اوحدالدین بلیانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَلْیانی، اوحدالدین عبدالله بن مسعود بن محمد د ۸۳ یا ۸۶ق/ ۲۸۴ یا ۲۸۷م،
عارف و دانشمند
کازرونی است.
لقب بلیانی را اصیل
الدین نیز آوردهاند.
نجم
الدین محمد، جد اوحدالدین از نوادگان
ابوعلی دقاق بود که به
کازرون
هجرت کرد و در آنجا دختر
قاضی محمد بلیانی ، یکی از مریدان خویش را به همسری برگزید و ضیاء
الدین یا امام
الدین مسعود، پدر اوحدالدین از او زاده شد.
نجم
الدین محمد در شیراز درگذشت، اما بنابر قرائن موجود، فرزند او،
ضیاءالدین در بلیا ن از روستاهای تابع
کازرون ساکن گردید و به همانجا منسوب شد.
بنابراین زادگاه اوحدالدین ظاهراً بلیان بوده است.
با توجه به آنکه احمد زرکوب
وفات او را در ۸۳ق و در ۰ سالگی یاد کرده است، میتوان تولد وی را در ۱۳ق دانست.
عبدالله نخست نزد پدر به کسب
علم پرداخت.
ضیاء
الدین درباره پسرش گفته است که آنچه من از
خدا میخواستم، آن را به عبدالله داد و آنچه از علم حقایق بر من گشادند، به اندازه دریچهای بود و آنچه بر عبدالله گشادند به فراخی دروازهای.
به گفته
جامی،
اوحدالدین در آغاز سلوک ۱
سال در کوهی عزلت گزید، و بعد به صحبت
زاهد ابوبکر همدانی پیوست و نزد او مراحل
سیر و سلوک را طی کرد.
پس از آن آوازه شیخ
نجیبالدین علی بُزغُش د ۷۸ق، مرید شیخ
شهابالدین سهروردی که در
شیراز رحل اقامت افکنده بود، اوحدالدین را به آن شهر کشاند؛ اما در ملاقات با نجیب
الدین، خود را بینیاز از دستگیری و راهنمایی وی یافت و به بلیان بازگشت.
وی در بلیان به تربیت مریدان همت گماشت و شاگردان بسیاری تربیت کرد که از آن میان برادرزادهاش
امین
الدین بلیانی ه م پرآوازهتر است.
امین
الدین در بزرگداشت و احترام عم خود سعی بلیغ داشت و از دست او خرقه خلافت دریافت کرد.
اوحدالدین سرانجام در بلیان درگذشت
و در
خانقاه خویش در همانجا به
خاک سپرده شد.
خانقاه او تا روزگار مؤلف
فارسنامه ناصری پا برجا بوده است.
وی صاحب پسری به نام سراج
الدین بود که بعد از درگذشت پدر به شیخ
امین بلیانی پیوست.
از دیگر احفاد و نوادگان او میتوان از
اوحدی بلیانی ، صاحب
عرفات العاشقین و
خواجه ملای کازرونی که شاعر و موسیقیدان و از نوادگان دختری وی بوده است، یاد کرد.
از یکی دیگر از نوادگان او به نام
اوحدالدین عبدالله حسینی مشهور به عبدالله اولیا بلیانی، نیز یاد شده است و آثاری به وی نسبت دادهاند.
شیخ عبدالله از عرفان
طریقت سهروردیه بود و سلسله خرقه او تا شیخ
ابونجیب سهروردی د ۶۳ق میرسد.
ابن بزاز در صفوة الصفا
در ضمن حکایتی، از سفر شیخ
صفیالدین اردبیلی د ۳۵ق به
شیراز برای دست یافتن به پیری راهبر، سخن گفته، و آورده است که مشایخ طریق به اتفاق، او را به امیر عبدالله که منزلتی بلند داشته، و یگانه خطه فارس بوده است، دلالت کردند و امیرعبدالله نیز شیخ
زاهد گیلانی را به عنوان شیخ کامل به صفی
الدین معرفی کرد.
در برخی تذکرهها، این امیر عبدالله، همان شیخ
اوحدالدین بلیانی دانسته شده است.
گفتهاند که سعدی شیرازی از ارادتمندان اوحدالدین بوده است.
مجموع نوشتهها، سخنان و اشعاری که به اوحدالدین نسبت دادهاند، حاکی از تمایل آشکار او به
وحدت وجود است
از سخنان اوست که معرفت خداوند نیاز به فنای وجود و فنای فنا ندارد: «لانَّ الاشیاء لاوجود لها، و ما لاوجود له، لافناء له».
او «انا الحقِ»
حلاج و «سبحانی ما اعظم شأنی» با
یزید بسطامی را جایز شمرده، و گفته است که عارف واصل صفات خود را صفات خداوند، و ذات خود را ذات خداوند مییابد، بیآنکه تداخل در ذات و صفات
خداوند باشد.
اوحدالدیندرویشی را استقامت در سلوک دانسته است، نهعبادات ظاهری، و گفته است: «درویشی نه
نماز و
روزه است، و نه احیای
شب است.
این جمله اسباب بندگی است.
درویشی نرنجیدن است، اگر این حاصل کنی، واصل گردی».
رسالة عینیة الوجود، که از آن با عنوان الاحدیة نیز یاد شده است.
این اثر هرچند بنابر نسخ خطی موجود به اوحدالدین منتسب است، لیکن در ۳۱۶ق/۸۹۸م با عنوان احدیة الغیب به نام
صدرالدین قونوی ضمن مجموعهای از رسائل، همراه با کتاب تمهید القواعد
صائنالدین علی ترکه به چاپ سنگی رسیده است.
دیوان شعری نیز به او نسبت داده و اشعار پراکندهای در تذکرهها از وی نقل شده است.
(۱) آستان قدس، فهرست.
(۲) آقابزرگ، الذریعة.
(۳) توکل ابن بزاز، صفوة الصفا، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، اردبیل، ۳۷۳ش.
(۴) احمد زرکوب، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۳۵۰ش.
(۵) محمد اوحدی بلیانی، عرفات العاشقین، نسخة خطی کتابخانة ملی ملک، شم ۳۲۴.
(۶) بغدادی، هدیه.
(۷) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۳۷۰.
(۸) حاجی خلیفه، کشف.
(۹) محمد داراشکوه، سفینة الاولیاء، کانپور، ۳۱۸ق.
(۱۰) عمادالدین شیخ الحکمایی، مقدمه بر مفتاح الهدایة نک: هم، محمود بن عثمان.
(۱۱) غلامسرور لاهوری، خزینة الاصفیاء، لکهنو، ۲۹۰ق.
(۱۲) حسن فسایی، فارسنامة ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، ۳۶۷ش.
(۱۳) محمود بن عثمان، مفتاح الهدایة و مصباح العنایة، به کوشش عمادالدین شیخ الحکمایی، تهران، ۳۷۶ش.
(۱۴) مرکزی، خطی.
(۱۵) محمدمعصوم معصومعلیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۳۱۸ش.
(۱۶) سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۳۴۴ش.
(۱۷) علیقلی واله داغستانی، ریاض الشعراء، نسخة خطی کتابخانه ملی ملک، شم ۳۰۱.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بلیانی»، ج۱۲، ص۵۰۱۴.