انصار در غزوه تبوک (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
غزوه تبوک جز آن جمع زیادی که در جنگ شرکت جستند و وظیفه خویش را انجام دادند. در ابتدا
دل بعضی از
مهاجرین و
انصار دچار کمی لغزش گردید، و از
حق گریزان شد، و چون دنباله آن لغزش را نگرفته و به
هوای نفس گوش نداده، حرکت کردند،
خداوند از ایشان گذشت، و مورد
مغفرت خداوند گردیدند.
قرآن کریم در باره
انصار و غزوه تبوک دو دسته آیات دارد نخست در باره شرکت کنندگان در
غزوه و دوم در باره کسانی که دچار کمی
لغزش شدند اما
توبه کردند.
انصار شرکت کننده در
غزوه تبوک رستگارند.
لـکن الرسول والذین ءامنوا معه جـهدوا بامولهم وانفسهم واولـئک لهم الخیرت واولـئک هم المفلحون• اعد الله لهم جنت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها ذلک الفوز العظیم.
ولی پیامبر و کسانی که با او
ایمان آوردند، با اموال و جانهایشان
جهاد کردند و همه نیکیها برای آنهاست و آنها همان رستگارانند! • خداوند برای آنها باغهایی از
بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است
جاودانه در آن خواهند بود و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ
کلمه" الخیرات" به اصطلاح"
صیغه جمع توام با الف و لام" است، و عمومیت از آن استفاده میشود، تعبیر جامعی است که هر گونه
موفقیت و پیروزی و موهبت و خیری را اعم از مادی و معنوی شامل میگردد.
تعبیرات این دو جمله طبق قواعدی که در علم" معانی بیان" آمده است همگی دلیل بر
انحصار است، یعنی تعبیرات فوق نشان میدهد که رستگاران تنها این گروهند و همچنین کسانی که
استحقاق هر گونه
خیر و سعادتی را دارند تنها این دستهاند، همانها که با تمام وجود و امکاناتشان جهاد میکنند.
از این آیه به خوبی استفاده میشود که اگر" ایمان" و" جهاد" توام گردد هر گونه خیر و برکتی را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سایه این دو، نه راهی به سوی
فلاح و
رستگاری است، و نه نصیبی از خیرات و برکات مادی و معنوی.
این نکته نیز شایان توجه است که از مقابله صفات این دو گروه با هم چنین استفاده میشود که منافقان به خاطر فقدان ایمان، و آلودگی فوق العاده به
گناه، افرادی نادان و بی خبرند، و به همین جهت از" علو
همت" که زائیده فهم و شعور و آگاهی است محرومند، آنها راضیند که با بیماران و کودکان بمانند ولی از شرکت در میدان جهاد با آن همه افتخاراتش ابا دارند.
اما در مقابل، افراد با
ایمان آن چنان روشن بینی و فهم و درک و علو همت دارند که تنها راه پیروزی بر مشکلات را جهاد، آنهم با تمام امکاناتشان، یافتهاند.
این همان درس بزرگی است که قرآن در بسیاری از آیاتش به ما داده و باز هم از آن غافلیم!.
باغ و نهرهای روان و زندگی جاودان، پاداش انصار شرکت کننده در غزوه تبوک بود.
لـکن الرسول والذین ءامنوا معه جـهدوا بامولهم وانفسهم واولـئک لهم الخیرت واولـئک هم المفلحون• اعد الله لهم جنت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها ذلک الفوز العظیم.
کلمه" اعداد" به معنای فراهم آوردن و تهیه دیدن است، و اگر اینطور تعبیر کرد و نفرمود" خدا
وعده بهشتهایی به ایشان داده که... " برای این است که خاتمه امر ایشان معلوم نبود، یعنی معلوم نبود که همه مؤمنین در آخر و سرانجام با ایمان از دنیا میروند یا نه، لذا متناسب نبود بفرماید: " خداوند وعده فلان و فلان داده" زیرا وعده امری است حتمی و
واجب - الوفا، بخلاف تهیه دیدن که منافات ندارد که خداوند تهیه ببیند ولی مؤمنین بر آن
صفای ایمان و صلاح اعمال باقی نمانند، و خداوند هم
تخلف نکرده باشد، آری، نه اصول قرآنی میسازد و نه
فطرت سلیم راضی میشود به اینکه خدای تعالی به خود نسبت دهد که یکی از بندگان را بخاطر عمل صالحی که کرده است مهر
مغفرت و جنت بر دلش بزند، و آن گاه یکباره رهایش کند تا هر چه میخواهد بکند.
و لذا میبینیم خدای سبحان هر جا وعدهای داده آن را معلق و مشروط به عنوانی از عناوین عمومی از قبیل ایمان و
عمل صالح نموده تا وجود و عدمش دائر مدار
وجود و
عدم آن شرط باشد.
