اهمیت استقلال (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اینجا اهمیت
استقلال که در
قرآن آمده است را بیان میکنیم.
این
آیه استقلال همه جانبه جامعه ایمانی و
حاکمیت مؤمنان بر سرنوشت خود، که مورد تاکید
خداوند است بیان میکند:
... ولن یجعل الله للکـفرین علی المؤمنین سبیلا. خداوند هرگز
کافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.
از آنجا كه كلمه" سبيل" به اصطلاح از قبيل" نكره در سياق نفى" است و معنى عموم را ميرساند از آيه استفاده ميشود كه كافران نه تنها از نظر
منطق بلكه از نظر نظامى و سياسى و فرهنگى و اقتصادى و خلاصه از هيچ نظر بر افراد با
ایمان، چيره نخواهند شد.
و اگر پيروزى آنها را بر
مسلمانان در ميدانهاى مختلف با
چشم خود مىبينيم به خاطر آن است كه بسيارى از مسلمانان مومنان واقعى نيستند و راه و رسم ايمان و وظائف و مسئوليتها و رسالتهاى خويش را به كلى فراموش كردهاند، نه خبرى از
اتحاد و
اخوت اسلامى در ميان آنان است و نه
جهاد به معنى واقعى كلمه انجام ميدهند، و نه
علم و آگاهى لازم را كه
اسلام آن را از لحظه
تولد تا لحظه
مرگ بر همه لازم شمرده است دارند، و چون چنانند طبعا چنينند! جمعى از
فقهاء در مسائل مختلف به اين آيه براى عدم تسلط
کفار بر مومنان از نظر حقوقى و حكمى استدلال كردهاند و با توجه به عموميتى كه در آيه ديده ميشود اين توسعه زياد بعيد بنظر نميرسد.
استقلال همه جانبه بنی اسرائیل، شایسته یادآوری است که خداوند متذکر میشوند:
واذ قال موسی لقومه یـقوم اذکروا
نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیآء وجعلکم ملوکا وءاتـکم ما لم یؤت احدا من العــلمین. (به ياد آوريد) هنگامى را كه
موسی به
قوم خود گفت: «اى قوم من!
نعمت خدا را بر خود متذكّر شويد هنگامى كه در ميان شما، پيامبرانى قرار داد (و زنجير بندگى و
اسارت فرعونى را شكست) و شما را
حاکم و صاحب اختيار خود قرار داد و به شما چيزهايى بخشيد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود!
بنى اسرائيل ساليان دراز در زنجير اسارت و بردگى فرعون و فرعونيان بودند و هيچگونه" اختيارى" از خود نداشتند، و با آنها همچون حيوانات اسير معامله ميشد، خداوند به بركت قيام موسى بن عمران زنجيرهاى بردگى و استعمار را از دست و پاى آنها گشود و آنها را صاحب اختيار هستى و زندگى خود ساخت.
این آیه دلالت بر مساوی نبودن
استقلال با وابستگی و اتکا به غیر دارد:
ضرب الله مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شیء ومن رزقنـه منا رزقا حسنا فهو ینفق منه سرا وجهرا هل یستون..
خداوند مثالى زده:
برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست و
انسان (با ايمانى) را كه از جانب خود، رزقى نيكو به او بخشيدهايم، و او پنهان و آشكار از آنچه
خدا به او داده،
انفاق مى كند آيا اين دو نفر يكسانند؟!
در این مثال،"
مشرکان" را به
برده مملوكى كه توانايى هيچ چيز را ندارد، و"
مؤمنان" را به
انسان غنى و بىنيازى كه از امكانات خود همگان را بهرهمند مىسازد تشبيه مىكند، و مىگويد:" خداوند برده مملوكى را به عنوان مثال ذكر مىكند كه قادر بر هيچ چيز نيست"! نه
قدرت تکوینی چندانى دارد، زيرا در چنگال مولايش هميشه
اسیر است، و از هر نظر محدود، و نه
قدرت تشریعی، زيرا حق تصرف در اموال خود (اگر اموالى داشته باشد) و همچنين ساير قراردادهاى مربوط به خويش را ندارد. آرى
بنده بندگان
خدا بودن، نتيجهاى جز
اسارت و محدوديت از هر نظر نخواهد داشت.
وضرب الله مثلا رجلین احدهمآ ابکم لایقدر علی شیء وهو کل علی مولـه اینما یوجهه لایات بخیر هل یستوی هو ومن یامر بالعدل...
خداوند مثالى (ديگر) زده است: دو نفر را، كه يكى از آن دو،
گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كارى نيست و سربار صاحبش مىباشد او را در پى هر كارى بفرستد، خوب انجام نمىدهد آيا چنين انسانى، با كسى كه امر به
عدل و داد مىكند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟
گرچه در اینجا بیش از دو
صفت بیان نشده : دعوت مستمر به
عدل و داد و داشتن روش مستقیم و برنامه صحیح و خالى از هر گونه انحراف ، ولى این دو صفت خود بیانگر صفات دیگرى است ، آیا کسى که دائما دعوت به عدل و داد میکند، ممکن است شخصى
گنگ یا
ترسو و بى شخصیت بوده باشد؟ نه هرگز، چنین کس زبانى گویا، و منطقى محکم و اراده اى نیرومند و
شجاعت و
شهامت کافى دارد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۲۰۹، برگرفته از مقاله «اهمیت استقلال».