اولی الامر در مبانی اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دیدگاههای دانشمندان شیعی درباره
تفسیر «اولی
الامر» در
آیه ۵۹
سوره نساء ، یکسان و مساوق با روایات
متواتر (یا لااقل
متظافر ) در این زمینه است. آنان اولی
الامر را بر
عترت معصوم پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تطبیق کردهاند.
مفسران
اهل سنت اولی
الامر را به دو صورت کلی معنا کردهاند: والیان و دانشمندان، به شرطی که حکمشان منطبق بر
احکام خدا باشد؛ و اهل حل و
عقد ، بدون قید وشرط؛ چون
اجماع آنان مصون از خطاست.
راویان اهل سنت در این باره به شش گروه عمده تقسیم میشود که تنها یک گروه را میتوان با آیات و روایات و نیز شواهد و قرائن تایید کرد. این گروه از روایات همسان با دیدگاه
شیعه است که اولی
الامر را تنها بر افرادی خاص از معصومان اطلاق کرده است.
هر چند مفهوم «اولی
الامر» در آیه ۵۹ سوره نساء روشن است،
فریقین در تعیین
مصداق آن اختلاف نظر جدی دارند. در این اختلاف نظر، بنا به دستوری که
قرآن در همین آیه صادر کرده و فرموده: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول... ؛ پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید...» ، باید به قرآن و
سنت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مراجعه کرد. شیعه بر این باوراست که پس از مراجعه به این دو منبع، به طور آشکار میتوان
حکم کرد که مراد از «اولی
الامر» بنا به قرائن و شواهد درونی آیه مذکور و آیات دیگر قرآن و نیز تفسیر پیامبر خدا، پیشوایان معصوماند و جای هیچ
تردید و انکار در آن نیست.
در اندیشه شیعی
مرجعیت دینی اولیالامر از حاکمیت سیاسی آنان جدا نیست. آنان باید هم در بعد تفسیر و
تشریح آموزههای
دین و هم در بعد حاکمیت سیاسی و قضایی و رفع اختلافها معصوم باشند و
سیره و سنتشان بر
کتاب خدا و
سنت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم منطبق شود تا بنا به ظاهر این آیه، اطاعتشان همردیف اطاعت خدا و رسول قرار گیرد و به طور مطلق قبول افتد. این معصومان کسانی جز
اهل بیت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیستند.
احادیث شیعه درباره تفسیر اولی
الامر متواتر یا لااقل متظافرند، بدون آنکه در میان آنها
تعارض باشد. این احادیث حامل پیامهای متنوعاند و همه آنها در تبیین اولی
الامر هم داستاناند، اولی
الامر در این احادیث با پیوند با آیات دیگر قرآن
اهل سنت در این باره دیدگاههای دیگری دارند. تمام آنان به جز فخر رازی (که قول وی را پس از این خواهید دید)، اطاعت اولیالامر در این آیه را مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم
معصیت او میدانند؛ ازاین رو، برخلاف دیدگاه شیعه، اولیالامر را بر افرادی خاص از معصومان تطبیق نمیکنند، اقوال تفسیری اهل سنت در این زمینه بدین شرح است:
یک. اولی
الامر تنها حاکمان بر حقاند. زمخشری (م ۵۳۸ ق) میگوید:
خداوند (در
آیه قبل) به والیان دستور داد امانات را به اهلش برگردانند و به
عدالت داوری کنند. سپس در این آیه به مردم دستور داد آنان را
اطاعت کنند و داوری شان را گردن نهند. آنان جز حاکمان بر
حق نیستند، چون خدا و رسول او از حاکمان
جور بیزارند و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود.
زمخشری بر همین اساس، مخاطب «ان تنازعتم؛ اگر نزاع کردید» را حاکمان بر حق میشناسد که درحین
تنازع ، تنها با
رجوع به کتاب خدا و سنت رسول او به
نزاع پایان میدهند.
دو. اولی
الامر شامل
امیران و عالمان هر دو میشود.
قرطبی (م ۶۷۱ ق) ضمن ارائه برخی ازاحادیث در این باره مینویسد:
درستترین اقوال در این زمینه دو قول است؛ قول اول: مراد از اولی
الامر حاکماناند، چون آنان
صاحب امرند و حاکمیت برای آنهاست. قول دوم: مراد دانشمندان
دین شناساند، چون خداوند فرمان داده تنازع را به کتاب خدا و سنت پیامبرش ارجاع دهند و کسی جز عالمان دین کیفیت رد به کتاب خدا و سنت رسول او را نمیشناسد.
قرطبی قول دوم (که میگوید اولی
الامر تنها عالماناند) را مورد قبول مالک بن انس میداند.
ابن کثیر (م ۷۷۴ ق) نیز اولی
الامر را شامل حاکمان و عالمان، هر دو، میداند.
