اویسیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از جمله فرقههای ضاله که در
اسلام بوجود آمده است
فرقه صوفی و صوفیگری است که به ادعای محققین
صوفیه از
قرن دوم به بعد وارد اسلام شده است و به نظر بعضی پیدایش این کلمه در اسلام موقعی بود که
مسلمین شروع به یادگرفتن علوم از
یونان نموده و ضمنا کلمات یونانی را هم به صورت
عربی در میآوردند.
و به مرور
زمان خود تصوف هم به مکتبهای متعددی در آمد و خود را بهترین امت و از جمله کسانی که از یاد
خدا غافل نمیشوند میداند. از جمله آن مکتبها مکتب اویسیه است که در این مقاله مورد بررسی واقع می شود.
در سدههای ۶ و ۷ق به آن دسته از صوفیان که در سلوک به شیخ و پیری معیّن انتساب نداشتند و با
توسل به روحانیتِ
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منازل سلوک را طی میکردند و بدون واسطه، به امداد روحانی نبی پرورش مییافتند، اویسی گفته میشد.
این تعریف از اویسیه هرچند در همه ادوار تصوف نزد مشایخ و دانشمندان
خانقاه مقبول و پذیرفته بوده است، اما اشارات نویسندگان صوفی دورههای بعد، همچون
عبدالرحمان جامی نشان میدهد که این عنوان از
قرن ۸ق به بعد، بر صوفی سالکی اطلاق میشده است که به ظاهر از شیخی متابعت و پیروی نمیکرده، و به پیرو شیخی از مشایخ گذشته متوسل میشده، و حل مشکلات
سلوک را از روحانیت او میخواسته است. (و اویسی خوانده شده است و گفتهاند که عطار نیشابوری بر اثر تجلی نور منصور حلاج بر روح او پرورش یافته، و اویسی محسوب شده است.)
صوفی در
لغت: صوف، پیرو طریقت تصوف، پشمینه پوش.
صوفی در
اصطلاح همانند معنای لغوی را دارد بنابر این کلمه صوفی و تصوف عبارت از لباس پشمینه پوشیدن میباشد عدهای معتقدند صوفیه برای پشمینه پوشی تاسی به
حضرت داود و
یحیی و
موسی و
عیسی (علیهمالسّلام) و خلاصه حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کردهاند و به همین دلیل چون صوف را
لباس پیامبران میدانند و میخواهند به راه آنان روند پوشیدهاند به همین دلیل صوفیه دوره نخستین خرقه از پشم خشن تهیه میکردند و بر دوش میافکندند یا میپوشیدند.
(برای اطلاعات بیشتر به مقالات تصوف رجوع شود.)
اویسیه عدهای از صوفیهاند که حدودا قریب به یک قرن است که پیدا شدهاند برخلاف روش و سیرهای مخصوص صوفیه، اویسیه را که دارای
فرقه نبودهاند منسوب به حضرت
اویس قرنی (علیهالسّلام) و فرقهای را تاسیس کردهاند.
که اویسی سالکی را گویند که مراد و پیری ندارد و از روحانیت رسول اکرم یا یکی از بزرگان طریقت کسب فیض میکند.
چون اویس بدون آنکه به دیدار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نایل آید به آن حضرت
ایمان آورد و از جانب آن حضرت بشارتی در حق او داده شد صوفیان به کسانی که بدون رسیدن به حضور مرشدی از روحانیت او کسب فیض کنند اویسی گویند.
بنابر قول بزرگان تصوف چون هجویری و عطار و جامی اویسی به کسی گویند که از روحانیت یکی از مشایخ گذشته استفاده برده و تحت
تربیت او قرار گیرد و قول آن مورد تایید تمام سلسلههای تصوف میباشد
مانند شیخ ابوالحسن خرقانی که ایشان در سلوک از روحانیت ابویزید بهرهور میشد.
