ایهام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایهام، در لغت به
معنی به
گمان افکندن و به پندار و
شک درانداختن، و در
دانش بدیع یکی از صنایع
معنوی و بخشی مهم از
بدیع معنوی میباشد.
مراد از ایهام آن است که لفظی با بیش از یک معنا را در
نظم و
نثر به کار برند که برخی از معانی آن نزدیک به
ذهن ، و برخی دور از ذهن باشد،
مثلِ «استوا» در آیه «اَلرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»
که به دو معناست: یکی جلوس، دوم استیلا؛ نیز مثل کلمه «عهد» در این
بیت حافظ : دی میشد و گفتم صنما عهد به جا آر {} گفتا غلطی خواجه در این
عهد وفا نیستکه دارای دو معناست: یکی روزگار، دوم پیمان؛ همچنین است کلمه «انسان» در این بیت
: مردم چشمم به خون آغشته شد {} در کجا این ظلم با
انسان کنند ، که آن نیز دارای دو معناست: یکی آدمی زاده، دوم مردمک چشم. دو معنا یا بیش از دو
معنای واژههای ایهامآمیز یا
معانی حقیقی است، یا
معانی مجازی ، یا یکی حقیقی، و دیگری مجازی است و گاه نیز به
اشتراک است و به تواطؤ،
چنانکه از دو
معنی «استوا» یکی حقیقی است و دیگری مجازی و معانی «عهد» هر دو حقیقی است.
از آنجا که «بیش از یک معنا» شامل دو معنا و بیشتر است، میتوان تعاریف ایهام را به دو قسم تقسیم کرد: مشهور و غیرمشهور.
تعریف ایهام به کاربرد لفظ دو
معنایی است، مثلِ «استوا» در آیه یاد شده و «عهد» و «انسان» در ابیات مذکور. تعریف ایهام بدین صورت، تعریفی است رایج و
مشهور که در اغلب منابع عربی و فارسی ثبت و
ضبط است. از جمله منابع به
زبان عربی ، آثاری است از خطیب قزوینی،
اسامة بن منقذ،
سکاکی ،
تفتازانی،
طیبی،
جرجانی،
و بابرتی،
و از جمله منابع به
زبان فارسی آثاری است از رشید وطواط،
شمس قیس رازی،
تاج الحلاوی،
رامی،
مازندرانی
و رضاقلی هدایت.
تعریف ایهام به کاربرد لفظ با دو معنا و بیش از آن تعریفی است غیرمشهور که در برخی از منابع بلاغی به
زبان عربی و فارسی
ضبط شده است، چنانکه مثلاً تعبیر «به چشم» در بیتی از حافظ
: مستی به
چشم شاهد دلبند ما خوش است {} زان رو سپردهاند به مستی زمام ما که دارای سه
معنی است:
۱. از دیدگاه دلبند ما مستی خوش است، یعنی
معشوق ما مستی را میپسندد.
۲. در چشم دلبند ما، یعنی برای چشم دلبند ما مستی خوش است، به عبارت دیگر تنها مستیِ چشم دلبند ما خوش است.
۳. مستی، تنها با پیمانه چشمان معشوق دلبند ما خوش است.
کاشفی ضمن تصریح بدین معنا که لفظ ایهامآمیز بیش از دو معنا نیز میتواند داشته باشد، به طرح شواهدی میپردازد که دارای سه
معنی و گاه دارای هفت
معنای ایهامی هستند.
از دیدگاه علمای
دانش بدیع ، معانی ایهامی دارای دو ویژگی است:
۱. قُرب و بُعد، که مراد از آن نزدیکی به ذهن و دوری از
ذهن است. بدینترتیب که ذهن شنونده با برخی از معانی آشناست و آنها را به آسانی در مییابد و با برخی از معانی کمتر آشنا، یا بیگانه است و به اصطلاح
معنی را بعید و غریبمییابد و دیرتر به دریافتآن نائلمیشود. چنانکه «جلوس»،
معنای نزدیک و آشنای «استوا»، و «استیلا»،
معنای دور آن است و «آدمیزاده»
معنای نزدیک «
انسان »، و «مردمک»
معنای دور آن است.