سه. این قول دایره وسیع تری را درباره اولی
الامر در بر میگیرد و آنان را شامل حاکمان، سلاطین، قاضیان و هر کس که
ولایت شرعیه دارد، میداند.
چهار. اولی
الامر اصحاب اجماعاند. با آنکه این قول در میان اهل سنت تا پیش از فخررازی نیز مطرح بود،
لیکن رازی (م ۶۰۶ ق) به آن توجه ویژه کرد و آن را مدلل ساخت. وی میگوید:
خداوند تعالی به اطاعت اولی
الامر بدون هیچ قید و شرطی دستور داده است و هر که را خداوند بدین صورت به اطاعتش
امر کند، به طور قطع
مصون از خطاست. بنابراین اولی
الامر باید از خطا مصون باشند... و چون در این زمان
معرفت امام معصوم و دسترسی به وی امکان پذیر نیست، بنابراین مصداق دیگری از معصوم که اجماع اهل حل و
عقد ازامتاند، مراد است و این بدین معناست که اجماع اهل حل و عقد،
حجت خواهد بود.
سپس فخررازی درباره اقوال دیگر مناقشههایی صورت میدهد. مدار مناقشههای رازی بر ظاهر اطلاق اطاعت اولی
الامر در آیه است که مقرون به اطاعت رسول خداست و بر
عصمت اولی
الامر دلالت دارد. بنابراین از نظر فخررازی، اولی
الامر معصوماند، لیکن مصداق آن تنها
اجماع امت است که در اهل حل و عقد متبلور خواهد شد، نه آنچه که شیعه در تعیین مصداق اولیالامر میگوید. فخررازی دیدگاه
شیعه را در این باره به نقد کشیده که پس از این خواهید دید.
حاصل آنکه مفسران اهل سنت، اولی
الامر را به دو صورت معنا کردهاند: والیان و دانشمندان؛ به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد، و اهل حل و عقد، بدون قید و شرط؛ چون اجماع آنان مصون از خطاست. اکنون باید دید روایات اهل سنت در این زمینه چه پیامی دارد و دانشمندان اهل سنت تا چه اندازه متاثر از این روایاتاند.
روایات اهل سنت در این زمینه چند دستهاند:
اول. اولی
الامر افرادی خاصاند که نخستین آنان علی علیهالسّلام است. حاکم حسکانی، ازدانشمندان
قرن پنجم، با سند خود از امام علی علیهالسّلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین میآورد:
شریکان من کسانیاند که خداوند (اطاعت) آنان را با اطاعت خویش و من کنار هم آورد ودرباره آنان چنین نازل کرد: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامرمنکم...» . من گفتم: ای پیامبر خدا، آنان چه کسانیاند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی.»
جوینی (م ۷۳۰ ق) نیز با
سند خود در ضمن حدیثی دراز دامن، از محاجه امام علی علیهالسّلام با برخی از
صحابه در
زمان خلافت عثمان ، چنین نقل میکن:
... فانشدکم الله اتعلمون حیث نزلت: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی
الامر منکم...» وحیث نزلت: «انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوةویؤتون الزکاة وهم راکعون» و حیث نزلت: «... ولم یتخذوا من دون الله ولارسوله ولا المؤمنین ولیجة» قال الناس: یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنینام عامة لجمیعهم؟ فامر الله عزّوجلّ نبیه صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ان یعلمهم ولاة
امرهم وان یفسرلهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم وزکاتهم وحجهم فینصبنی للناس لغدیر خم... ثم خطب فقال: ایها الناس اتعلمون ان الله عزّوجلّ مولای وانا مولی المؤمنین وانا اولی بهم من انفسهم؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال: قم یا علی فقمت فقال: من کنت مولاه فعلی هذا مولاه... ؛
علی علیهالسّلام به آنان فرمود: شما را به خدا
سوگند میدهم آیا میدانید (و به یاد دارید) هنگامی که آیه «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی
الامر منکم...» و آیه «انما ولیکم...» و آیه «... ولم یتخذوا من دون الله...» نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا «اولی
الامر»، «والذین آمنوا» و «المؤمنین» (در این سه آیه)، افرادی خاص و برخی ازمؤمناند یا شامل همه آنان میشود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان
امر را (دراین آیات) به مردم بیاموزد و برای ایشان همان گونه که
نماز و
زکات و
حج را تفسیر کردهاند، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم من را در
غدیر خم برای مردم نصب کرد (تا به روشنی نشان دهند مراد از این آیات من هستم)، پس
خطبه خواند وفرمود: ای مردم، آیا میدانید خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم و من به ایشان ازخودشان سزاوارترم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا. پس به من فرمود: ای علی، برخیز. پس برخاستم. پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای اوست...(جوینی این
حدیث را از طریق ابی بکر بن ابی عیاش ازسلیم بن قیس نقل میکند. مسلم بن حجاج در مقدمه صحیحش از ابو بکر بن عیاش حدیث نقل کرده است. محققان مسند احمد وی را «صدوق حسن الحدیث» میشناسند)
دوم. اولی
الامر فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدایند.
سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسایی، ابن جریرطبری و... ، از قول ابن عباس مینویسد: آیه «اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی
الامر منکم» درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند.
ابن کثیر پس از نقل این شان نزول مینویسد: ترمذی این حدیث را حسن غریب میداند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج نمیشناسیم.
شان نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از «سدی» (از
تابعین ) نقل کردهاند. وی آیه را درباره خالد بن ولید که از ناحیه پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به فرماندهی سپاهی منصوب شد و با
عمار یاسر اختلاف پیدا کرد، میداند.(ابن کثیر میگوید: «ابن مردویه از طریق سدی از ابو صالح از ابن عباس نیز این شان نزول را نقل کرده است.»)
سوم. اولی
الامر عالمان و فقیهان دین شناساند. این روایات در میان
صحابه از ابن عباس و جابر بن عبدالله نقل شده و در بین تابعین گسترش یافته است، و در راس آنان از مجاهد بن جبر نقل شده است.
حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی
الامر چنین آورده است. آنان اهل
فقه و دین و اهل طاعت خدایند، مردم را به دینشان آگاه میکنند، آنان را به معروف
امر و از
منکر باز میدارند از این رو خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
چهارم. روایاتی است که دلالت میکند اولی
الامر تمام
اصحاب پیامبرند. این قول در عصر
صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است.
پنجم. روایاتی که منسوب به عکرمه است. وی اولی
الامر را بر
ابوبکر و
عمر تطبیق کرده و کلبی نیز آن را ابوبکر، عمر،
عثمان ،
امام علی و ابن مسعود، منطبق میداند.
ششم. اولی
الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرموده است: «ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها؛ خداوند به شما دستور میدهد امانات را به اهلش بسپارید....»
سیوطی به نقل از مکحول (م ۱۱۳ ق) که از تابعین بوده است، روایتی را در این زمینه نقل میکند. وی میگوید: این آیه درباره حاکمان و کسانی است که
امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده است.(احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این روایت، مکحول الازدی العتکی باشد که متوفای ۲۱۰ق است)
طبری نیز به همین معنا حدیثی را از یکی دیگر از تابعین، زید بن اسلم (از تابعین م ۱۳۶ ق) نقل میکند، وی اولی
الامر رابه سلاطین معنا کرده است.
اهل سنت روایات فراوان دیگری در ذیل این آیه نقل کردهاند، لیکن این احادیث در مقام بیان شان نزول آیه یا
تفسیر و تبیین «اولی
الامر» نیست. از جمله آنها احادیثی است که در آنها سفارش رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به فرمانبرداری از
امیران منصوب خود آمده است. سیوطی به نقل از ابن ابی شیبه، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابوهریره نقل کرده که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین فرمودهاند:
من اطاعنی فقد اطاع الله ومن اطاع
امیری فقد اطاعنی ومن عصانی فقد عصی الله ومن عصی
امیری فقد عصانی؛ هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس
امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت کند، من را اطاعت کرده و هر کس من را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کس
امیر منصوب از ناحیه من را نا فرمانی کند، من را نافرمانی کرده است.
این حدیث را نیز از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در خطبه
حجة الوداع نقل میکنند که فرمود: اتقوا الله وصلوا رحمکم... واطیعوا ذا
امرکم تدخلوا جنة ربکم؛ تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید... و از
صاحبان امر و والیان خود اطاعت کنید، تا به
بهشت پروردگارتان وارد شوید.
به همین مضمون، احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به
چشم میخورد.
با بررسی احادیث اهل سنت در این زمینه چند نکته استفاده میشود:
اولا: احادیث اهل سنت در این باره، جز دسته اول از این روایات، از شخص رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درباره تبیین «اولی
الامر» و چگونگی اطاعت از آنان (به طور
مطلق یا
مشروط ) نیست. احادیث آنان (غیر از دسته اول) در تبیین اولی
الامر، جملگی از
صحابه و تابعین نقل شدهاند.
ثانیا: در این احادیث «اولی
الامر» به حاکمان و والیان معنا نشدهاند؛ جز روایتی که از مکحول (ازتابعین) نقل کردهاند. وی آیه را براساس برداشت خود مبنی بر اینکه این آیه با آیه قبلی پیوستگی دارد، تفسیر کرده است، تنها یک حدیث دیگر نیز از ابوهریره است که به دو صورت نقل شده و در یک صورت آن، «اولی
الامر» به
امیران معنا شده است.
سیوطی به نقل از چند نفر از محدثان سنی، از ابوهریره چنین آورده است: هم الامراء منکم وفی لفظ: هم
امراء السرایا؛ آنان (اولی
الامر)
امیران از خود شمایند و درتعبیر دیگر از این
حدیث ، آنان فرماندهان سپاه هستند.
