را در قسمت شرقی میان دو جِسْر به دار آویختند.
[۳۲] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ج۱۳، ص۴۶۲۴.

درباره عدّه کسانی که در طی بیست سال به دست بابک کشته شده و زنانی که به دست او اسیر شده بودند مطالبی در کتب تاریخ آمده است که مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد، بویژه که این اخبار از سوی مخالفانِ بابک به دست ما رسیده است. (درباره «قلعه بَذّ» و وضع کنونی آن رجوع کنید به مقاله «بَذّ»).


بابک برای نابودی اسلام و عرب به سختی فعالیت می‌کرد در این زمان مامون سرگرم گرفتاریهای ناشی از مساله ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السّلام) و نارضایتی‌های عباسیان و اعراب بود، به علاوه اقامت طولانی وی در خراسان و دور بودنش از بلاد آذربایجان و عراق فرصت مناسبی برای پیشرفت کار بابک فراهم کرده بود و همچنین گرفتاری‌های مامون در سالهای ۲۱۶- ۲۱۷ و ۲۱۸ هـ. ق در جنگ با روم شرقی و مرگ او در سال ۲۱۸ موجب شد که خرمیان در قسمت‌های دیگر ایران یعنی در اصفهان، ری، ماسبندان و لرستان سر برآورند.
[۳۳] ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۱، ج۹، ص۳۱۵۸.



(۱) ابن خرداذبه، المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۸۹، ص ۱۲۱.
(۲) ابن ندیم، الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۳) احمد بن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبد المنعم عامر، قم ۱۳۶۸ ش، ص ۴۰۲ به بعد.
(۴) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۵) سیف الله کامبخش فرد، «قلعه جمهور یا دژ بذ جایگاه خرمّدین»، بررسیهای تاریخی، دوره ۱، ش ۱ (دی ۱۳۴۵ ش)، ص ۱ـ۲۸.
(۶) علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، لیدن ۱۸۹۴.
(۷) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۵.
(۸) مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۹) حسن بن علی نظام الملک، سیر الملوک (سیاست نامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۵۵ ش، ص ۳۱۳ـ۳۱۹.
(۱۰) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، لیدن ۱۸۸۳.


۱. بیات، عزیزالله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۰، ص۲۳۴.
۲. زرین کوب، ‌ عبدالحسین، روزگاران تاریخ ایران، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص۳۳۹.
۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدا و تاریخ، بیروت، دار صادر، ج۴، ص۳۰.    
۴. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۷، ج۲، ص۵۴۰.
۵. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۴۱۶، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۷. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص ۴۰۲، چاپ عبد المنعم عامر، قم ۱۳۶۸ ش.    
۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۴، ص۳۱، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۹۵، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۱۱. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۴، ص۳۱، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۱۲. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۴۰۶، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.    
۱۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۴، ص۳۰ ۳۱، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۸، ص۵۵۶، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.    
۱۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۴۰، لیدن ۱۸۸۳.
۱۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۳۴، پاریس ۱۸۹۹ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
۱۷. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۵۷، ج۲، ص۵۴۰.
۱۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱۶، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۱۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱۶، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۲۰. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۱۶، پاریس ۱۸۹۹ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.    
۲۱. ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۴۱۷، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.    
۲۲. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدا و تاریخ، بیروت، دار صادر، ج۴، ص۱۳۴.
۲۳. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶۲، لیدن ۱۸۸۳.    
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۸، ص۵۸۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.    
۲۵. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰۷، لیدن ۱۸۸۳.    
۲۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۱۰۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۱۰۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۴، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۳۱۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۳۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۴، لیدن ۱۸۸۳.    
۳۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱، ص۱۲۳۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۳۲. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ج۱۳، ص۴۶۲۴.
۳۳. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ترجمه حمید آژیر، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۸۱، ج۹، ص۳۱۵۸.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بابک خرم‌دین»، شماره۵۷.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قیام بابک خرمدین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۹/۵    






جعبه ابزار