و عدهای بر این باورند که حضرت رسول اویسیان را بیواسطه غیری در تحت تربیت خود قرار میدهد
اویسی نام طریقت ندارد تظاهر به درویشی نمیکند اهل خانقاه نیست پیر دلیل و پیر طریقت ندارد و خود هیچگاه گرد داعیه ارشاد نمیگردد. چنانکه مینویسند،
قومی باشند که ایشان را اویسیان گویند ایشان را به پیر نیازی نیست، ایشان را
نبوت در حجر خود پرورش دهد بیواسطه غیری چنانکه اویس را داد اگر چه به ظاهر خواجه
انبیا را ندید اما پرورش از او مییافت.
اویس بن عامر قرنی از بزرگان تابعین و از جمله چهار نفر زهاد
پرهیزگاری است که از
امیرمومنان (علیهالسّلام) پیروی نمودهاند او با اینکه در زمان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میزیست ولی به دیدار آن حضرت نایل نشد. آنگاه که از یمن برای دیدار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه آمد و سعادت زیارت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نصیبش نگشت و مراجعت نمود پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حق او فرموند (انی لاجد نفس الرحمن انی لاجد نفس الرحمن یاتینی من قبل الیمن)
نسیم رحمت را میابم نسیم رحمت را میابم که از جانب
یمن به من میآید.
در شرف او همین بس که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را ندیده سلامش رسانیده.
و میفرمود: تفوح روائح الجنة من قبل قرن وا شوقاه الیک یا اویس القرنی الا و من لقیه فلیقرئه منی السلام فقیل یا رسول الله و من اویس القرنی فقال صان غاب عنکم لم تفتقدوه و ان ظهر لکم لم تکترثوا به یدخل الجنة فی شفاعته مثل ربیعة و مضر یؤمن بی و لا یرانی و یقتل بین یدی خلیفتی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب ع فی صفین
(بوی
بهشت را از جانب یمن استشمام میشود چه قدر به تو اشتیاق دارم ای اویس قرنی، اگاه باشید هرکسی از شما آن را دید
سلام مرا به او برساند، گفته شد یا رسول الله اویس قرنی کیست فرمودند اگر از شما غایب شود او را نمییابید و اگر بر شما ظاهر شود به او مشقت و سختی نرسانید و طائفهای مثل ربیعه و مضر بوسیله شفاعتش داخل بهشت میشود او بدون اینکه مرا ببیند به من ایمان آورده و در محضر جانشین من
حضرت علی (علیهالسّلام) در
صفین به
شهادت میرسد.)
صوفیان میگویند: اویس وقتی شنید که در یکی از جنگها یکی از دندانهای پیامبر شکسته است، یکی از دندانهای خود را شکست.
(که صحت این قصه معلوم نیست). گویند که اویسیان
افغانستان دندانها خود را بالکل در میآوردند و برخی از اویسیان بنا به تبعیت اویس قرنی یک
دندان خود را در میآوردند این عده را بدین جهت اویسی میگویند که اویس قرن بدون انکه به حضور پیامبر اکرم شرفیاب شود تحت تربیت روحی او بود و سرانجام در
جنگ صفین در رکاب مولای متقیان شربت شهادت نوشید.
اویس در غزوه صفین خدمت حضرت علی (علیهالسّلام) آمد و گفت دستت را دراز کن تا
بیعت کنم حضرت علی (علیهالسّلام) پرسید بر چه اصولی بیعت خواهی کرد گفت بر آن که از تو
اطاعت کنم و تا روز
مرگ در راه تو
جهاد کنم و پس از این بیعت به جهاد رفت و به شهادت رسید.
اساسا اویس قرنی از پارسایان
تابعین بوده و افکارش با اصول تصوف توام نبوده است، چه بسا در زمان او از تصوف به معنای امروزی اثری نبوده است
و حتی بنابر قول عدهای در آن زمان نامی از تصوف و صوفیگری نبوده و کسانی که به
دین بسیار علاقه نشان میدادند عباد و
زاهد نامیدند.
