انحصارطلبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انحصارطلبی تلاش برای محدود ساختن برخی امتیازات به خویش و نفی آن از دیگران می باشد.
واژه انحصار مصدر
باب انفعال از ریشه «ح - ص - ر» است که با کارکردهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در حوزه علوم
اجتماعی به صورت یک
اصطلاح در آمده
و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش
کالایی به کسی یا مؤسسه ای است.
در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای
دولت ، مؤسسه یا شرکتی است.
این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطّی از حدود
اخلاقی و
قانونی اطلاق میشود که
حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند.
واژه انحصارطلبی در
قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از
آیات قرآن این مفهوم برداشت میشود:
گروه نخست آیاتی است که به عملکرد انحصارطلبانه برخی افراد یا گروه ها اشاره دارد؛ مانند:
ادعای خدایی
فرعون و منحصر ساختن آن برای خود،
انحصارطلبی برادران
حضرت یوسف (علیهالسلام) در جلب توجه
حضرت یعقوب (علیهالسلام) و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری محبت
پدر و محروم ساختن حضرت یوسف و برادرش از آن،
انحصارطلبی اشراف
بنی اسرائیل در زمان
طالوت و تلاش آنان برای دستیابی به مناصب
اجتماعی و فرماندهی جنگ،
اعتقاد
یهود و
نصارا به حقانیت انحصاری آیین خویش.
گروه دوم آیاتی است که به
اتهام انحصارطلبی به
پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند:
آیه ۷۸
سوره یونس که میگوید: فرعون و یارانش
ملک و
حکومت را تنها برای خود خواسته، رسولان الهی را به انحصارطلبی متهم میکردند.
در برخی آیات
قرآن کریم به ادعای خدایی فرعون اشاره شده و از زبان فرعون نقل میشود که او خود را خدای برتر میشمارد: «فَقالَ اَنا رَبُّکُمُ الاَعلی»
و هرگونه خدایی جز خودش را انکار میکند: «و قالَ فِرعَونُ یاَیُّهَا المَلاَءُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِله غَیری»
و هرکس را که برای خود خدایی جز او برگزیند به
زندان و
مجازات تهدید میکند: «قالَ لَئِنِ اتَّخَذتَ اِلهًا غَیری لَاَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین»
مفسران در اینکه آیا
فرعون تنها خود را
خدا میدانسته یا خدا و خدایانی را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛
برخی معتقدند منظور فرعون از گفتن «اَنا رَبُّکُمُ الاَعلی»
این بود که برتر از خود خدایی نمیدید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد
سود یا
زیان میرساند و کسی توان آسیب رساندن به وی را ندارد.
فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزی رسان همه میدانست و غیر خود خدایی برای مردم نمیشناخت.
از ادعای «... ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِله غَیری...»
برمی آید که او به خدایی
ایمان نیاورده بود و میخواست مردم جز وی کسی را نپرستند
، گرچه درباره منظور واقعی فرعون از ادعای خدایی و اینکه ادعای وی به معنای
انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل
جمع است، میان
مفسران اختلاف نظر به چشم میخورد.
حسادت برادران
حضرت یوسف (علیه السلام) و کوشش آنان برای جلب توجه و محبت پدر بهطور انحصاری و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتی از
قرآن ذکر شده است؛
آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب ترند و با آنکه ما گروهی نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانه گمراهی آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا
پدر تنها به شما روی آورد و پس از آن مردمی شایسته باشید: «اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنّا ونَحنُ عُصبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفی ضَلل مُبین اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضًا یَخلُ لَکُم وجهُ اَبیکُم وتَکونوا مِن بَعدِهِ قَومًا صلِحین»
اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما میشود و از دیگران روی میگرداند و یوسف را فراموش میکند.
در روایتی از
امام سجاد (علیهالسلام) آمده که
حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود بهطور یکسان محبت می ورزید و چون حضرت یوسف (علیه السلام)
سجده خورشید و
ماه و ۱۱
ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب (علیه السلام) از او خواست که
خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف (علیه السلام) خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان
حسادت ورزیدند
و چون حضرت یعقوب (علیه السلام) چنین دید نسبت به یوسف (علیه السلام) دلسوزتر شد، ازاین رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما
محبت کند.