ثالثا: اطاعت اولی
الامر در نزد اهل سنت، مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم
معصیت اوست. ازاین رو در ذیل این آیه روایاتی متعدد که در بین آنها احادیثی صحیح نیز به چشم میخورد، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و نیز
صحابه و تابعین نقل میکنند که مضمون همه آنها این است: «اطاعت مخلوق درجایی که معصیت خالق است، روا نیست.» (ابن کثیر
حدیث «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» را حدیثی صحیح میداند)
با این وجود، هیچ حدیثی در کتب اهل سنت از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل نشده که دلالت کند خصوص اطاعت اولی
الامر در این آیه مقید و مشروط به آن شرط است، بلکه چنین حدیثی در سخن
صحابه یا تابعین نیز یافت نشده تا بتوان به واسطه آن، بین این دو دسته روایات (روایات درباره معنای اولی
الامر و روایات در اطاعت مشروط به شرط عدم معصیت) پیوند بر قرار ساخت. البته شاید بتوان از احادیثی که درباره شان نزول این آیه نقل کردهاند، چنین قید و شرطی را
استنباط کرد که این نکته نیز به زودی بررسی خواهد شد.
به نظر میرسد نخستین کسی که این دو دسته احادیث را با یکدیگر پیوند داده و کوشیده است اولی
الامر را براساس این پیوند تفسیر کند، ابن جریر
طبری (م ۳۰۳ ق) است. وی ضمن توسعه معنای اولی
الامر به حاکمان و والیان، به کمک احادیث مشروط به عدم معصیت، مینویسد:
قول درست تر (درباره معنای اولی
الامر) سخن کسی است که میگوید: مراد از اولی
الامر فرماندهان وحاکماناند، چون
اخبار صحیح از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده که در آن به اطاعت پیشوایان و فرماندهان، در جایی که
امر به اطاعت خدا کنند و برای مسلمین مصلحت باشد، دستور داده است.
آن گاه طبری روایتی را از ابوهریره نقل میکند که در آن از قول پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میگوید: پس از من حاکمانی
امور شما را به دست خواهند گرفت... پس در آنچه که موافق حق بود، آنان را اطاعت کنید و سخنشان را بشنوید.
طبری روایاتی دیگر در این زمینه نقل کرده است.
آنچه در اینجا دشوار مینماید،
عدم وجود دلیل برای چنین پیوندی است. با آنکه اولی
الامر در احادیث اهل سنت - لااقل در
عصر صحابه- به حاکمان و سلاطین معنا نشده بود، به تدریج در اعصار بعدی در بین اهل سنت طرفدارانی یافت و سپس با احادیث دیگر درباره کیفیت اطاعت پیوند خورد. البته گفتیم که در
کتب اهل سنت، حدیثی از رسول خدا و نیز
صحابه به چشم نمیخورد که در خصوص تبیین معنای اولی
الامر، آن را به حاکمان و سلاطین معنا کند و اطاعتشان را مقید به مواردی کند که موجب معصیت خدا نشود. از این رو به نظر میآید اشکالهای فخررازی درست باشد که میگوید:
اولا: اگر مراد از اولی
الامر حاکمان و سلاطین باشد و اطاعت آنان در جایی
واجب باشد که دلیلی بر حق و صواب بودن اوامرشان در دست باشد، این دلیل چیزی جز کتاب و سنت نیست و در این صورت، اطاعت اولیالامر، منفصل از اطاعت کتاب خدا و
سنت رسول نخواهد بود و این اطاعت، همان اطاعت خدا و رسول اوست، در حالی که اطاعت اولی
الامر در آیه مستقل از آن دو اطاعت است....
ثانیا: دخالت شرط در اطاعت اولی
الامر، خلاف
ظاهر آیه است.
ثالثا: اعمال
امرا و سلاطین، موقوف بر فتاوای فقهاست و اطاعت از آنان در واقع اطاعت از امرای سلاطین، یعنی همان فقهاست.
رابعا: دسته سوم از این روایات که اولی
الامر را عالمان و فقیهان میشناسد، با چند اشکال روبه روست. از جمله این اشکالات قیدی است که در اطاعت آنان ملحوظ میشود، در حالی که آیه به طور مطلق فرمان به اطاعت داده است (جز آنکه بگوییم مراد از این عالمان و فقیهان،
عترت معصوم پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم باشند یعنی همان که
شیعه میگوید). اطاعت از آنان نیز در صورتی که مقید باشد، بازگشت به اطاعت خدا ورسول میکند و اطاعتی مستقل نخواهند داشت. افزون بر آن، همان گونه که
شیخ طوسی رحمةاللهعلیه میگوید: اولی
الامر به معنای
صاحبان امر و فرماناند و عالمان موضوعا از این عنوان بیروناند؛
چون آنان
صاحبان امر و فرمان نیستند.