۲. مقصود و غیرمقصود، که مرادازآن، ایناست که
معنینزدیک، غیر مقصود است و مراد گوینده نیست و
معنی بعید، مقصود و مراد گوینده است، چنانکه مراد از «استوا» در آیه یاد شده «استیلا»، و مراد از «انسان» در بیت
حافظ ، «مردمک چشم» است. این دو ویژگی را در تمامی منابع پیشین میتوان یافت.
مراد از توازی
معنایی در ایهام آن است که معانی ایهامی، و دست کم اغلب این معانی موردنظر گوینده و مقصود اوست و شنونده، همزمان، یا با تقدیم و تأخیر بدان معانی توجه خواهد کرد.
توازی
معنایی به دو قسم تقسیم میشود: تساوی
معنایی، اختلاف
معنایی.
چنان است که معانی ایهامی در ابهام و صراحت و در دوری و نزدیکی به
ذهن یکسانند و همزمان به ذهن میآیند، مثل معانی «عهد» در بیت حافظ
که شنونده هر دو
معنی آن را همزمان در مییابد و چنین ادراک میکند که «در پیمان نکورویان چونان روزگار وفا نیست».
چنان است که برخی از معانی ایهامی، صریحتر از دیگر معانی است و در نتیجه به ذهن نزدیکتر است و زودتر دریافت میشود و برخی از معانی دارای صراحت کمتری است؛ بنابراین دورتر از ذهن است و دیرتر به ذهن متبادر میگردد و این امر، به هیچ روی حاکی از مقصود بودن و مقصود نبودن نیست. چنانکه در مصراع «در کجا این ظلم با انسان کنند»
نخست، از «انسان»
معنی «آدمیزاده» مفهوم میشود و مصراع، بیانگر اعتراض بر ستمی میگردد که بر
انسان میرود، و سپس
معنای «
مردمکچشم » بهذهنمیآید و مصراع، بیانگر شکوه
عاشق از معشوق میشود.
بدینترتیب، «مقصود» و «غیرمقصود» امری است نسبی که
زمان و مکانی که
شعر در آن سروده و خوانده میشود از یک سو، و قصد و
نیت خواننده و حال و هوای او از سوی دیگر در اراده یکی از معانی ایهامی تعیین کننده خواهد بود. سخن برخی از دانشمندان بلاغت مبنی بر «اراده یکی از دو معنا یا یکی از معانی ایهامی»
مؤید این معنا، و در نهایت قرینهای است بر تأیید «توازی
معنایی» که با اصل «شمول
معنایی شعر» پیوندی ناگسستنی دارد.
ایهام را به چند اعتبار میتوان تقسیم و طبقهبندی کرد:
ایهام به اعتبار ملائمات
معنی قریب و بعید به پنج قسم تقسیم میگردد:
ایهامی است که به نظر برخی از علمای بلاغت مجرد از ملائمات هر دو
معنی است
و به نظر اکثر علمای این فن، ایهامی است مجرد از ملائمات
معنی قریب
و ناگزیر همراه با ملائمات
معنی بعید.
از شواهد ایهام مجرد، در
زبان عربی «استوا» در آیه یاد شده است و در زبان فارسی بیتی است از «بوستان»
سعدی که در آن لفظ ایهامآمیز «خُرده» (به
معنی ۱. خرد و ریز، ۲. آتش) همراه با ملائمات
معنی بعید آن، یعنی همراه با ملائمات
آتش که عبارتند از «افروختن» و «سوختن» به کار رفته است: به خرده توان آتش افروختن {} پس آنگه درخت کهن سوختن
ایهامی است همراه با ملائمات
معنی قریب، مثل آیه «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْد½»
که لفظ موهم «اید» (جمع ید به دو
معنی: ۱. دست، ۲. قدرت) همراه با ملائم
معنی قریب آن، یعنی «بَنَیْناها» است.
از جمله شواهد ایهام مرشح در زبان فارسی، بیتی است از حافظ
: ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است {} حالهجران تو چهدانی که چهمشکل حالیاستدر این بیت «ماه» با دو
معنی اصلی (۳۰ روز) و استعاری (معشوق) لفظ ایهامآمیز است که با ملائمات
معنی قریب (۳۰ روز)، یعنی با «هفته» و «
سال » همراه شده است.
تهانوی ایهام مرشح را مقرون به ملائمات
معنی قریب یا
معنی بعید میداند.