از دیگر موارد انحصارطلبی، عملکرد اشراف
بنی اسرائیل در برخورد با
طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب
مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهی دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانی
فقیر و ناشناخته بود رد کردند: «و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکًا قالوا اَنّی یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ والجِسمِ واللّهُ یُؤتی مُلکَهُ مَن یَشاءُ...»
از
امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که بنی اسرائیل پس از
حضرت موسی (علیهالسلام) دست به تبهکاری زدند و از پیامبر خود پیروی نکردند. چون خدا
جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستم های فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهی برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتی پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند.
ادعای
اهل کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیین ها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبی به شمار میرود.
خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد برای اثبات درستی سخن خود (کسی جز
یهود و
نصارا وارد بهشت نمیشود) دلیل بیاورند؛ اما این ادعای آنان سخنی بی پایه است
:«و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدِقین»
آنان هر گاه به
اسلام دعوت شوند میگویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده
ایمان میآوریم و به غیر آن، یعنی
قرآن کافر میشوند، در حالی که میدانند
قرآن حق است و کتابشان را تصدیق میکند: «و اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَینا ویَکفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقًا لِما مَعَهُم»
خداوند به
رسول خود فرمان میدهد تا ادعای انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات
تورات ایمان دارند به کدامین حکم
پیامبران خدا را کشتند:« قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین»
همچنین
یهود ادعا میکنند که سرای
آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمی نمیبرند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست میگویند آرزوی
مرگ کنند: «قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صدِقین»
برای آرزوی مرگ دو معنا ذکر شده است:
۱. دعوت به
مباهله ؛ یعنی خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ
تحدی درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد.
۲. اگر واقعاً گمان میکنند
ولیّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوی مرگ کنند، زیرا دوست آرزوی دیدار
دوست خود را دارد، و میداند که با رسیدن مرگ از زندگی پست دنیا رهیده، وارد سرای کرامت و نعمت الهی میشود
همچنین
اهل کتاب ادعا میکنند که اگر در پی هدایت هستید از
اسلام دست کشیده
یهودی یا
نصرانی باشید: «وقالوا کونوا هودًا اَو نَصری تَهتَدوا...»
و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و
نبوت بهطور انحصاری نزد آنان است
و آنان نمیخواهند پیامبر دیگری بیاید و کتاب دیگری بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج میشود، حال آنکه کسی داشتن کتاب الهی را به آنان منحصر نکرده بود.
برخی از
مفسران معاصر در فضای منازعات جدید یهود و
مسلمانان با بررسی سیاسی
اجتماعی این آیات، انحصارطلبی یهودیان را از خوی
حسد و بداندیشی آنان ناشی دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزی های فراوان را به آنان نسبت میدهند.
افزون بر موارد پیش گفته در آیات متعددی از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به
پیامبران و مؤمنان یاد شده است.
در عموم این اتهامات به نوعی ادعای انحصار
عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار
اجتماعی و... به خویش شده و مؤمنان از این ارزش های فردی و
اجتماعی تهی شمرده شده اند؛ مانند:
سفیه و
نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و نادان اند، چون
ایمان نمیآورند
:«قالوا اَنُؤمِنُ کَما ءامَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ و لکِن لایَعلَمون»،
بی چیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون
مال و جاهی ندارند و ایمان آنان ظاهری و از روی
جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمیآورند، چون به گمان خود عاقل و برترند
:«... ما نَرکَ اِلاّ بَشَرًا مِثلَنا وما نَرکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُم اَراذِلُنا بادِیَ الرَّأیِ وما نَری لَکُم عَلَینا مِن فَضل»،
ادعای
فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسی و اینکه تنها فرعون شایسته
ریاست است: «اَم اَنا خَیرٌ مِن هذا الَّذی هُوَ مَهینٌ ولا یَکادُ یُبین
»،
اتهام
فساد در زمین از سوی فرعون به
حضرت موسی (علیه السلام) : «اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی الاَرضِ الفَساد»
و بالأخره
اتهام تکبر و برتری جویی و به دست گرفتن انحصاری قدرت و
حکومت ، از سوی فرعون و یارانش به حضرت موسی و
هارون (علیهما السلام): «قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین»
ادعای آنان این بود که حضرت موسی (علیهالسلام) برای از بین بردن حکومت ریشه دار فرعون در سرزمین
قبط قیام کرده و قصد برپایی حکومت بنی اسرائیل را دارد، پس ایمان نمیآورند تا موسی به آرزوی خود نرسد.