اشکال دیگری که بر همه این روایات وارد میشود، این است که با این معنا از اولی
الامر، اطاعت از آنان مولوی نخواهد بود و ارشادی است؛ یعنی اطاعتی که خداوند دستور داده از اولی
الامر انجام گیرد، ارشاد به حکم
عقل است که همواره
انسان را به فرمانبرداری از فرمانده خود، جز درمواردی که این اطاعت منجر به معصیت خدا شود، فرا میخواند. در حالی که به نظر میآید آیه در مقام بیان
امر مولوی به اطاعت از اولی
الامر است، به همان نحوی که به اطاعت رسول فرمان داده است. افزون بر آن، اگر مراد از اولی
الامر عالمان و فقیهان باشند، خطاب «ان تنازعتم فی شی ء؛ اگر درباره چیزی
نزاع داشتید» به اولی
الامر خواهد بود؛ یعنی در این صورت، قرآن به عالمان دستور میدهد نزاع خود را با ارجاع به کتاب خدا و رسول او حل کنند؛ در صورتی که ظاهر خطاب در آیه به فرمانبرداران، یعنی مؤمنان و افراد جامعه است؛ همان افرادی که خطاب «اطیعوا الله واطیعوا الرسول...» متوجه آنهاست.
خامسا: روایات دسته چهارم و پنجم که در مقام تطبیق اولیالامر بر افرادی خاص است،
اجتهاد شخصی از ناحیه افرادی مانند عکرمه است و از نظر اهل سنت قابل استناد نیز نیست و از این رو به آن توجهی نکردهاند. دسته ششم نیز که گفتیم در اعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین
صحابه مطرح نبوده و نخستین کسی که چنین تفسیری از آیه دارد، یکی از تابعین به نام مکحول است.
سادسا: تطبیق آیه با آنچه که اهل سنت درباره شان نزول آن گفتهاند نیز با دشواریهای جدی روبه روست. دو شان نزول برای این آیه نقل شده است که یکی از ابن عباس و درباره عبدالله بن حذافة بن قیس است که از ناحیه پیامبر به فرماندهی سپاهی منصوب شده بود. خلاصه
داستان وی بدین شرح است:
... وی به افراد تحت فرمان خود میگوید: آیا رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به شما دستور ندادند من را اطاعت کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید. پس آنها را
آتش زد و گفت: داخل آتش شوید. جوانی در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا پناه برید. اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان به نزد رسول خدا آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: «لو دخلتموه ما خرجتم منها ابدا انما الطاعة فی المعروف»؛ اگر داخل میشدید، هرگز راه عذری نداشتید. اطاعت تنها در
امور معروف، رواست.
پیام آیه با این شان نزول قابل انطباق نیست؛ چون آیه در مقام بیان اطاعت از اولی
الامر است، نه درمقام حد و
حدود اطاعت از اولیالامر که موضوع اصلی در این داستان است. بنابراین، به نظر میآید این داستان ارتباطی با آیه مورد بحث ندارد و اهل سنت که آن را در ذیل این آیه نقل کردهاند، تنها برای تایید چندین حدیث است که گفتیم در ذیل همین آیه آوردهاند که میگوید: «لا طاعة لمخلوق فی معصیةالخالق؛ اطاعت مخلوق در جایی که منجر به معصیت خدا شود، روا نیست.» شاهد آن هم حدیث امام علی علیهالسّلام و ابوسعید خدری است که چندین نفر از محدثان اهل سنت، از جمله ابن ابی شیبه، احمد حنبل، ابویعلی، ابن خزیمه، ابن حبان و حاکم نیشابوری، از قول آنان همین داستان را نقل کردهاند، بدون آنکه آن را به عنوان شان نزول آیه محسوب کنند.
تطبیق آیه بر شان نزول دیگری که برای آن نقل شده دشوارتر از شان نزول قبلی است. سدی (ازتابعین) داستانی را نقل کرده و نزول آیه را در مورد آن میداند. خلاصه داستان بدین شرح است:
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم خالد بن ولید را به فرماندهی سپاهی گماشتند. در آن سپاه
عمار نیز حضور داشت. یکی از دشمنان به حضور عمار آمد و
اسلام آورد و امان خواست. عمار نیز به او امان داد. خالد از این کار برآشفت. عمار و خالد به یکدیگر
دشنام دادند و سپس نزاعشان را نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مطرح کردند. حضرت امانی راکه عمار داده بود پذیرفتند و وی را از انجام دو باره این کار بدون
اجازه فرمانده نهی کردند. در آن جا دوباره به یکدیگر دشنام دادند، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به خالد فرمود: عمار را دشنام نده! هر کس عمار را دشنام دهد، خدا دشنام داده و.... عمار که خشمگین بود برخاست و رفت خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او
عذر خواست و عمار نیز از او درگذشت. پس آیه مذکور نازل شد.(
سیوطی میگوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است.(سیوطی میگوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است)
به نظر میرسد این شان نزول از قبیل تطبیق
آیه بر استنباطی است که سدی از آیه داشته است، نه آنکه واقعا آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این استنباط به دلیل روایات فراوان دیگری است که اهل سنت از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در ذیل این آیه و آیات دیگر نقل کردهاند که در آنها حضرت به اطاعت
امیران منصوب از ناحیه خود دستور داده و مردم را از مخالفت با آنان برحذر داشته است؛ مانند این حدیث که بخاری به نقل از انس از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین آورده است:
اسمعوا واطیعوا وان استعمل علیکم حبشی... ؛ بشنوید و اطاعت کنید؛ هر چند بر شما فرماندهی حبشی گمارم.