ایهامیاست کهبا ملائمات هردو
معنی - قریب و بعید - همراه است، مثل لفظ ایهامآمیز «یاقوت» در این بیت: بود ز خطِ تو حرفی بهاش صد کان لعل {} گر ابن مُقله بود مشتریش ور یاقوت که موهم دو معناست:
۱. سنگ قیمتی (
معنی قریب) که متناسب است با «کان»، و «لعل».
۲. نام خطاط مشهور (
معنی بعید) که متناسب است با «ابنمقله» (نام خطاطی دیگر)، «خط» و «حرف».
ایهامی است همراه با ملائمات
معنی بعید،
مثل «ذَنَب السرحان» (۱. دُم گرگ =
معنی قریب، ۲. علامت طلوع فجر =
معنی بعید) و «غزاله» (۱.
آهو و
شیر =
معنی قریب، ۲. خورشید =
معنی بعید) در بیتی از مسعود سعد: اَری ذَنَبَ السَّرحان فی الافق ساطعاً {} فهل ممکنٌ اَنّ الغَزالة تطلع، که
معنی بعید «ذنب السرحان» همراه است با «افق» و «غزاله» و «طلوع (تطلع)»؛ و نیز مثلِ «خزان» (۱. فصل پاییز =
معنی قریب، ۲. خزنده =
معنی بعید) و «بهار» (۱. فصل بهار =
معنی قریب، ۲. بتکده =
معنی بعید) در بیتی از قوامی رازی: بخت سوی درت
خزان آید {} راست چون بتپرست سوی بهار که
معنی دور «خزان» (خزنده) متناسب است با «آمدن» و «در» و
معنای دور «بهار» متناسب است با «بتپرست».
ایهامی است که از تصرف در عبارت و به دنبال زمینهسازی لفظی به بار میآید
و واژههای زمینهساز، در شمار ملائمات یکی از معانی ایهامی هستند، مثلِ لفظ «مندوب» در این بیت: لَقضیتُ نحباً فی جنابک خدمةً {} لاَکون مندوباً قضی مفروضا، که با زمینهسازی لفظی و آوردن لفظ «مفروض»، درپی آن، ایهامآمیز شده، و دو معنا یافته است:
۱. عمل
مستحب (
معنی قریب).
۲. مُرده که بر او میگریند (
معنی بعید) و مراد از «مندوب» همین
معنی است
و در زبان فارسی مثلِ بیت عالَمی دارابجردی: آمد آن مه ز
سفر جانب سرگشته خویش {} آمد اینم عجب از طالع برگشته خویشدر این بیت مصراع اول که بیانگر «بازگشت ماه (معشوق) از سفر» است، زمینهساز ایهامآمیز شدن «طالع» (۱. بخت =
معنی قریب، ۲. معشوق =
معنی بعید) در مصراع دوم شده است.
از انواع پنجگانه ایهام به اعتبار ملائمات معانی نوع اول و دوم (مجرد و مرشح) را قدما
مطرح کردهاند و نوع سوم و چهارم و پنجم (موشح، مبیّن و مهیا) از سوی متأخران مطرح شده است.
ایهامها، غالباً دو
معنایی هستند. میتوان ایهامهای دو
معنایی را ایهام عادی خواند و ایهامهایی را که سه
معنی و بیش از آن دارند، چنانکه کاشفی
بیان کرده است، دو قسم دانست:
یعنی ایهامهای سه
معنایی، مثل تعبیر ایهامآمیز «به چشم» در بیتی از
حافظ .
یعنی ایهامهایی که بیش از سه
معنی افاده میکنند و به قول کاشفی گاه تا هفت
معنی به بار آمده است.
ایهام به اعتبار افراد و ترکیب شامل ایهام مفرد و مرکب است:
عبارت است از ایهام در واژهها یا واژههای ایهام آمیز، مثل «عهد» در بیتی از حافظ
و «انسان» در بیتی دیگر
که پیشتر مورد بحث قرار گرفت.
شامل جملههای ایهامآمیز و ایهام گونهگون خوانی است:
جمله یا تعبیری است موهم دو یا چند
معنی، مثل جمله «با خود دار» در بیتی از
حافظ : نشان اهل خدا عاشقی است، با خود دار {} که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
که موهم دو معناست:
۱. عاشقی را با خود دار و عاشق باش که اهل
خدا عاشقند.