پس اینکه برخی از شیفتگان تصوف برای اصالت دادن به آن تلاش میکنند تا برای تصوف، پیشینه و قدمتی به بلندای تاریخ اسلام بیابند، تلاش بیثمری است زیرا
عقائد صوفیه یا صوفیان به اصطلاح
مسلمان تفاوتهای بسیار و اختلاف آشکاری است و حتی سران صوفیه هم به اویس قرنی طریقه خاص نسبت ندادهاند و اینکه عدهای از مشاهیر صوفیه مانند
محمود بن عثمان و مستعلی شاه شیروانی و صاحب طرائق الحقائق شجرهای را نسبت به اویس قرنی دادهاند، این شجره همانطور که صوفیه معتقدند شجره صحبت است نه ارشاد زیرا اویس قرنی قبل از حضرت امیرالمومنین علی
شهید شده است و از نظر غیر صوفیه هم مدرکی که دال بر تاسیس فرقه از ناحیه علی باشد نه اویس قرنی، بلکه به هیچ کدام از
صحابه داده نشده است.
چنانکه بعضیها میگویند: نشر سلسله از اویس معلوم نیست و بعضی اسناد خود را در طریقت بوی نسبت دادهاند که این اسناد اشتباه میباشد، یقین جمعی بفیض او رسیدهاند و لیکن دلیل نمیشود که تعیین نموده باشد کسی را که بعد از او دستگیری نماید.
پس از نظر صوفیه، فرقهای به نام اویسیه وجود ندارد و لیکن اخیرا طایفه عنقا برخلاف سیره صوفیه به تاسیس آن اقدام کرده و خود مدعی ریاست آن شدهاند.
جلال الدین علی میرزا ابوالفضل بن مولا علی بن هاشم طالقانی قزوینی متخلص به عنقا (پرندهای بزرگی است که او را عنقا مینامند به خاطر دراز بودن گردنش، و عنقا مغرب هم پرندهای است مجهول الجسم که یافت نشده است.)
متولد (۱۲۶۶ق) و درسال ۱۳۲۳ قمری درگذشت و در
ابن بابویه مدفون گردید و محمد ابن عنقا هم در جوار
پدر مدفون گشته و بوسیله صادق عنقا مقبره آئینه کاری گردیده. جلالدین مرید سید حسین قریشی قزوینی گردید و بعد دست ارادت به سید حسین دزفولی از مشایخ ذهبیه داد و در لباس روحانی بود و داعیه ارشاد داشت ولی اذکار سلسله ذهبیه ملاک سلوک او بود و داعیه ارشاد و سیادت و پیر اویسی را ابداع نمود و تالیفاتی دارد که نوعا به وسیله پسرش صادق عنقا به طبع رسیده است.
محمد عنقا پسر جلاالدین در سال ۱۲۶۶ شمسی ریس کتابخانه مجلس بود و به تمام سلسله صوفیه رو آورد و مدت زیادی با
انجمن روحی
تهران مراوده داشت طبق گفته خود در عالم رویا تحت تربیت پدرش قرار گرفته و مدعی قطبیت شد و پسرش علی عنقا را به مریدی پذیرفت و در سال ۱۳۴۱شمسی در گذشت و اغلب کتابهای او درباره تصوف و
علوم غریبه است.
صادق عنقا با برادر بزرگ خود بر سر جانشینی پدرش به نزاع پرداخت و خود را سید و اولاد سلاطین صفوی و قطب سلسله اویسی معرفی کرد و داعیه رجعت
مسیح و
مهدی موعد نمود و
لقب طریقت شاه مقصود برخود نام نهاد و از اول هم پسرش صلاح الدین علی نادر عنقا را به جانشینی خود برگزید و آرم مخصوص که دو هلال سر تبرزین که مقابل هم قرار گرفته است، برای خود انتخاب نمود او آرم سیادت را عمامه سفید دانسته است و اجداد خود را جزء اقطاب اویسی و مجاز از سلاسل ذهبی و نعمة اللهی ذکر کرده است، ولی علی عنقا طبق نامهای ادعاهای صادق عنقا را انکار کرده.
قطب فعلی انها صلاح الدین علی نادر عنقا است که پدرش شاه مقصود محمد صادق عنقا او را در زمان حیاتش به جانشینی انتخاب کرد
او در اوایل انقلاب به
امریکا فرار کرد و هم اکنون در امریکا و اروپا و عدهای از شهرهای
ایران فعالیت دارند. خود صلاح الدین علی نادر عنقا کتابهای هم به چاپ رسانده است که از جمله انها صلح، سر سلوک و رازنامه است است.