شاهد بر این مطلب هم این است که عنوان اولی
الامر بر خالد - پس از بازگشت از
جنگ - صدق نمیکند و سخن از فرمان اطاعت او نیست. افزون بر آن، این شان نزول در میان
صحابه که شاهد نزول آیات بودهاند مطرح نبوده و سدی تابعی آن را نقل کرده است. البته تنها یک
روایت از طریق ابوصالح از ابن عباس نقل شده و این نقل قول با آنچه که از ابن عباس در روایات دیگر نقل کرده، مبنی بر اینکه این آیه درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شده، تهافت دارد، جز آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده است.
حاصل آنکه از میان روایات اهل سنت، تنها روایات دسته اول پذیرفتنی است و با اطلاق اطاعت ازاولی
الامر و نیز روایات متعدد پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم درباره اطاعت مطلق فرمانبرداران از فرماندهان و والیان منصوب آن حضرت، توافق دارد. از این رو اولی
الامر تنها بر افرادی معین از معصومان اطلاق میشود که نخستین آنان امام علی علیهالسّلام است. شاهد آن هم شان نزول دیگری است که برخی از اهل سنت درباره آیه نقل کردهاند. از جمله حاکم حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی، شان نزول آیه را درباره جانشینی
امام علی به جای
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در
مدینه آورده و مینویسد:
... «واولی
الامر منکم» قال: نزلت فی امیرالمؤمنین حین خلفه رسول الله بالمدینة فقال: «اتخلفنی علی النساء والصبیان؟» فقال: «اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی»؛ اولی
الامر درباره
امیر مؤمنان نازل شد، هنگامی که رسول خدا ایشان را در مدینه به جای خود گذاشتند و علی علیهالسّلام گفت: «آیا مرا در میان زنان و کودکان وا میگذارید؟» حضرت فرمود: «آیا خشنود نیستی برای من بمنزله
هارون برای
موسی باشی.»
این شان نزول از مجاهد نقل شده که از تابعین است، لیکن شواهدی در دست است که صحت آن را تایید میکند:
۱. این شان نزول با ظاهر آیه که فرمان به اطاعت مطلق میدهد سازگار است?
۲. احادیثی که از طریق
اهل بیت درباره این آیه رسیده آن را تایید میکند?
۳. تنها این شان نزول با روایاتی متعدد از اهل سنت که در آنها دستور پیامبر را به اطاعت مطلق از افراد منصوب خود، نقل میکنند توافق و سازگاری همه جانبه دارد، زیرا در تعیین مصداق نیز پیامبر خدا تنها بر اطاعت مطلق از امام علی فرمان داده و بر
رفتار او صحه گذاشته و در همان روایات نیز به ولایت امام علی علیهالسّلام اشاره کرده است. اهل سنت داستانی نقل کردهاند که در آن امام علی به فرماندهی سپاهی منصوب شدند وافرادی از سپاه بر رفتار امام خرده گرفتند. چون آنان نزد پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آمدند حضرت ضمن آنکه خشمگین شدند فرمودند: ماذا تریدون من علی؟ ان علیا منی وانا منه، وهو ولی کل مؤمن من بعدی؛
از علی چه میخواهید؟!. .. درباره علی
عیب جویی نکنید.
علی از من است و من از علیام و این علی، ولی شما پس از من است.(این ماجرا در کتابهای متعدد اهل سنت نقل شده است. محقق کتاب خصائص نسائی به چندین
کتاب در این باره اشاره کرده است. در تفسیر
فرات کوفی نیز حدیثی نقل شده که در آن اولی
الامر به
امیران سپاه معنا شده و آن را بر امام علی علیهالسّلام تطبیق کرده است)
۴. اصل ماجرای جانشینی امام علی به جای پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در مدینه و سخن پیامبرخدا که به ایشان فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی»، به دلیل اسناد و مدارک فراوان، جای هیچ
شک و شبههای ندارد.
اگر از یک سو به تمثیل دقت کنیم که در آن، اطاعت امام علی مانند اطاعت از هارون دانسته شده و اطاعت هارون پیامبر هم مانند اطاعت از خود حضرت موسی مطلق و بدون هیچ قیدی است، و از سوی دیگر به ظاهر آیه در اطاعت مطلق، تمسک جوییم، میتوانیم بر این شان نزول تاکید نماییم.