۲. این راز را که «در مشایخ
شهر نشان
عشق نیست» با خود دار و رازدار باش.
چنین است تعبیرهایی مثلِ «به تاب رود» در مصراع «چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود»،
و «
شمع به افسانه بسوخت» در مصراعِ «که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت».
ایهامی است که از چگونگی
قرائت یا از گونهگون خواندن عبارت، تعبیر، مصراع و
بیت به بار میآید. به همین سبب، میتوان بر آن نام «ایهام گونهگون خوانی» نهاد.
گونهگون خوانی، معلول عوامل مختلفی است که از جمله آنها چهار عامل را میتوان یاد کرد:
یعنی میتوان عبارتی یا مصراعی را هم به صورت خبری خواند، هم به صورت پرسشی و از آن دو
معنی به دست آورد، مثلاً میتوان این مصراع را: «جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را»
اولاً، به صورت خبری خواند تا از آن این
معنی به دست آید: «جواب تلخ زیبنده لب لعل شیرین معشوق است»؛ ثانیاً، به صورت پرسشی
قرائت کرد تا این
معنی به بار آید که «جواب تلخ زیبنده لب لعل شیرین معشوق نیست».
یعنی با تأکید ورزیدن و تکیهکردن بر واژه یا تعبیری از یک عبارت یا یک
بیت میتوان به سخن
معنایی خاص بخشید و با تأکید و تکیه کردن بر واژه یا تعبیری دیگر از همان عبارت و همان بیت از آن
معنایی دیگر به دست آورد، چنانکه میتوان با تکیه کردن بر بخشهای مختلف مصراع «جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را» از آن معانی مختلف استخراج کرد، بدین ترتیب که اولاً، با تأکید بر «جواب تلخ» این
معنی را به دست داد که «تنها جواب تلخ زیبنده لب لعل شکرخاست و جز جواب تلخ آن را نزیبد»؛ ثانیاً، با تکیه کردن بر تعبیر «میزیبد لب لعل شکرخا را» بدین معنا رسید که «جواب تلخ، تنها زیبنده لب معشوق است و جز لب معشوق، جواب تلخ زیبنده هیچ لبی نیست».
چنان است که میتوان به مدد رسمالخط تعبیری را گونهگون خواند و از آن معانی گونهگون به دست آورد، مثل تعبیر «برای» در مصراع «مکن! که آن گل خندان برای خویشتن است»
که تعبیر «برای» را به دو صورت میتوان خواند: یکی، «به رای»، یعنی «آن گل خندان به رای خود (مستبد الرأی) است»؛ دوم، «برای»، یعنی «آن گل خندان برای خود و به فکر خود است».
کاشفی از این عامل به «شبه ایهام» تعبیر کرده است.
چنان است که با پیوند دادن بخشی از عبارت یا بیت به بخش قبل یا بعد آن، عبارت یا
بیت را گونهگون خوانند و معانی مختلف به دست آورند، به عنوان مثال در این بیت حافظ
: آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی {} مستان تو خواهم که گزارند نمازم، میتوان از دو گونه قرائت پیروی کرد: یکی آنکه تعبیر «چوصراحی» را به ما قبل آن پیوست و مفهوم «مرگ صراحی» به دست داد؛ دوم آنکه همین تعبیر را به مابعد (مصراع بعد) وصل کرد و از آن
معنای «نماز صراحی» به دست آورد.
ایهامی است که قطعنظر از ارتباط و تناسب واژه یا تعبیر ایهامآمیز با واژهها و تعبیرهای دیگر سخن، به بار میآید، مثل ایهام واژه «عهد»
و ایهام واژه «
انسان »
که پیشتر موردبحث قرار گرفت.
ایهامی است که براساس ارتباط و تناسب واژه یا تعبیر ایهامآمیز با واژهها و تعبیرهای دیگری که در سخن است، حاصل میشود. ایهام نسبی، گوناگون است و گونههای مختلف آن در طول
زمان ابداع شده است.
بنابراین، میتوان ایهامهای نسبی را به انواع مشهور و غیرمشهور تقسیم کرد.