و هیچ سابقه ندارد که در جایی از کلام خود وعدهای را به اشخاص و بخاطر خود آنان داده باشد نه بخاطر اینکه
مصداق عنوانی عمومی هستند. آری، در
قرآن کریم چنین سابقهای نیست و هیچ وقت اینطور وعدهای نداده است، چون اینطور وعده دادن و افرادی را ایمن از
عذاب ساختن، با
تکلیف سازگار نیست، و لذا خدای تعالی همه جا وعدههای خود را روی صاحبان عنوان میبرد، نه روی اشخاص، مثلا میفرماید: " وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات- خدا بهشتها را به مردان و زنان با ایمان وعده داده است" و نیز میفرماید: " محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم... وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما" .
گروهی از انصار در
غزوه تبوک سستی و لغزش کردند:
لقد تاب الله... والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم... «مسلما خداوند رحمت خود را شامل حال
پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود بعد از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حق منحرف شود (و از میدان
جنگ بازگردند) سپس
خدا توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است!»
سه نفر از
مسلمانان به نام"
کعب بن مالک" و"
مرارة بن ربیع" و"
هلال بن امیه" از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه
پیامبر ص سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر
سستی و
تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامی که پیامبر ص از صحنه تبوک به
مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذر خواهی کردند، اما پیامبر ص حتی یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آنجا که حتی کودکان و
زنان آنان نزد پیامبر ص آمدند و اجازه خواستند که از آنها جدا شوند، پیامبر ص اجازه جدایی نداد، ولی دستور داد که به آنها نزدیک نشوند.
فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند برای
نجات از این خواری و رسوایی بزرگ،
شهر را ترک گویند و به قله کوههای اطراف مدینه پناه ببرند از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیه آنها وارد کرد این بود که کعب بن مالک می گوید روزی در
بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا می گیرد، هنگامی که مرا شناخت نامهای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت ترا از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتمای وای بر من کارم به جایی رسیده است که
دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها
غذا می آوردند، اما حتی یک کلمه با آنها سخن نمی گفتند.
مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می کشیدند که توبه آنها قبول شود و آیهای که دلیل بر قبولی توبه آنها باشد نازل گردد، اما خبری نبود.
در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده اند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنهکاریم ولی باید از گناهکار دیگری خشنود نباشیم).
آنها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمی گفتند، و دو نفر از آنان با هم نبودند، و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه
روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و
آیه فوق در این زمینه نازل گردید.
برگشت معنای آیه به این است که: خداوند
قسم خورده به اینکه به رحمت خود به
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و
مهاجرین و
انصار و آن سه کس که تخلف کرده بودند بازگشت کند، اما بازگشتنش بر مهاجرین و انصار برای این بود که ایشان در ساعت عسرت
دست از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برنداشتند، و مقصود از ساعت عسرت همان ایامی است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بسوی تبوک حرکت می کرد. در ابتدا دل بعضی از مهاجرین و انصار دچار کمی لغزش گردید، و از حق گریزان شد، و چون دنباله آن لغزش را نگرفته و به هوای نفس گوش نداده، حرکت کردند، خداوند از ایشان گذشت، که او به ایشان رؤوف و مهربان است.
انصار از
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در غزوه تبوک تبعیت کردند:
لقد تاب الله علی النبی والمهـجرین والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة... «مسلما خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود بعد از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنها، از حق منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند) سپس خدا توبه آنها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! » (به قرینه
شان نزول، آیه مذکور مربوط به غزوه تبوک است.)
و اما بازگشت خدا به آن سه نفر، از این قرار بود که وقتی کارشان به سختی کشید و
زمین با همه وسعتش برایشان تنگ شد، و دیدند که احدی از مردم با ایشان حرف نمی زنند و
سلام و علیک نمی کنند، و حتی
زن و فرزندشان هم با ایشان حرف نمی زنند، و خلاصه یک نفر انسان که با آنها انس بگیرد وجود ندارد، و هر که هست مامور به خودداری از سلام و کلام است، آن وقت تعیین کردند که جز خدا و توبه به درگاه او دیگر پناهگاهی نیست، و چون چنین شد، خداوند نیز با رحمت خود به ایشان بازگشت فرمود، تا ایشان توبه کنند و او قبول فرماید که او که همانا او تواب- بسیار به بندگانش بازگشت می کند تا به ایشان ترحم نموده، برای توبه کردن
هدایت نموده و برای توبه توفیقشان می دهد، و آن گاه توبه شان را می پذیرد- و نسبت به مؤمنین رحیم و مهربان است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۲۳۴، برگرفته از مقاله «انصار در غزوه تبوک».