رأی و نظر جامی را درباره اویسیه شاگرد او -
عبدالغفور لاری- اینگونه بیان کرده است که عارف سالک اگر در پناه روحانیت یکی از مشایخ صوفیه درآید که آن شیخ در روزگار او زنده باشد و لیکن به ظاهر او را ندیده، و با جسمانیت او بیگانه باشد، باز هم این سالک صوفیِ اویسی تواند بود.
این دسته از عارفان را به آن سبب اویسی خواندهاند که در سلوک صوفیانه، به سیرت تابعی مشهور،
اویس قرنی تشبّه کردهاند.
از تاریخ پیدایش طریقه اویسیه اطلاع دقیقی در دست نیست.
کمبود اطلاعات تاریخی دربارة اویسیان احتمالاً به سبب سنت و روش اخفا و استتار بوده است که آنان به استناد آن، از آشکار ساختن احوال و آراء خویش اجتناب میکردهاند.
میل شدید اویس قرنی به اخفای احوالش روشن است.
این روش بنابر نگارشها و اسناد متأخر اویسی، حتی در سدههای متأخر نیز رواج داشته است
اما آنچه مسلم است، این است که مشایخ صوفیه و مؤلفان نخستین نگارشهای مدوّن عرفانی، اویس قرنی را از جمله اولیاءالله و از بزرگان اهل تصوف دانستهاند و اقوال و احوال او را محور و موضوع پارهای از آراء و آداب صوفیانه قرار دادهاند
با اینهمه، باید دانست که هجویری، آنگاه که از طریقهها و سلسلههای صوفیه یاد میکند،
از گروه یا افرادی به اسم اویسیه نام نمیبرد، و در نگارشهای عرفانی و خانقاهی هم تا روزگار عطار نیشابوری، نام مشرب یا طریقه اویسیه دیده نمیشود.
اینکه از سده ۷ق به بعد
ابوالقاسم کرکانی،
ابویزید بسطامی،
ابوالحسن خرقانی و
عبدالقادر جیلانی را به عنوان اویسی معرفی میکنند،
براساس شناختی است که صوفیه پس از
فریدالدین عطار نیشابوری، از اشارات او به مشرب اویسی
داشتهاند و آن را به احوال عارفان متقدم نیز نسبت دادهاند.
اما از آنجا که
عطار نیشابوری (ح ۵۴۰ - ۶۱۸ق) از «قومی» به نام «اویسیان» یاد میکند و مقام آنان را «عظیم و عالی» میداند
حاکی از آن است که اویسیه به عنوان مشربی عرفانی در نیمه سده ۶ق شناخته بوده است.
و نیز اینکه یکی از نویسندگان اویسی در سده ۱۰ق که برای نخستین بار تذکره مشایخ اویسیه را نوشته، و مدعی شده است که شیخ عبدالله یمنی از جمله مشایخ اویسیه نزد اویس قرنی سلوک کرد و سپس طریقه اویسیه را به دیگر روندگان طریقت آموخت
و نیز آوردن ستق
بغراخان عبدالکریم،
پادشاه ترک مسلمان قراخانی (د ۳۴۴ ق) در شمار پیروان اویسیه،
مؤید این نکته است که از دیرباز پیروان طریقه اویسی کسانی را که به سدههای اولیه اسلام تعلق داشتهاند، از بزرگان این طریقه و در شمار هممسلکان خود میشناختهاند.
پس از روزگار عطار نیشابوری نیز این طریقه در میان اهل
عرفان و تصوف مطرح بوده، و سالکان طریقههای خانقاهی با
توسل به روحانیت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا یکی از اولیاءالله تربیت مییافتهاند.
در سلسله چشتیه، آنگاه که «پیر دلیل» یافت نمیشده، سالک چشتی، پس از
غسل توبه، غسل اویسی میکرده، و به روح اویس قرنی فاتحه میخوانده، و به سلوک میپرداخته است.
بر اثر چنین روشی در سلوک سلسله
چشتیه بوده است که برخی از شعب آن سلسله به نامهای سلسله اویسیه رسولنمائیه (منسوب به
سیدحسن رسولنما ) و سلسله اویسیه صابریه (منسوب به
صابر چشتی) نامیده شدهاند.