انواعی است که شماری از آنها ابداع و ابتکار قدما، و شماری ابداع و ابتکار علمای بدیع تا
سده های اخیر است:
مبتنی بر تناسب یکی از معانی واژههای ایهامآمیز با دیگر معانی است،
مثل تناسب «زال» (پدر رستم) با «دستان» (لقب زال) در بیت حافظ
: به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو {} ترا که گفت که این زال، ترکِ دستان گفت
مبتنی بر
تضاد یکی از معانی واژههای ایهامآمیز با دیگر معانی است،
مثل تضاد «تر» و «خشک» در
معنای ظاهری و اصلی آنها در این بیت
: ز زهد خشک ملولم، کجاست باده ناب {} که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
کاربرد واژه ایهامآمیز است در بیتی که دارای صنعت عکس یا صنعت قلب است،
مثل ایهام واژه «گور» (۱. گورخر، ۲. قبر) در بیت خیام
: بهرام که گور میگرفتی همه عمر {} دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!
ذکر الفاظ مکرر ایهامآمیز است در سخن که به ظاهر تأکید به نظر میرسد، مثل لفظ «قرار» و «خمار» در این بیت مسعود سعد
: ربود از دلم آن زلف بیقرار، قرار {} نهاد در سرم آن چشم پر خمار، خمار
که دو صورت دارد: صورت قدیم و صورت جدید:
چنان است که لفظی دو
معنایی در سخن بیاورند و یکی از معانی آن را
اراده کنند و آنگاه ضمیری را به
معنای دیگر آن بازگردانند
مثال معروف و رایج آن در زبان فارسی،
استخدام لفظ «گلستان» است از سوی سعدی
در
معنای «گلزار» و بازگرداندن ضمیر «ش» متصل به «همایونش» به
معنای دیگر گلستان، یعنی کتاب گلستان : امید هست که روی ملال در نکشد {} از این سخن که گلستان نه جای دلتنگی است علیالخصوص که دیباچه همایونش {} به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگی است
چنان است که اولاً، یک فعل ایهامآمیز در کلام با دو اسم همراه شود و دو
معنی به بار آورد، مثل فعل «نواخت» (۱. ساز زد، ۲. مرحمت و لطف کرد) در بیت
سعدی : شنیدم که جشنی ملوکانه ساخت {} چو چنگ اندر آن بزم خلقی نواخت، که فعل «نواخت» یک بار با «چنگ» ترکیب میشود: «چنگ نواخت»، یعنی «ساز زد» و یک بار با «خلقی» : «خلقی را نواخت»، یعنی مورد لطف قرار داد
ثانیاً یک اسم ایهامآمیز با دو فعل در کلام ترکیب شود و دو
معنی به دست دهد، مثل «اللهاکبر» (۱. دروازه اللهاکبر شیراز، ۲. اللهاکبر اذان) در غزلی از سعدی
: بازآ که در فراق تو چشم امیدوار {} چون گوش روزهدار بر اللهاکبر است، یعنی: چشم امیدوار (عاشق) بر اللهاکبر (دروازه اللهاکبر) است، یعنی انتظار میکشد؛ گوش روزهدار بر اللهاکبر (اذان) است تا روزه بگشاید.
صورت جدید استخدام را میتوان در شمار انواع غیرمشهور نیز قرار داد.
انواعی است که از سوی معاصران
ابداع شده، و همانند انواع مشهور، شهرت نیافته، و شناخته نشده است:
از دریافتهای گرکانی،
و چنان است که لفظ یا الفاظی در سخن آورند که در
زبان دیگر (زبان عربی) ترجمه لفظ پیش از آن باشد، ولی گوینده
معنی دیگری از آن اراده کند، مثل «شهر» در بیت حافظ
که در
زبان عربی به
معنی «ماه (۳۰ روز)» است و گوینده آن را در
معنی «بَلَد (شهر)» به کار برده، و در بیت مورد بحث، ترجمه لفظ «ماه» است که در صدر قرار گرفته، و یکی از دو
معنی آن، ماه در
معنای ۳۰ روز است: ماهم این هفته شد از شهر و به چشمم سالی است {} حالهجران تو چهدانی که چه مشکل حالیاست
از دریافتهای تقوی صاحب هنجار گفتار،
و چنان است که کلام موهم این امر شود که ضد از ضد پدید میآید، چنانکه از کلام حافظ
چنین انگاشته شود که «انفاس حیات بخش عیسی»، سبب «
مرگ » میشود (حیات، ضدمرگ) : این قصه عجب شنو از بخت واژگون {} ما را بکشت یار به انفاس عیسوی
که آن نیز از دریافتهای تقوی،
و چنان است که کلام، موهم مشابهت دوچیز غیرمشابه شود، چنانکه در اینبیت: نه خود سریر
سلیمان به باد رفتی و بس {} که هر کجا که سریری است، میرود بر باد «بر باد رفتن سریر سلیمان» با دو
معنی (۱. باد آن را به حرکت میآورد، ۲. نابود شد) موهم این معناست که دیگر سریرها نیز همانند سریر سلیمان با باد به حرکت میآیند.