۵. این شان نزول با
حدیث ثقلین که تمسک به
عترت را همانند تمسک به
قرآن ، بدون هیچ قید وشرطی، مایه هدایت میشناسد(حدیث ثقلین در بین فریقین متواتر است. لجنة التحقیق فی مسالة الامامة، مدرسة الامام باقر العلوم، قم، «کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین») و نیز احادیثی دیگر مانند «
حدیث سفینه »،
تایید میشود.
تذکر این نکته نیز لازم است که اگر طبق روایات اهل سنت، آیه را تنها درباره منصوبین پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بدانیم (که از جمله آنان فرماندهان سپاهیان اعزامی در
عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میباشند)، در این صورت میتوانیم دیدگاه
شیعه را درباره
نص بر اولی الامرتایید کنیم که میگوید: اولی
الامر منحصر در افرادی هستند که به فرمان خدا و از ناحیه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، به عنوان «اولی
الامر» منصوص و منصوباند.
با تحلیلی که از روایات اهل سنت انجام گرفت، نقدهایی که بر دیدگاههای تفسیر اهل سنت درباره «اولی
الامر» وارد است روشن میشود؛ چون جملگی این دیدگاهها متاثر از روایات در این زمینه است.
تنها دیدگاه فخررازی به نوعی مستقل از سایر دیدگاهها و روایات است که شایسته بررسی و نقد جداگانه است.
همان گونه که پیش از این دیدید، فخررازی «اولی
الامر» را اهل حل و عقد میشمارد و
اجماع آنان را از هر گونه خطا و اشتباهی مصون میداند، لیکن این ادعا، چه در مقام ثبوت و چه در مقام اثبات، قابل
دفاع نیست. چون اگر مراد از
عصمت ، عصمت فرد فرد از اهل حل و عقد باشد، بطلان این واضح است و کسی هم آن را ادعا نکرده است، و اگر مراد عصمت اجتماع اهل حل و عقد از آن نظر که اجتماع کردهاند باشد، این نیز
باطل است، زیرا تصور اجتماع مستقل از افراد،
امری اعتباری و ذهنی است و این
امر اعتباری نمیتواند به واقعیتی به نام عصمت متصف شود.
ممکن است گفته شود هنگامی که اهل حل و عقد بر حکمی اتفاق نظر داشته باشند، به طور طبیعی
حکم آنان ملازم با حق و
صواب خواهد بود. مثلا اگر گروهی از حادثهای که در حد
متواتر باشد خبر دهند، به طور طبیعی اخبار آنان ملازم با حقیقت است. لیکن این
تقریر نیز ناکافی است، چون در این صورت این ملازمت اختصاصی به امت اسلام نخواهد داشت. چه بسا اهل حل و عقد در
تاریخ اسلام بر حکمی اتفاق نظرداشتهاند و پس از مدتی خطای آن برملا شده است.
تقریر دیگری از این مطلب نیز وجود دارد که در آن گفته میشود هر چند تک تک افراد اهل حل و عقد
معصوم نیستند و هیات اجتماعی آنان نیز از عصمت برخوردار نیست، لطف خدا شامل آنان میشود و آنان را از
خطا و اشتباه مصون میدارد؛ همان گونه که از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم روایت شده که فرمودهاند: «لا تجتمع امتی علی خطا؛ هرگز امت من بر خطا اجتماع نمیکنند.» لیکن این تقریر نیز درست نیست، چون در این صورت نباید شاهد خطاها و لغزشهای اهل حل و عقد درتاریخ مسلمین میبودیم. حدیثی که نقل شده نیز، برفرض صدور آن، درباره اجتماع همه امت اسلام برامری از
امور است نه تنها اجتماع اهل حل و عقد از امت، افزون بر آن، عدهای گفتهاند اساسا مراد از این
حدیث این است: همه امت اسلام بر راه خطا اجتماع نمیکنند، بلکه عدهای در میان آنان یافت میشوند که راه صواب را مییابند، یعنی دائما عدهای در بین امت اسلام هستند که بر
حق مشی میکنند؛ هر چنداکثریت آنان به خطا روند.
واقعیت آن است که اگر حقیقتا برای اهل حل و عقد این امت چنین لطف و کرامتی وجود داشت،
قرآن کریم و پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آن اهتمام ویژه داشتند و آن را به گونههای مختلف طرح میکردند و دراین صورت از شخص رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در این باره پرسشهای متعددی انجام میگرفت.
جالب است فخررازی که این نظریه را ابداع کرده و اولی
الامر را به اهل حل و عقد
تفسیر میکند، قول خود را خرق اجماع میداند؛ اجماعی که به قول فخررازی اطاعت از آنان واجب و مخالفت با آن
حرام است. و می گوید: مفسران فریقین تاکنون اولی
الامر را به چهار گروه معنا کردهاند: خلفای راشدین، فرماندهان سپاه منصوب از ناحیه پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، عالمان دین شناس، و معصومان. و چون اقوال
امت در تفسیر این آیه محصور در این وجوه است، قول پنجم در تفسیر اولی
الامر (یعنی اهل حل و عقد)، خرق
اجماع امت و باطل است.