در میان پیروان شیخ احمدجام ژنده پیل نیز صوفیانی بودهاند که به داشتن مشرباویسی مشهور بودهاند.
در اواخر سده ۹ و اوایل سده ۱۰ق صوفیانی بودهاند که به هیچ یک از طریقتهای خانقاهی وابسته نبودند و خود را اویسی میخواندند، ولی در عین حال همچون دیگر طریقهها، روش و آداب خاص خود داشتند.
مشایخی که پس از
عبدالله یمنی، به روش اویسی تربیت شدند و بر طریقه اویسی سلوک میکردند، در نقاط مختلف از شبه قاره و ایران و آسیای صغیر و
شام پراکنده بودهاند، ولی نام و نشان بیشتر مشایخ اویسی را نمیتوان در آثار و نگارشهای عرفانی دیگر سراغ گرفت.
در میان مشایخ این طریقه از چندین
زن عارف نیز با نسبت اویسی یاد شده است.
اویسیه سده ۱۰ق با توجه به ارزش حروفی نامها، واژه «اویسی» را اینگونه تفسیر میکردهاند که «الف» آن به کلمه «اللّه» اشاره دارد که اسم ذات است.
و چون اللّه ولایت را در ذات
بنی آدم آفرید، لذا قوت ولایت در اویسیان بیشتر است. «واو» نیز اشاره به ولایت دارد که هر ولیِّ اویسی از جمله اولیائی است که تحت قبه الهی هستند. «یا» ی اول اشاره دارد به «یگانه» که اویسی چنان است که بین او و حق، دویی و اثنینیت راه نمییابد. «سین» که برداشته از سیاست سلطان است، عین سیاست حق است، و چون مشایخ اویسی متجلی به صفت قهاریت حقند و قهاریت، سیاست میآفریند، پس متصف به سیاستند. «یا» ی ثانی نیز «یا» ی نسبت است که نسبت عارف را به طریقه اویسی محقق میدارد.
مشایخ این طریقه در ۱۲ طبقه بودهاند که همه آنان در تحت ۳ عنوان شناخته میشدهاند:
به آن دسته از مشایخ اویسی گفته میشده است که در میان مردم
سلوک میکرده، و مرید میگرفته، و
ارشاد میکردهاند.
به گروهی اطلاق میشد که غرق بحر الوهیت، و همواره مشغول ذکر کلمه «
اللّه» بودهاند.
اینان
ازدواج نمیکردند و هر ۵ نفر از آنان یک حلقه ذکر تشکیل میدادند و در هر نوبت، ۵ هزار بار ذکر کلمه «الله» میگفتند.
مجذوبان مشایخ اویسی را به این نام میخواندهاند، زیرا با جذبه به سوی عالم علوی میشتافتهاند.
در سلسله نقشبندیه هم مشرباویسی جایگاه بلند و منیع داشته است.
خواجه محمد پارسا تصریح میکند که بیشتر مشایخ
خواجه بهاءالدین اویسی بودهاند.
خواجه بهاءالدین نقشبند -که مشرب اویسیان را در
تصوف اسلامی قرینه مشرب بَرخیان (منسوب به برخِ اسود) در
بنی اسرائیل دانسته است،
بر پایه توجه به روحانیت اویس قرنی، به
تجرد و انقطاع از ظواهر رسیده است.
گرایش نقشبندیه به مشرب اویسیه بارها در متون نقشبندی گزارش شده است و همین امر سبب شد تا هم آنان در سده ۱۲ق مسلک اویسی را به سلسلهای تبدیل کنند
که به اعتقاد آنان توسط
حسن بصری انتشار یافته است
و برای نشر سلسله اویسی آدابی وضع کردهاند، از جمله اینکه باید در بدایت سلوک - مانند اویس قرنی- یکی یا همه دندانهای خود را ریشهکن کنند
و ذکرشان را تکرار نام اویس، به صورت «اویس اویس» قرار دهند.