ایهامی است براساس تداعی معانی و آن چنان است که واژهای در کلام، واژه یا واژههای هم شکل و هم صدای خود را تداعی کند و به
ذهن متبادر سازد،
مثل تداعی و تبادر «خیش» به وسیله «خویش» در مصراع «یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو».
ایهام را به نامهایی دیگر نیز خواندهاند و میتوان آنها را به دو قسم مشهور و رایج، و غیرمشهور و غیررایج تقسیم کرد:
بعد از عنوان ایهام مشهورترین و رایجترین نام، توریه است که در لغت به
معنی پوشانیدن
حقیقت است و چون در این صنعت
معنی پوشیده میشود، آن را بدین نام خواندهاند. با توجه به عنوان
توریه ، از
معنی قریب به «مورّی به»، و از
معنی بعید به «مورّی عنه» تعبیر میگردد. برخی از علمای بلاغت، به ویژه در زبان عربی این نام را بر ایهام ترجیح دادهاند.
۱.
تخیل .
۲.
تخییل .
۳.
تمثیل .
۴.توجیه
.
۵.
کنایه .
۶.
مغلطه .
ابهام به نظر برخی از علمای بلاغت نام دیگری است بر ایهام و به نظر اکثر علما صنعتی است که با ایهام متفاوت است، اما با آن ارتباط دارد:
بر طبق نظریه برخی از علمای بلاغت، ابهام و ایهام مترادفند، چه، یکی از نامهای ایهام، توجیه
است و توجیه یا محتمل الضدین نامی است بر ابهام.
بر طبق نظریه اکثر علمای بلاغت ابهام و ایهام دو صنعت مرتبط با یکدیگرند.
نام دیگری است بر صنعت توجیه، یا محتمل الضدین و آن چنان است که کلام محتمل دو
معنی متضاد باشد
مثل این بیت: دید چون محراب ابروی بتان عشوه ساز {} جای آن دارد که شیخ شهر بگز (ذ) ارد نماز، که مصراع دوم محتمل دو
معنی به جا آوردن و ترک کردن نماز است.
اولاً، صفت اثر ادبی است و
شعر به عنوان کلام انشایی اگر مبهم نباشد، شعر نیست؛ ثانیاً، برخی از صنایع در ایجاد ابهام، مؤثرند. از جمله این صنایع، ایهام است و ابهام در
معنی خاص، یعنی صنعت توجیه یا محتمل الضدین.
بنابراین، رابطه ابهام و ایهام، رابطه عام و خاص است. بدینترتیب که هر ایهامی، ابهام هست، اما تنها برخی از ابهامها ایهام به شمار میآیند. گفتهاند در ابهام، مقصود
شاعر روشن نیست و احتمال
اراده هر دو
معنی هست، اما در ایهام مراد شاعر
معنی بعید است.
بخش پنجم - ارزش هنری (زیبایی شناختی)
ایهام با نگاهی برجستهترین و مؤثرترین صنعت بدیعی است و میتوان ارزش هنری آن را به ارزش هنری استعاره در
علم بیان مانند کرد. به نظر
حافظ شناسان، مهمترین خصیصه شعر حافظ ایهام است
و از آنجا که شعر وی از منظر
نقد زیبایی شناختی، هنریترین شعر است، میتوان به ارزش ایهام به عنوان صنعتی مؤثر و هنر آفرین پی برد. فراتر از آن، ایهام و گونههای آن را از عوامل بلاغت
قرآن کریم دانستهاند و خصیصه آیات متشابه شمردهاند
چنانکه سیوطی در الاتقان
و بابرتی در شرح التخلیص
نظریه
زمخشری را مبنی بر اینکه ایهام، لطیفترین و دقیقترین ابواب معانی است، نقل کرده، و بر آن تأکید ورزیدهاند. کاشفی نیز در بدایع الافکار ایهام را «ادقّ صنایع و الطف بدایع» میشمارد
و ابناثیر در المثل السائر اعلام میدارد که ایهام از جمله «مغالطات
معنوی» است و آن، دلپذیرترین و شیرینترین مغالطه
معنوی به شمار میآید
و بدینسان، بر تأثیر ایهام و ارزش هنری و زیبایی شناختی آن تأکید میکند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) ابناثیر، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
(۳) ابنرشیق، العمده، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۹۷۲م.