وی آن گاه بدین صورت به اشکال فوق پاسخ میدهد:
در واقع قول ما که اولی
الامر را اهل حل و عقد میدانیم، همان قول سوم است که اولی
الامر را عالمان دین شناس میداند؛ چون اهل حل و عقد همان علما میباشند که جملگی گرد آمدهاند.
اگر اهل حل و عقد همان علمای امت باشند، هیچ کس تاکنون ادعا نکرده که همواره عنایتی از ناحیه خدا متوجه اجتماع عالمان میشده و آنان را از خطا مصون نگه میداشته است. این سخن فخررازی، دیدگاه خودش را نیز نقض میکند؛ چون اگر اولی
الامر علمای امت باشند (همان گونه که خود فخررازی میگوید: «آنان تنها در
احکام شرعیه
فتوا میدهند و مردم را به دینشان آگاه میکنند»
در این صورت، اطاعت آنان همان اطاعت خدا و رسول اوست و اطاعتی مستقل که ظاهر آیه بر آن دلالت دارد، نخواهند داشت و خود فخررازی نیز به آن ملتزم نیست.
و اگر مراد از اولی
الامر، علمای امت در حال اجتماع باشند که به آنان اهل حل و عقد گفته میشود، و اجتماعشان موضوعیت دارد، در این صورت اطاعت از آنان داخل در اطاعت خدا و رسول نیست و مستقل خواهد بود. لیکن این قول خرق اجماع مرکب از امت میشود که خود فخررازی اجماع آنان را مصون از خطا دانسته و مخالفت با آن را روا نمیداند.
بر تفسیر شیعه از «اولی
الامر» چند
شبهه و اشکال مطرح شده است. این شبهات اساسا از ناحیه فخررازی است و دیگر دانشمندان اهل سنت متعرض دیدگاه شیعه نشدهاند. تنها قرطبی (م۶۷۱ ق) یک اشکال را مطرح کرده که فخررازی پیش از وی، آن را جزو اشکالهای خود بر نظر شیعه آورده است.
علامه طباطبایی این مناقشهها را به تفصیل بیان کرده و پاسخ دادهاند.
احادیث شیعه درباره تفسیر «اولی
الامر» در آیه ۵۹
سوره نساء متواتر یا لااقل متظافرند بدون آنکه در میان آنها تعارضی باشد. جملگی این احادیث با پیامهای متنوع خود در تبیین اولی
الامر همداستانند و آن را بر معصومان از
عترت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم تطبیق کرده است.ژ
اساسا دیدگاه مفسران شیعی همسان با ظاهر آیه و متاثر از همین روایات است و اختلافی در آن به
چشم نمیخورد. دیدگاههای دانشمندان اهل سنت درباره اولی
الامر یکسان نیست و به چهار گروه عمده تقسیم میشود. این تنوع اساسا به لحاظ توسعه و تضیق در معنای اولی
الامر میباشد.
مشهور اهل سنت به جز عدهای که در راس آنان فخررازی است، اطاعت اولی
الامر در این آیه را مشروط به شرط اطاعت خدا و عدم
معصیت اومی دانند. مشکل اصلی در این میان عدم وجود دلیلی بر این شرط است. به ویژه آن که روایتی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یا
صحابه نیزدر باره این شرط نقل نشده است. به نظر میرسد اوایل
قرن چهارم ابن جریر طبری (م۳۱۰ق) نخستین کسی است که دو دسته احادیث که یکی اطاعت اولی
الامر را واجب میداند و دیگری وجوب اطاعت را همواره، مقید به قید اطاعت خدا میکند، توافق داده و بر اساس آن اطاعت اولی
الامر را مقید به قید عدم معصیت خدا کرده است. این نظریه پس از وی مورد استقبال جدی
اهل سنت به جز عده معدودی قرار گرفت و راه را برای اثبات وجود اطاعت حاکمان، والیان فقها و... هموار کرد.
احادیث اهل سنت در تفسیر اولی
الامر نیز متنوع و به شش گروه تقسیم میشوند. تنها یک دسته از این روایات از شخص رسول خداست که در آن تبیین اولی
الامر وچگونگی اطاعت از آنان مطرح شده و به
دست ما رسیده است و سایر احادیث دیدگاههای
صحابه و یا
تابعین میباشد. پس از بررسی متون روایات و توجه به قراین و شواهد تنها میتوان همان دسته از روایات که از رسول خداست مورد تایید قرار دارد و آن موافق
قرآن و سایر احادیث در این زمینه دانست.
دانشنامه کلام و عقاید، برگرفته از مقاله «اولی الامر در منابع اهل سنت».