این گروه از نقشبندیان اویسی علاوه بر آداب مذکور، پارهای از آداب و معاملات خاص نقشبندی را نیز به عنوان آداب سلسله اویسی میشناخته، و بر این باور بودهاند که
اساس طریقت اویسی بر این اعمال هفتگانه استوار میبوده است:
۱. پیروی از رسول خدا،
۲. خلوت در
انجمن،
۳. خاموشی در سخن،
۴. نظر بر قدم،
۵. هوش در دم،
۶. زهرنوشی،
۷. پردهپوشی،
علاوه بر اینها، در میان سالکان سلسلههای دیگر نیز گرایش به مشرب اویسیه وجود داشته است، چنانکه در میان سالکان طریقت تجانیه کسانی بودهاند که با توسل به روحانیت یکی از مشایخ سلوک میکرده، و تربیت مییافتهاند.
در حدود یک صدسال پساز ایجاد سلسله اویسیه توسط نقشبندیان، راهروانی در میان عارفان شیعی وجود داشتند که اویسی بودن را مشربی عرفانی میشناختند و بر این باور بودند که اگر سالکی در رؤیا به زیارت یکی از
ائمه اطهار (علیهالسّلام) نائل شود و بدون احتیاج به پیر و مراد، تحت تربیت روحی آن
امام قرار گیرد، از زمره اویسیه تواند بود.
از اینرو، در تاریخ تصوف ایران، در اواخر سده ۱۳ق مصطلحاتی چون اویسی
امام حسین (علیهالسّلام) و اویسی
امام رضا (علیهالسّلام) معروف بود و کسانی مطابق مفهوم سنتی و دیرینه اویسیه به سلوک عرفانی میپرداختند.
در میان آنان کسانی نیز بر این باور بودند که اگر سالکی تحت تربیت پیری قرار داشته باشد و پس از درگذشت آن پیر، به جانشین او دست ارادت ندهد و همچنان به روحانیت پیر درگذشته متوسل باشد و تحت تربیت روحانی او سلوک کند، میتواند از جمله اویسیه محسوب شود
اما در همین دوره اخیر، در ایران سلسلهای هم به نام «اویسیه» وجود داشته است
که به پیر دلیل و قطب در سلسله اویسیه قائل بوده، و نشر سلسله را از طریق اویس قرنی مورد تأکید قرار میدادهاند.
با آنکه صوفیانی از دیگر سلسلههای خانقاهی در ایران قرن ۱۳ق - مانند
معصوم علیشاه شیرازی از
سلسله نعمتاللهیه - برخلاف اینگروه تبلیغ میکردهاند و اویس قرنی را مجذوب دانسته، و به حکم مجذوبیت امکان ارشاد و نشر «سلسله» را از جانب او مردود میشمردهاند،
با اینهمه،
جلالالدین علی عنقا (۱۲۶۴- ۱۳۲۳ق) سلسله اویسیه جدید را در ایران تأسیس کرد
و اتباع او بر این باور شدند که نشر سلسله اویسیه توسط علی عنقا، ادامه و استمرار سلسله اویسیهای است که
نجمالدین کبری در سده ۷ق آن را تجویز و تصویب میکرده است.
دیگر پیروان سلسله اویسیه جدید در ایران کوشیدند تا سلسله خود را همراه و همگون و دنباله پیوسته و بیانقطاع اویسیه قدیم به شمار آورند،
بیآنکه بین اویسیه قدیم به عنوان مشربی عرفانی، و اویسیه جدید به صورت سلسلهای خانقاهی فرق بگذارند.
در دوره معاصر، شاه مقصود صادق عنقا به عنوان قطب اویسیه جدید، سلسله مذکور را مطابق دیگر سلسلههای خانقاهی ایران سازمان داد و از
علوم جدید مانند
جامعهشناسی، فلسفه غرب و
روانشناسی در تبیین مفاهیم عرفانی بهره برد و آن را طریقت شاه مقصودی اویسی نامید.
طریقت اویسی جدید، امروزه علاوه بر ایران، در کشورهای
آمریکا و کانادا نیز
تبلیغ و ترویج میشود و مدرسهای به نام «مدرسه تصوف اسلامی» برای آموزشهای طریقه مزبور در آن کشورها دایر شده است.
اما مشرب عرفانی اویسی اولیه نه تنها در شرق جهان
اسلام، بلکه به عنوان طریقتی خانقاهی در سرتاسر جهان اسلام رواج داشته است.