این امر نشانه ناتوانی
فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح
حضرت موسی (علیهالسلام) به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروی از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پی آن بودند یعنی ریاست دنیا و تکبر و برتری جویی را به حضرت موسی (علیهالسلام) نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبی متهم
و دعوت دینی آنان را وسیله دستیابی به این هدف معرفی کردند.
انحصارطلبی ابعادی دارد که بعد فطری و شخصیتی انحصارطلبی از جمله مسائل موردتوجه
امام خمینی بود. ایشان از سویی گرایش به انحصارطلبی در امور مختلفی مانند قدرت، کمال و علم، ناشی از گرایش فطری انسان به
کمال مطلق میدانست که تنها در خداوند متجلی است
و از سوی دیگر منشا استبداد و انحصارطلبی و خودخواهی، و منیت میدانست و معتقد بود اگر فرد نتواند این روحیه را در درون خود کنترل کند به قدرت و روی خواهد آورد.
ازاینرو امام خمینی انحصارطلبی را به دو نوع مثبت و منفی تقسیم کرده و در جنبه مثبت آن،
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همه مسلمانان را به جهت منحصر دانستن حقانیت در اسلام، گفتن «لاالهالاالله» و طلب انحصاری حاکمیت احکام اسلام، انحصارطلب میدانست و معتقد بود بر این اساس اسامی خداوند متعال و همه پیامبران (علیهمالسّلام) انحصارطلب به شمار میآیند، اما در انحصارطلبی منفی و فاسد انحصارطلب با دید مادی به همه چیز نگاه میکند و در صدد بهرهبرداری به نفع خویش است.
انحصارطلبی منفی در دو بعد اقتصادی و سیاسی در کلام امام خمینی بازتاب دارد.
۱- انحصار اقتصادی: برابری خودی و بیگانه در اجرای حدود الهی، نخستین وظیفه دولتی است. اسلام برای مبارزه با فساد، تبعیض و انحصارطلبی در ساختار حکومت خود، به طور ریشهای برخورد میکند. امام خمینی به محصور کردن منابع ثروت در دست ثروتمندان و مرفهان حساس بود و اعتقاد داشت باید با شکستن چنین انحصارهایی فرصت و امکانات را برای کوخنشینان فراهم کند.
۲- انحصار سیاسی: بارزترین وجه مبارزه امام خمینی با انحصارطلبی، مبارزه ایشان با انحصارطلبی سیاسی بهویژه در دوره پهلوی بود. امام خمینی مبارزه با انحصارطلبیهای رژیم پهلوی و استفادههای نامشروع از قدرت را از جمله وظایف همه علما و روحانیان میدانست و بنا به وظیفه دینی، سکوت در این زمینه را مغایر با اهداف اسلام و تعهد به آن میشمرد.
التبیان فی
تفسیر القرآن؛
تفسیر جوامع الجامع؛
تفسیر الصافی؛
تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی؛
تفسیر القمی؛
تفسیر نور الثقلین؛ پرتوی از
قرآن؛
الجامع لاحکام
القرآن، قرطبی؛ دائرة المعارف علوم
اجتماعی؛ فتح القدیر؛ فی ظلال
القرآن؛ لغت نامه؛
مجمع البیان فی
تفسیر القرآن؛ المیزان فی
تفسیر القرآن.
•
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «انحصار طلبی». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.