(۴) ابوالبقاء کفوی، الکلیات، به کوشش عدنان درویش و محمد مصری، دمشق، ۱۹۸۲م.
(۵) عبدالنبی احمدنگری، جامع العلوم، به کوشش قطبالدین محمود، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۶) اسامة بن منقذ، البدیع فی نقد الشعر، به کوشش احمد احمد بدوی و حامد عبدالمجید، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۷) محمد بابرتی، شرح التلخیص، به کوشش محمد مصطفی رمضان صوفیه، طرابلس، ۱۹۸۳م.
(۸) بدایعنگار لاهوتی، بدایعالاشعار، مشهد، ۱۳۳۶ش.
(۹) عبدالرحمان برقوقی، شرح التلخیص خطیب قزوینی، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۱۰) علی تاج الحلاوی، دقایق الشعر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۱) مسعود تفتازانی، شرح المختصر، قم، انتشارات نجفی.
(۱۲) مسعود تفتازانی، مطول، قم، مکتبةالداوری.
(۱۳) نصرالله تقوی، هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۱۴) محمداعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش مولوی محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۱۵) علی جرجانی، التعریفات، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۱۶) حافظ، دیوان، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۱۷) محمد خطیب قزوینی، الایضاح، به کوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۸) اصغر دادبه، «توازی
معنایی در ایهامهای حافظ»، حافظ شناسی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۹) اصغر دادبه، «شمول
معنایی شعر حافظ و تأویلهای یکسونگرانه»، فصلنامه اصفهان، ۱۳۷۷ش.
(۲۰) اصغر دادبه، «مرگ صراحی، نماز صراحی»، حافظ شناسی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۱) حسن رامی تبریزی، حقایق الحدائق، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۲) محمد رشید وطواط، حدایق السحر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۲۳) سعدی، «بوستان»، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، دنیای کتاب.
(۲۴) سعدی، «غزلیات»، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، دنیای کتاب.
(۲۵) سعدی، «گلستان»، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، دنیای کتاب.
(۲۶) سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، دنیای کتاب.
(۲۷) یوسف سکاکی، مفتاح العلوم، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
(۲۸) سیوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، ۱۳۶۳ش.
(۲۹) شمس قیسرازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۳۰) سیروس شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۱) حسین طیبی، التبیان، به کوشش هادی عطیه مطر هلالی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳۲) عبدالواسع هانسوی، رساله، لکهنو، مطبع مصطفایی.
(۳۳) علیخان مدنی، انوار الربیع فی انواع البدیع، به کوشش شاکر هادی شکر، نجف، ۱۳۸۹ق/۱۹۶۹م.
(۳۴) میرشمسالدین فقیر دهلوی، حدایق البلاغت، لکهنو، ۱۸۷۲م.
(۳۵) حسین کاشفی، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۶) محمدحسین گرکانی، ابدع البدایع، تهران، ۱۳۲۸ش.
(۳۷) شیرعلی لودی، مرآةالخیال، به کوشش ملک الکتاب شیرازی، بمبئی، ۱۳۲۴ق.
(۳۸) محمدهادی مازندرانی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۳۹) منوچهر مرتضوی، مکتب حافظ، تبریز، ۱۳۷۰ش.
(۴۰) نجفقلی معزی، دره نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۴۱) محمود نشاط، زیب سخن، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۴۲) رضاقلی هدایت، مدارج البلاغه، شیراز، ۱۳۵۵ش.
(۴۳) صادق هدایت، ترانههای خیام، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۴۴) جلالالدین همایی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ایهام»، ج۱۰، ص۱۷.