در
ترکیه گذشته از شیخ یسیر اویسی استانبولی که در حوالی نیمه دوم سده ۶ق میزیسته،
باید از شیخ اویس رومی یاد کرد که مریدان بسیار داشته است.
او از آسیای صغیر به
بعلبک کوچید و در آنجا به ارشاد پرداخت.
به نظر بورینی
اصحاب او همچون اویسیان دیگر بر این باور بودند که چون ولیّی فوت شود، امداد و
کرامت وی نیز بریده میشود.
جز او،
سیدمحمد نور مَلامی - عارف سده ۱۳ق ترکیه - نیز که در
مکه با اویسیان آشنا شده بود، اصول این طریقت را در ترکیه تبلیغ میکرد.
اویس قرنی؛
فرقه.
(۱) غلامعلی آریا، طریقه چشتیه در هند و پاکستان، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲) عبدالرحمان ابن جوزی، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳) حافظ حسین ابن کربلایی، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرایی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۴) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۳م.
(۵) احمد بن محمود، لطائف نفسیه در فضائل اویسیه، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، شم ۷۰۷۳.
(۶) علیقلی اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۷) جعفر بدخشی، خلاصة المناقب، به کوشش اشرف ظفر، اسلامآباد، ۱۳۷۴ش/۱۹۹۵م.
(۸) حسین بدرالدین، مقدمه بر دو رساله عرفانی نجمالدین کبری، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۹) بدرالدین بدری کشمیری، سراج الصالحین، به کوشش سراجالدین، اسلامآباد، ۱۳۷۶ش.
(۱۰) حسن بورینی، تراجم الاعیان، به کوشش صلاحالدین منجد، دمشق، ۱۹۶۳م.
(۱۱) محمود بهدادنی خوافی، «ملفوظات»، برگ بیبرگی، به کوشش عارف نوشاهی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۲) خواجه محمد پارسا، قدسیه، به کوشش احمد طاهری عراقی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۳) تذکره بغراخانی، به کوشش محمد منیرعالم، اسلامآباد، ۱۳۷۶ش.
(۱۴) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۱۵) محمد داراشکوه، سکینة الاولیاء، به کوشش تاراچند و محمدرضا جلالینائینی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۱۶) علی دخیلالله، التجانیة، ریاض، دارطیبه.
(۱۷) احمد دیوان بیگی، حدیقةالشعراء، بهکوششعبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۱۸) عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری و یادداشتهای ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۹) محمدحسن صابری، تواریخ آئینه تصوف، مکتبه صابریه، ۱۹۷۱م.
(۲۰) صلاح بن مبارک بخاری، انیس الطالبین، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۱) فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۲) بدیعالزمان فروزانفر، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۲۳) عبدالکریم قشیری، الرسالةالقشیریة، قاهره، ۱۳۵۹ق/۱۹۴۰م.
(۲۴) علی کاشفی، رشحات عین الحیات، به کوشش علیاصغر معینیان، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۲۵) کریم کسروی اشتهاردی، تذکره طریقت اویسی، تهران، کتابفروشی زوّار.
(۲۶) عبدالباقی گولپینارلی، ملامت و ملامتیان، ترجمه توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۲۷) عبدالغفور لاری، حل مشکلات نفحات الانس، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، شم ۱۷۶۸.
(۲۸) منوچهر محسنی، تحقیق در احوال و آثار نجمالدین کبری اویسی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۹) نورالدین مدرسی چهاردهی، «اویسی»، وحید، تهران، ۱۳۵۶ش، شم ۲۱۹-۲۲۰.
(۳۰) نورالدین مدرسی چهاردهی، سیری در تصوف، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۱) محمد معصوم معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۳۲) «میکده محبت»، به کوشش محمدحسین تسبیحی، دانش، اسلامآباد، ۱۳۷۶ش، شم ۵۰.
(۳۳) سعید نفیسی، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۳۴) حسن نیشابوری، عقلاء المجانین، به کوشش عمر اسعد، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۳۵) علی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش و ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۷۱ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اویسیه»، ج۱۰، ص۴۱۴۲. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اویسیه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۴.